penis

/ˈpiːnəs//ˈpiːnɪs/

معنی: ذکر، کیر، حشفه، الت مردی، الت رجولیت
معانی دیگر: آلت تناسلی مرد، قضیب، چل، چوک، لکانه، لند، لیمور

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: penes, penises
مشتقات: penile (adj.)
• : تعریف: the male genital organ used for copulation and urination.
مشابه: cock

جمله های نمونه

1. The penis is usually in a flaccid state.
[ترجمه IWF] آلت تناسلی مرد معمولا در یه حالت شل و ول هست
|
[ترجمه گوگل]آلت تناسلی معمولاً در حالت شل است
[ترجمه ترگمان]آلت تناسلی معمولا تو یه ایالت شل وول - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Until recently, I would not have considered saying the word "penis" in mixed company.
[ترجمه ‫حمید دهقان (آرنولد)‬‎] تا همین اوآخر من نمیتوانستم کلمه کیر را در جمع دوستانه ای به زبان بیاورم
|
[ترجمه گوگل]تا همین اواخر، فکر نمی کردم کلمه "آلت تناسلی" را در شرکت های مختلط بگویم
[ترجمه ترگمان]تا همین اواخر، من نمی توانستم کلمه \"آلت\" را در یک شرکت مختلط بیان کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Conclusion:The implanted nerves in the rabbit reconstructed penis have resumed axoplasm flow. It is suggested that both sensory nerve ending regeneration and sensory function restoration are possible.
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری: اعصاب کاشته شده در آلت تناسلی خرگوش بازسازی شده جریان آکسوپلاسم را از سر گرفته است پیشنهاد می شود که هم بازسازی انتهای عصب حسی و هم ترمیم عملکرد حسی امکان پذیر است
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری: اعصاب کاشته شده در the reconstructed دوباره جریان axoplasm را ازسر گرفته اند پیشنهاد می شود که هر دو احیا عصبی و ترمیم عملکرد حسی ممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Cells in the foreskin of penis are particularly susceptible to the HI virus, Fauci explained.
[ترجمه گوگل]فائوسی توضیح داد که سلول های پوست ختنه گاه آلت تناسلی به ویژه در برابر ویروس HI حساس هستند
[ترجمه ترگمان]Fauci توضیح داد که سلول های در ختنه گاهش به ویژه مستعد ویروس حزب اسلامی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Barnacles, for instance, have a penis 30 times their body length.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، آلت تناسلی آلت تناسلی 30 برابر طول بدن آنها است
[ترجمه ترگمان]مثلا، برای مثال، حدود ۳۰ برابر طول بدن یک کیر دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. And why does the penis find itself symbolising it?
[ترجمه گوگل]و چرا آلت تناسلی خود را نماد آن می بیند؟
[ترجمه ترگمان]و چرا کیر خودشو نشون میده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In a healthy penis there are two corpora spongiosa.
[ترجمه گوگل]در آلت تناسلی سالم دو جسم اسفنجی وجود دارد
[ترجمه ترگمان] تو یه کیر سالم دوتا شرکت \"corpora\" وجود داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Using urethroscopy under a semi-tumescent penis, an isolated urethral injury with active bleeding was detected at the prostatic urethra.
[ترجمه گوگل]با استفاده از اورتروسکوپی زیر آلت تناسلی نیمه طوفانی، یک آسیب مجزای مجرای ادرار با خونریزی فعال در مجرای ادرار پروستات تشخیص داده شد
[ترجمه ترگمان]با استفاده از urethroscopy تحت یک آلت semi، یک آسیب urethral ایزوله شده با خونریزی فعال در مجرای پیشاب، تشخیص داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Objective To reconstruct a penis with sensation and erectile function maintained by corpora cavernosa lengthening and skin flap transferring in the penis defect cases.
[ترجمه گوگل]هدف: بازسازی آلت تناسلی با حس و عملکرد نعوظ که با افزایش طول اجسام غارنوردی و انتقال فلپ پوست در موارد نقص آلت تناسلی حفظ می شود
[ترجمه ترگمان]هدف از بازسازی یک آلت با احساس و erectile حفظ عملکرد توسط پیکره های زبانی و کشیده شدن پوست در موارد نقص آلت تناسلی، حفظ می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Phimosis is completely covered glans penis and urethra circumcision, foreskin can go into; Phimosis is wrapping stenosis. foreskin or not there on the double double with great pain.
[ترجمه گوگل]فیموز به طور کامل پوشیده شده است ختنه آلت تناسلی و مجرای ادرار، پوست ختنه گاه فیموز تنگی پیچیده است پوست ختنه گاه یا نه روی دوبل با درد زیاد
[ترجمه ترگمان]Phimosis کاملا پوشیده از circumcision آلت تناسلی و circumcision مجرای پیشاب است، ختنه گاه می تواند به درون آن برود؛ Phimosis در حال پیچیدن stenosis است پوست ختنه گاه با درد زیاد دو برابر می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Insert condition to maintain the penis to show when you are fluctuant, usable hand pulls his hip to you, or vacate a leg to circle him, make it unapt slippery piece.
[ترجمه گوگل]شرایطی را وارد کنید تا آلت تناسلی را حفظ کنید تا نشان دهد که چه زمانی نوسان دارید، دست قابل استفاده لگن او را به سمت شما می‌کشد، یا پا را خالی کنید تا دور او حلقه بزنید، آن را به یک تکه لغزنده تبدیل کنید
[ترجمه ترگمان]شرایط قرار دادن آلت برای نشان دادن آلت تناسلی برای نشان دادن وقتی شما fluctuant، دست قابل استفاده، مفصل ران خود را به سمت شما می کشد، یا یک ران را تخلیه می کند تا او را احاطه کند، و آن را به صورت ورقه لغزنده (unapt)درست کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Conclusion: Penis and testis are good medicative parts for Traditional Chinese Medicine of the Bian.
[ترجمه گوگل]نتیجه‌گیری: آلت تناسلی و بیضه بخش‌های دارویی خوبی برای طب سنتی چینی Bian هستند
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری: penis و بیضه، بخش های medicative خوب برای طب سنتی چینی سنتی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The penis and the clitoris are homologous structures.
[ترجمه گوگل]آلت تناسلی و کلیتوریس ساختارهای همولوگ هستند
[ترجمه ترگمان]The و the ساختارهای مشابهی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Inflammation of the head of the penis (balanitis) may cause pain and a foul discharge.
[ترجمه گوگل]التهاب سر آلت تناسلی (بالانیت) ممکن است باعث درد و ترشحات بد شود
[ترجمه ترگمان]Inflammation از مغز آلت (balanitis)ممکنه باعث درد و a بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ذکر (اسم)
induction, mention, citation, recitation, penis, pintle

کیر (اسم)
penis, phallus

حشفه (اسم)
penis

الت مردی (اسم)
penis, pintle

الت رجولیت (اسم)
penis

تخصصی

[علوم دامی] آلت تناسلی، چُل .
[بهداشت] آلت مردی(مردانه) - آلت رجولیت(نرینگی) - ذکر

انگلیسی به انگلیسی

• male sexual organ homologous with the clitoris
a man's penis is the part of his body that he uses when urinating and when having sex.

پیشنهاد کاربران

شستک. [ ش َ ت َ ] ( اِ مصغر ) ( اصطلاح عامیانه ) آلت چرمین که مأبونان برای دفع حکه بکار برند. ( غیاث اللغات ) . مرکب از شست به معنی ابهام و �کاف � نسبت. به اصطلاح لوطیان چیزی باشد از عالم چرمینه که مأبونان مثل زنان سعتری در کمر بندند و سرش در مأبونه فروکنند تا رفع حکه شود. ( آنندراج ) :
...
[مشاهده متن کامل]

خدانکرده به شستک چگونه بنشینم
نعوذ باﷲ با ابنه چون شوم محشور.
شرف الدین شفایی ( از آنندراج ) .
رئیس قوم شوی تا میان همکاران
بیا به شستک بالابلند من بنشین.
شرف الدین شفایی ( از آنندراج ) .
از شستک و ته بندی و چرمینه و پرزه
انباشته ای کیسه و انبان دیوثی.
شرف الدین شفایی ( از آنندراج ) .
|| گویند شستک جماعی است که برسر شست پا نشسته کنند. ( از آنندراج ) :
در گشودن باعث رسوایی است
کی مجال شستک و سرپایی است.
نعمت خان عالی ( از آنندراج ) .
|| مطلق جماع. || زنی که یکبار با او به اجرت جماع کنند. ( آنندراج ) . || شرم مرد. ( از غیاث اللغات ) .

قیس. [ ق َ ] ( اِ ) نره. ( منتهی الارب ) .
نضی. [ ن َ ضی ی ] ( ع ص ) نره مرد. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) . ذَکَر. ( ناظم الاطباء ) . ج ، انضیة.
جمیح. [ ج ُ م َ ] ( ع اِ ) نره. ( منتهی الارب ) .
...
[مشاهده متن کامل]

جرد. [ ج َ ] ( ع ص ، اِ ) جامه کهنه سوده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . جامه کهنه ساییده شده یا جامه نیمه کهنه یا نیمدار. ج ، جُرود. ( متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) :
فلاتبعدن تحت الضریحة اعظم
رمیم و اثواب هناک جرود.
کثیر عزة ( از اقرب الموارد ) .
|| فرج و نره. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . فرج زن و مرد. ( از متن اللغة ) . || سپر. || بقیه مال. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) . || گروه سواران که برای جنگ دشمن جداکرده شوند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . || جای بی نبات. ( آنندراج ) : مکان جرد؛ جای بی نبات. ( منتهی الارب ) ( قطر المحیط ) . جایگاهی که در آن نبات نباشد. ( از متن اللغة ) . || ( مص ) بی نبات کردن قحط، زمین را. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از قطر المحیط ) . || برهنه ساختن از لباس. این معنی اصلی است. ( از متن اللغة ) ( از قطر المحیط ) . || قضیب برهنه کردن. ( یادداشت مؤلف ) . || پوست از چوب کندن. ( از متن اللغة ) ( قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ) . || بی گیاه کردن ملخ زمین را. ( ناظم الاطباء ) ( از تاج المصادر بیهقی ) ( از منتهی الارب ) . || موی از پوست کندن. ( قطر المحیط ) ( اقرب الموارد ) . از پوست موی را دور کردن. || پوست بردن از چیزی به چیزی. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . در عربی به معنی پوست کندن. || در عربی به معنی جراحت نمودن. || در عربی برگ از درخت بازکردن باشد. ( برهان ) .
جذمان. [ ج ُ ] ( ع اِ ) نره. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . ذکر. || بیخ ذکر. ( شرح قاموس ) . بن نره. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) .
اصیلع. [اُ ص َ ل ِ ] ( ع اِ ) ماری است باریک گردن گردسر. ( منتهی الارب ) . نوعی است از مار. ( مهذب الاسماء ) . ماری باریک گردن که سر آن همچون گلوله ای است. ( از قطر المحیط ) . || نره. ( منتهی الارب ) ( از قطر المحیط ) .
ابواصیلع. [ اَ اُ ص َ ل ِ ] ( ع اِ مرکب ) نَره. || ماری باریک گردن و گردسر.
ابوعمیر. [ اَ ع ُ م َ ] ( ع اِ مرکب ) نره. ( منتهی الارب ) . شرم مرد.
الف کوفی. [ اَ ل ِ ف ِ ] ( ترکیب وصفی ) الف کوفیان. حرف الف در خط کوفی. || کنایه از هر چیز خمیده. ( انجمن آرا ) . کنایه از چیز کج ، زیرا الف خط کوفی کج است. ( از غیاث اللغات ) . کنایه از هر چیز کج. ( برهان قاطع ) :
آنچه از آن مال در این صوفی است
میم مطوق الف کوفی است.
نظامی.
رجوع به الف کوفیان شود. || کنایه از قضیب و آلت تناسلی. ( برهان قاطع ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) . ذَکَر. ( مؤیدالفضلاء ) . الفیه. الفینه. رجوع به مجموعه مترادفات ص 17 شود.
لکانه. [ ل َ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) معرب آن لقانق ، و ظاهراً مصحف نکانه است که نقانق معرب آن است. رجوع به جهودانه در فرهنگ رشیدی شود. لکامه. روده گوسفند به گوشت آگنده و پخته. ( برهان ) . چرغنده. مالکانه. زونج. عصیب. روده گوسفند که به گوشت و جگر پر کرده بپزند. ( جهانگیری ) . سختوبا. ( زمخشری ) :
چو خر بی خبر ز آنی اکنون که آنگه
به مزد دبستان خریدی لکانه.
ناصرخسرو.
از پس دیوی دوان چو کودک لیکن
رود و می است و زلیبیا و لکانه.
ناصرخسرو.
|| و به علاقه مشابهت قضیب را بدان اراده کرده اند. آلت تناسل. ( برهان ) :
من شاعری سلیمم با کودکان رحیمم
زیرا که جعل ایشان دوغی است بالکانه.
طیان.
گر زآنکه لکانه آرزوی است
اینک به میان ران لکانه.
طیان.

عوف. [ ع َ ] ( ع اِ ) نره. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . شرم مرد. ( از اقرب الموارد ) . ( اِخ ) بتی است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) .
رمیح. [ رُ م َ ] ( ع اِ ) نره . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) .
خرگوش
کنایه از شرم مرد. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
لیکن چه کنم آه که خرگوش فروخت.
سوزنی.
ام الخنابس. [ اُم ْ مُل ْ خ ُ ب ِ ] ( ع اِ مرکب ) نره. ( المرصع ) . آلت مرد.
ام الغول. [اُم ْ مُل ْ ] ( ع اِ مرکب ) نره. ( المرصع ) . آلت مرد.
Standard ( 1608 ) : direct me to her bed - chamber. My noble firelock of a flesh pistol. CoL. Follow thy colours my brave worthy, mount up thy standard: so enter and prosper.
bald - headed hermit
meat puppet
بیلک. [ ل َ ] کنایه از آلت تناسل است :
ترکانه بیلکی بتو در دیلمی سپوخت
گوئی مگر که میره باسهل دیگرم.
سوزنی.
trouser snake
Penis آلت مردی، dick کیر، دسته خر
Master John Goodfellow
vulgar slang The penis. Primarily heard in UK.
زندگی
گویش تهرانی
عورت:زندگیش پیدا بود!
Willie
Willy
چر. [ چ ُ ] ( اِ ) آلت تناسل را گویند. ( برهان ) . به معنی آلت تناسل است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . آلت تناسل باشد. ( جهانگیری ) . نره و آلت تناسل. ( ناظم الاطباء ) . آلت تناسل. ( فرهنگ نظام ) ( شعوری ) . شرم مرد. آلت رجلیت. ایر. ذکر. چل ( در تکلم امروز اصفهان و جندق و بیابانک ) . آلت تناسل اطفال است. مثل چچر. ( از فرهنگ نظام ) :
...
[مشاهده متن کامل]

آنچه دی آن پسر سرکرک چرخور کرد
من ندیدم که در آفاق یکی لمتر کرد.
سنائی.

نفس
آلت تناسل. ( غیاث اللغات ) ( از چراغ هدایت ) . نره. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) . شرم مرد. ( یادداشت مؤلف ) . آلت مردی. ذکر. ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) :
تا چه آید بر من از حمدان من
...
[مشاهده متن کامل]

وز بلای نفس من بر جان من.
سعدی.
از خواجه سرائی نتوان کمتر بود
گر نفس برید محرم سلطان شد.
شهیدی قمی ( از آنندراج ) .

جوجوی مرد رو میگن
engine of bliss, engine of seduction= the penis
middle leg ( n. ) ( also middle, middle finger, middle stump )
the penis
big brother ( n. )
( US gay ) the penis
nature’s scythe ( n. )
the penis
gunstick ( n. )
a penis
earthworm ( n. )
the penis
tower dock
potato - finger ( n. ) [the shape the supposed aphrodisiac quality of the sweet potato]
the penis
father confessor ( n. ) [play on SE ? ref. to popular image of the venal priest]
the penis
father abraham ( n. )
the penis
کیر، ذکر، قضیب: آلت تناسلی مرد
ladies’ plaything ( n. ) ( also ladies’ darling, . . . delight, ladies’ treasure, plaything ) [note ety. of dildo n. ]
the penis
ladies’ lollipop ( n. ) =
the penis
garden engine ( n. ) [engine n. ( 1 ) / play on SE garden engine, ‘a portable force - pump used for watering gardens’ ( OED ) ]=
the penis
love gun ( n. ) [ext. of gun n. 1 ( 2 ) ]
( US ) the penis
love dart ( n. )
the penis
love bone ( n. ) [bone n. 1 ( 1a ) ]
( US black ) the penis
man Thomas ( n. )
the penis
man root ( n. )
the penis
man muscle ( n. ) [note love muscle under love n. ]
( US black ) the penis
bitch hammer ( n. ) [SE hammer/hammer n. 1 ( 1 ) ]=
the penis
whore - pipe ( n. ) [pipe n. 1 ( 2a ) ]
the penis
belly ruffian ( n. ) ( also ruffian ) [affectionate play on SE]
the penis
beef tube ( n. )
( orig. US ) the penis
beef cosh ( n. )
the penis
beef bayonet ( n. )
the penis
meat skewer ( n. )
the penis
meat puppet ( n. ) =the penis
meat lance ( n. ) ( also meat spear, meat stick )
( US ) the penis
meat horn ( n. )
the penis
spouter/also sperm spouter=
the penis
trouser trout ( n. ) ( also trouser mouse )
( US ) the penis
trouser snake ( n. )
the penis
blowtorch n.
( US ) the penis
beef bugle
pleasure - pivot ( n. )
the penis
girl - catcher ( n. ) =
the penis
best leg of three ( n. )
the penis
پِپِنایس
bald - headed mouse
قلندربچه. [ ق َ ل َ دَ ب َچ ْ چ َ /چ ِ ] ( اِ مرکب ) . آلت تناسل. ( آنندراج ) :
به قلندربچه پایین تنش دارد میل
طرفه حالی است که بیچاره دلش در کون است.
حکیم شفایی ( از آنندراج ) .
گل یک چشم . [ گ ُ ل ِ ی َ / ی ِ چ َ / چ ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به اصطلاح لوطیان ، نره . ( آنندراج ) : چند سرگردانی خاطر دهداین گل یک چشم سرگردان من . شیخ شیراز ( از آنندراج ) .
=Prick
informal not polite ) a penis )
penis ( علوم سلامت )
واژه مصوب: آلت مردانه
تعریف: اندام مردانه برای دفع ادرار و دخول |||متـ . آلت
لن/لند
لکانه
در متون روانکاوی بیشتر به احلیل یا قضیب ترجمه میشه
آتم ( آلت تناسلی مرد )
ارتفاع مثلث متساوی الساقین
وقتى مى ایستید و دو پای شما نقش اضلاع را بازی مى کنند
The apparatus of three unknown equation
دستگاه سه معادله سه مجهولی
آلت تناسلی یا همون ( کیر ) . . . . مترادف dick هم هست. . . dick=penis
عنوان آلت تناسلی
و همچنین به فاصله مقعد تا آلت تناسلی مردان Penis گفته می شود
الت تناسلی مردان
دودول، شوشول، شوشولنگ
It sort of look like a smurf penis تقریبا شبیه الت تناسلی ( مردانه ) اسمورف ( اسمورف یه شخصیت کارتونیه )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٧٥)

بپرس