اسم - صفحه 58

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

آتابای/atabay/

پدربزرگ، نام یکی از طوایف بزرگ ترکمن در ایران، آتا ( ترکی ) + بای ( چینی )


پسر

ترکی، چینی
آتر/atar/

آذر، اخگر، آتش


دختر

فارسی
آتش/ātaš/

حرارت توأم با نور، یکی از عناصر اربعه، ( به مجاز ) حرارت و گرما، ( به مجاز ) عواطف تند، شور و شوق، ...


دختر، پسر

فارسی

طبیعت
آتشپاره

اخگر، شرار آتش، چابک


دختر

فارسی
آتشفام/atash-fam/

به رنگ آتش، دختران سرخ روی


دختر

فارسی
آتشک/atashak/

نام یکی از شخصیتهای داستان سمک عیار، کرم شب تاب


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
آتشین/atashin/

نورانی، فروزان، گیرا، مؤثر، به رنگ آتش، سرخ


دختر

فارسی
اثیر/asir/

شریف، کریم


پسر

عربی
آجیر/ajir/

محتاط، کوشا، آژیر، در گویش خراسان به معنی محتاط


پسر

فارسی
احساس/'ehsās/

عاطفه، ذوق


دختر

فارسی
اخگر/axgar/

پاره ی آتش، شراره، زیبارو، گلِ آتش، خرده ی آتش، جرقه، ( به مجاز ) آتش، گُلِ آتش، پاره آتش


دختر

فارسی
آدا/ada/

پاداش مینوی، فرشته توانگری


دختر

اوستایی، فارسی
آداش/adash/

آتاش، همنام، هم اسم


پسر

ترکی
ادب/adab/

دانش، فضل، معرفت، هنر، حسن معاشرت، آزرم، حرمت، پاس


پسر

عربی
آدم/'ādam/

نخستین بشری که خدا آفرید، مودب باتربیت، انسان گندم گون، آهوی سفیدی که روی پوستش خطهای خاکی رنگ دارد


پسر

عبری

مذهبی و قرآنی
آدونیس/adonis/

آدنیس، گلی به رنگ زرد و قرمز، گلی به رنگ زرد و قرمز که فقط هنگام تابش خورشید باز می شود


دختر

فارسی، فنیقی

گل
ادیان/adyan/

کنایه از مرد درشت هیکل و قوی، مرکب تندرو و فربه


پسر

فارسی
اذرخش

آذرخش، صاعقه، نام نهمین روز از ماه آذر


پسر

فارسی
آذرگون/āzar gun/

گلی است از دسته شقایق ها که رنگش زرد است و میانش مشکی است، به رنگ آتش، ( در گیاهی ) نام گلی از انوا ...


دختر

فارسی

گل
آذرین/āzarin/

آتشین، گرم و سوزان، منسوب به آذر، ( در گیاهی ) نوعی گل بابونه که نام عامیانه آن بابونه ی گاوچشم است ...


دختر، پسر

فارسی

تاریخی و کهن، گل
آذریون/azariyun/

گل همیشه بهار، به رنگ آتش، معرب آذرگون، گل آفتابگردان


دختر

فارسی

گل
آراشید/arashid/

پسته زمینی یا پسته شام


دختر، پسر

فرانسوی
آرایه/ārāye/

آرایش زیبایی، آرایش، ( در ادبیات ) صنعت بدیعی، صنعت، صناعت، ( در ریاضی ) مجموعه ای که عناصر آن با ن ...


دختر

فارسی
ارباب/arbab/

پادشاه کارفرما رئیس


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
اردک

دختر یزگرد سوم پادشاه ساسانی


دختر

فارسی
ارشاد/eršād/

راهنمایی، هدایت، ( عربی ) رهبری، هدایت کردن، راه نمودن، نشان دادن راه درست


پسر

عربی
ارغند/arqand/

خشمگین، غضبناک، ارغنده


پسر

اوستایی
ارغنون/arghanon/

نوعی ساز، نام سازی است


دختر

یونانی

هنری
ارفع/arfae/

رفیع تر، بلندتر، ( به مجاز ) ارزنده تر، ارجمندتر، بلندقدرتر، شریف تر


پسر

عربی
ارم/eram/

دختر زیبا و با طراوت، باغی که بنا به روایات شدّاد ساخته بود و مَثَل و مظهر سرسبزی و خرّمی است، نام ...


دختر

عربی، فارسی

مذهبی و قرآنی
ارمان

آرمان، آرزو، از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار خسروپرویز پادشاه ساسانی


پسر

فارسی
آرکان/arkān/

کسی که سرشت و خون او پاک است، به معنی کسی که سرشت او پاک است و کسی که خون او پاک است


پسر

ترکی
آری

آریایی، نام یکی از ایالات ایران قدیم که شامل خراسان و سیستان امروزی بوده است، نام یکی از طوایف چادر ...


پسر

کردی
آزا/aza/

آزار دهنده آسیب رساننده، نام پادشاه مانایی


پسر

کردی
ازال/ezal/

گاو آهن


پسر

مازندرانی
آزاله/azale/

گلی خوشبو، گلی خوشبو که معمولاً به شکل قیف یا زنگوله است و به رنگهای سفید، صورتی، زرد، قرمز، و ارغو ...


دختر

فرانسوی

گل
آزمون/āz(e)mun/

امتحان، آزمایش، روش برای سنجش وجود، کیفیت یا اعتبار چیزی


پسر

فارسی
تریتا/terita/

اولین پزشک ایرانی در اوستا


پسر

اوستایی
تلاطم/talātom/

آشفتگی


دختر

فارسی
تلین/tellin/

نام نوعی درخت افرا


دختر

فارسی
تیربد/tirbod/

فرمانده ی یک ستون کوچک تیر انداز


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
تیسان/tisan/

نام دو ستاره است


دختر

فارسی

کهکشانی
تیلکو/tilko/

بچه کوه


پسر

فارسی
ثمیله/samile/

سرمه کشیده، ثمیلا


دختر

عربی
جاودان/jāv(e)dān/

همیشگی، جاویدان، ابدی، پایدار، ( = جاویدان )


پسر

فارسی
حاذق/hāzeq/

زیرک و دانا در کاری، ماهر، استاد، مجرب، ( عربی )، کارآزموده و دارای تجربه ی کافی در دانش یا فنی، چی ...


پسر

عربی
حارس/hāres/

حفظ کننده، نگه دارنده، نگهبان، پاسبان، محافظ


پسر

عربی
حامد حسین/h.-hoseyn/

ترکیب دو اسم حامد و حسین ( ستایشگر و خوب )، از نام های مرکب، حامد و حسین، ( اعلام ) حامدحسین، سیدمح ...


پسر

عربی

مذهبی و قرآنی
حامیم/hamim/

ستوده و با عظمت


پسر

عربی
حلاوت/halāvat/

دلچسب بودن، دلپذیر بودن، دلپذیری، شیرین بودن، شیرینی، شیرین شدن، ( به مجاز ) خوشایند و دلچسب بودن، ...


دختر

عربی
حلیفه/halife/

زن قرین و همراه، زن هم قسم


دختر

عربی
حنون/hanun/

صدای باد، مهربان


دختر

عربی
خدیر/khadir/

حسن و خوبی


پسر

عربی
خستو/kha(o)stu/

کسی که به امری اقرار و اعتراف می کند، مقر، معترف، اقرارکننده


پسر

فارسی
خوبرخ/khub rokh/

زیبارو، ( در قدیم ) خوب رو ( ی )


دختر

فارسی
خورداد/khor dād/

خرداد، ماه سوم از سال شمسی، روز ششم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، ( = خرداد )


پسر

فارسی
خورشاد/khoršād/

خورشید، ( به مجاز ) آفتاب


پسر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
خوشابه/kho(u)šābe/

خوشاب، درخشان، تر و تازه، روشن، ه ( پسوند نسبت ) )، منسوب به خوشاب


دختر

فارسی
دائمه/dā’me/

همیشگی، جاویدان


دختر

عربی
داد بین/dād bin/

نگرنده از روی عدل و داد، ( در قدیم ) حق بین، ( اَعلام ) نام حکیمی پارسی در عهد پادشاهان پیشدادی


پسر

فارسی
داریس/dāris/

صورت دیگر نام داریوش به معنی دارنده ی نیکی، صورتی دیگر از کلمه داریوش به معنی دارنده ی نیکی، داریوش


پسر

فارسی
در تاج/dartāj/

گل آفتاب گردان، ( در عربی ) عین الشمس، ( در انگلیسی ) sun flower


دختر

فارسی، عربی

طبیعت، گل
دژار/dazhar/

دزار، بنا، معمار


پسر

فارسی
دسپینا/despina/

ملکه دسپینا، دختر کالوژان و همسر مسیحی اوزون حسن


دختر

لاتین
دعبل/deebal/

ماده شتر نیرومند، نام یکی از شاعران شیعه، ( اَعلام ) دِعبل خزاعی [، قمری] شاعر شیعی عرب، که شعرهایی ...


پسر

عربی
دل آرای/del ārāy/

دل آرا، محبوب، معشوق، ( = دل آرا )، ← دل آرا


دختر

فارسی
دل بیدار/del bidār/

آگاه، بیدار دل، روشن ضمیر


دختر

فارسی
دلان/delān/

منسوب به دل، ( مجاز ) از جنس روح و جان، [دل= ( به مجاز ) نماد درونی ترین بخش وجود یا عمق جان که نشا ...


دختر

فارسی
دوستدار/dust dār/

دوستار، خیرخواه، یار مهربان، خواهان، ( = دوستار )، ← دوستار


پسر

فارسی
دیبارخ/d.-rokh/

دیباروی، که چهره ای دارد چون دیبا از لطافت و زیبائی، دیباچهر، ( = دیباچهر )، ← دیباچهر


دختر

فارسی
دیده/dide/

آنچه دیده شده است، ( مجاز ) چشم، نگاه، نظر، دید


دختر

فارسی
دین به/din beh/

دین بهتر، کیش و آیین برتر، دینِ بهتر، کیش و آیینِ برتر، ( در قدیم ) دین زرتشتی، ( در قدیم ) ( به مج ...


پسر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
دین دار/din dār/

کسی که دارای دین و آیینی باشد، متدین، متدین بدین اسلام، متقی، با تقوی، آن که به مبانی دینی اعتقاد د ...


پسر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
ذهین/zahin/

زیرک


پسر

عربی
راثین/rāsin/

سردار ایرانی که از گزنفون شکست خورد، سردار سپاه ایران درجنگ با سردار «سدمونی »


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
رادف/rādef/

پیروی کننده، پیرو


پسر

عربی
راسان/rasan/

دوباره برخواستن و کوهستان


پسر

کردی
راسین/rasin/

نام یکی از سرداران ایرانی


پسر

فارسی
رامند/rāmand/

نام نوایی و لحنی در موسیقی ایرانی، ( اعلام ) ) از روستاهای خارج از محوطه ی بخارا در عهد رودکی، ) یک ...


پسر

فارسی

هنری
راکان/rakan/

نام محلی در کنار راه قزوین و همدان


پسر

فرانسوی
رخ فروز/rokh foruz/

شادی آور و موجب روشنی چهره، ( در گاه شماری ) روز هفتم از هر ماه شمسی، روز هفتم از ماههای ملکی


دختر

فارسی
رخام/rokhām/

سنگ سپید، سنگ سپید و نرم


پسر

فارسی

طبیعت
رزم آرا/razm ārā/

جنگجویِ زبردست، ( در قدیم ) جنگجویی که در جنگ هنرنمایی می کند


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
رزمهر/raz mehr/

نام پسر سوخره سردار جنگی در ایرانِ باستان، ( اَعلام ) نام پسر سوخره سردار جنگی در ایرانِ باستان و ا ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
رستان/rastan/

آزاد و رها


پسر

فارسی
ره بین/rahbin/

راه بین، راه شناس، ( = راه بین )، ( در قدیم ) ( به مجاز ) دانا، عارف، آگاه از حقایق امور، راه نما، ...


پسر

فارسی
روحان/rohan/

پاک و مقدس


پسر

فارسی، عربی
زاد مهر/zād mehr/

نام یکی از نوازندگان ایرانی، ( زاد = آزاد، مهر )، ( اَعلام ) یکی از خنیاگران، سرایندگان و نوازندگان ...


پسر

فارسی
زادان/zādān/

منسوب به آزاد، آزاد و آزاده، ( زاد = آزاد، ان ( پسوند نسبت ) )، ( اَعلام ) سرسلسله ی زادنیان در عصر ...


پسر

فارسی
زر بار/zar bār/

زربخش، آن که زر بارد، آن که زر از دستش بارد و زر بخشد


دختر

فارسی
زرفام/zar fām/

به رنگ زر، طلایی، ( زر، فام ( پسوند ) )


دختر

فارسی
زکیا/zakiyā/

کارد، هزوارش سگینا و سکینا و تصحیف شده ی سکینا ( زکینا )، ( در پهلوی ) به معنی کارت ( کارد )


دختر

فارسی
سائب/saeb/

روان، شتابان


پسر

عربی
ساراب/sārāb/

نام دهی در شهر بابک یزد


دختر

فارسی
سامال/samal/

نسیم


دختر

ترکی
سامعه/sāme'e/

شنوا


دختر

عربی
ساید/sāyed/

مهتر، سرور


پسر

عربی
سپه ران/sepahrān/

سپهر، آسمان، فلک، حرکت دهنده ی سپاه، فرمانده سپاه


پسر

فارسی
آبیق/abiq/

اصیل، با احساس


پسر

ترکی
آتای/atay/

شناخته شده، معروف


پسر

ترکی



انتخاب نوع اسم

انتخاب ریشه اسم

انتخاب گروه اسم

برچسب ها