پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٢٥٦)
The Open University دانشگاه مکاتبه ای
The Open University دانشگاه مکاتبه ای
The Open University دانشگاه مکاتبه ای
فنج ( اِ ) گوشت زاید در فرج زن. ( یادداشت مؤلف ) . بَظر. چوچوله. قرن ، و آن عیبی است. ( یادداشت دیگر ) . || ( ص ) زشت و قبیح. ( برهان ) . || بزرگ کل ...
فنج ( اِ ) گوشت زاید در فرج زن. ( یادداشت مؤلف ) . بَظر. چوچوله. قرن ، و آن عیبی است. ( یادداشت دیگر ) . || ( ص ) زشت و قبیح. ( برهان ) . || بزرگ کل ...
فنج ( اِ ) گوشت زاید در فرج زن. ( یادداشت مؤلف ) . بَظر. چوچوله. قرن ، و آن عیبی است. ( یادداشت دیگر ) . || ( ص ) زشت و قبیح. ( برهان ) . || بزرگ کل ...
فنج ( اِ ) گوشت زاید در فرج زن. ( یادداشت مؤلف ) . بَظر. چوچوله. قرن ، و آن عیبی است. ( یادداشت دیگر ) . || ( ص ) زشت و قبیح. ( برهان ) . || بزرگ کل ...
عناب. [ ع ُ ] ( ع ص ) مرد کلان بینی. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) . بزرگ بینی. ( از اقرب الموارد ) . || ( اِ ) فنج ماده ، یا تلاق. ( ...
عناب. [ ع ُ ] ( ع ص ) مرد کلان بینی. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) . بزرگ بینی. ( از اقرب الموارد ) . || ( اِ ) فنج ماده ، یا تلاق. ( ...
عناب. [ ع ُ ] ( ع ص ) مرد کلان بینی. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) . بزرگ بینی. ( از اقرب الموارد ) . || ( اِ ) فنج ماده ، یا تلاق. ( ...
خیالی نیست
عمود صبح. [ ع َ دِ ص ُ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از روشنی صبح صادق است. ( آنندراج ) . رجوع به عمود شود : کرد آفتاب خطبه عیدی به نام او زآن از ...
عمود صبح. [ ع َ دِ ص ُ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از روشنی صبح صادق است. ( آنندراج ) . رجوع به عمود شود : کرد آفتاب خطبه عیدی به نام او زآن از ...
میان کاواک ؛ میان تهی. ( ناظم الاطباء ) .
ای شگفت ؛ یا للعجب. عجبا. شگفتا. ای عجب. چه بسیار عجیب. ( یادداشت مؤلف ) : آب گلفهشنگ گشته از فسردن ای شگفت ! همچنان چون شیشه سیمین نگون آویخته. فر ...
ای شگفت ؛ یا للعجب. عجبا. شگفتا. ای عجب. چه بسیار عجیب. ( یادداشت مؤلف ) : آب گلفهشنگ گشته از فسردن ای شگفت ! همچنان چون شیشه سیمین نگون آویخته. فر ...
ای شگفت ؛ یا للعجب. عجبا. شگفتا. ای عجب. چه بسیار عجیب. ( یادداشت مؤلف ) : آب گلفهشنگ گشته از فسردن ای شگفت ! همچنان چون شیشه سیمین نگون آویخته. فر ...
go out Go out of fashion
go out Go out of fashion
گوشت سردستی
shades
shades
پیاله فروشی
بخیه به آب دوغ زدن
بخیه به آب دوغ زدن
بخیه به آب دوغ زدن
بی چاک دهن گویش تهرانی
بی چاک دهن گویش تهرانی
بی چاک دهن گویش تهرانی
بی چاک دهن گویش تهرانی
کتام. [ ک َ ] ( اِ ) تالار باشد و آن عمارتی است که از چوب و تخته سازند. ( برهان ) . تالاری که از چوب و تخته سازند و آن را در تبرستان ناپار گویند. ( آ ...
کتام. [ ک َ ] ( اِ ) تالار باشد و آن عمارتی است که از چوب و تخته سازند. ( برهان ) . تالاری که از چوب و تخته سازند و آن را در تبرستان ناپار گویند. ( آ ...
کتام. [ ک َ ] ( اِ ) تالار باشد و آن عمارتی است که از چوب و تخته سازند. ( برهان ) . تالاری که از چوب و تخته سازند و آن را در تبرستان ناپار گویند. ( آ ...
کت. [ ک ِ ] ( موصول ضمیر ) ( مرکب از که ت ضمیر متصل ) مخفف که ترا. ( ناظم الاطباء ) . بمعنی که ترا. ( برهان ) . و این ترکیب اغلب در شعر آید هنگامی که ...
کلاغ ابلق ؛ میناکه طائری است معروف و سخنگو. ( آنندراج ) . پرنده ای است سخن گو. مینا. ( فرهنگ فارسی معین ) .
حاتم. [ ت ِ ] ( ع ص ) کلاغ سیاه. زاغ سیاه. || زاغ سرخ پاو سرخ منقار که آن را غراب البین گویند. ( منتهی الارب ) . و آن زاغی سرخ پای و سرخ منقار و دانه ...
حاتم. [ ت ِ ] ( ع ص ) کلاغ سیاه. زاغ سیاه. || زاغ سرخ پاو سرخ منقار که آن را غراب البین گویند. ( منتهی الارب ) . و آن زاغی سرخ پای و سرخ منقار و دانه ...
مه کنعان ؛ کنایه از یوسف پیغمبر است. ( آنندراج ) .
مه کنعان ؛ کنایه از یوسف پیغمبر است. ( آنندراج ) .
مه کنعان ؛ کنایه از یوسف پیغمبر است. ( آنندراج ) .
مه کنعان ؛ کنایه از یوسف پیغمبر است. ( آنندراج ) .
Willie Willy
Willie Willy
Willie Willy
Willie Willy
Willie Willy
Willie Willy
رکاکت رای: سستی اراده. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۵۹ ) .
رکاکت
رکب خوردن