پشتیبان

/poStibAn/

مترادف پشتیبان: پارتی، پشتیوان، حامی، ظهیر، عاصم، عضد، موید، مجیر، محافظ، مدافع، مددکار، معاضد، نگهبان، یار، یاریگر، یاور

متضاد پشتیبان: مخالف

معنی انگلیسی:
ally, backup, backer, behind, patron, shield, support, supporter, supportive, backing, buttress, pillar, back

لغت نامه دهخدا

پشتیبان. [ پ ُ ] ( اِ مرکب ) چوبی که بجهت استحکام بر دیوار نصب کنند. ( برهان قاطع ). بنائی که برای حفظ بنائی دیگر سازند :
چه غم دیوار امت را که باشد چون تو پشتیبان
چه باک از موج بحر آنرا که باشد نوح کشتیبان.
( گلستان ).
هرچه از دلها کنی تعمیر پشتیبان تست
سعی در آبادی دل کن چو معمار خودی.
صائب ( از فرهنگ ضیاء ).
پشتوان. ( برهان قاطع ). پشتیوان. پشتبان. حامی. دعمة. دعامة. دعام. رُجبه. || چوبی که درودگران بر پس در و امثال آن دوزند: شجار؛ پشتیبان تخت که بدان تخت را استوار کنند. عارضة؛ پشتیبان در و بالارو. ( منتهی الارب ). || تکیه گاه. رجوع به پشتوان شود. || آنچه بدان قوت باشد. پشت و پناه. یاریگر. یاری دهنده. حامی. معاون. ( برهان قاطع ). معین. مدد. مددکار. کمک. معاضد. ظهیر.ناصر. نصیر. ممدّ. عون. اِیاد. ( منتهی الارب ). این نوشته ای است از جانب... ابوجعفر... بسوی یاری دهنده دین خدا... و پشتیبان خلیفه او. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 306 ). و نیز رجوع به پشتوان و پشتبان و پشتیوان شود.

فرهنگ فارسی

پشت وپناه، یاری دهنده، مددکار، حامی، کمک، مدد
۱- ( صفت ) پشت و پناه پشتوان . ۲- ( اسم ) چوبی که بجهت استحکام بر دیوار نصب کنند .

فرهنگ معین

(پُ ) [ په . ] (ص مر. ) پشت و پناه .

فرهنگ عمید

۱. پشت وپناه، حمایت کننده، حامی.
۲. یاری دهنده.

فرهنگستان زبان و ادب

{trailer} [ورزش] در بسـکتبـال، بـازیکن مهاجمی که اولین موج بازیکنان هم تیمی خود را در ضدحمله دنبال می کند
{back up} [رایانه و فنّاوری اطلاعات، مهندسی مخابرات] نسخه ای از داده ها برای استفاده در مواردی که نسخۀ اصلی آسیب دیده باشد
{sponsor} [عمومی] سازمان یا شخصی که در قبال تبلیغ کالا یا خدمات خود از فعالیت هایی چون فعالیت های ورزشی یا هنری حمایت می کند

واژه نامه بختیاریکا

پَس بار؛ پشتی؛ هیز

جدول کلمات

حامی, هوادار

مترادف ها

abutment (اسم)
مجاورت، زمین همسایه، کنار، زمین سرحدی، طرف، زمین مجاور، حد، نیم پایه، پایه جناحی، مرز، بست دیوار، نزدیکی، اتصال، پشتیبان، سرحد، خرپا، سامان، پشت بند دیوار

backup (اسم)
پشتیبان

supporter (اسم)
پشتیبان، حامی، معین، نگهدار، متحمل

protector (اسم)
پشتیبان، حامی، سرپرست، نگهدار، قیم، مستحفظ، سپردار، نیکدار

guardian (اسم)
پشتیبان، قیم، محافظ، نگهبان

patron (اسم)
پشتیبان، حامی، دوست، نگهدار، ولینعمت، مشتری، حافظ

backer (اسم)
پشتیبان، حامی، نگهدار، باربر

prop (اسم)
پشتیبان، تیر، نگهدار، پایه، شمع، تکیه، پشتی صندلی و غیره

buttress (اسم)
پشتیبان، حائل، پایه، شمع پشتیبان دیوار

savior (اسم)
پشتیبان، ناجی

فارسی به عربی

اسناد , ثانیة , راعی , مساند , موید , وراء

پیشنهاد کاربران

واژه پشتیبان
معادل ابجد 765
تعداد حروف 7
تلفظ poštibān
نقش دستوری اسم
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: poštīk - pān] ‹پشتیوان، پشتبان، پشتوان› [مجاز]
مختصات ( پُ ) [ په . ] ( ص مر. )
آواشناسی poStibAn
...
[مشاهده متن کامل]

الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار

ظهیر. [ ظَ ] ( ع ص ، اِ ) هم پشت. مدد. یار. یاور. مددکار. ظِهرة. ظُهرة. پشتیوان. پشتیبان. یاریگر. کمک. ج ، ظُهَراء. ( مهذب الاسماء ) : و الملائکة بعد ذلک ظهیر. ( قرآن 4/66 ) .
بدان منگر ای خواجه گر ظاهری
...
[مشاهده متن کامل]

نبینی همی مرد دین را ظهیر.
ناصرخسرو.
پشت احکام قران بود به شمشیر خدای
بهتر از تیغ سخن را نبود هیچ ظهیر.
ناصرخسرو.
نان پاره خویشتن بجستم
از شاه ، ظهیر دولت و داد.
مسعودسعد.
ظهیر ملّت و ملک و نصیر دولت و دین
به راستی و سزا بودش از خلیفه خطاب.
مسعودسعد.
عالم عادل مؤید مظفر منصور ظهیر سریر سلطنت و مشیر تدبیر مملکت. ( گلستان ) . || نیم روز. گرمگاه. ظهیرة. ظُهر. || دردپشت رسیده. مبتلی به پشت درد. || قوی پشت از شتر و جز آن : بعیر ظهیر؛شتر قوی ( مذکر و مؤنث در آن یکسان است ) .

یاور
یاری دهنده
طرف دار
در جدول، طرفدار
گیرنده. محافظ. حفظ کننده .
دست مرد. [ دَ م َ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) یار. یاور. مدد. کمک . مددکار. پشتیبان . دستگیر. پشت . یار و مددکار. ( برهان ) :
وین نیاید بدست تا بوده ست
مرترا دست مرد و پای گذار.
سنائی .
عون
هوادار
پناه، پارتی، پشتیوان، حامی، ظهیر، عاصم، عضد، موید، مجیر، محافظ، مدافع، مددکار، معاضد، نگهبان، یار، یاریگر، یاور
پناه
طرفدار
حامی
سلف
اسلاف
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس