پیشنهاد‌های پوریا ف (٨٥)

بدون پشتوانه مالی

نوعی چاقو

پیدا نشده، نامعلوم

نظام پولی

پایه پولی

پوشیده در لباس مبدل

پوشیده در لباس مبدل

متعارف

تعلق گرفتن به

سرمایه داری متاخر یا پسین، که به اقتصاد پس از جنگ جهانی دوم اشاره دارد

پسین، متاخر

ارزش افزایی

در شرف از دست رفتن

بازنموده شده

طایفه

در قدیم: خانه با زمین زراعت

هم یاری

کار دستمزدی، کار مزدبگیری

مالیات ستانی

توزیع درآمد، تقسیم درآمد بین طبقات اجتماعی

متاخرتر

آزادگذاری

بازنمایی

اشونا ( اشنونه یا اشنونا ) محلی در بین النهرین

تعمیم

تعمیم یافتن

سرمایه به کار افتاده

( در رابطه با سرمایه یا پول خرج شده در تولید ) به کار افتاد advanced capital

مصرف نامکفی

periodical crises بحران های ادواری ( در اقتصاد )

ادواری

کم مصرفی

وجه رایج.

سده های میانه

به واقع

بازتولید ساده

در اقتصاد معنای آن بازتولید است

طبقه مالک

زمین مشاع

زمین بایر

salting of meat نمک سود کردن گوشت

پدیداری

تبعات

مانافاکتور در واقع تولید کارگاهی است. تولید پیشا انقلاب صنعت در کارگاه ها

چیزهای پیش پا افتاده

به انتشار رسیدن و به چاپ رسیدن از معانی دیگر آن است

از سکه افتاده

یکپارچه، یگانه، منحصر به فرد، تنها، واحد

اساسا، در درجه اول

پیشا -

پیشه وران

تاریخ مکتوب

متخاصم. دو یا چند گروه، فرد یا کشور در حال جنگ با یکدیگر یا دارای تضاد با یکدیگر

ارزش اضافی از مفاهیم نقد اقتصاد سیاسی که با ارزش افزوده ( added value ) متفاوت است

۱ ) مخصوصا به همراه what به معنی یک مسئله اتفاق افتاده و همچنان تداوم یافته. یک مثال: I need to speak to ali and tell him what's going on. باید با ع ...

با on یا upon معنای ضربه زدن هم میدهد

برانگیختن

نهاد یا سازمان یا در سازمان های سیاسی نشریه ان سازمان

مشارکت و شرکت داشتن در امری

واحد صنعتی یا تولیدی

حکومت یا دولت موقت

هواپیمای بی سرنشین

blunting its edge, کند کردن لبه لرنده یک چیز

بی خطر

گاهی در برخی جملات معنی برخورد شدن یا واکنش نشان دادن هم میدهد

بی شرمانه

به هدف، با نیت

تسلی خاطر

ستمگر مثلا: oppressing classes طبقات ستمگر

در طی، در خلال، در طول

سرانجام، فرجام

آغاز یک حادثه

رئالیستی، واقع گرایانه، واقع بینانه

اجابت کردن

خواستار بودن، درخواست کردن، طلب کردن

در بر گرفتن

واحدها

تشریح

سازمان یافته، متشکل، ساماندهی شده

اعلام میدارد

مصوب، تصویب شده

بدوی

به عنوان مثال، برای مثال

جریان فکری یا سیاسی، گرایش

ترغیب کردن