پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٢٥٦)
تنهاخوار. [ ت َ خوا / خا ] ( نف مرکب ) تنهاخور. کنود. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : بداند هرکه باتدبیر باشد که تنهاخوار، تنهامیر باشد. نظامی.
تنهاخرام. [ ت َ خ ِ / خ َ / خ ُ ] ( نف مرکب ) که تنها خرامد. تنهارو. تک رو. که در رفتن یاری نگزیند : ماه تنهاخرام از آن آواز بند برقع بهم کشید فراز. ...
تنهاخوار. [ ت َ خوا / خا ] ( نف مرکب ) تنهاخور. کنود. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : بداند هرکه باتدبیر باشد که تنهاخوار، تنهامیر باشد. نظامی.
تنهانشین. [ ت َ ها ن ِ ] ( نف مرکب ) منزوی. که تنها نشیند و با کس مراوده نداشته باشد، خواه به غرور و خودپسندی خواه به اعتزال : ز بیکامی دلم تنهانشین ...
part of me/him etc Part of me hates him ( =I partly hate him )
part of me/him etc Part of me hates him ( =I partly hate him )
part of me/him etc Part of me hates him ( =I partly hate him )
part of me/him etc Part of me hates him ( =I partly hate him )
part of me/him etc Part of me hates him ( =I partly hate him )
part of me/him etc Part of me hates him ( =I partly hate him )
part of me/him etc Part of me hates him ( =I partly hate him )
part of me/him etc Part of me hates him ( =I partly hate him )
part of something Part of the money will be spent on a new playground Part of the castle was destroyed by fire For part of the day, you will be ou ...
part of something Part of the money will be spent on a new playground Part of the castle was destroyed by fire For part of the day, you will be ou ...
part of something Part of the money will be spent on a new playground Part of the castle was destroyed by fire For part of the day, you will be ou ...
spare parts
spare parts
integral be part and parcel of something
one's part of the world The cost of living is becoming unbearable for retired people in our part of the world
be part and parcel of something
be part and parcel of something
man/woman of many parts
man/woman of many parts همه فن تمام
man/woman of many parts
man/woman of many parts
همه فن تمام man/woman of many parts
man/woman of many parts
The British Council
jointly
برشو ! برجه/ ورجه !
برشو ! برجه/ ورجه !
چه محل / چه حاصل محل ارزش. بها : سروبالای من آنگه که درآید به سماع چه محل ، جامه جان را که قبا نتوان کرد. حافظ.
محل ارزش. بها : سروبالای من آنگه که درآید به سماع چه محل ، جامه جان را که قبا نتوان کرد. حافظ.
محل ارزش. بها : سروبالای من آنگه که درآید به سماع چه محل ، جامه جان را که قبا نتوان کرد. حافظ.
محل ارزش. بها : سروبالای من آنگه که درآید به سماع چه محل ، جامه جان را که قبا نتوان کرد. حافظ.
چه محل محل = ارزش. بها : سروبالای من آنگه که درآید به سماع چه محل ، جامه جان را که قبا نتوان کرد. حافظ.
محل ارزش. بها : سروبالای من آنگه که درآید به سماع چه محل ، جامه جان را که قبا نتوان کرد. حافظ.
محل یافتن ؛ مقام و مرتبه و منزلت پیدا کردن. به مرتبتی رسیدن : صاحب. . . محل سپاه سالاری یافت. ( تاریخ بیهقی ) . || پایه. شأن. مکانت : محل علی گر بد ...
محل داشتن ؛ اهمیت و اعتبار و جاه و مقام داشتن : عیسی چه محل دارد جائی که خران باشند. ابن یمین.
محل داشتن ؛ اهمیت و اعتبار و جاه و مقام داشتن : عیسی چه محل دارد جائی که خران باشند. ابن یمین.
محل داشتن ؛ اهمیت و اعتبار و جاه و مقام داشتن : عیسی چه محل دارد جائی که خران باشند. ابن یمین.
محل داشتن ؛ اهمیت و اعتبار و جاه و مقام داشتن : عیسی چه محل دارد جائی که خران باشند. ابن یمین.
محل داشتن ؛ اهمیت و اعتبار و جاه و مقام داشتن : عیسی چه محل دارد جائی که خران باشند. ابن یمین.
محل داشتن ؛ اهمیت و اعتبار و جاه و مقام داشتن : عیسی چه محل دارد جائی که خران باشند. ابن یمین.
محل داشتن ؛ اهمیت و اعتبار و جاه و مقام داشتن : عیسی چه محل دارد جائی که خران باشند. ابن یمین.
محل قابل ؛ زمینه مساعد : محل قابل و آنگه نصیحت قایل چو گوش هوش نباشد چه سود حسن مقال. سعدی.
محل قابل ؛ زمینه مساعد : محل قابل و آنگه نصیحت قایل چو گوش هوش نباشد چه سود حسن مقال. سعدی.
محلی. [ م َ ح َل ْ لی ] ( ص نسبی ) منسوب به محل. || منسوب به حرم سرا. || خواجه سرا. ( ناظم الاطباء ) .
محلی. [ م َ ح َل ْ لی ] ( ص نسبی ) منسوب به محل. || منسوب به حرم سرا. || خواجه سرا. ( ناظم الاطباء ) .
محلی. [ م ُ ح َل ْ لی ] ( ع ص ) کسی که زینت میکند قبضه و غلاف شمشیر را. رجوع به تحلیه شود. || شیرین کننده. ( ناظم الاطباء ) . شیرین گرداننده. ( آنندر ...