پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٤٠)
مثل پرده بر در ماندن ؛ راه نیافتن بدرون خانه
مثل پرده زنبوری ؛ سوراخ سوراخ.
در پرده شدن ؛ مردن. وفات کردن. درگذشتن. فرمان یافتن : چون خواجه محمد بابا، نوراﷲ مرقده ، در پرده شدند جد من علیه الرحمه مرا بسمرقند بردند. ( انیس الط ...
در پرده شدن ؛ مردن. وفات کردن. درگذشتن. فرمان یافتن : چون خواجه محمد بابا، نوراﷲ مرقده ، در پرده شدند جد من علیه الرحمه مرا بسمرقند بردند. ( انیس الط ...
در پرده شدن ؛ مردن. وفات کردن. درگذشتن. فرمان یافتن : چون خواجه محمد بابا، نوراﷲ مرقده ، در پرده شدند جد من علیه الرحمه مرا بسمرقند بردند. ( انیس الط ...
پرده خماهن ؛ کنایه از آسمان است. ( برهان ) . فلک. ( رشیدی ) .
پرده دخانی ؛ کنایه از شب تیره و تاریک است. ( برهان ) .
پرده دخانی ؛ کنایه از شب تیره و تاریک است. ( برهان ) .
پرده دخانی ؛ کنایه از شب تیره و تاریک است. ( برهان ) .
بی پرده گفتن ؛ تصریح.
پرده ٔایزد ؛ عالم غیب : ازین دانش ار یاد گیرد بد است که این راز در پرده ایزد است. فردوسی. - || بکارت : وین پرده ایزد بشما بر که دریده ست. منوچهری.
پرده ٔایزد ؛ عالم غیب : ازین دانش ار یاد گیرد بد است که این راز در پرده ایزد است. فردوسی. - || بکارت : وین پرده ایزد بشما بر که دریده ست. منوچهری.
پرده ٔایزد ؛ عالم غیب : ازین دانش ار یاد گیرد بد است که این راز در پرده ایزد است. فردوسی. - || بکارت : وین پرده ایزد بشما بر که دریده ست. منوچهری.
جمع اولیاء عهود ؛ ج ِ ولی عهد : آنچه رسم است که اولیاء عهود را دهنداز غلام و تجمل و. . . هر چه تمامتر ما را فرمود. ( تاریخ بیهقی ) .
اولیاء عهود ؛ ج ِ ولی عهد : آنچه رسم است که اولیاء عهود را دهنداز غلام و تجمل و. . . هر چه تمامتر ما را فرمود. ( تاریخ بیهقی ) .
اولیاء عهود ؛ ج ِ ولی عهد : آنچه رسم است که اولیاء عهود را دهنداز غلام و تجمل و. . . هر چه تمامتر ما را فرمود. ( تاریخ بیهقی ) .
Single - gender
برادر مهتر ؛ برادر بزرگتر که �دادند� نیز گویند. ( ناظم الاطباء ) .
برادر مهتر ؛ برادر بزرگتر که �دادند� نیز گویند. ( ناظم الاطباء ) .
برادر کهتر ؛ برادر کوچکتر. ( ناظم الاطباء ) .
جرعه جان ؛ ظاهراً کنایه از شراب است : جرعه جان از زکات هر صبوح بر سر سبوح خوان افشاندمی. خاقانی.
جرعه جان ؛ ظاهراً کنایه از شراب است : جرعه جان از زکات هر صبوح بر سر سبوح خوان افشاندمی. خاقانی.
به خدا که به خدا که جرعه ای ده تو به حافظ سحرخیز که دعای صبحگاهی اثری کند شما را حافظ
به خدا که به خدا که جرعه ای ده تو به حافظ سحرخیز که دعای صبحگاهی اثری کند شما را حافظ
دل و جان
دل و جان
چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی؟ دل و جان فدای رویت بنما عِذار ما را حافظ
قیامت نمودن چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی؟ دل و جان فدای رویت بنما عِذار ما را حافظ
قیامت نمودن چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی؟ دل و جان فدای رویت بنما عِذار ما را حافظ
نواختن. [ ن َ ت َ ] ( مص ) نوازش نمودن. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . شفقت نمودن. ملاطفت کردن. مهربانی کردن. ( ناظم الاطباء ) . تفقدکردن ...
نواختن. [ ن َ ت َ ] ( مص ) نوازش نمودن. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . شفقت نمودن. ملاطفت کردن. مهربانی کردن. ( ناظم الاطباء ) . تفقدکردن ...
نواختن. [ ن َ ت َ ] ( مص ) نوازش نمودن. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . شفقت نمودن. ملاطفت کردن. مهربانی کردن. ( ناظم الاطباء ) . تفقدکردن ...
نواختن. [ ن َ ت َ ] ( مص ) نوازش نمودن. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . شفقت نمودن. ملاطفت کردن. مهربانی کردن. ( ناظم الاطباء ) . تفقدکردن ...
نواختن. [ ن َ ت َ ] ( مص ) نوازش نمودن. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . شفقت نمودن. ملاطفت کردن. مهربانی کردن. ( ناظم الاطباء ) . تفقدکردن ...
به = با همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایان بنوازد آشنا را حافظ
به = با همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایان بنوازد آشنا را حافظ
به = با همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایان بنوازد آشنا را حافظ
در امید چیزی بودن همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایان بنوازد آشنا را حافظ
همه شب همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایان بنوازد آشنا را حافظ
همه شب همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایان بنوازد آشنا را حافظ
همه شب همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایان بنوازد آشنا را حافظ
همه شب همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایان بنوازد آشنا را حافظ
همه شب همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایان بنوازد آشنا را حافظ
همه شب همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایان بنوازد آشنا را حافظ
همه شب همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایان بنوازد آشنا را حافظ
همه شب همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایان بنوازد آشنا را حافظ
تو از این چه سود داری ؟ دل عالمی بسوزی چو عِذار برفُروزی تو از این چه سود داری که نمی کنی مدارا حافظ
تو از این چه سود داری ؟ دل عالمی بسوزی چو عِذار برفُروزی تو از این چه سود داری که نمی کنی مدارا حافظ
دل عالمی بسوزی چو عِذار برفُروزی تو از این چه سود داری که نمی کنی مدارا حافظ
خلیغ عذار ؛ افسارگسسته. ( منتهی الارب ) .