پیشنهادهای حسین کتابدار (٢٤,٢٨٤)
🔸 معادل فارسی: لباس رسمی پوشیدن / آماده شدن برای مأموریت یا موقعیت خاص در زبان محاوره ای: لباس درست وحسابی پوشیدن، لباس جنگی یا کاری پوشیدن، آماد ...
دِف کان ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: سطح آمادگی دفاعی / وضعیت هشدار نظامی در زبان محاوره ای: وضعیت آماده باش ارتش / ...
🔸 معادل فارسی: توکن امنیتی / نشانه ی احراز هویت / رمز دیجیتال / توکن مالی در زبان محاوره ای: رمز ورود امن، کلید دیجیتال، کارت رمز، توکن شناسایی ...
عبارت **Secure Sockets Layer** به معنای لایه سوکت های امن می باشد. این فناوری یک پروتکل امنیتی است که ارتباط بین مرورگر وب ( کاربر ) و سرور وب سایت ر ...
🔸 معادل فارسی: سوءاستفاده ی روز صفر / بهره برداری از آسیب پذیری ناشناخته در زبان محاوره ای: نفوذ از راهی که هیچ کس هنوز ندیده، حمله ی بی هشدار، ر ...
**Intrusion Detection System** سیستم تشخیص نفوذ - - - 🔸 معادل فارسی: سیستم تشخیص نفوذ / سامانه ی شناسایی حمله / سیستم هشدار امنیتی در زبان مح ...
IDS - - - 🔸 معادل فارسی: سیستم تشخیص نفوذ / سامانه ی شناسایی حمله / سیستم هشدار امنیتی در زبان محاوره ای: دزدگیر شبکه، سیستم کشف نفوذ، آلارم سا ...
🔸 معادل فارسی: دفاع پیرامونی / دفاع محیطی / حفاظت از مرزها در زبان محاوره ای: دفاع دور تا دور، نگهبانی از اطراف، سد بیرونی، خط اول دفاع - - - ...
واژه "schadenfreude" یک کلمه آلمانی است که در زبان انگلیسی نیز وارد شده است و به معنی �شادمانی یا لذت بردن از بدبختی یا ناکامی دیگران� است. این کلم ...
/ˈʃɑːdənˌfrɔɪdə/ شادن فرویدِ - - - 🔸 معادل فارسی: لذت از بدبختی دیگران / شادی پنهانی از شکست یا درد دیگری در زبان محاوره ای: خوشحال شدن از ز ...
هایپرپلازی ( Hyperplasia ) به معنای افزایش تعداد سلول های طبیعی در یک بافت یا اندام بدن است که باعث بزرگ شدن یا ضخیم تر شدن آن ناحیه می شود؛ اما ساخت ...
هایپرپلازی ( Hyperplasia ) به معنای افزایش تعداد سلول های طبیعی در یک بافت یا اندام بدن است که باعث بزرگ شدن یا ضخیم تر شدن آن ناحیه می شود؛ اما ساخت ...
هیپرتروفی ( Hypertrophy ) یک اصطلاح پزشکی است که به افزایش اندازه سلول ها در یک بافت یا اندام اشاره دارد، به طوری که باعث بزرگ تر شدن کلی آن عضو می ش ...
*** کلمه هیپرتروفی بیشتر در علوم پزشکی و زیست شناسی به معنای افزایش اندازه سلول یا بافت به کار می رود، اما در روانشناسی و علوم انسانی نیز می تواند به ...
🔸 معادل فارسی: قلعه ی فورت ناکس / نماد امنیت مطلق / جای غیرقابل نفوذ در زبان محاوره ای: مثل گاوصندوق طلای آمریکا، نفوذناپذیر، محکم تر از هر چی، ا ...
🔸 معادل فارسی: سرزمین ناشناخته / قلمرو کشف نشده / وضعیت بی سابقه / مسیر ناآزموده در زبان محاوره ای: وارد یه فاز جدید شدیم، رفتیم تو ناشناخته ها، ...
🔸 معادل فارسی: چندبُعدی / همه جانبه / متعادل / جامع / دارای مهارت های متنوع در زبان محاوره ای: همه فن حریف، تو همه چی یه دستی داره، آدم کامل، متع ...
🔸 معادل فارسی: مستدل / ریشه دار / دارای پایه ی محکم / منطقی / اصولی در زبان محاوره ای: حساب شده، پایه دار، بی حرف و حدیث، از روی منطق، بی هوا نیس ...
🔸 معادل فارسی: آگاه / مسلط / خبره / وارد / چیره دست در زبان محاوره ای: بلده، واردِ کاره، استادشه، تو اون زمینه حرف نداره - - - 🔸 تعریف ها: ...
🔸 معادل فارسی: دانشمند جامع / چند دانش ور / فرهیخته ی چندرشته ای / متفکر چندبُعدی در زبان محاوره ای: همه فن حریف علمی، نابغه ی چندرشته ای، آدمی ک ...
🔸 معادل فارسی: محرمانه / پنهانی / بی سروصدا / دور از چشم دیگران در زبان محاوره ای: یواشکی، زیرزیرکی، بی صدا، پشت پرده، کسی نفهمه، لو نره - - - ...
🔸 معادل فارسی: پول توی حساب / تضمینی / قطعی / قابل اتکا در زبان محاوره ای: مثل پول تو حسابه، شک نکن، برد قطعی، تضمینیه، یه چیز مطمئن - - - 🔸 ...
🔸 معادل فارسی ( در معنای اسمی ) : مزیت / نکته ی مثبت / امتیاز / برتری در زبان محاوره ای: چیز خوبش، امتیازش، برگ برنده ش، اون چیزی که می صرفه - ...
🔸 معادل فارسی: معامله ی عالی / پیشنهاد وسوسه انگیز / شرایط خیلی خوب / توافق برد - برد در زبان محاوره ای: یه معامله توپ، خیلی می صرفه، پیشنهاد خفن ...
🔸 معادل فارسی: تقویت شده / شدیدتر از حد معمول / اغراق شده / نسخه ی پرقدرت در زبان محاوره ای: یه چیز خفن تر، قوی تر، دیوانه وارتر، انگار با توربو ...
🔸 معادل فارسی: مثل تیر از چله، با سرعت وحشتناک، دیوانه وار، انگار جونش در خطره، با عجله ی مرگبار - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( حرکتی – سرعتی ) :* ...
🔸 معادل فارسی: به شدت بالا / سر به فلک کشیده / انفجاری / غیرقابل کنترل در زبان محاوره ای: زد بالا، ترکید، رفت هوا، دیگه کنترلش از دست رفت، از حد ...
🔸 معادل فارسی: نقشه کش / حیله گر / زیرکِ منفی / اهل دسیسه / پنهان کار در زبان محاوره ای: آدم موذی، پشت پرده کار می کنه، نقشه می کشه واسه بقیه، زی ...
🔸 معادل فارسی ( در این معنا ) : فاسد / غیراخلاقی / ناپاک / آلوده / ناجوانمردانه در زبان محاوره ای: کثافت کار، آدم ناجور، بازی ش کثیفه، کارش بو می ...
🔸 معادل فارسی: در اوج هیجان / مشتاقانه منتظر / نفس گیر / در حالت تعلیق در زبان محاوره ای: از شدت هیجان نشسته لب صندلی، داره سکته می کنه از انتظار ...
🔸 تعریف ها: 1. ** ( تصویری – طنزآمیز ) :** توصیف حالت شدید اضطراب یا تنش، با تصویر گربه ای که دم بلندش در خطر له شدن زیر صندلی های متحرکه مثال: H ...
🔸 معادل فارسی: آشفته / دستپاچه / هول زده / نگران و بی قرار در زبان محاوره ای: داره دست و پا می زنه، هول کرده، قاطی کرده، آشفته ست، نمی دونه چی کا ...
🔸 معادل فارسی: در موقعیت سخت / تحت فشار / زیر ذره بین / در معرض بازخواست در زبان محاوره ای: گیر افتاده، همه نگاهش می کنن، داره بازخواست می شه، حس ...
🔸 معادل فارسی: زندان / محل حبس / مرکز اصلاح و تربیت / جایی برای مجازات در زبان محاوره ای: اندرون، زندونه، چاله ی حبس، جایی که آدمو می فرستن تا تاوان ...
🔸 معادل فارسی: دوره ی مأموریت / مدت خدمت / مأموریت نظامی / دوره ی اعزام در زبان محاوره ای: مدت مأموریتش بود، یه دوره اعزام بود، رفت مأموریت، دوره خد ...
🔸 معادل فارسی: نان روزانه / رزق روزانه / نیازهای اولیه ی زندگی / معاش روزانه در زبان محاوره ای: خرج روزانه، نون شب، چیزی که باهاش زندگی می چرخه، رزق ...
🔸 معادل فارسی: افزایش تدریجی / بالا بردن سطح / شدت بخشیدن / گسترش دادن در زبان محاوره ای: داره شدت می گیره، داره زیاد می شه، دارن تولید رو بالا می ب ...
🔸 معادل فارسی: کسب اطلاعات دقیق / گرفتن جزئیات / فهمیدن اصل ماجرا / شنیدن داستان کامل در زبان محاوره ای: بهم بگو قضیه چیه، اصل ماجرا رو بگو، اطلاعات ...
🔸 معادل فارسی: مطلب را رساندن / منظور را منتقل کردن / حرف را جا انداختن / منظور را فهماندن در زبان محاوره ای: منظورمو رسوندم، تونستم بفهمونم، حرفمو ...
🔸 معادل فارسی: سبک شدن دل / درد دل کردن / چیزی را از دل بیرون ریختن / حرف دلت را زدن در زبان محاوره ای: یه چیزی رو باید بگم، دلم پره، بذار راحت شم، ...
🔸 معادل فارسی: فرسوده از غم / خسته از نگرانی / چهره ی غم زده / شکسته از دغدغه در زبان محاوره ای: چهره ش پر از غمه، انگار بار دنیا رو دوشش بوده، ا ...
🔸 معادل فارسی: بی حال / بی انرژی / بی اشتیاق / بی رمق در زبان محاوره ای: جون نداره، دل و دماغ نداره، انگار خاموشه، بی حوصله ست، بی حال و بی هدفه ...
🔸 معادل فارسی: دل زده از دنیا / خسته از زندگی / فرسوده از تجربه ها / بی اشتیاق نسبت به جهان در زبان محاوره ای: دلش از دنیا گرفته، دیگه چیزی خوشحا ...
🔸 معادل فارسی ( بسته به کاربرد ) : روی چیزی / درباره ی چیزی / عبور از چیزی / تمام کردن چیزی / غلبه بر چیزی در زبان محاوره ای: درگیر اون موضوعه، ا ...
مدیریت قند خون به مجموعه روش ها و عادت هایی گفته می شود که به کنترل سطح گلوکز در خون کمک می کند تا از عوارض بیماری هایی مانند دیابت جلوگیری شود یا آن ...
عبارت "silent epidemic" به معنی �اپیدمی خاموش� یا �شیوع پنهان� است. این اصطلاح برای توصیف بیماری ها یا مشکلاتی استفاده می شود که به طور گسترده و با ...
🔸 معادل فارسی: در فقر زندگی کردن / در تنگدستی بودن / دچار محرومیت مالی در زبان محاوره ای: تو فقر زندگی می کنه، هیچی نداره، بدبختی می کشه، ته خطه ...
🔸 معادل فارسی: بی پولِ کامل / حتی یه سکه نداره / مفلس / ته دیگ در زبان محاوره ای: یه قرون نداره، هیچی تو جیبش نیست، بدبختِ بدبخت، ته خطه - - - ...
🔸 معادل فارسی: بدشانس / گرفتار / تو دوران سخت / تو فلاکت در زبان محاوره ای: اوضاعش خرابه، بد آورده، بدجور تو دردسره، شانسش ته کشیده - - - 🔸 ...
🔸 معادل فارسی: بی چیزِ مطلق / بی پولِ بدبخت / ته خطِ واقعی / هیچی نداره حتی یه قابلمه برای دستشویی در زبان محاوره ای: یه قرون نداره، بدبختِ بدبخت ...