اسم - صفحه 57
بزرگ و بزرگوار در دین و شریعت
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی جمدخت
دختر پادشاه بزرگ، جم ( پادشاه بزرگ ) + دخت ( دختر )
دختر
فارسی جمزاد
نژاد و گوهر جم، ( مجاز ) بزرگ زاده، از نسل پادشاهان، [جم = در روایات داستانی ایران یکی از بزرگترین ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن جمشاد
پادشاه بزرگ و شاد
پسر
فارسی جمهور
پادشاه هند که نامش در شاهنامه امده است، عامّه مردم
پسر
عربی حفیظ
حافظ نگهبان، هوشمند و یادگیرنده
پسر
عربی حلاوت
دلچسب بودن، دلپذیر بودن، دلپذیری، شیرین بودن، شیرینی، شیرین شدن، ( به مجاز ) خوشایند و دلچسب بودن، ...
دختر
عربی حلیفه
زن قرین و همراه، زن هم قسم
دختر
عربی حماس
هواخواهی شدید، اشتیاق شدید، التهاب تب و تاب، شور و شوق، غیرت، پهلوانی، تعصّب
پسر
عربی حمام
کبوتر
پسر
عربی حمدالدین
مرکب از حمد ( سپاس، ستایش ) + دین
پسر
عربی حمرا
سرخ رنگ
دختر
عربی حمراه
حوری لقا
دختر
عربی حمیدالدین
ستوده آیین، ستوده دین، ( اَعلام ) قاضی حمیدالدین بلخی نویسنده مشهور قرن هجری، ( در اعلام ) قاضی حمی ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی حمیدالله
ستوده خداوند
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی حمیدحسین
ترکیب دو اسم حمید و حسین ( ستوده و نیکو )
پسر
عربی پریسکا
فرزند پرستش کننده
دختر
لاتین پریشا
ترکیب دو اسم پری و شاد ( فرشته و خوشحال )، ( = پری شاد )، ( پری شاد، پری شاه، شاه پری ها
دختر
فارسی پریفام
پری مانند، زیباروی، زیبا چون پری، شبیه به فرشته
دختر
فارسی پریفر
دختر زیبا و با وقار، دختری که مانند پریان زیباست، شکوهی به سان شأن و شوکت پری، دختری که مانند پریان ...
دختر
فارسی پرینام
ویژگی کسی که شهرت و آوازه او در زیبایی چون پری است، ( پَری، نام = شهرت و آوازه )، ( به مجاز ) زیبار ...
دختر
فارسی پریهان
پادشاه پریان
دختر
فارسی پریور
پری دار، دارنده ی پری، ( پَری، وَر = جزء پسین بعضی از کلمههای مرکب به معنی «دارنده» )، دختری که افس ...
دختر
فارسی پریوه
پری خوب، بهتر و زیباتر، پری گونه، ( پری، وه = به، خوب، بهتر، زیباتر، شخص خوب و دارای اخلاق و رفتار ...
دختر
کردی پریکا
پری
دختر
فارسی پژال
جوانه نازک، شاخه های تازه روییده و ریز درختان، ( کردی، pižāl ) به معنی جوانه نازک، شاخه های ریز درخ ...
دختر
کردی
طبیعت پژند
نام گیاهی است
پسر
فارسی پژهان
بژهان، آرزو، غبطه، خواهش دل، خواهش
دختر
فارسی پژوتن
پشوتن، فداکار، ( = پشوتن )
پسر
فارسی
تاریخی و کهن پژوهان
پژوهنده، جویان، در حال پژوهیدن و تحقیق
پسر
فارسی پژوهنده
جست و جوگر، محقق، خردمند، دانا، ( صفت فاعلی از پژوهیدن )، پژوهش کننده، ( درقدیم ) جستجو کننده
دختر
فارسی تالای
دریا
پسر
ترکی تامر
خداوند خرما
پسر
عربی تامیما
منزه، پاک
دختر
فارسی، آشوری تانای
ماه صبحگاهان، ماه شرح شفق، ماه سپیده دمان، ( ترکی )، ( اَعلام ) نام شهری در کلامسی در ایالت نیور فر ...
دختر
ترکی
طبیعت، کهکشانی تانریا
برای خدا
پسر
ترکی تانریلا
همراه خدا
دختر
ترکی تانسو
زلالی چشمه، تمیزی و پاکی، زیبایی، تمیزی و پاکی و زیبایی، تمیزی، پاکی، شبنم صبحگاهی
دختر
ترکی تانیش
آشنا، فامیل
پسر
ترکی تانیل
معروف و مشهور
پسر
ترکی تاویار
نگهبان آتش
پسر
کردی تاک آفرین
مرکب از تاک ( درخت انگور ) + آفرین ( آفریننده )
دختر
فارسی تاکدخت
مرکب از تاک ( درخت انگور )، دخت ( دختر )، مرکب از تاک ( درخت انگور ) + دخت ( دختر )
دختر
فارسی تایان
پرستار، دایه
دختر
کردی تایسز
بی نظیز، بی همتا، تک، ( تای= لنگه، همتا و نظیر، سز = بدون )، در مجموع به معنی بی نظیر
دختر
ترکی تایلان
قدبلند
دختر، پسر
ترکی تایماه
مانند ماه
دختر
ترکی
کهکشانی تاینور
مانند نور
پسر
ترکی تباک
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و فرمانروای جهرم در زمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن تبتل
از دنیا بریدن و به خدا پیوستن
پسر
فارسی تتسگل
نام میوه ای در استان خراسان، نام دختر اخوان ثالث شاعر نامدار معاصر
دختر
فارسی تجلی
جلوه گر شدن، هویدا شدن، نمایان شدن، پدیدار شدن، یکی از مراحل تصوف، ( عربی )، ظاهرشدن، آشکارشدن، ظاه ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی تحفه گل
تحفه ( عربی ) + گل ( فارسی ) گل ارزشمند
دختر
فارسی، عربی تخار
نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه، از جمله نام یکی از همراهان فرود
پسر
فارسی
تاریخی و کهن تخشا
کوشنده، کوشا، ساعی، ( پهلوی، tuokhšāk ) کوشنده، سعی کننده، ( در اوستائی، thwaokhš، thwaokhša ) غیور ...
پسر
فارسی تخواره
نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه، از جمله نام پدر خزانه دار خسرو پرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن تداعی
یادآوری و بخاطر آوردن در ذهن
دختر
عربی جمیلا
خوب، نیکو، زیبارو، شایسته، ( عربی ـ فارسی ) [جمیل= زیبا، ا ( پسوند نسبت ) ]، منسوب به جمیل
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی جناده
نام یکی از یاران پیامبر اسلام ( ص )
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی جندل
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از بزرگان درگاه فریدون پادشاه پیشدادی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن چنگش
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در سپاه خاقان چین
پسر
فارسی
تاریخی و کهن چنگیز
قوی، محکم، نام پادشاه معروف مغول
پسر
مغولی چهراب
دارای چهره ای روشن و لطیف چون آب
دختر
فارسی چهرآذر
آذرچهر، دارای چهره ای چون آتش، ( = آذرچهر )
دختر، پسر
فارسی چهرآرا
آراینده چهره
دختر
فارسی چهراز
نام رودی و دهی در حوالی شهرکرد
دختر
فارسی چهرآزاد
نام جد اسپهبد بختیار پسر پادشاه فیروز ساسانی
دختر، پسر
فارسی چهرافروز
روشن کننده صورت، مرکب از چهر ( صورت ) + افروز ( افروزنده، روشن کننده )
دختر
فارسی چهربرزین
دارنده نژاد برتر
پسر
فارسی تسکین
ساکن و آرام قرار دادن کسی را
دختر
عربی جاماس
نام برادر قباد پادشاه ساسانی، جاماسب، ( = جاماسب )
پسر
پهلوی
تاریخی و کهن جاماسپ
جاماسب، از شخصیتهای شاهنامه، نام خردمندی ایرانی، وزیر و راهنمای لهراسپ و گشتاسپ پادشاهان کیانی
پسر
اوستایی، پهلوی جامشید
جمشید، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر تهمورث پادشاه پیشدادی و دارای فره ایزدی
پسر
فارسی جان آرا
زینت دهندۀ جهان، ( مجاز ) زیبا، آرایندۀ جهان، نظم دهنده به جهان، آراینده ی جان و روح، زینت جان
دختر
فارسی جان آرام
آرام کننده جان، باعث آرامش
دختر
فارسی جان افزا
آنچه جان را بیفزاید آنکه یا آنچه باعث شادی شود، ( به مجاز ) جان افروز، جان افزا
پسر
فارسی جان بخشان
جان بخش
پسر
فارسی جان پرور
روح پرور، جان بخش
پسر
فارسی جان فروز
جان افروز، روشن کننده جان، ( = جان افروز )
دختر
فارسی جان محمد
جان ( روان ) + محمد ( ستوده شده )
پسر
عربی، فارسی جان مهر
دوستدار جان، دوستدارِ جان، مهربان جان
پسر
فارسی جان نواز
آرامش دهنده جان، محبوب
دختر
فارسی جانام
ضمیر دستوری ( نگارش کردی
دختر
کردی جانانه
معشوق، محبوب، درست و حسابی، سخت و کامل، ( در تصوف ) ( به مجاز ) خداوند
دختر
فارسی جانبانو
بانویی که چون جان عزیز است
دختر
فارسی جانتاب
فروغ بخش جان، ( مجاز ) جان افروز، ن، ک
دختر
فارسی جاندخت
محبوبه، معشوقه، دختری که چون جان عزیز است
دختر
فارسی جاندل
زنده دل
پسر
فارسی جانسو
آب حیات دهنده و زندگی بخش
دختر
ترکی، فارسی جانعلی
جان ( بلند مرتبه ) + علی ( عربی )
پسر
فارسی، عربی جانلی
جاندار، زنده، جان ( فارسی ) + لی ( ترکی ) جاندار
پسر
ترکی، فارسی جانوسیار
جانوشیار، نام وزیر دارای داراب در زمان اسکندر مقدونی
پسر
فارسی جانوشیار
نام وزیر دارای داراب در زمان اسکندر مقدونی، جانوسیار
پسر
فارسی جانک
بچه سال
دختر
فارسی جانی
جاندار
پسر
فارسی جاهده
زن جهد کننده و کوشا و ساعی، ( عربی ) ( مؤنث جاهد )
دختر
عربی
مذهبی و قرآنی جاودان
همیشگی، جاویدان، ابدی، پایدار، ( = جاویدان )
پسر
فارسی جاودانه
پاینده، پایدار، همیشگی، ابدی، ( قید ) تا همیشه، ( = جاویدان )، جاویدان
دختر
فارسی جاوید حسین
ترکیب دو اسم جاوید و حسین ( جاویدان و نیکو )
پسر
فارسی، عربی جبرئیل
جبریل، مرد خد، نام یکی از چهار فرشته مقرب که حامل وحی الهی برای انبیاست
پسر
عبری