پیشنهادهای حسین کتابدار (٢٤,٩٠٦)
اصطلاحی تحقیرآمیز برای خانه های بزرگ و اغلب پرزرق و برق که فاقد یکپارچگی معماری هستند. این واژه ترکیبی از "Mc" ( مکدونالدز ) و "Mansion" ( عمارت ) اس ...
اسم 🔸 معادل فارسی: - دژ / برج اصلی قلعه - محل امن و خصوصی - ( استعاری ) خانه یا پناهگاه - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( تاریخی – اصلی ) :** ...
🔸 معادل فارسی: - اصلاح کردن - درست کردن - به حالت صحیح برگرداندن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( عمومی – اصلی ) :** به معنای اصلاح کردن چیزی ...
🔸 معادل فارسی: - پیش پرداخت نقدی - برداشت نقدی از کارت اعتباری - وام کوتاه مدت نقدی - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( بانکی – اصلی ) :** مبلغی ...
🔸 معادل فارسی: - پایین آمدن / خم شدن - افت کردن / کاهش یافتن - فرو رفتن به سمت پایین - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( فیزیکی – اصلی ) :** به ...
🔸 معادل فارسی: - انطباق - مطابقت - همخوانی با استانداردها - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( فنی – اصلی ) :** به معنای رعایت استانداردها، مشخصا ...
🔸 معادل فارسی: - اعتباربخشی - اعطای مجوز رسمی - تأیید صلاحیت - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( رسمی – اصلی ) :** فرایند اعطای تأیید رسمی به یک ...
🔸 معادل فارسی: - وارد شدن به ( بخش یا صفحه ای در وب/اپلیکیشن ) - باز کردن با کلیک - دسترسی پیدا کردن به چیزی با کلیک - - - 🔸 تعریف ها: ...
🔸 معادل فارسی: - بی توجه شدن به چیزی - قطع ارتباط ذهنی با موضوعی - از جریان بیرون رفتن / گوش ندادن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( رسانه ای – ...
🔸 معادل فارسی: - گوش دادن به / دیدنِ برنامه ای - توجه کردن به - خود را هماهنگ کردن با چیزی - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( رسانه ای – اصلی ) ...
🔸 معادل فارسی: - همراه بودن با کسی - پشتیبانی کردن / طرف کسی بودن - هم سفر شدن / هم مسیر بودن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( محاوره ای – اصل ...
🔸 معادل فارسی: - وضعیت کابوس وار و بی منطق - شرایط پر از بوروکراسی و بی عدالتی - موقعیت گیج کننده و غیرقابل فهم - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ...
ضریب جینی، شاخص جینی یا نسبت جینی ( Gini coefficient یا Gini index ) معیاری از پراکندگی آماری در اقتصاد است که برای نشان دادن نابرابری درآمد یا ثروت ...
🔸 معادل فارسی: - سازمان برابری - نهاد ترویج برابری جنسیتی - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( رسمی – اصلی ) :** نهاد دولتی یا نیمه دولتی که وظیفه ...
🔸 معادل فارسی: - جور شدن فوری با کسی - ارتباط گرفتن سریع - صمیمی شدن ناگهانی - �دل کسی را بردن� ( به طور استعاری ) - - - 🔸 تعریف ها: ...
🔸 معادل فارسی: - جور بودن با کسی - هماهنگ شدن / خوب گرفتن - صمیمی شدن / سازگار بودن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( محاوره ای – اصلی ) :** ب ...
🔸 معادل فارسی: - حال کردن با چیزی - دوست داشتن / علاقه داشتن - لذت بردن - چیزی را گرفتن ( درک کردن – محاوره ای ) - - - 🔸 تعریف ها: 1. ...
🔸 معادل فارسی: - کیف کردن از چیزی - لذت بردن / حال کردن - غرق شدن در ریتم یا تجربه - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( موسیقایی – اصلی ) :** به ...
🔸 معادل فارسی: - علاقه مند شدن به چیزی - درگیر شدن / جذب شدن - وارد شدن به یک فعالیت یا موضوع - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( محاوره ای – اصل ...
🔸 معادل فارسی: - امتیاز مثبت ( غیررسمی ) - نمره ی خوب / اعتبار اجتماعی - �دل کسی را بردن� ( به طور استعاری ) - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( ...
🔸 معادل فارسی: - شلیک سریع - پیاپی / پشت سرهم - تند و بی وقفه - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( نظامی – اصلی ) :** به معنای شلیک سریع و پیاپی گ ...
🔸 معادل فارسی: سازمان مستقل استانداردهای مطبوعات نهاد نظارت بر رسانه های چاپی بریتانیا 🔸 تعریف ها: 1. ** ( رسمی – اصلی ) :** **Independent Press ...
🔸 معادل فارسی: - اتحادیه ملی انجمن های حق رأی زنان - سازمان اصلاح طلب حق رأی زنان ( بریتانیا ) - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( تاریخی – اصلی ) ...
🔸 معادل فارسی: - اتحادیه اجتماعی و سیاسی زنان - سازمان مبارز حق رأی زنان ( بریتانیا ) - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( تاریخی – اصلی ) :** **Wo ...
بریزِن - - - 🔸 معادل فارسی: - بی شرمانه - گستاخانه - پررو / بی حیا - جسورانه ( با بار منفی ) - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( اخلاقی/اجتم ...
🔸 معادل فارسی: - ناخوشایند - زننده - ناپسند - چندش آور ( محاوره ای ) - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( احساسی – اصلی ) :** چیزی که باعث احسا ...
صفت 🔸 معادل فارسی: - دستکاری شده - مهندسی شده - غیرمنصفانه / تقلبی - از پیش تعیین شده - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( سیاسی/حقوقی – اصلی ) ...
در ادامه و تکمیل فرمایشات جناب آقای شایان - - - 🔸 معادل فارسی: - **Miss** → دوشیزه / خانم مجرد - **Mrs** → خانم / بانو ( متأهل ) - **Ms** → ...
🔸 معادل فارسی: - وزیر امور مالی شهر لندن ( اصطلاح بریتانیایی ) - وزیر مسئول بخش مالی/بانکی ( در دولت بریتانیا ) - - - 🔸 تعریف ها: ** ( سی ...
( پزشکی – اصلی ) : فرآیند یا سیستم طبیعی بدن برای خارج کردن مایعات ( مثل اشک یا مایع زلالیه در چشم ) . مثال: Glaucoma is caused by an abnormality ...
گلاوکوما / گلوکوم - - - 🔸 معادل فارسی: - گلوکوم - آب سیاه ( اصطلاح رایج در فارسی ) - بیماری افزایش فشار چشم - - - 🔸 تعریف ها: ** ( ...
🔸 معادل فارسی: تحلیل رفتگی لکه ی زرد چشم بیماری تباهی ماکولا در سالمندی ( پزشکی – اصلی ) : یک بیماری چشمی شایع در سالمندان که باعث آسیب به ماکولا ( ...
🔸 معادل فارسی: - تحلیل رفتگی - زوال - فرسودگی - تباهی ( ادبی/استعاری ) - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( پزشکی – اصلی ) :** فرآیند تدریجی از ...
🔸 معادل فارسی: - بیماری چشمی - عارضه ی چشم - مشکل چشمی - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( پزشکی – اصلی ) :** هر نوع بیماری یا اختلالی که چشم را ...
🔸 معادل فارسی: - آدم عجیب و غریب / دیوانه نما - خل وضع / غیرعادی - آدم غیرمتعارف - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( محاوره ای – اصلی ) :** به م ...
🔸 معادل فارسی: - گاز زدن محکم - با ولع خوردن - دندان فرو بردن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( محاوره ای – اصلی ) :** به معنای گاز زدن یا خور ...
🔸 معادل فارسی: - گول زدن / فریب دادن - کشاندن کسی به ماجرا - درگیر کردن کسی در چیزی - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( محاوره ای – اصلی ) :** ب ...
🔸 معادل فارسی: - با ولع خوردن / بلعیدن - تند و سریع خوردن - قورت دادن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( محاوره ای – اصلی ) :** به معنای خوردن ...
🔸 معادل فارسی: - بوسیدن با شدت / بوسه ی طولانی و پرشور - لب گرفتن ( عامیانه ) - بوسه ی عاشقانه ی پرحرارت - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( محاو ...
🔸 معادل فارسی: - به وفور / فراوان - به طور گسترده - بسیار زیاد - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( رسمی – اصلی ) :** به معنای به مقدار زیاد یا ف ...
🔸 معادل فارسی: - به صورت نمایی - به طور تصاعدی - خیلی سریع و شدید - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( ریاضی – اصلی ) :** به معنای رشد یا کاهش بر ...
🔸 معادل فارسی: - به شدت / خیلی زیاد - سنگین وار / با سختی - به طور گسترده / فراگیر - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( شدت – اصلی ) :** برای بیا ...
🔸 معادل فارسی: - خیلی زیاد / به شدت - فوق العاده / حسابی - عمدتاً / اساساً - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( محاوره ای – اصلی ) :** به معنای خ ...
🔸 معادل فارسی: - پاک نشدنی - ماندگار - فراموش نشدنی - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( رسمی – اصلی ) :** چیزی که نمی توان آن را پاک کرد یا از بی ...
🔸 معادل فارسی: - فریب دادن - گول زدن - سر کسی کلاه گذاشتن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( ادبی – اصلی ) :** به معنای فریب دادن یا گول زدن کس ...
🔸 معادل فارسی: - گول زدن با حرف های قانع کننده - فریب دادن با توضیحات زیاد - سر کسی را شیره مالیدن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( محاوره ای ...
🔸 معادل فارسی: - هم صدا شدن با کسی - در دل کسی نشستن / تأثیر گذاشتن - ارتباط عاطفی یا فکری برقرار کردن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( ادبی – ...
🔸 معادل فارسی: - لرزاندن استخوان هایت - تکان دادن وجودت - به هیجان آوردن / به حرکت واداشتن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( ادبی – اصلی ) :** ...
🔸 معادل فارسی: - جور بودن با کسی - ارتباط گرفتن / صمیمی شدن سریع - هماهنگ بودن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( اجتماعی – اصلی ) :** به معنای ...
🔸 معادل فارسی: - با صدای بلند نظر دادن / اعتراض کردن - غر زدن / شکایت کردن - شمارش با صدای بلند ( کاربرد نظامی ) - - - 🔸 تعریف ها: 1. * ...