پیشنهادهای حسین کتابدار (٢٤,٢٩١)
🔸 معادل فارسی: عالی / بی نقص / همه چیز روبه راه / خیلی خوب در زبان محاوره ای: همه چی توپ، اوضاع عالیه، خیلی خوبه، همه چی رو رواله در حالت طعنه آ ...
## 🔸 معادل فارسی پیشنهادی: عزیزم / شیرینم / نازنین / قند عسلم در زبان محاوره ای: عشقم، گلم، نازم، قربونت برم - - - ## 🔸 تعریف ها: 1. ** ( ع ...
تیر ترایِمف 🔸 ترجمه پیشنهادی: پیروزی در رده / فتح مرحله / موفقیت طبقاتی / غلبه بر سطح خاص در زبان محاوره ای: بردن تو یه سطح خاص، موفقیت در یه مر ...
اِشِلُن ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: سطح / رده / طبقه / لایه ی سازمانی در زبان محاوره ای: رده ی بالا، سطح مدیریتی، ط ...
🔸 معادل فارسی: بورژوازی / طبقه ی متوسط مرفه / سرمایه داران شهری در زبان محاوره ای: آدمای پول دار شهری، طبقه ی مرفه، اونایی که تو رفاهن ولی نه اشر ...
🔸 معادل فارسی: لایه بندی / طبقه بندی / ساختار طبقاتی / تقسیم لایه ای در زبان محاوره ای: تقسیم بندی، طبقه طبقه شدن، جدا شدن به لایه ها __________ ...
🔸 معادل فارسی: نرم افزار اشتراکی / نرم افزار آزمایشی / نسخه ی قابل اشتراک در زبان محاوره ای: برنامه ایه که اول مجانیه، بعداً باید بخریش؛ نسخه ی آ ...
🔸 معادل فارسی: نرم افزار زائد / برنامه ی سنگین و بی مصرف / اپلیکیشن مزاحم در زبان محاوره ای: یه مشت برنامه ی اضافی ریختن تو سیستم، فقط جا می گیره ...
🔸 مخفف چیست؟ **Total Physical Response** پاسخ فیزیکی کامل ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: روش پاسخ فیزیکی / یادگیری با ...
🔸 معادل فارسی: وقت تلف کردن / از زیر کار در رفتن / بازیگوشی کردن / تنبلی کردن در زبان محاوره ای: داره لفت می ده، کار نمی کنه، فقط داره خوش گذرونی ...
اسکال داگِری ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: نیرنگ / دوز و کلک / حقه بازی / فریب کاری پنهانی در زبان محاوره ای: کلک زد، ...
🔸 معادل فارسی: شیطنت / شرارت / رفتار ناقلاگونه / پستی و رذالت ( در زمینه های منفی تر ) در زبان محاوره ای: ناقلابازی، شیطنت، کارهای بامزه ولی دردس ...
اِسکِپِید ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: ماجراجویی / شیطنت / اقدام جسورانه / فرار بازیگوشانه در زبان محاوره ای: یه حرک ...
🔸 معادل فارسی: منحرف / چشم چران / نابه هنجار جنسی / فضول جنسی در زبان محاوره ای: یه جورایی منحرفه، نگاه های ناجور داره، رفتارش مشکوکه، زیادی فضول ...
گاُک ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: زل زدن / با تعجب نگاه کردن / خیره شدن بی ادبانه در زبان محاوره ای: هی زل زده، داره ...
🔸 معادل فارسی: کمین کننده / پنهان مانده / ناظر خاموش / کسی که بی صدا حضور داره در زبان محاوره ای: فقط نگاه می کنه، چیزی نمی گه، تو سایه ست، همیشه ...
یوسِرپ / یوزِرپ ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: غصب کردن / تصاحب غیرقانونی / به زور گرفتن / ربودن قدرت در زبان محاوره ای ...
🔸 معادل فارسی: **فعل:** لغو کردن / بی اثر کردن / نادیده گرفتن / اولویت دادن بر **اسم:** لغو دستی / فرمان جایگزین / کنترل جایگزین در زبان محاوره ا ...
🔸 معادل فارسی: ریشه کن کردن / از جا کندن / بی خانمان کردن / جدا کردن از ریشه در زبان محاوره ای: کندش از جا، ریشه شو درآورد، از زندگی قبلی جداش کر ...
🔸 معادل فارسی: از مالکیت یا تصرف چیزی محروم کردن / سلب مالکیت کردن / بیرون کردن از محل 🔸 تعریف ها: 1 - به معنی گرفتن مالکیت یا تصرف چیزی از شخصی ...
🔸 معادل فارسی: به زور بیرون کشیدن / جدا کردن / بیرون انداختن / از محل یا جای خود خارج کردن 🔸 تعریف ها: 1 - به معنی مجبور کردن چیزی یا کسی به ترک ...
🔸 معادل فارسی: گرگ ومیش / غروب / نیم تاریکی / سایه روشن در زبان محاوره ای: هوا داره تار می شه، وقت گرگ ومیشه، نور داره می ره، همه چی مبهم شده در ...
میَزما / مایَزما ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: بخار آلوده / مه سمی / فضای سنگین و آلوده / جوّ ناخوشایند در زبان محاوره ...
🔸 معادل فارسی: چسبناک / سنگین / خیس و گیرنده / مه گرفته و دم کرده در زبان محاوره ای ( در زمینه ی مه ) : هوا چسبناک شده، مه همه چی رو گرفته، انگار ...
🔸 معادل فارسی: سفیدی / روشنی / پوشش سفید / مه سفید در زبان محاوره ای ( در زمینه ی مه ) : همه چی سفید شده، مه همه جا رو گرفته، انگار پتو سفید کشید ...
🔸 معادل فارسی: **فعل:** قنداق کردن / پیچیدن / در آغوش گرفتن / احاطه کردن **اسم:** قنداق / پارچه ی پیچیدن نوزاد در زبان محاوره ای: پیچیدش توی پا ...
** ( اسم – غیررسمی، منطقه ای / اسکاتلندی ) 🔸 معادل فارسی: نم نم / بارش ریز / رطوبت سبک / مه باران در زبان محاوره ای: یه نم نم ریزه، بارون خیلی س ...
🔸 معادل فارسی: شرجی / دم کرده / گرم و مرطوب / خفه در زبان محاوره ای: هوا خفه ست، شرجی شده، انگار نفس نمیاد، همه چی دم کرده _____________________ ...
( استعاری – توصیف مه یا شرایط جوی ) : در برخی متون، برای توصیف مه غلیظ یا شرایطی که دید رو محدود می کنه مثال: The fog created visual clutter on the ...
🔸 معادل فارسی: **شُل و آبکی / مه آلود / پر از مایع / شبیه سوپ** در زبان محاوره ای: شُل و ول، مه گرفته، انگار همه چی آب شده، مثل سوپه ___________ ...
🔸 معادل فارسی: **اسم:** احترام / توجه / نظر / ملاحظه **فعل:** در نظر گرفتن / توجه کردن / احترام گذاشتن / نگاه کردن در زبان محاوره ای: بهش توجه ...
🔸 معادل فارسی: مالیدن با بینی / نوازش کردن با بینی / به آرامی چسبیدن و تودماغ زدن 🔸 تعریف ها: 1. به آرامی و محبت آمیز با بینی یا پوزه مالیدن به ...
🔸 معادل فارسی: اشباع کردن / سیر کردن / کاملاً راضی کردن 🔸 تعریف ها: 1 - به معنای پر کردن کامل کسی یا چیزی، به خصوص از نظر غذا یا هر نیازی به طور ...
🔸 معادل فارسی: بیش از حد لوس کردن / خیلی لوس کردن / لوس و خودخواه بار آوردن 🔸 تعریف ها: 1 - به معنی مراقبت و توجه خیلی زیاد و بی حد و مرز به کسی ...
🔸 معادل فارسی: خیلی دوست داشتن / بیش از حد محبت کردن / خیلی مواظب و مهربان بودن در زبان محاوره ای: خیلی به کسی عشق ورزیدن، لوس کردن، دل سوختن 🔸 ...
🔸 معادل فارسی: لوس کردن / بیش از حد مراقبت کردن / نوازش کردن 🔸 تعریف ها: ( رفتاری – مراقبتی ) : به معنای مراقبت کردن و نوازش و لوس کردن کسی به ...
🔸 معادل فارسی: لمس مخملی / نوازش لطیف / برخورد نرم / تماس دلنشین در زبان محاوره ای: نوازش لطیف، لمس آروم، برخورد خیلی نرم و دل چسب، یه حس لطیف و ...
🔸 معادل فارسی: کلبه / آلونک / پاتوق / محل خرده فروشی مواد / مخفی گاه در زبان محاوره ای: یه آلونکه که توش جنس می زنن، خونه ی خلاف، پاتوق مواد، جای خ ...
دامِسایل 🔸 معادل فارسی: محل اقامت / محل سکونت / خانه / اقامتگاه در زبان محاوره ای ( در زمینه ی مواد مخدر ) : خونه ای که توش جنس می زنن یا می فروش ...
🔸 معادل فارسی: محل تجمع / پاتوق / مکان دود کردن / سیگار دست پیچ ( حاوی ماری جوانا ) در زبان محاوره ای: پاتوقه، جاییه که دود می کنن، اونجا همه جمع ...
🔸 معادل فارسی: محرک / عامل تحریک / عامل وسوسه / ماشه ی روانی در زبان محاوره ای: چیزی که وسوسه ات می کنه، باعث می شه دوباره بری سمتش، خاطره ساز، ق ...
🔸 معادل فارسی: منحصر به فرد بودن / اختصاصی بودن / ویژه بودن / فقط برای یک نفر یا گروه بودن در زبان محاوره ای: فقط مال خودشونه، رابطه شون جدیه، فق ...
جمله "Kamala IS brat" یک اصطلاح عامیانه و واکنشی است که اخیراً در فضای مجازی و به خصوص میان نسل جوان ( Gen Z ) رواج یافته است و معمولاً درباره کامالا ...
"Hawk Tuah" یک اصطلاح عامیانه و عبارتی است که ریشه در فرهنگ مالزی دارد و معمولاً به فردی اشاره دارد که ویژگی های زیر را دارد: - شجاع، بی باک و با ا ...
🔸 معادل فارسی: دورافتاده ها / نقاط پرت / افراد استثنایی / داده های خارج از الگو در زبان محاوره ای: غیرمعمول ها، آدمای متفاوت، داده های عجیب، استث ...
🔸 معادل فارسی: هدف مند حماسی / شخصیت جاه طلب و متمرکز / پروژه ی عظیم با تمرکز بالا در زبان محاوره ای: یه آدم یا پروژه ی خفن که هدف داره و تا تهش ...
🔸 معادل فارسی: نفس نفس زدن / کم آوردن / ضعیف ظاهر شدن / شکست خوردن در زبان محاوره ای: له شدن، کم آوردن، جون کندن، ضایع شدن _____________________ ...
🔸 معادل فارسی: بزرگسالی در حال ظهور / مرحله ی گذار به بزرگسالی / بزرگسالی نوپا در زبان محاوره ای: دوره ی بین نوجوانی و آدم بزرگ شدن، سن سردرگمی، ...
( صفت – احساسی، انتقادی، فرهنگی ) 🔸 معادل فارسی: ناامیدکننده / پایین تر از انتظار / بی اثر / کم هیجان در زبان محاوره ای: تو ذوق زن، بی حال، ضعیف ...
( صفت – رسمی، انتقادی، تحلیلی ) 🔸 معادل فارسی: زیر استاندارد / پایین تر از حد قابل قبول / بی کیفیت / نامطلوب در زبان محاوره ای: داغون، سطح پایین ...