پیشنهادهای حسین کتابدار (٢٥,٣٦٢)
🔸 معادل فارسی: نام بومی / نام درون زادی / نام محلی در زبان شناسی و جغرافیا: نامی که مردم یک منطقه برای مکان، قوم، یا زبان خود استفاده می کنن ___ ...
🔸 معادل فارسی: آژانس مواد مخدر اتحادیه اروپا / نهاد نظارت بر مواد مخدر اروپا ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ( نهاد رسم ...
🔸 معادل فارسی: نشان تبار / نماد خانوادگی / تاج نشان / نماد افتخار / آرم تشریفاتی در زبان محاوره ای: نماد اعتبار، اصالت، یا افتخار ______________ ...
🔸 معادل فارسی: چپاندن / با عجله خواندن / فشرده خوانی کردن در زبان محاوره ای: تندتند خوندن، همه چی رو تو مغز چپوندن، شب امتحانی خوندن، هل دادن تو ...
🔸 معادل فارسی: برد یا باخت / چه ببری چه ببازی / در هر صورت / نتیجه هر چی باشه در زبان محاوره ای: چه ببریم چه ببازیم، تهش مهم نیست، برد و باختش با ...
🔸 معادل فارسی: شرایط رقابت را ناعادلانه کردن / بازی را به نفع خود چرخاندن در زبان محاوره ای: شرایط رو ناجور کردن، بازی رو به نفع خودش چرخوندن، ر ...
🔸 معادل فارسی در این جمله: چیدن مهره ها به نفع خود / پر کردن با نیروهای هم سو / قبضه کردن / چینش جهت دار ________________________________________ ...
🔸 معادل فارسی: سیاسی کردن / وارد بازی سیاست کردن / رنگ و بوی جناحی دادن در زبان محاوره ای: سیاسی بازی درآوردن، جناحی کردن، کشوندن به دعوای سیاسی، ...
🔸 معادل فارسی: گلوله ی سرگردان / تیر اشتباهی / شلیک بی هدف ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ** ( نظامی/فیزیکی – گلوله ی ...
در حوزه پزشکی، تفاوت اصلی بین resident و intern در مرحله تحصیلی، طول دوره، مسئولیت ها و حقوق آن هاست. - Intern ( انترن ) به فردی گفته می شود که دا ...
در حوزه پزشکی، تفاوت اصلی بین resident و intern در مرحله تحصیلی، طول دوره، مسئولیت ها و حقوق آن هاست. - Intern ( انترن ) به فردی گفته می شود که دا ...
🔸 معادل فارسی: سنگین رفتن روی چیزی / با شدت وارد شدن / با حجم زیاد اقدام کردن در زبان محاوره ای: تا ته رفتن، همه چی رو ریختن وسط، سنگین خریدن، بی ...
🔸 معادل فارسی: منافع تثبیت شده / سود شخصی در حفظ وضع موجود / حق قانونی یا انگیزه ی پنهان در زبان محاوره ای: نفع شخصی، سود پشت پرده، منافع تثبیت ش ...
🔸 معادل فارسی: دلبستگی شخصی / علاقه ی همراه با تعهد یا سرمایه گذاری / دل بستگی واقعی ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ** ...
🔸 معادل فارسی: پای خودت وسط باشه / خودت درگیر باشی / ریسک شخصی داشته باشی در زبان محاوره ای: خودتو بنداز وسط، جونتو بذار وسط، فقط حرف نزن عمل کن، ...
🔸 معادل فارسی: با تمام قدرت وارد شدن / بزرگ فکر کردن / سنگ تمام گذاشتن در زبان محاوره ای: ترکوندن، تا ته رفتن، گنده بازی درآوردن، همه چی رو ریختن ...
🔸 معادل فارسی: تمام توان رو گذاشتن روی چیزی / سنگ تمام گذاشتن / با تمام وجود انجام دادن در زبان محاوره ای: ترکوندن، همه چی رو ریختن وسط، سنگ تموم ...
🔸 معادل فارسی: دل به دریا زدن روی چیزی / تصمیم جسورانه گرفتن / وارد عمل شدن در زبان محاوره ای: یهویی رفتن سراغش، دل رو زدن به دریا، پریدن توش، بی ...
🔸 معادل فارسی: شرط بستن روی افت قیمت / فروش استقراضی / روی چیزی بدبین بودن ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ** ( مالی – ...
🔸 معادل فارسی: خودت رو درگیر کن / پای خودت وسط باشه / ریسک شخصی کن در زبان محاوره ای: خودتو بنداز وسط، جونتو بذار وسط، پای خودت باشه، فقط حرف نزن ...
🔸 معادل فارسی: سرمایه گذاری بلندمدت روی چیزی / شرط بستن روی رشد آینده / روی چیزی حساب باز کردن در زبان محاوره ای: روش حساب باز کردن، بلندمدت روش ...
🔸 معادل فارسی: ریسک کردن روی چیزی / شانسی امتحان کردن / یه دستی زدن به چیزی در زبان محاوره ای: یه دستی زدن، شانسی رفتن سراغش، ریسک کردن، یه تیر ت ...
تفاوت اصلی بین دو واژه انگلیسی "Rumor" و "Gossip" در زمینه و نحوه انتقال اطلاعات است. 1 - Rumor ( شایعه ) به خبری گفته می شود که ممکن است صحت آن تأ ...
تفاوت اصلی بین دو واژه انگلیسی "Rumor" و "Gossip" در زمینه و نحوه انتقال اطلاعات است. 1 - Rumor ( شایعه ) به خبری گفته می شود که ممکن است صحت آن تأ ...
🔸 معادل فارسی: تیم دو نفره / همکاری نوبتی / جفت کاری در زبان محاوره ای: دوتایی افتادن به جون چیزی، نوبتی حمله کردن، جفت جفت کار کردن، تیم دوتایی، ...
صفت 🔸 معادل فارسی: خطاکار / گمراه / کسی که اشتباه کرده ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ** ( اخلاقی – رفتاری ) :** کسی ...
🔸 معادل فارسی: ادای حرفه ای ها رو دربیار تا واقعاً حرفه ای بشی / وانمود کن تا واقعاً موفق بشی ________________________________________ 🔸 تعریف ه ...
🔸 معادل فارسی: درجا حرفه ای می شی / خیلی زود مثل کاربلدها می شی / فوری استاد می شی ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ** ( ...
کیپ آپ دِ فَساد ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: ظاهر رو حفظ کردن / نقش رو ادامه دادن / وانمود کردن که همه چیز خوبه در زب ...
🔸 معادل فارسی: ادامه بده همین طور عالی / کارت درسته، همین طور ادامه بده / آفرین، همین فرمون رو برو در زبان محاوره ای: دمت گرم، همین طور برو جلو، ...
🔸 معادل فارسی: ۱. خوراکی سبک / نوشیدنی ۲. تجدید نیرو / رفع خستگی ۳. نشاط آوری / طراوت بخشی در زبان محاوره ای: چیزی برای جون گرفتن، خوراکی سبک، ...
🔸 معادل فارسی: نقطه ضعف کسی رو تحریک کردن / اعصاب کسی رو خرد کردن / کسی رو به واکنش واداشتن در زبان محاوره ای: رو اعصاب رفتن، کاری کردن طرف بترکه ...
🔸 معادل فارسی: نیمکت نشین شدن / کنار گذاشته شدن / از بازی خارج شدن در زبان محاوره ای: بی خیال شدن، انداختنم بیرون، گذاشتنم کنار، از بازی حذف شدم ...
🔸 معادل فارسی: ۱. سوراخ درِ بشکه / دریچه ی تخلیه ۲. ( عامیانه ) سوراخ مقعد – با بار طنز یا توهین در زبان محاوره ای: سوراخ بشکه، ته بشکه، یا در ک ...
🔸 معادل فارسی: اصلاً و ابداً / عمراً / محاله / به هیچ وجه در زبان محاوره ای: گور باباش، بی خیال، محاله، عمراً، اصلاً حرفشم نزن _________________ ...
🔸 معادل فارسی: گیر دادن / اذیت کردن / رو اعصاب رفتن / حرص دادن در زبان محاوره ای: گیر سه پیچ دادن، رو مخ رفتن، کفر کسی رو درآوردن، اذیت کردنِ عمد ...
🔸 معادل فارسی: مزخرف / چرند / خزعبل / حرف مفت در زبان محاوره ای: چرت و پرت، کشک، دری وری، چاخان، خالی بندی _____________________________________ ...
صفت 🔸 معادل فارسی: غیرقابل دوست داشتن / نچسب / ناپسند / دافعه دار در زبان محاوره ای: رو اعصاب، کسی که حال نمی کنی باهاش، آدمی که نمی چسبه ______ ...
🔸 معادل فارسی: مقام بالاتر / رده ی بالایی / رئیس / مافوق در زبان محاوره ای: بالایی ها، کله گنده ها، اونایی که بالا نشستن، رده بالاها ___________ ...
🔸 معادل فارسی: شورشی با هدف / معترض با انگیزه / نافرمان با آرمان ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ** ( اخلاقی – موضع دار ...
Wrongful death به معنای مرگ ناشی از اقدام نادرست دیگری است ( قتل غیر عمد ) که باعث فوت فردی می شود. این اصطلاح معمولاً در حقوق مدنی به کار می رود و ش ...
🔸 معادل فارسی: سلب مزایای زناشویی / محرومیت از همراهی همسر / از دست دادن حمایت عاطفی و جنسی در زبان محاوره ای: از همسر بودن محروم شدن، از عشق و ه ...
کانسورتیِم ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: کنسرسیوم / اتحادیه موقت / مشارکت سازمانی در زبان محاوره ای: گروه همکاری، مجم ...
🔸 معادل فارسی: با دلم جور نیست / حس خوبی بهش ندارم / یه چیزی توش ناجوره / نمی تونم راحت بپذیرمش در زبان محاوره ای: یه چیزی توش می لنگه، نمی چسبه ...
🔸 معادل فارسی: نمی تونم باهاش موافق باشم / نمی تونم ازش حمایت کنم / نمی تونم پشتش وایستم ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1 ...
Tehrik - i - Taliban Pakistan که به اختصار TTP نیز گفته می شود، یک سازمان شبه نظامی جهادی و وابسته به مکتب دئوبندی است که عمدتاً در مناطق مرزی افغانس ...
🔸 معادل فارسی: سرهم بندی کردن / یه چیزی رو سریع جور کردن / بدون برنامه ریزی کنار هم گذاشتن ________________________________________ 🔸 تعریف ها: ...
🔸 معادل فارسی: نگاه خشمگین / خیره شدن با عصبانیت / زُل زدن عصبانی در زبان محاوره ای: چپ چپ نگاه کردن، نگاه غضب آلود، زُل زدن با قهر ____________ ...
TTP یا **تحریک طالبان پاکستان/ Tehrik - i - Taliban Pakistan**، یک سازمان بر سرِ جنگ و عملیات تروریستی در پاکستان است. این گروه در سال 2007 شکل گرفت ...
TTP می تواند مخفف چند اصطلاح مختلف باشد که بسته به زمینه کاربرد معناهای متفاوتی دارد. رایج ترین معانی TTP عبارت اند از: 1. **Thrombotic Thrombocytop ...