پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢٥,٤٠٠)

بازدید
١٨,٥٤٧
تاریخ
٣ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی - سرویس دوره ای - تنظیم موتور - بازبینی و تعمیرات جزئی - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( فنی – اصلی ) :** مجموعه ای از تنظیمات و ...

تاریخ
٦ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

🔸 مترادف ها confrontation – deadlock – impasse – clash – showdown 🔸 مثال ها The hostage situation turned into a standoff with police. وضعیت گروگان ...

تاریخ
٩ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

�MOT� در اصل مخفف **Ministry of Transport test** است. 🔸 معادل فارسی - معاینه فنی خودرو - تست ایمنی و سلامت خودرو - در محاوره: برگه ی معاینه ...

تاریخ
٩ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

🔸 مترادف ها spy watcher snooper eyes ( slang ) looker 🔸 مثال ها He’s just a peeper, always spying on neighbors. او فقط یک فضول است، همیشه همس ...

تاریخ
٩ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

فعل 🔸 مترادف ها confront – encounter – deal with – tackle – accept 🔸 مثال ها She faced her fears bravely. او شجاعانه با ترس هایش روبه رو شد We mu ...

تاریخ
٩ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی - جذب کردن - کشاندن - به سوی خود آوردن - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( استعاری – اصلی ) :** توانایی جذب کردن افراد یا توجه دیگ ...

تاریخ
١٠ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

ترانش - - - ## 🔸 معادل فارسی - بخش - قسمت - سهم - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( رسمی – اصلی ) :** بخشی از یک کل بزرگ که به صورت مرحله ای ...

تاریخ
١١ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی - ارتورکسیا - وسواس تغذیه سالم - اختلال وسواس در خوردن غذای سالم - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( پزشکی – اصلی ) :** وسواس ناس ...

تاریخ
١١ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی - امتیاز ویژه - مزیت خوشایند - هدیه یا پاداش کوچک - - - ## 🔸 تعریف ها ** ( محاوره ای – اصلی ) :** یک امتیاز یا مزیت اضافه ...

تاریخ
١١ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

🔸 مثال ها Her smile was the cherry on top of a wonderful evening. لبخندش دیگه نور علی نور بود برای یک شب فوق العاده Winning the award was great, a ...

تاریخ
١١ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی - تلاش مضاعف - فراتر از وظیفه رفتن - بیشتر از حد انتظار کار کردن - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( استعاری – اصلی ) :** انجام دا ...

تاریخ
١١ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی - افزایش ( معمولاً کوچک و ناگهانی ) - ارتقا یا رشد - در محاوره: یه بالا رفتن، یه اضافه شدن - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( استع ...

تاریخ
١١ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی - برتری - مزیت رقابتی - دست بالا داشتن - در محاوره: یه برگ برنده داشتن - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( استعاری – اصلی ) :** ...

تاریخ
٢٢ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

## 🔸 معادل فارسی - الهی حرفت مستجاب بشه - ان شاءالله همون بشه که گفتی - دعا می کنم حرفت به حقیقت تبدیل بشه - در زبان محاوره ای: الهی آمین ...

تاریخ
٢٣ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی - خاموش شدن ( مثل شمع ) - از بین رفتن - در محاوره ی عامیانه: کشته شدن، حذف شدن، از پا درآمدن - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( ت ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی - آبروریزی شدن - خجالت زده شدن - در زبان محاوره ای: آبرو رفتن، ضایع شدن - - - ## 🔸 تعریف ها ** ( استعاری – اصلی ) :** وضع ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی - هیاهوی ناشی از �حادثه ی نزدیک به وقوع� - جنجال یا ترس اغراق آمیز از یک �تصادفِ نزدیک� - در زبان محاوره ای: سروصدا/ترس بی خودی ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

( مدل مو – فرهنگی/محاوره ای ) : مدل موی معروف دهه های ۱۹۸۰–۹۰: موها در جلو و کنار کوتاه، اما پشت سر بلند. در فارسی: مدل موی مولِت یا موهای کوتاه ج ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

هی هُو - - - 🔸 معادل فارسی - عرعر ( صدای الاغ ) - صدای خنده ی بلند و بی ظرافت ( استعاری ) - در زبان محاوره ای: قهقهه ی بی ظرافت - - - # ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی سبک تر / ملایم تر غیرشدید در زمینه ی رسانه: نسخه ی ملایم یا غیرخشونت آمیز در زمینه ی فنی/کامپیوتری: هسته ی نرم یا نسخه ی ساده تر 🔸 مت ...

پیشنهاد
٠

🔸 تعریف و کاربرد این عبارت در انگلیسی بیشتر به عنوان تمرین زبانی و تلفظی ( tongue twister ) استفاده می شود. تکرار صدای /ɛl/ در eleven و elephants ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی - چهارِ محکم ( در سیستم نمره دهی ۱ تا ۵ ) - نمره ی خوب و قابل اعتماد - در زبان محاوره ای: یه چهارِ درست و حسابی، نمره ی خوب، نه ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 مترادف ها good job – well done – bravo – nice work – kudos 🔸 مثال ها You passed the exam. Way to go! امتحان رو قبول شدی. آفرین! She won the rac ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی - دور زدن ( موضوع ) - طفره رفتن - اجتناب کردن - در زبان محاوره ای: پیچوندن، حرف رو دور زدن - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( ا ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی - طبق ( گفته ی فلان منبع ) - بنا بر - مطابق با - در زبان محاوره ای: به نقل از - - - ## 🔸 کاربردها 1. ** ( رسمی – اصلی ) : ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. ( انتقال فوری – عمومی ) : سریعاً کسی را به جایی بردن ( مثلاً بیمارستان ) . مثال: He was rushed to the hospital. او سریعاً به بیمارستان برده ش ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی - مشتری ( در رستوران، بار، فروشگاه ) - مراجعه کننده - - - ## 🔸 کاربردها ** ( تجاری – اصلی ) :** مشتری یا مراجعه کننده ی یک مک ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی - حمله ی تصادفی - حمله ی بی هدف - حمله ی ناگهانی - در زبان محاوره ای: حمله ی بی برنامه - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( اجتماع ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی - رودررو - تک به تک - فردی - در زبان محاوره ای: دونفره، خصوصی - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( اجتماعی – اصلی ) :** تعامل مست ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 مترادف ها celebrated – praised – renowned – admired – honored 🔸 مثال ها The acclaimed director released a new film. کارگردان تحسین شده فیلم جدید ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی - قشقرق کودکانه - جیغ و داد - از کوره در رفتن ( غیرمنطقی ) - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( کودکانه – اصلی ) :** واکنش شدید و غ ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی - فروپاشی روانی یا عاطفی - بحران عصبی - از کوره در رفتن - در زبان محاوره ای: قشقرق - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( روان شناخت ...

پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی - اصلاً نمی شناسمت - هیچ آشنایی با تو ندارم - در زبان محاوره ای: هیچ جوره نمی شناسمت - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( محاوره ای ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 مترادف ها run into – come across – encounter – collide with 🔸 مثال ها I bumped into my teacher at the supermarket. توی سوپرمارکت تصادفی به معلمم ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی با زور باز کردن ( در/پنجره ) افشا کردن ( راز یا حقیقت ) آشکار ساختن چیزی پنهان ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( عملی – اصلی ) :** باز شدن ی ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی - به مراتب برتر - بسیار بالاتر - خیلی بهتر از بقیه - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( محاوره ای – اصلی ) :** برای تأکید بر اینکه ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

مناطق مرده ( Dead Zones ) نواحی هیپوکسیک در اقیانوس ها و دریاچه های بزرگ هستند که سطح اکسیژن در آن ها به قدری پایین می آید که از بقای اکثر موجودات آب ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 مترادف ها hot dish – sizzling plate – exciting thing – scorcher 🔸 مثال ها The steak sizzler was delicious. سیزلر استیک ( غذایی که هنگام سرو صدای ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 مترادف ها awful – terrible – dreadful – poor – rotten – crummy 🔸 مثال ها I feel lousy today. امروز حالم خیلی بد است That was a lousy movie. ف ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 مترادف ها homeland – fatherland – native land – country 🔸 مثال ها Pro patriae mori est dulce et decorum. برای وطن مردن شیرین و شرافتمندانه است ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 تعریف ها 1. ( جغرافیا – اصلی ) : شهری که از نظر جمعیت، اقتصاد، فرهنگ یا سیاست بسیار بزرگ تر و مهم تر از سایر شهرهای کشور است. مثال: Bangkok is ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 مترادف ها tight - knit – cohesive – united – bonded – intimate 🔸 مثال ها They are part of a close - knit team. آنها بخشی از یک تیم صمیمی و متحد ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 مترادف ها challenge – confront – expose – criticize – hold accountable 🔸 مثال ها He was called out on his rude behavior. او بابت رفتار بی ادبان ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

( استعاری – عمومی ) : آماده شدن برای کار یا اقدام جدی. مثال: It’s time to pull up your sleeves and get to work. وقتشه آستین هات رو بالا بزنی و م ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 مترادف ها follow a gut feeling – act on intuition – trust instinct – take a chance 🔸 مثال ها I played a hunch and took a different route home. ب ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی سرژ ( نام مردانه، رایج در ارمنی/فرانسوی ) در فارسی معمولاً به صورت �سرژ� نوشته می شود. 🔸 مثال ها Serj is a talented musician. سر ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 مثال ها The quaint building reminded me of my childhood. ساختمان دلنشین مرا به یاد کودکی ام انداخت They stayed in a quaint building near the co ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 مثال ها The imposing building of the parliament stood at the city center. ساختمان باشکوه پارلمان در مرکز شهر قرار داشت The museum is an imposin ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 مترادف ها: unchecked – unconfirmed – unvalidated – unsubstantiated – unproven 🔸 مثال ها: • The claim is unverified and may be false. این ادعا ...