پیشنهادهای حسین کتابدار (٢٤,٢٧٣)
🔸 معادل فارسی: باعث خشم کسی شدن / خشم کسی رو برانگیختن / عصبانیت کسی رو درآوردن در زبان محاوره ای: عصبیش کرد، خشمشو درآورد، باعث شد طرف قاطی کنه ...
🔸 معادل فارسی: فراشخصی سازی / شخصی سازی فوق پیشرفته / شخصی سازی هوشمند در زبان تخصصی یا محاوره ای: شخصی سازی خیلی دقیق، تنظیم تجربه کاربر بر اساس ...
🔸 معادل فارسی: دعوا رو فیصله دادن / کدورت رو حل کردن / آشتی کردن در زبان محاوره ای: آشتی کردن، قضیه رو حل وفصل کردن، کدورت رو کنار گذاشتن، دعوا ر ...
🔸 معادل فارسی: از نو شروع کردن / گذشته رو پاک کردن / صفحه ی جدید باز کردن در زبان محاوره ای: بی خیال گذشته شو، همه چی رو از نو شروع کن، بذار همه ...
🔸 معادل فارسی: تحریک مغزی / التهاب مغز / آزردگی بافت مغز در زبان تخصصی یا محاوره ای: مغزش تحریک شده، التهاب مغزی داره، مغز دچار آزردگی شده 🔸 تع ...
🔸 معادل فارسی: نمای افقی سکو / ارتفاع سطح پیش آمده / ارتفاع کف جلویی در زبان تخصصی یا محاوره ای: ارتفاع سطح جلویی، ارتفاع کف ورودی، نمای افقی جلو ...
🔸 معادل فارسی: جلوی خنده رو گرفتن / جدی موندن / قیافه ی جدی حفظ کردن در زبان محاوره ای: نتونستم جلوی خنده مو بگیرم، قیافه ش جدی بود ولی داشت می خ ...
🔸 معادل فارسی: گیر افتادن با مدرک / مچ گیری کامل / گرفتن در حال ارتکاب جرم در زبان محاوره ای: با سند گرفتنش، مچشو گرفتن، دستش رو شد، قشنگ گیر افت ...
🔸 معادل فارسی: اعصاب کسی رو خوردن / روان کسی رو به هم ریختن / کسی رو کلافه کردن در زبان محاوره ای: مغزم رو خورد، روانم رو به هم ریخت، دیوونه م کر ...
🔸 معادل فارسی: دنده عقب گذاشتن / به عقب برگشتن / روند رو معکوس کردن در زبان محاوره ای: دنده عقب کرد، برگشت عقب، مسیر رو برعکس کرد 🔸 تعریف ها: • ...
🔸 معادل فارسی: گچ گرفتن / در گچ قرار دادن در زبان محاوره ای: دستش رو گچ گرفتن، پاشو گذاشتن تو گچ، استخونش شکست و گچ گرفتنش 🔸 تعریف ها: • ( پزشک ...
🔸 معادل فارسی: به آرومی ادامه دادن / بی سروصدا پیش رفتن / در حالت پایدار بودن در زبان محاوره ای: یواش یواش داره پیش می ره، داره رو روال خودش می چ ...
🔸 تعریف ها: • ( پوشاک – زمستانی ) : کلاهی چسبان و پشمی که در بالای آن یک منگوله ی گرد و پشمی قرار دارد مثال: He wore a red bobble hat to the footba ...
### 🔸 معادل فارسی: خانه ی دائمی برای حیوانات / سرپناه همیشگی برای حیوان خانگی در زبان محاوره ای: یه خونه ی همیشگی برای حیوان، خونه ی عشق برای حیو ...
### 🔸 معادل فارسی: شکست خورده ی قطعی / پروژه یا فرد بی آینده در زبان محاوره ای: تمومه دیگه، رفتنیه، شکست خورده، دیگه امیدی نیست - - - ### 🔸 ...
### 🔸 معادل فارسی: فقط حرف، بی عمل / تهدید بی اثر / کسی که فقط داد می زنه ولی کاری نمی کنه در زبان محاوره ای: فقط پارس می کنه، گاز نمی گیره!، فقط ...
### 🔸 معادل فارسی: نودل شل / آدم بی حال / شخصیت بی اراده و بی انرژی در زبان محاوره ای: مثل نودل شل، بی جون، بی عرضه، بی حال و وارفته - - - ## ...
### 🔸 معادل فارسی: ضدحال / آدم بی ذوق / کسی که شادی جمع رو خراب می کنه در زبان محاوره ای: ضدحال، حال گیر، آدم بی حوصله، کسی که همه رو از ذوق می ن ...
### 🔸 تعریف ها: 1. ** ( سیاسی – انتقادی ) :** نهاد، سازمان یا قدرتی که ظاهر ترسناک یا مهمی دارد اما توان اجرایی، تأثیرگذاری یا اعمال قدرت ندارد م ...
### 🔸 تعریف ها: 1. ** ( پزشکی – فیزیولوژیک ) :** فاقد تنش عضلانی؛ عضله ای که شل، افتاده یا بی قوت شده باشد مثال: The patient showed signs of **fl ...
### 🔸 معادل فارسی: سهم خود را انجام دادن / وظیفه ی خود را ادا کردن / نقش خود را ایفا کردن در زبان محاوره ای: وظیفه مو انجام دادم، سهم خودمو ادا ک ...
### 🔸 معادل فارسی: پول گذاشتن وسط / سهم خود را اضافه کردن / مشارکت مالی در زبان محاوره ای: یه چیزی ریختن وسط، سهم خودتو دادن، کمک مالی کردن، یه چ ...
### 🔸 معادل فارسی: نظر کوچکی دادن / نظر شخصی ( بی ادعا ) مطرح کردن در زبان محاوره ای: یه نظر کوچولو بدم، یه چیز مختصر بگم، فقط خواستم یه چیزی بگم ...
### 🔸 معادل فارسی: یخ زدن / یخ گرفتن / سرد شدن در زبان محاوره ای: یخ بستن، سرد شدن، خشک شدن، بی احساس شدن - - - ### 🔸 تعریف ها: 1. ** ( فیز ...
تَب یولِیشِن - - - ### 🔸 معادل فارسی: جدول بندی / تنظیم داده ها در قالب جدول / طبقه بندی عددی در زبان محاوره ای: جدولی کردن اطلاعات، مرتب کرد ...
### 🔸 معادل فارسی در بافت جمله ی تو: یادداشت کردن / ثبت کردن / نوشتن افکار در زبان محاوره ای: بنویسم، یادداشت کنم، یه چندتا فکر رو بیارم روی کاغذ ...
### 🔸 معادل فارسی: بیش از یک دهه / ده سال و خورده ای / ده سال به بالا در زبان محاوره ای: یه چیزی بیشتر از ده سال، ده سال و یه کم، بالای ده سال ...
از ترکیب Positive ( مثبت ) Mental ( ذهنی ) Attitude ( نگرش ) 🔹 **واژه:** **PMA** ( Positive Mental Attitude ) ___________________________________ ...
**🔸 تعریف کلی:** اصطلاح **CyberSpot** ترکیبی از دو جزء است: 1. **Cyber - ** ( سایبر ) : مرتبط با فضای مجازی، فناوری اطلاعات یا اینترنت 2. ** - Sp ...
یو - آر - لَند ( با تاکید روی هجای آخر ) 🔸 معادل فارسی: - **نشانی اینترنتی** / **آدرس وب** - در زبان محاوره ای: *لینکِ بازیگوشانه، آدرسِ مجاز ...
🔸 معادل فارسی: کار رو پیش ببر / نذار متوقف بشه / همه چیز رو سر جاش نگه دار در زبان محاوره ای: بیا ادامه ش بدیم، نذار وایسه، کارو روال بنداز، همه چی ...
🔸 معادل فارسی: سرها رو بچرخونید / هوشیار باشید / چشم ها رو باز کنید / مراقب اطراف باش در زبان محاوره ای: سرتو تکون بده، حواستو جمع کن، نذار غافلگیرت ...
🔸 معادل فارسی: زیر قول زدن / جا زدن / یکی رو پیچوندن در زبان محاوره ای: یکی رو تو هچل ول کردن، قالش گذاشتن، زیرش در رفتن ______________________ ...
🔸 معادل فارسی: تنها گذاشتن / تو مخمصه رها کردن / بی کس و کار گذاشتن در زبان محاوره ای: یکی رو وسط دردسر ول کردن، بی پناه گذاشتن، تنها گذاشتن تو م ...
🔸 معادل فارسی: تنها گذاشتن / به امان خدا رها کردن / بی پناه گذاشتن در زبان محاوره ای: یکی رو تو مخمصه ول کردن، بی کس و کار گذاشتن، تنها گذاشتن تو ...
🔸 معادل فارسی: دستور توقف عملیات / فرمان عقب نشینی / دستور کاهش آمادگی در زبان محاوره ای: دستور آروم گرفتن، کنسل کردن آماده باش، عملیات رو متوقف ...
🔸 معادل فارسی: بهتر سازمان دهی کردن / از نظر سازمان دهی پیشی گرفتن در زبان محاوره ای: بهتر جمع و جور کردن، یه سروگردن بالاتر بودن تو سازمان دهی ...
🔸 معادل فارسی: حرفتو بزن / نظرتو بگو / عقیدتو بگو در زبان محاوره ای: هر چی تو دلته بگو، حرف دلتو بزن، نظرت رو رو کن ___________________________ ...
🔸 معادل فارسی: حمله به سنگر / یورش به موانع در زبان محاوره ای: هجوم بردن، سنگر رو گرفتن، به مانع حمله کردن ____________________________________ ...
🔸 معادل فارسی: مگس خانگی در زبان محاوره ای: مگس، مگس خونه ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ** ( زیست شناسی ) :** گونه ...
🔸 معادل فارسی: هیجان زده شدن / به هم ریختن / به جوش و خروش آمدن در زبان محاوره ای: داغ کردن، جوگیر شدن، حسابی به وجد اومدن ____________________ ...
🔸 معادل فارسی: تندی / گوش خراش بودن / پرخاشگری ( در گفتار یا رفتار ) در زبان محاوره ای: تند و تیز بودن، فریاد زدن، لحن تند و زننده ____________ ...
ویت ری اُل ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: زهر / کینه توزی / سخنان تند و گزنده در زبان محاوره ای: حرفای زهرآلود، طعنه ه ...
🔸 معادل فارسی: خروجی ( جاده یا بزرگراه ) / مسیر خروج در زبان محاوره ای: خروجی، راه فرعی، مسیر کنار جاده _______________________________________ ...
🔸 معادل فارسی: آرام کردن اوضاع / کم کردن تنش / خنک کردن جو در زبان محاوره ای: یه کم آروم بگیر، جو رو آروم کن، تنش رو کم کن ____________________ ...
**🔸 معادل فارسی**: - رسمی: **بدون قید و شرط**، **مطلقاً**، **کاملاً** - محاوره: **بی چون و چرا**، **صددرصد**، **کامل و کُلی** - - - **🔸 تع ...
1. ( استعاری – رسانه ای ) : استعاره ای است برای نمایش شدت و حجم بسیار زیاد اطلاعاتی که با سرعت زیاد منتشر می شوند و کنترل آن ها دشوار است. مثال: Soc ...
کی ترو دا کِلِکس - - - ### 🔸 معادل فارسی: کی ترو دا نسخه ی زیرجلدی / فرم تزریق زیرپوستی داروی پمبرولیزوماب در زبان محاوره ای: نسخه ی جدید و ر ...
🔸 معادل فارسی: آتش زدن / شعله ور کردن / روشن کردن با مشعل در زبان محاوره ای: آتیشش بزن، بسوزونش، شعله ورش کن، روشنش کن با مشعل _________________ ...
🔸 **معادل فارسی**: - رسمی: **بلعیدن**، **فراگرفتن**، **محاصره کردن** - محاوره: **غرق کردن**، **پوشاندن کامل**، **کاملاً گرفتن** - - - 🔸 ** ...