پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢٥,٣٦٢)

بازدید
١٨,٢٧٣
تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

## 🔹 واژه: **Wooing** ( اسم – عاشقانه، تبلیغاتی، استعاری ) 🔸 **معادل فارسی:** دلبری / دل بردن / خواستگاری / جذب / جلب نظر 🔸 **تعریف:** فرآین ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 اکولوژی ( Ecology ) 🔸 تعریف: علم مطالعه ی روابط بین موجودات زنده و محیط اطرافشان. یعنی بررسی رفتار، تعامل، وابستگی، رقابت، و تأثیرات متقابل بین ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 اکولوژی ( Ecology ) 🔸 تعریف: علم مطالعه ی روابط بین موجودات زنده و محیط اطرافشان. یعنی بررسی رفتار، تعامل، وابستگی، رقابت، و تأثیرات متقابل بین ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 اکوسیستم ( Ecosystem ) 🔸 تعریف: یک واحد طبیعی شامل همه ی موجودات زنده ( گیاه، جانور، میکروب ) و عناصر غیرزنده ( آب، خاک، هوا، نور ) که با هم در ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔹 اکوسیستم ( Ecosystem ) 🔸 تعریف: یک واحد طبیعی شامل همه ی موجودات زنده ( گیاه، جانور، میکروب ) و عناصر غیرزنده ( آب، خاک، هوا، نور ) که با هم در ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: پر کردن گوش کسی / بمباران شنیداری / گفتن زیاد به کسی در زبان محاوره ای: گوششو پر کرد، هی گفت و گفت، گوش طرفو خسته کرد ___________ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: در جریان گذاشتن کسی / کسی را در راز یا برنامه ای شریک کردن در زبان محاوره ای: طرفو تو ماجرا شریک کرد، گذاشتش تو جریان، بهش گفت قضی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: لو دادن / خبرچینی کردن / خیانت کردن / گزارش دادن به مقامات در زبان محاوره ای: طرفو لو داد، رفت خبرشو داد، فروختش، جاسوسی کرد ____ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: وضعیت نو / کاملاً سالم / بی عیب و نقص در زبان محاوره ای: مثل روز اولشه، انگار تازه از کارخانه دراومده، صفره صفر _________________ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: شفاف و تمیز / تروتمیز و شیک / سرحال و مرتب در زبان محاوره ای: همه چی روونه و تر و تمیزه، خوش فرم و بی نقصه، تمیز و خوش تیپه _____ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

تفاوت بین **speak to** و **speak with** ظریفه، اما از نظر لحن، رابطه، و زمینه ی اجتماعی معنا پیدا می کنه. - - - ## 🔹 **Speak to** 🔸 **معادل فا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: هیچ ایده ای / هیچ سرنخی / هیچ تصوری در زبان محاوره ای: هیچی نمی دونه، اصلاً نمی دونه چی به چیه، یه جورایی تو مهه ________________ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تفاوت های معنایی و کاربردی با واژه های مشابه: 🔸 **Seep** یعنی نفوذ تدریجی، خزنده، و اغلب نامحسوس—چه در مورد مایعات، چه احساسات یا تأثیرات. وقتی می ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: نشت کردن / تراوش کردن / آرام نفوذ کردن / کم کم پخش شدن در زبان محاوره ای: یواش یواش درز کرد، آروم نفوذ کرد، کم کم پخش شد ________ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: پخش کردن / منتشر کردن / پراکندن / گسترده / نامتمرکز در زبان محاوره ای: پخش شد، پخش و پلاست، همه جا ریخته، متمرکز نیست ___________ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: گسترش دادن / منتشر کردن / تکثیر کردن / انتقال دادن در زبان محاوره ای: پخش کرد، رواج داد، منتقل کرد، زیادش کرد ___________________ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: دانش / حوزه ی شناخت / محدوده ی فهم / درک در زبان محاوره ای: تو فهمش نمی گنجه، از دایره ی درکش خارجه، نمی دونه از چی حرف می زنی __ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: در جریان بودن / در حلقه ی ارتباطی ماندن / بی خبر نماندن در زبان محاوره ای: تو جریان باش، از قضیه عقب نمون، تو بازی بمون _________ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: روشن شدن / جا افتادن / فهمیدن / به ذهن رسیدن در زبان محاوره ای: یهو فهمید، تازه گرفت چی شده، تازه براش روشن شد __________________ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: نادیده گرفتن عمدی / بی محلی کردن / وانمود کردن که نمی شناسی در زبان محاوره ای: کلاً محلش نذاشت، انگار اصلاً نمی شناستش، رد شد و نگ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: میل ابرازشده / خواسته ی بیان شده / تمایل آشکار در زبان محاوره ای: چیزی که طرف صراحتاً گفته می خواد، خواسته ای که رو کرده، میل علنی ...

پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: نابجا / ناهماهنگ / وصله ی ناجور / آدم نچسب / جور نبودن با محیط در زبان محاوره ای: وصله ی ناجوره، به اون محیط نمی خوره، انگار اشتبا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: ابتدایی / اولیه / ناقص / سطحی / ناپخته در زبان محاوره ای: خیلی پایه ایه، هنوز خامه، چیز خاصی نداره، تو مرحله ی اولشه ____________ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: کش دادن / آب بستن / طول دادن / پرحجم سازی / پُر کردن با مطالب اضافی در زبان محاوره ای: الکی کشش داد، با چرت وپرت پرش کرد، آب بستش ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: نفخ / ورم / بادکردگی / تورم بیش ازحد در زبان محاوره ای: باد کرده، زیادی گنده شده، پر و پف کرده، سنگین شده _______________________ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آپ پلی ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: بزرگ نمایی کردن / برجسته کردن / پررنگ جلوه دادن در زبان محاوره ای: قضیه رو پررنگ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: اغراق کردن / بزرگ نمایی کردن / آب وتاب دادن / از حد گذروندن در زبان محاوره ای: زیادی شلوغش کرد، قضیه رو گنده کرد، خیلی بزرگش کرد ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: زینت دادن / آراستن / تزئین کردن / آب وتاب دادن / اغراق کردن در زبان محاوره ای: قضیه رو خوشگلش کرد، یه کم چاشنی اضافه کرد، زیادی قش ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: بزرگ نمایی کردن / از کاه کوه ساختن / بی خودی شلوغش کردن / زیادی حساس شدن در زبان محاوره ای: بی خودی قضیه رو گنده کرد، یه چیز کوچیک ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

افسردگی واکنشی یا افسردگی موقعیتی ( Reactive Depression ) به وضعیتی گفته می شود که فرد به دلیل مواجهه با یک یا چند عامل استرس زا یا رویداد زندگی چالش ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تصویربرداری نوترونی ( Neutron Radiography ) یک روش تصویربرداری غیرمخرب است که مشابه رادیوگرافی اشعه ایکس است اما به جای استفاده از اشعه ایکس از نوترو ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لامینوگرافی یک تکنیک تصویربرداری پزشکی است که برای گرفتن تصاویر مقطعی دقیق از یک جسم، معمولاً بدن انسان، به کار می رود. در این روش، تصاویر در زوایای ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لامینوگرافی یک تکنیک تصویربرداری پزشکی است که برای گرفتن تصاویر مقطعی دقیق از یک جسم، معمولاً بدن انسان، به کار می رود. در این روش، تصاویر در زوایای ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

late rickets به وضعیت راشیتیسم گفته می شود که تشخیص و درمان آن در مراحل پیشرفته تر و دیرهنگام صورت می گیرد. این حالت زمانی اتفاق می افتد که کمبود وی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

fetal rickets وضعیتی است که در دوران جنینی رخ می دهد و ناشی از کمبود ویتامین D، کلسیم یا فسفات در مادر باردار است که به رشد نادرست و نرم شدن استخوان ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راشیتیسم در بزرگسالان یا adult rickets همان وضعیت نرم شدن و ضعف استخوان ها است که در کودکان رخ می دهد ولی در بزرگسالان نیز ممکن است به شکل بیماری مش ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: مرتب کردن / آراستن / منظم کردن / سر و سامان دادن در زبان محاوره ای: تر و تمیز کردن، جمع وجور کردن، خوش فرم کردن _________________ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

- نسق در اصطلاح یک سند مالکیتی یا مدرک قانونی محلی بود که در گذشته به کشاورزان داده می شد تا حق کشت زمین هایی که مالک ثبتی کاملی نداشتند را اثبات کنن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واژه نسق دار معمولاً در زمینه کشاورزی و مالکیت زمین معنای خاصی دارد و به افرادی گفته می شود که مالک نسق زمین هستند. نسق در اصل حق کشت روی زمینی است ک ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: بازیابی / بیرون کشیدن / بازگرداندن / نجات دادن در زبان محاوره ای: درآوردن، آوردنش پایین، پیداش کردن و آوردن، برگردوندن __________ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: حل وفصل دعوای حقوقی / توافق خارج از دادگاه / مصالحه در پرونده ی مدنی در زبان محاوره ای: پرونده رو بی سروصدا جمع کردن، توافق کردن، ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

تفاوت اصلی lease و rent مربوط به مدت زمان قرارداد و میزان انعطاف پذیری است. هر دو واژه به معنای اجاره هستند، اما نحوه استفاده و شرایط آن ها متفاوت اس ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: اجاره نامه / قرارداد اجاره / حق بهره برداری بلندمدت در زبان محاوره ای: قرارداد اجاره، سند اجاره، حق موندن، اجازه ی استفاده ______ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: رد کردن کسی / نپذیرفتن درخواست / نه گفتن در زبان محاوره ای: دست رد زد، پیچوندش، گفت نه، جواب منفی داد ___________________________ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیدوفایل / پِدوفایل ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: کودک آزار جنسی / فرد مبتلا به میل جنسی به کودکان در زبان محاوره ای: ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: قطع ارتباط / جدا کردن خود / فاصله گرفتن / اعلام برائت در زبان محاوره ای: خودشو کشید کنار، اعلام بی تعلقی کرد، قیدشو زد، گفت من دیگ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: شرم آور / خجالت آور / آبروریز / باعث جمع شدن آدم از خجالت در زبان محاوره ای: آبروریزیه، آدم خجالت می کشه، خیلی ضایع بود، آدم کرینج ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: برگشتن نتیجه ی اعمال / گریبان گیر شدن / تاوان دادن / روبه رو شدن با پیامدها در زبان محاوره ای: اومد سراغش، کاراش برگشت خورد تو صور ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: عنوان تشریفاتی / لقب افتخاری / عنوان اجتماعی غیررسمی در زبان محاوره ای: لقب محترمانه، عنوان نمادین، اسم درباری، عنوانی که فقط برای ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: در جمع / عضو گروه / پذیرفته شده / در حلقه ی خودی ها در زبان محاوره ای: اومده تو جمع، جزو خودی ها شده، راهش دادن، عضو شده ________ ...