پیشنهادهای حسین کتابدار (٢٥,٤٨٥)
🔸 معادل فارسی - آموزش متقاطع - تمرین مکمل - آموزش چندمهارتی - در ورزش: تمرین جانبی برای تقویت بدن - - - 🔸 تعریف ها 1. ** ( ورزشی – اص ...
🔸 مترادف ها run into – bump into – encounter – meet by chance 🔸 مثال ها I hope we cross paths again someday. امیدوارم روزی دوباره راه مان به هم ب ...
صفت 🔸 معادل فارسی - چندسکویی - چندسامانه ای - قابل اجرا در پلتفرم های مختلف - - - 🔸 تعریف ها 1. ** ( فناوری – اصلی ) :** نرم افزار یا ب ...
🔸 معادل فارسی - رگه دار متقاطع ( در چوب ) - ناسازگار / سرسخت ( در استعاره ) - ناهماهنگ با جریان اصلی - - - 🔸 تعریف ها 1. ** ( فنی – اصل ...
🔸 مترادف ها strike through – delete – cancel – scratch out 🔸 مثال ها Please cross out the wrong answer. لطفاً پاسخ اشتباه را خط بزن. He crossed ...
🔸 معادل فارسی - تیر عرضی - تیر متقاطع - تیر افقی ( در سازه ها ) - - - 🔸 تعریف ها 1. ** ( معماری – اصلی ) :** تیر یا قطعه ی افقی که به ط ...
🔸 معادل فارسی - به شدت ناهماهنگ - خیلی نامتوازن - به طور آشکار ناهموار - در محاوره: خیلی ناجور یا خیلی نامساوی - - - 🔸 تعریف ها 1. ** ...
به رفتارهای تغذیه ای مختل شده با گرایش به عضلانی شدن به الگوهای ناسالم غذا خوردن و ورزش اشاره دارد که هدفشان افزایش حجم و وضوح عضلات است. این رفتارها ...
🔸 معادل فارسی - بدریخت انگاری - تصور تحریف شده از بدن - در پزشکی: اختلال بدریخت انگاری بدن ( *Body Dysmorphic Disorder – BDD* ) - - - 🔸 ...
اگنورکسیا یا Bigorexia که به آن muscle dysmorphia یا reverse anorexia هم می گویند، یک اختلال روان شناختی است که فرد به طور وسواس گونه فکر می کند بدنش ...
🔸 مترادف ها motivational speech – morale booster – encouraging words – rallying talk 🔸 مثال ها She gave me a pep talk before the interview. او پی ...
1. ( فرهنگی – کاربردی ) : اشاره به این که استعداد، شخصیت یا توانایی های فرد ناشی از خانواده یا ریشه های اوست. 2. ( محاوره ای – استعاری ) : گاهی برا ...
🔸 تعریف ها 1. ( علمی – اصلی ) : شبیه سازی یا مدل سازی همزمان چند پدیده ی فیزیکی و تعامل آن ها. 2. ( کاربردی – مهندسی ) : استفاده در نرم افزارهای ...
🔸 نکته ی فرهنگی این عبارت بیشتر به خاطر ترانه ی Jingle Bells شناخته می شود. در فرهنگ غربی، نماد شادی زمستانی و جشن کریسمس است. همچنین عنوان یک ف ...
مثال: My father is in the hospital after surgery. پدرم بعد از عمل در بیمارستان بستری است.
مثال: I'm at the hospital visiting my friend. من در بیمارستان هستم و دوستم را ملاقات می کنم.
اصطلاح رسمی تر در روان شناسی Seasonal Affective Disorder ( SAD ) است. 🔸 مترادف ها seasonal depression – seasonal affective disorder ( mild ) – wint ...
🔸 معادل فارسی - دفترنویسی شکرگزاری - یادداشت نویسی قدردانی - نوشتن روزانه ی چیزهایی که بابتشان سپاسگزاریم - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( ا ...
🔸 معادل فارسی - اتهام وخیم - اتهام جدی - مسئولیت سنگین ( در معنای استعاری ) - در محاوره: اتهام سنگین - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( حقوقی ...
🔸 معادل فارسی - یافتن - پیدا کردن - قرار گرفتن - مستقر کردن - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( اصلی – عمومی ) :** پیدا کردن یا مشخص کردن محل ...
دینامِنِیشَنال - - - ## 🔸 معادل فارسی - وابسته به فرقه یا مذهب - فرقه ای - مذهبی ( در ارتباط با شاخه های دینی خاص ) - در محاوره: وابسته ...
🔸 معادل فارسی - آیین ویکا - دین نئووِیچ کرافت ( جادوی نوین ) - کیش مدرن طبیعت محور - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( دینی – اصلی ) :** یک دین ...
🔸 مترادف ها ancestor – progenitor – patriarch – predecessor 🔸 مثال ها We honor the wisdom of our forefathers. ما خرد نیاکانمان را گرامی می داریم ...
🔸 معادل فارسی نوشیدنی بدون الکل کوکتل غیرالکلی ترکیب نوشیدنی های میوه ای و طعم دار بدون الکل 🔸 مثال ها The bar serves a variety of mocktails. بار ...
🔸 معادل فارسی - دیدار بامزه - ملاقات شیرین و غیرمنتظره - آشنایی دلنشین ( در داستان یا فیلم ) - در محاوره: اولین دیدار جذاب و بانمک - - - ...
🔸 معادل فارسی - بی تفاوت - خونسرد - بی اعتنا - در محاوره: انگار نه انگار - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( اصلی – عمومی ) :** نشان دادن بی ت ...
🔸 مترادف ها excessive – unnecessary – unjustified – inappropriate – unwarranted 🔸 مثال ها She took undue advantage of his kindness. او از مهربانی ...
🔸 تعریف ها 1. ( روان شناسی – اصلی ) : ارزیابی فرد از ارزش و اهمیت خودش به عنوان یک انسان. مثال: Her self - worth is not defined by her job. ارزش ...
🔸 معادل فارسی - شدت متوسط - فعالیت با شدت میانه - در محاوره: نه خیلی سبک، نه خیلی سنگین - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( ورزشی – اصلی ) :** س ...
پروفی 🔸 معادل فارسی قهوه پروتئینی ترکیب قهوه با پروتئین نوشیدنی انرژی زا و عضله ساز 🔸 مثال ها She drinks proffee before her workout. او قبل از ...
سیتروس 🔸 معادل فارسی مرکبات خانواده ی گیاهان مرکباتی ( پرتقال، لیمو، نارنگی، گریپ فروت، بالنگ و… ) 🔸 مثال ها Citrus fruits boost the immune syst ...
اَنتی - سِمایت - - - ## 🔸 معادل فارسی - یهودستیز - فرد ضدیهودی - کسی که نسبت به یهودیان نفرت یا تعصب دارد - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ...
🔸 معادل فارسی - آدم دل رحم - آدم مهربان - فردی که با وجود ظاهر سخت یا جدی، قلبی نرم و مهربان دارد - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( محاوره ای ...
🔸 معادل فارسی - چهره ای تنها داشتن - تصویری غمگین و منزوی نشان دادن - به نظر تنها آمدن - در محاوره: تنها و بی کس به نظر رسیدن - - - ## ...
🔸 مثال ها Despite his size, he’s a gentle giant. با وجود جثه اش، او یک غول مهربان است The dog is a gentle giant with children. این سگ با بچه ها ی ...
🔸 معادل فارسی - جز تسلیم شدن - به جز واگذاری کامل - غیر از تسلیم شدن - در محاوره: هر کاری بکن، فقط تسلیم نشو - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ...
🔸 معادل فارسی - بستن ( با طناب یا وسیله ) - دست وپا بستن - مشغول کردن ( در معنای استعاری ) - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( فیزیکی – اصلی ) : ...
1. ( سیاسی/جغرافیایی – کاربردی ) : کشوری یا منطقه ای که نقش کانونی در یک راهبرد یا شبکه ی نفوذ ایفا می کند. مثال: Iraq, Syria, Lebanon, and Yemen b ...
🔸 مترادف ها responsibility - sharing – cost - sharing – joint effort – collective responsibility 🔸 مثال ها Burden - sharing is essential in global ...
🔸 معادل فارسی - نفوذ - پیشروی - دست اندازی - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( اصلی – عمومی ) :** پیشرفت یا نفوذ در یک حوزه یا منطقه، معمولاً تو ...
🔸 معادل فارسی - بالیدن - افتخار کردن - به رخ کشیدن - در متن رسمی: دارا بودن ( با بار مثبت ) - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( اصلی – عمومی ...
کالینِری 🔸 معادل فارسی - آشپزی - خوراکی - مربوط به هنر پخت و پز - در محاوره: هنر آشپزی، چیزی که به غذا مربوطه - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ...
🔸 معادل فارسی - غذای اصلی - عنصر پایه - ماده ی ضروری - در محاوره: غذای همیشگی، خوراک پایه - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( غذایی – اصلی ) : ...
🔸 مترادف ها tempting – alluring – enticing – captivating – irresistible 🔸 مثال ها The offer was tantalizing but risky. پیشنهاد وسوسه انگیز بود اما ...
🔸 معادل فارسی - واقعیت خاص - دانستنی تخصصی - نکته ی کم تر شناخته شده - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( عمومی – اصلی ) :** یک واقعیت یا دانستنی ...
🔸 مثال ها The hairdresser cut my hair shorter than I wanted. آرایشگر موهایم را کوتاه تر از آنچه می خواستم زد He is training to be a hairdresser. ...
🔸 مترادف ها beg – plead – supplicate – fawn – abase oneself 🔸 مثال ها He grovelled at her feet, begging forgiveness. او به پایش افتاد و طلب بخشش ک ...
🔸 مترادف ها downplay – minimization – euphemism – restraint 🔸 مثال ها Calling the storm “bad weather” was an understatement. گفتن اینکه آن طوفان � ...
## 🔸 معادل فارسی - همراهی کردن از جایی بیرون - اسکورت کردن از مکانی - بیرون بردن با محافظت یا اجبار - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( پلیسی – ...
( استعاری – ورزشی/محاوره ای ) : شکست سنگین دادن یا خوردن، به ویژه در مسابقه یا رقابت. مثال: The home team got completely slapped by their opponents ...