پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٢٥٦)
دواعی الدهر ؛ حوادث زمانه. گرفتاریهای روزگار. ( یادداشت مؤلف ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) .
دواعی الدهر ؛ حوادث زمانه. گرفتاریهای روزگار. ( یادداشت مؤلف ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) .
دواعی الدهر ؛ حوادث زمانه. گرفتاریهای روزگار. ( یادداشت مؤلف ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) .
فراراندن. [ ف َ دَ ] ( مص جعلی ) ( از: فرار َاندن ) مصدر جعلی از فرار عربی. گریزاندن. ( یادداشت بخط مؤلف ) .
فراراندن. [ ف َ دَ ] ( مص جعلی ) ( از: فرار َاندن ) مصدر جعلی از فرار عربی. گریزاندن. ( یادداشت بخط مؤلف ) .
فراراندن. [ ف َ دَ ] ( مص جعلی ) ( از: فرار َاندن ) مصدر جعلی از فرار عربی. گریزاندن. ( یادداشت بخط مؤلف ) .
فراراندن. [ ف َ دَ ] ( مص جعلی ) ( از: فرار َاندن ) مصدر جعلی از فرار عربی. گریزاندن. ( یادداشت بخط مؤلف ) .
فرادادن. [ف َ دَ ] ( مص مرکب ) به سویی متوجه کردن. پیش بردن گوش یا عضو دیگر را، چنانکه گوییم : گوش فرادادم. || شرح دادن و بیان کردن : تفصیل حال وی فر ...
فرادادن. [ف َ دَ ] ( مص مرکب ) به سویی متوجه کردن. پیش بردن گوش یا عضو دیگر را، چنانکه گوییم : گوش فرادادم. || شرح دادن و بیان کردن : تفصیل حال وی فر ...
انحاء. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ نحو. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) . راهها و سویها. ( از منتهی الارب ) . سویها. گوشه ها ...
انحاء. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ نحو. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) . راهها و سویها. ( از منتهی الارب ) . سویها. گوشه ها ...
فراپایه ؛ بلندپایه. ( یادداشت بخط مؤلف ) : چو آفتاب فروزان به تخت ملک بمان چو آسمان فراپایه در زمانه بپای. فرخی. رجوع به فراز شود.
( فرا چنگ آوردن ) فرا چنگ آوردن. [ ف َ چ َ وَ دَ ] ( مص مرکب ) در چنگ آوردن. ( از آنندراج ) . به چنگ آوردن : گر باشد چون شراره در سنگ چون آهنش آورم ف ...
( فرا چنگ آوردن ) فرا چنگ آوردن. [ ف َ چ َ وَ دَ ] ( مص مرکب ) در چنگ آوردن. ( از آنندراج ) . به چنگ آوردن : گر باشد چون شراره در سنگ چون آهنش آورم ف ...
هی. [ هََ ] ( فعل ) به زبان دری و هندی به معنی هست. ( انجمن آرا ) ( برهان ) ( غیاث اللغات ) : هیم به پله نیکی ز یک سپندان کم به پله بدی اندر هزار سند ...
یک پرده گوشت آوردن ؛ کمی فربه شدن پس از لاغری و نزاری.
مثل پرده بر در ماندن ؛ راه نیافتن بدرون خانه
مثل پرده زنبوری ؛ سوراخ سوراخ.
در پرده شدن ؛ مردن. وفات کردن. درگذشتن. فرمان یافتن : چون خواجه محمد بابا، نوراﷲ مرقده ، در پرده شدند جد من علیه الرحمه مرا بسمرقند بردند. ( انیس الط ...
در پرده شدن ؛ مردن. وفات کردن. درگذشتن. فرمان یافتن : چون خواجه محمد بابا، نوراﷲ مرقده ، در پرده شدند جد من علیه الرحمه مرا بسمرقند بردند. ( انیس الط ...
در پرده شدن ؛ مردن. وفات کردن. درگذشتن. فرمان یافتن : چون خواجه محمد بابا، نوراﷲ مرقده ، در پرده شدند جد من علیه الرحمه مرا بسمرقند بردند. ( انیس الط ...
پرده خماهن ؛ کنایه از آسمان است. ( برهان ) . فلک. ( رشیدی ) .
پرده دخانی ؛ کنایه از شب تیره و تاریک است. ( برهان ) .
پرده دخانی ؛ کنایه از شب تیره و تاریک است. ( برهان ) .
پرده دخانی ؛ کنایه از شب تیره و تاریک است. ( برهان ) .
بی پرده گفتن ؛ تصریح.
پرده ٔایزد ؛ عالم غیب : ازین دانش ار یاد گیرد بد است که این راز در پرده ایزد است. فردوسی. - || بکارت : وین پرده ایزد بشما بر که دریده ست. منوچهری.
پرده ٔایزد ؛ عالم غیب : ازین دانش ار یاد گیرد بد است که این راز در پرده ایزد است. فردوسی. - || بکارت : وین پرده ایزد بشما بر که دریده ست. منوچهری.
پرده ٔایزد ؛ عالم غیب : ازین دانش ار یاد گیرد بد است که این راز در پرده ایزد است. فردوسی. - || بکارت : وین پرده ایزد بشما بر که دریده ست. منوچهری.
جمع اولیاء عهود ؛ ج ِ ولی عهد : آنچه رسم است که اولیاء عهود را دهنداز غلام و تجمل و. . . هر چه تمامتر ما را فرمود. ( تاریخ بیهقی ) .
اولیاء عهود ؛ ج ِ ولی عهد : آنچه رسم است که اولیاء عهود را دهنداز غلام و تجمل و. . . هر چه تمامتر ما را فرمود. ( تاریخ بیهقی ) .
اولیاء عهود ؛ ج ِ ولی عهد : آنچه رسم است که اولیاء عهود را دهنداز غلام و تجمل و. . . هر چه تمامتر ما را فرمود. ( تاریخ بیهقی ) .
Single - gender
برادر مهتر ؛ برادر بزرگتر که �دادند� نیز گویند. ( ناظم الاطباء ) .
برادر کهتر ؛ برادر کوچکتر. ( ناظم الاطباء ) .
برادر مهتر ؛ برادر بزرگتر که �دادند� نیز گویند. ( ناظم الاطباء ) .
جرعه جان ؛ ظاهراً کنایه از شراب است : جرعه جان از زکات هر صبوح بر سر سبوح خوان افشاندمی. خاقانی.
جرعه جان ؛ ظاهراً کنایه از شراب است : جرعه جان از زکات هر صبوح بر سر سبوح خوان افشاندمی. خاقانی.
به خدا که به خدا که جرعه ای ده تو به حافظ سحرخیز که دعای صبحگاهی اثری کند شما را حافظ
به خدا که به خدا که جرعه ای ده تو به حافظ سحرخیز که دعای صبحگاهی اثری کند شما را حافظ
دل و جان
دل و جان
چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی؟ دل و جان فدای رویت بنما عِذار ما را حافظ
قیامت نمودن چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی؟ دل و جان فدای رویت بنما عِذار ما را حافظ
قیامت نمودن چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی؟ دل و جان فدای رویت بنما عِذار ما را حافظ
نواختن. [ ن َ ت َ ] ( مص ) نوازش نمودن. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . شفقت نمودن. ملاطفت کردن. مهربانی کردن. ( ناظم الاطباء ) . تفقدکردن ...
نواختن. [ ن َ ت َ ] ( مص ) نوازش نمودن. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . شفقت نمودن. ملاطفت کردن. مهربانی کردن. ( ناظم الاطباء ) . تفقدکردن ...
نواختن. [ ن َ ت َ ] ( مص ) نوازش نمودن. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . شفقت نمودن. ملاطفت کردن. مهربانی کردن. ( ناظم الاطباء ) . تفقدکردن ...
نواختن. [ ن َ ت َ ] ( مص ) نوازش نمودن. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . شفقت نمودن. ملاطفت کردن. مهربانی کردن. ( ناظم الاطباء ) . تفقدکردن ...
نواختن. [ ن َ ت َ ] ( مص ) نوازش نمودن. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . شفقت نمودن. ملاطفت کردن. مهربانی کردن. ( ناظم الاطباء ) . تفقدکردن ...