پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٤٠)
ای شگفت ؛ یا للعجب. عجبا. شگفتا. ای عجب. چه بسیار عجیب. ( یادداشت مؤلف ) : آب گلفهشنگ گشته از فسردن ای شگفت ! همچنان چون شیشه سیمین نگون آویخته. فر ...
go out Go out of fashion
go out Go out of fashion
گوشت سردستی
shades
shades
پیاله فروشی
بخیه به آب دوغ زدن
بخیه به آب دوغ زدن
بخیه به آب دوغ زدن
بی چاک دهن گویش تهرانی
بی چاک دهن گویش تهرانی
بی چاک دهن گویش تهرانی
بی چاک دهن گویش تهرانی
کتام. [ ک َ ] ( اِ ) تالار باشد و آن عمارتی است که از چوب و تخته سازند. ( برهان ) . تالاری که از چوب و تخته سازند و آن را در تبرستان ناپار گویند. ( آ ...
کتام. [ ک َ ] ( اِ ) تالار باشد و آن عمارتی است که از چوب و تخته سازند. ( برهان ) . تالاری که از چوب و تخته سازند و آن را در تبرستان ناپار گویند. ( آ ...
کتام. [ ک َ ] ( اِ ) تالار باشد و آن عمارتی است که از چوب و تخته سازند. ( برهان ) . تالاری که از چوب و تخته سازند و آن را در تبرستان ناپار گویند. ( آ ...
کت. [ ک ِ ] ( موصول ضمیر ) ( مرکب از که ت ضمیر متصل ) مخفف که ترا. ( ناظم الاطباء ) . بمعنی که ترا. ( برهان ) . و این ترکیب اغلب در شعر آید هنگامی که ...
کلاغ ابلق ؛ میناکه طائری است معروف و سخنگو. ( آنندراج ) . پرنده ای است سخن گو. مینا. ( فرهنگ فارسی معین ) .
حاتم. [ ت ِ ] ( ع ص ) کلاغ سیاه. زاغ سیاه. || زاغ سرخ پاو سرخ منقار که آن را غراب البین گویند. ( منتهی الارب ) . و آن زاغی سرخ پای و سرخ منقار و دانه ...
حاتم. [ ت ِ ] ( ع ص ) کلاغ سیاه. زاغ سیاه. || زاغ سرخ پاو سرخ منقار که آن را غراب البین گویند. ( منتهی الارب ) . و آن زاغی سرخ پای و سرخ منقار و دانه ...
مه کنعان ؛ کنایه از یوسف پیغمبر است. ( آنندراج ) .
مه کنعان ؛ کنایه از یوسف پیغمبر است. ( آنندراج ) .
مه کنعان ؛ کنایه از یوسف پیغمبر است. ( آنندراج ) .
مه کنعان ؛ کنایه از یوسف پیغمبر است. ( آنندراج ) .
Willie Willy
Willie Willy
Willie Willy
Willie Willy
Willie Willy
Willie Willy
رکاکت رای: سستی اراده. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۵۹ ) .
رکاکت
رکب خوردن
همه گستر
bollocks
bollocks
bollocks
bollocks
bollocks
تجربت کوفته. [ ت َ رِ ب َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) که بسیار تجربت کرده باشد. آنکه از بسیاری تجربت کردن فرسوده بود. در این بیت مسعودسعد بمعنی مجرب ، ...
تجربت کوفته. [ ت َ رِ ب َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) که بسیار تجربت کرده باشد. آنکه از بسیاری تجربت کردن فرسوده بود. در این بیت مسعودسعد بمعنی مجرب ، ...
تجربت کوفته. [ ت َ رِ ب َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) که بسیار تجربت کرده باشد. آنکه از بسیاری تجربت کردن فرسوده بود. در این بیت مسعودسعد بمعنی مجرب ، ...
تجربت کوفته. [ ت َ رِ ب َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) که بسیار تجربت کرده باشد. آنکه از بسیاری تجربت کردن فرسوده بود. در این بیت مسعودسعد بمعنی مجرب ، ...
تجربت کوفته. [ ت َ رِ ب َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) که بسیار تجربت کرده باشد. آنکه از بسیاری تجربت کردن فرسوده بود. در این بیت مسعودسعد بمعنی مجرب ، ...
پاش دادن
پاش دادن
پاشنه دهن را کشیدن ؛ عتاب بسیار کردن. دشنام و سقط فراوان گفتن.
پاشنه دهن را کشیدن ؛ عتاب بسیار کردن. دشنام و سقط فراوان گفتن.
پاشنه دهن را کشیدن ؛ عتاب بسیار کردن. دشنام و سقط فراوان گفتن.