پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٢٥٦)

بازدید
٤,٨١٣
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کار ساختن بسیجیدن کار را. ( فرهنگ اسدی ) . رو براه کردن. بسامان کردن. راست کردن. سر و صورت دادن. راه انداختن. مرتب و منظم کردن کار را : بیک هفته سال ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بسیجیدن کار را. ( فرهنگ اسدی ) . رو براه کردن. بسامان کردن. راست کردن. سر و صورت دادن. راه انداختن. مرتب و منظم کردن کار را : بیک هفته سالار هاماوران ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کار ساختن بسیجیدن کار را. ( فرهنگ اسدی ) . رو براه کردن. بسامان کردن. راست کردن. سر و صورت دادن. راه انداختن. مرتب و منظم کردن کار را : بیک هفته سال ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کار ساختن بسیجیدن کار را. ( فرهنگ اسدی ) . رو براه کردن. بسامان کردن. راست کردن. سر و صورت دادن. راه انداختن. مرتب و منظم کردن کار را : بیک هفته سال ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ساختن معین کردن. تعیین کردن. ترتیب دادن. مهیاکردن. آماده کردن جایگاه و پایگاه و نشستنگاه را : بجان من که برخیزی. . . و بدانجا شوی و چون اندر شوی راس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ساختن معین کردن. تعیین کردن. ترتیب دادن. مهیاکردن. آماده کردن جایگاه و پایگاه و نشستنگاه را : بجان من که برخیزی. . . و بدانجا شوی و چون اندر شوی راس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ساختن معین کردن. تعیین کردن. ترتیب دادن. مهیاکردن. آماده کردن جایگاه و پایگاه و نشستنگاه را : بجان من که برخیزی. . . و بدانجا شوی و چون اندر شوی راس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ساختن تجهیز. مجهز کردن سپاه وسپاهیان. آراستن سپاه. آمادن. آماده کردن. بسیجیدن. بسغدن. مرتب کردن. تعبیه لشکر کردن : اسودقیس را سپهسالار کرد و گفت سپ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

ساختن تجهیز. مجهز کردن سپاه وسپاهیان. آراستن سپاه. آمادن. آماده کردن. بسیجیدن. بسغدن. مرتب کردن. تعبیه لشکر کردن : اسودقیس را سپهسالار کرد و گفت سپ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ساختن تجهیز. مجهز کردن سپاه وسپاهیان. آراستن سپاه. آمادن. آماده کردن. بسیجیدن. بسغدن. مرتب کردن. تعبیه لشکر کردن : اسودقیس را سپهسالار کرد و گفت سپ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ساختن تجهیز. مجهز کردن سپاه وسپاهیان. آراستن سپاه. آمادن. آماده کردن. بسیجیدن. بسغدن. مرتب کردن. تعبیه لشکر کردن : اسودقیس را سپهسالار کرد و گفت سپ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ساختن تجهیز. مجهز کردن سپاه وسپاهیان. آراستن سپاه. آمادن. آماده کردن. بسیجیدن. بسغدن. مرتب کردن. تعبیه لشکر کردن : اسودقیس را سپهسالار کرد و گفت سپ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ساختن تجهیز. مجهز کردن سپاه وسپاهیان. آراستن سپاه. آمادن. آماده کردن. بسیجیدن. بسغدن. مرتب کردن. تعبیه لشکر کردن : اسودقیس را سپهسالار کرد و گفت سپ ...

پیشنهاد
٠

منعقد کردن. منعقد داشتن. تشکیل دادن. بر پای داشتن. ترتیب دادن. پرداختن. فراهم کردن. بزم نهادن. ساختن انجمن ، بزم ، جشن ، حزب ، عروسی یا مجلسی را : یک ...

پیشنهاد
٠

منعقد کردن. منعقد داشتن. تشکیل دادن. بر پای داشتن. ترتیب دادن. پرداختن. فراهم کردن. بزم نهادن. ساختن انجمن ، بزم ، جشن ، حزب ، عروسی یا مجلسی را : یک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

منعقد کردن. منعقد داشتن. تشکیل دادن. بر پای داشتن. ترتیب دادن. پرداختن. فراهم کردن. بزم نهادن. ساختن انجمن ، بزم ، جشن ، حزب ، عروسی یا مجلسی را : یک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

منعقد کردن. منعقد داشتن. تشکیل دادن. بر پای داشتن. ترتیب دادن. پرداختن. فراهم کردن. بزم نهادن. ساختن انجمن ، بزم ، جشن ، حزب ، عروسی یا مجلسی را : یک ...

پیشنهاد
٠

منعقد کردن. منعقد داشتن. تشکیل دادن. بر پای داشتن. ترتیب دادن. پرداختن. فراهم کردن. بزم نهادن. ساختن انجمن ، بزم ، جشن ، حزب ، عروسی یا مجلسی را : یک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

منعقد کردن. منعقد داشتن. تشکیل دادن. بر پای داشتن. ترتیب دادن. پرداختن. فراهم کردن. بزم نهادن. ساختن انجمن ، بزم ، جشن ، حزب ، عروسی یا مجلسی را : یک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

از کسی ، کسی ( یا چیزی ) ساختن ؛ او را چنان پنداشتن. اورا به صورت وی ( یا آن چیز ) درآوردن : چنین گفت کای مهتر سرفراز ز من کودک شیرخواره مساز. فردوس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از کسی ، کسی ( یا چیزی ) ساختن ؛ او را چنان پنداشتن. اورا به صورت وی ( یا آن چیز ) درآوردن : چنین گفت کای مهتر سرفراز ز من کودک شیرخواره مساز. فردوس ...

پیشنهاد
٠

کار زنی یا دختری را ساختن ؛ با او آرمیدن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کار زنی یا دختری را ساختن ؛ با او آرمیدن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کار زنی یا دختری را ساختن ؛ با او آرمیدن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کار زنی یا دختری را ساختن ؛ با او آرمیدن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کار زنی یا دختری را ساختن ؛ با او آرمیدن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کار زنی یا دختری را ساختن ؛ با او آرمیدن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کار زنی یا دختری را ساختن ؛ با او آرمیدن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

کار زنی یا دختری را ساختن ؛ با او آرمیدن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

کار زنی یا دختری را ساختن ؛ با او آرمیدن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

او = آن همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر نهان کِی مانَد آن رازی کزو سازند محفل ها حافظ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

او = آن همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر نهان کِی مانَد آن رازی کزو سازند محفل ها حافظ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

منازل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

راه و رسم به مِی سجّاده رنگین کن گَرت پیرِ مُغان گوید که سالِک بی خبر نَبوَد ز راه و رسمِ منزل ها حافظ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نبُوَد = نباشد به مِی سجّاده رنگین کن گَرت پیرِ مُغان گوید که سالِک بی خبر نَبوَد ز راه و رسمِ منزل ها حافظ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بُوَد = باشد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به = با . به وسیله به مِی سجّاده رنگین کن گَرت پیرِ مُغان گوید که سالِک بی خبر نَبوَد ز راه و رسمِ منزل ها حافظ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به = با . به وسیله به مِی سجّاده رنگین کن گَرت پیرِ مُغان گوید که سالِک بی خبر نَبوَد ز راه و رسمِ منزل ها حافظ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به = با . به وسیله به مِی سجّاده رنگین کن گَرت پیرِ مُغان گوید که سالِک بی خبر نَبوَد ز راه و رسمِ منزل ها حافظ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بانگ جرس ؛ آواز جرس. خروش جرس : غو پاسبانان و بانگ جرس همی آمد از دور از پیش و پس. فردوسی. از آن مرز نشنید آواز کس غو پاسبانان و بانگ جرس. فردوسی. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

بانگ جرس ؛ آواز جرس. خروش جرس : غو پاسبانان و بانگ جرس همی آمد از دور از پیش و پس. فردوسی. از آن مرز نشنید آواز کس غو پاسبانان و بانگ جرس. فردوسی. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سجاده نشین. [ س َج ْ جا دَ / دِ ن ِ ] ( نف مرکب ) کنایت از زاهد. عابد : سجاده نشینی که مرید غم او شد آوازه اش از خانه خمار بر آمد. سعدی ( طیبات ) . ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سجاده نشین. [ س َج ْ جا دَ / دِ ن ِ ] ( نف مرکب ) کنایت از زاهد. عابد : سجاده نشینی که مرید غم او شد آوازه اش از خانه خمار بر آمد. سعدی ( طیبات ) . ...

پیشنهاد
٠

فریاد داشتن مرا در منزلِ جانان چه امنِ عیش چون هر دَم جَرَس فریاد می دارد که بَربندید مَحمِل ها حافظ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به عشرت ؛ به خوشی و شادی. شادمانه : فردا که رود جان تو از تن بیرون اعدا همه آن مال به عشرت بخورند. خاقانی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به عشرت ؛ به خوشی و شادی. شادمانه : فردا که رود جان تو از تن بیرون اعدا همه آن مال به عشرت بخورند. خاقانی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به عشرت ؛ به خوشی و شادی. شادمانه : فردا که رود جان تو از تن بیرون اعدا همه آن مال به عشرت بخورند. خاقانی.

پیشنهاد
٠

به شادی کسی خوردن: به سلامت وی نوشیدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۸۱ ) .

پیشنهاد
٠

به شادی کسی خوردن: به سلامت وی نوشیدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۸۱ ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به عشرت ؛ به خوشی و شادی. شادمانه : فردا که رود جان تو از تن بیرون اعدا همه آن مال به عشرت بخورند. خاقانی.