organ

/ˈɔːrɡən//ˈɔːɡən/

معنی: الت، وسیله، اندام، عضو، ارغنون، عضو بدن، ارگان، ارگ
معانی دیگر: سازمان، نهاد، (جمع) تشکیلات، ابزار، شوند، (به ویژه روزنامه) ارگان، سخن نما، سخنگو، (موسیقی) ارگ، (قدیمی) ساز بادی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: organlike (adj.)
(1) تعریف: a musical instrument consisting of a keyboard attached to a device that forces air through a number of pipes to produce a wide range of sounds; pipe organ.
مترادف: pipe organ

(2) تعریف: an instrument that resembles a pipe organ.
مشابه: barrel organ, hand organ, harmonium, hurdy-gurdy, melodeon, reed organ

(3) تعریف: in a plant or animal, a specialized structure that performs a particular function, such as the heart.
مشابه: brain, ear, eye, gland, heart, kidney, liver, lung, part, penis, skin, stomach, tongue, uterus

(4) تعریف: a publication, esp. one that represents a particular group.
مترادف: mouthpiece, publication
مشابه: house organ, journal, paper, periodical, trade journal

جمله های نمونه

1. organ music
موسیقی ارگ

2. pipe organ
ارگ استوانه دار

3. the organ resounded through the church
ارگ در کلیسا طنین انداز شد.

4. a medial organ
اندام میان تنی

5. another vital organ is the heart
یک اندام حیاتی دیگر قلب است.

6. mehri presided at the organ
مهری نواختن ارگ را به عهده داشت.

7. to practice on the organ
ارگ تمرین کردن

8. the skin as a libidinized organ
پوست بدن بعنوان یک اندام شهوانی (جنسی)

9. the stomach is a digestive organ
معده یک اندام گوارشی است.

10. this newspaper is the official organ of the communist party
این روزنامه سخنگوی رسمی حزب کمونیست است.

11. the amputee's illusion of a phantom organ
تصور وجود اندام بریده شده توسط فردی که اندام او را بریده اند

12. to voice the pipes of an organ
لوله های ارگ را تنظیم کردن

13. a new set of bellows for the organ
یک دسته دم نو برای ارگ

14. we could hear the strains of church organ
آهنگ ارگ کلیسا را می شنیدیم.

15. There was the muffled sound of organ practice coming from the chapel.
[ترجمه گوگل]صدای خفه تمرین ارگ از کلیسا می آمد
[ترجمه ترگمان]صدای خفه ای به گوش رسید که از نمازخانه بیرون می آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Parliament is an organ of government.
[ترجمه گوگل]مجلس ارگان حکومت است
[ترجمه ترگمان]پارلمان عضو دولت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. In a stroke of luck, a suitable organ donor became available.
[ترجمه گوگل]در یک شانس، یک اهداکننده عضو مناسب در دسترس قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]در اثر خوش شانسی، یک اهدا کننده عضو مناسب در دسترس قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He playea quite well on the mouth - organ.
[ترجمه گوگل]او به خوبی روی دهان - ارگ می نوازد
[ترجمه ترگمان] اون توی دهن آدم خیلی خوب کار میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. This paper is the official organ of the Socialist Party.
[ترجمه گوگل]این روزنامه ارگان رسمی حزب سوسیالیست است
[ترجمه ترگمان]این مقاله عضو رسمی حزب سوسیالیست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. There's an interesting organ in the village church.
[ترجمه گوگل]یک ارگ جالب در کلیسای روستا وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یک عضو جالب در کلیسای دهکده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The surgeon removed the infected organ.
[ترجمه گوگل]جراح عضو عفونی را برداشت
[ترجمه ترگمان]جراح اندام بیمار را بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. He plays the organ in church.
[ترجمه گوگل]او در کلیسا ارگ می نوازد
[ترجمه ترگمان]او ارگ را در کلیسا بازی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. The well-known singer was accompanied at the electronic organ by his school teacher.
[ترجمه گوگل]این خواننده سرشناس در ارگ الکترونیک توسط معلم مدرسه اش همراهی شد
[ترجمه ترگمان]این خواننده معروف، توسط معلم مدرسه خود، با ارگ الکترونیک همراه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

الت (اسم)
apparatus, implement, tool, instrument, engine, organ, appliance, instrumental

وسیله (اسم)
instrument, handle, recourse, makeshift, organ, appliance, medium, facility, inducement, make-do

اندام (اسم)
organ, member, shape, body

عضو (اسم)
part, organ, member, limb, employee, corporator, office worker

ارغنون (اسم)
organ, harmonium

عضو بدن (اسم)
organ, limb

ارگان (اسم)
organ

ارگ (اسم)
organ

تخصصی

[سینما] ارگ [نوعی ساز]

انگلیسی به انگلیسی

• internal body part; musical instrument that makes sound by pressing air through a system of graduated pipes; any instrument that makes sound similar to an organ (but without the use of pipes)
an organ is a part of your body that has a particular purpose or function, for example your heart or your lungs.
an organ is also a large musical instrument with pipes of different lengths through which air is forced. you play the organ rather like a piano.
you refer to a newspaper as an organ of a particular organization when the organization uses it as a means of giving information or influencing people.

پیشنهاد کاربران

عضو
مثال: The heart is a vital organ in the human body.
قلب یک عضو حیاتی در بدن انسان است.
آلت مردانه ( مودبانه )
در متن درباره ی بدن ( body ) به معنی عضو و اندام
در دیگر متن ها به معنی ارگ ( یک ساز موسیقی )
با توجه به متن یا جمله ی مربوطه معنی مورد نظر را ترجمه می کنیم.
organ ( زیست‏شناسی )
واژه مصوب: اندام
تعریف: هریک از بخش های متمایز در پیکر موجود زنده که کار یا کارهای ویژه‏ای انجام می‏دهد|||متـ . عضو
1 : عضو ، اندام
2 : اُرگ
3 : نشریه رسمی حزب یا سازمانی به خصوص ، روزنامه
سازواره
عضو
اندام
وسیله
سازمان
۱. اندام و عضو بدن ( مثل قلب و کلیه و . . . )
۲. سازمان - ارگان - نهاد ( organs نهادها - سازمان ها )
۳. یه سازیه شبیه به پیانو ولی حداق ۳ تا کیبورد داره به بالا ( مثلا ۴ یا ۵ یا بیشتر )
درست ترِ اسمِ این ساز Pipe organ هست. در کلیساها زیاد بکار میره.
...
[مشاهده متن کامل]

تو ساخت آهنگ های متن فیلم هم خیلی استفاده میشه همینطور توی اپرا و غیره.
اگرم انیمیشن Grinch رو دیده باشین ساز pipe organ رو مینوازه توی اون فیلم

ارگ کلیسا که شامل لوله های عمودی زیادی است
نهاد یا سازمان یا در سازمان های سیاسی نشریه ان سازمان
اندام ، عضو،
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس