پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٤٠)
spare parts
integral be part and parcel of something
one's part of the world The cost of living is becoming unbearable for retired people in our part of the world
be part and parcel of something
be part and parcel of something
man/woman of many parts
man/woman of many parts
man/woman of many parts همه فن تمام
man/woman of many parts
همه فن تمام man/woman of many parts
man/woman of many parts
The British Council
jointly
برشو ! برجه/ ورجه !
برشو ! برجه/ ورجه !
محل ارزش. بها : سروبالای من آنگه که درآید به سماع چه محل ، جامه جان را که قبا نتوان کرد. حافظ.
محل ارزش. بها : سروبالای من آنگه که درآید به سماع چه محل ، جامه جان را که قبا نتوان کرد. حافظ.
چه محل / چه حاصل محل ارزش. بها : سروبالای من آنگه که درآید به سماع چه محل ، جامه جان را که قبا نتوان کرد. حافظ.
چه محل محل = ارزش. بها : سروبالای من آنگه که درآید به سماع چه محل ، جامه جان را که قبا نتوان کرد. حافظ.
محل ارزش. بها : سروبالای من آنگه که درآید به سماع چه محل ، جامه جان را که قبا نتوان کرد. حافظ.
محل ارزش. بها : سروبالای من آنگه که درآید به سماع چه محل ، جامه جان را که قبا نتوان کرد. حافظ.
محل یافتن ؛ مقام و مرتبه و منزلت پیدا کردن. به مرتبتی رسیدن : صاحب. . . محل سپاه سالاری یافت. ( تاریخ بیهقی ) . || پایه. شأن. مکانت : محل علی گر بد ...
محل داشتن ؛ اهمیت و اعتبار و جاه و مقام داشتن : عیسی چه محل دارد جائی که خران باشند. ابن یمین.
محل داشتن ؛ اهمیت و اعتبار و جاه و مقام داشتن : عیسی چه محل دارد جائی که خران باشند. ابن یمین.
محل داشتن ؛ اهمیت و اعتبار و جاه و مقام داشتن : عیسی چه محل دارد جائی که خران باشند. ابن یمین.
محل داشتن ؛ اهمیت و اعتبار و جاه و مقام داشتن : عیسی چه محل دارد جائی که خران باشند. ابن یمین.
محل داشتن ؛ اهمیت و اعتبار و جاه و مقام داشتن : عیسی چه محل دارد جائی که خران باشند. ابن یمین.
محل داشتن ؛ اهمیت و اعتبار و جاه و مقام داشتن : عیسی چه محل دارد جائی که خران باشند. ابن یمین.
محل داشتن ؛ اهمیت و اعتبار و جاه و مقام داشتن : عیسی چه محل دارد جائی که خران باشند. ابن یمین.
محل قابل ؛ زمینه مساعد : محل قابل و آنگه نصیحت قایل چو گوش هوش نباشد چه سود حسن مقال. سعدی.
محل قابل ؛ زمینه مساعد : محل قابل و آنگه نصیحت قایل چو گوش هوش نباشد چه سود حسن مقال. سعدی.
محلی. [ م َ ح َل ْ لی ] ( ص نسبی ) منسوب به محل. || منسوب به حرم سرا. || خواجه سرا. ( ناظم الاطباء ) .
محلی. [ م َ ح َل ْ لی ] ( ص نسبی ) منسوب به محل. || منسوب به حرم سرا. || خواجه سرا. ( ناظم الاطباء ) .
محلی. [ م ُ ح َل ْ لی ] ( ع ص ) کسی که زینت میکند قبضه و غلاف شمشیر را. رجوع به تحلیه شود. || شیرین کننده. ( ناظم الاطباء ) . شیرین گرداننده. ( آنندر ...
محلی. [ م ُ ح َل ْ لی ] ( ع ص ) کسی که زینت میکند قبضه و غلاف شمشیر را. رجوع به تحلیه شود. || شیرین کننده. ( ناظم الاطباء ) . شیرین گرداننده. ( آنندر ...
شیرین کار
شیرین کاری
شیرین کاری کردن
شیرین کار
شیرین کار استاد حلوا و حلوافروش. ( از ناظم الاطباء ) . قناد. ( آنندراج ) : می نماید تلخی بادام آخر خویش را گرچه شیرین کار او را در شکر پنهان کند. ...
محلی. [ م ُ ح َل ْ لی ] ( ع ص ) کسی که زینت میکند قبضه و غلاف شمشیر را. رجوع به تحلیه شود. || شیرین کننده. ( ناظم الاطباء ) . شیرین گرداننده. ( آنندر ...
محلی. [ م ُ ح َل ْ لا ] ( ع ص ) آراسته شده و زینت داده شده با زیور. ( ناظم الاطباء ) . آراسته شده و زیورداده شده. ( غیاث ) ( از منتهی الارب ) : مرصع ...
زینت شده
زینت شده
محلی. [ م ُ ح َل ْ لا ] ( ع ص ) آراسته شده و زینت داده شده با زیور. ( ناظم الاطباء ) . آراسته شده و زیورداده شده. ( غیاث ) ( از منتهی الارب ) : مرصع ...
محلی. [ م ُ ح َل ْ لا ] ( ع ص ) آراسته شده و زینت داده شده با زیور. ( ناظم الاطباء ) . آراسته شده و زیورداده شده. ( غیاث ) ( از منتهی الارب ) : مرصع ...
محلی. [ م ُ ح َل ْ لا ] ( ع ص ) آراسته شده و زینت داده شده با زیور. ( ناظم الاطباء ) . آراسته شده و زیورداده شده. ( غیاث ) ( از منتهی الارب ) : مرصع ...
محلی. [ م ُ ح َل ْ لا ] ( ع ص ) آراسته شده و زینت داده شده با زیور. ( ناظم الاطباء ) . آراسته شده و زیورداده شده. ( غیاث ) ( از منتهی الارب ) : مرصع ...
محلی. [ م ُ ح َل ْ لا ] ( ع ص ) آراسته شده و زینت داده شده با زیور. ( ناظم الاطباء ) . آراسته شده و زیورداده شده. ( غیاث ) ( از منتهی الارب ) : مرصع ...
محلی. [ م ُ ح َل ْ لا ] ( ع ص ) آراسته شده و زینت داده شده با زیور. ( ناظم الاطباء ) . آراسته شده و زیورداده شده. ( غیاث ) ( از منتهی الارب ) : مرصع ...