پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٢٥٦)
معنی ضرب المثل - > به صلّابه کشیدن رنج و عذاب دادن، سخت گیری بیش از حد.
معنی ضرب المثل - > به صلّابه کشیدن رنج و عذاب دادن، سخت گیری بیش از حد.
معنی ضرب المثل - > به صلّابه کشیدن رنج و عذاب دادن، سخت گیری بیش از حد.
معنی ضرب المثل - > به صلّابه کشیدن رنج و عذاب دادن، سخت گیری بیش از حد.
صلابت. [ ص َ ب َ ] ( ع مص ) سخت شدن. ( غیاث اللغات ) . || ( اِمص ) سختی. ( غیاث اللغات ) . || زَفتی. درشتی. مقابل لینت. || استواری. محکمی. قرصی :. . ...
صلابت. [ ص َ ب َ ] ( ع مص ) سخت شدن. ( غیاث اللغات ) . || ( اِمص ) سختی. ( غیاث اللغات ) . || زَفتی. درشتی. مقابل لینت. || استواری. محکمی. قرصی :. . ...
به صلابه کشیدن ؛ به قلاب زدن. به قلاب برآویختن چیزی و مخصوصاً گوشت را.
به صلابه کشیدن ؛ به قلاب زدن. به قلاب برآویختن چیزی و مخصوصاً گوشت را.
at one's discretion
at one's discretion
حزم بِه از رزم
discretion is the better part of valour
strong language
strong language
strong language
strong language
strong language
strong language
strong language
strong language
Part - owner
Part - owner
part with something to give something to someone else, although you do not want to
part company ( with somebody )
دارنده. [ رَ دَ / دِ ] ( نف ) مالک. کسی که چیزی به او تعلق دارد : که او داد برنیک و بد دستگاه که دارنده آفتابست و ماه. فردوسی. دارای سپهر و اخترانش ...
دارنده. [ رَ دَ / دِ ] ( نف ) مالک. کسی که چیزی به او تعلق دارد : که او داد برنیک و بد دستگاه که دارنده آفتابست و ماه. فردوسی. دارای سپهر و اخترانش ...
دارنده. [ رَ دَ / دِ ] ( نف ) مالک. کسی که چیزی به او تعلق دارد : که او داد برنیک و بد دستگاه که دارنده آفتابست و ماه. فردوسی. دارای سپهر و اخترانش ...
an integral part ( =a necessary part of the whole thing )
an integral part ( =a necessary part of the whole thing )
جدا/جدایی ناپذیر
an integral part ( =a necessary part of the whole thing )
take something in good part
take something in good part
از چیزی زدن: [عامیانه، کنایه ] از مقدار چیزی کسر کردن .
از چیزی زدن: [عامیانه، کنایه ] از مقدار چیزی کسر کردن .
از چیزی مردن: چشم پوشی و نادیده انگاشتن . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " از چیزی مردن" می نویسد : ( ( از چیزی مردن با مطلق مردن تفاوت دارد. " مردن از "ب ...
از چیزی مردن: چشم پوشی و نادیده انگاشتن . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " از چیزی مردن" می نویسد : ( ( از چیزی مردن با مطلق مردن تفاوت دارد. " مردن از "ب ...
از چیزی مردن: چشم پوشی و نادیده انگاشتن . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " از چیزی مردن" می نویسد : ( ( از چیزی مردن با مطلق مردن تفاوت دارد. " مردن از "ب ...
از چیزی مردن: چشم پوشی و نادیده انگاشتن . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " از چیزی مردن" می نویسد : ( ( از چیزی مردن با مطلق مردن تفاوت دارد. " مردن از "ب ...
از چیزی مردن: چشم پوشی و نادیده انگاشتن . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " از چیزی مردن" می نویسد : ( ( از چیزی مردن با مطلق مردن تفاوت دارد. " مردن از "ب ...
از چیزی مردن: چشم پوشی و نادیده انگاشتن . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " از چیزی مردن" می نویسد : ( ( از چیزی مردن با مطلق مردن تفاوت دارد. " مردن از "ب ...
از چیزی مردن: چشم پوشی و نادیده انگاشتن . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " از چیزی مردن" می نویسد : ( ( از چیزی مردن با مطلق مردن تفاوت دارد. " مردن از "ب ...
از چیزی مردن: چشم پوشی و نادیده انگاشتن . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " از چیزی مردن" می نویسد : ( ( از چیزی مردن با مطلق مردن تفاوت دارد. " مردن از "ب ...
از چیزی مردن: چشم پوشی و نادیده انگاشتن . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " از چیزی مردن" می نویسد : ( ( از چیزی مردن با مطلق مردن تفاوت دارد. " مردن از "ب ...
از چیزی مردن: چشم پوشی و نادیده انگاشتن . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " از چیزی مردن" می نویسد : ( ( از چیزی مردن با مطلق مردن تفاوت دارد. " مردن از "ب ...
از چیزی مردن: چشم پوشی و نادیده انگاشتن . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " از چیزی مردن" می نویسد : ( ( از چیزی مردن با مطلق مردن تفاوت دارد. " مردن از "ب ...
از چیزی گلی چیدن: [عامیانه، کنایه ] از چیزی بهره بردن .
از چیزی گلی چیدن: [عامیانه، کنایه ] از چیزی بهره بردن .
از چیزی گلی چیدن: [عامیانه، کنایه ] از چیزی بهره بردن .
از چیزی گلی چیدن: [عامیانه، کنایه ] از چیزی بهره بردن .