پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢٥,٤٣٤)

بازدید
١٨,٦٥٠
تاریخ
١٠ ساعت پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی - تاریخ ساز شدن - کار بی سابقه کردن - دست به اقدام ماندگار زدن - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( اصلی – عمومی ) :** انجام کاری م ...

تاریخ
١٠ ساعت پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی - شراکت مدنی - مشارکت قانونی ثبت شده - رابطه ی مدنی رسمی - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( حقوقی – اصلی ) :** رابطه ی قانونی بی ...

تاریخ
١٠ ساعت پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی - جنجالی ساز - هیجان انگیزکننده - اغراق آمیز - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( رسانه ای – اصلی ) :** توصیف یا ادعایی که برای جلب ...

تاریخ
١١ ساعت پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی - انفجاری ( تحت اللفظی ) - تکان دهنده - حساس - جنجالی - در محاوره: خبر داغ - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( فیزیکی – اصلی ...

تاریخ
١١ ساعت پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی - وارد کردن ( اطلاعات/انرژی/منابع ) - تغذیه کردن ( سیستم یا فرآیند ) - منجر شدن به / دامن زدن به ( در معنای استعاری ) - در محا ...

تاریخ
١١ ساعت پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی - بازداشت موقت ( در حقوق کیفری ) - ارجاع دوباره پرونده به دادگاه پایین تر یا مرجع دیگر - بازگرداندن به زندان یا بازداشتگاه - د ...

تاریخ
١٣ ساعت پیش
پیشنهاد
١

🔸 تعریف ها 1. ( اصلی – عمومی ) : صرف وقت و انرژی برای انجام کاری، حتی اگر کوچک یا جزئی باشد. مثال: She always takes the time to help her students. ...

تاریخ
١٣ ساعت پیش
پیشنهاد
١

ایوزدراپ 🔸 مترادف ها listen secretly – overhear – spy on – snoop – wiretap ( رسمی تر ) 🔸 مثال ها She eavesdropped on her neighbors through the wa ...

تاریخ
١٣ ساعت پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی - جلوی ماشین پیچیدن - راه ماشین را بستن - سبقت گرفتن و ناگهان جلوی ماشین آمدن - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( رانندگی – اصلی ) ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

( تجاری/فروش – استعاری ) : پایان دادن به معامله یا قرارداد در مرحله ی آخر. مثال: The salesman managed a tail close on the deal. فروشنده توانست معا ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

( خوراکی – اصلی ) : مکانی ( کافه، نانوایی یا غرفه ) که اسکون ( نان شیرینی سنتی بریتانیایی ) سرو یا فروخته می شود. مثال: We found a lovely scone spo ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 تعریف ها 1. ( تجاری – اصلی ) : بخشی از فروشگاه یا سوپرمارکت که مخصوص شیرینی جات، شکلات و آب نبات است. مثال: The supermarket has a confectionery ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی در وضعیت دشوار و بی راه حل قرار گرفتن گیر افتادن در شرایط بحرانی در محاوره: توی تنگنا بودن، راهی جز مقاومت نداشتن 🔸 تعریف ها 1. ( است ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی - تحت افسون بودن - شیفته ی کسی شدن - مجذوب بودن - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( ادبی – اصلی ) :** تحت تأثیر جادوی واقعی یا خیا ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 تعریف ها 1. ( دارویی – اصلی ) : نام تجاری برای dextroamphetamine sulfate، یک محرک سیستم عصبی مرکزی. مثال: Dexedrine is prescribed for ADHD and n ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

بِنزِدرین 🔸 تعریف ها 1. ( دارویی – اصلی ) : نخستین نام تجاری برای آمفتامین که در دهه ی ۱۹۳۰ در آمریکا معرفی شد. مثال: Benzedrine was used to treat ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی - مرخصی دادن ( رسمی ) - کنار گذاشتن موقت از کار - تعلیق کردن ( در زمینه ی انضباطی ) - در محاوره: مرخصی اجباری، کنار گذاشتن موق ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی - خودکشی اعلام کردن - به عنوان خودکشی تشخیص دادن - نتیجه گیری رسمی مبنی بر خودکشی - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( حقوقی/پزشکی ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 مثال ها Equestrian sports are popular in many countries. ورزش های اسب سواری در بسیاری کشورها محبوب اند He is an experienced equestrian. او یک ا ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

## 🔸 تعریف ها 1. ** ( اجتماعی – اصلی ) :** کسی که دیگر رابطه ی نزدیک یا صمیمی با فردی ندارد، معمولاً به خاطر اختلاف یا جدایی. - مثال: *Her estran ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی - سنگ کردن ( در معنای اصلی ) - خشک شدن از ترس - وحشت زده کردن - در محاوره: خشکش زد، از ترس میخکوب شد - - - ## 🔸 تعریف ها ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

ایم پِکَبِل 🔸 مترادف ها flawless – perfect – faultless – exemplary – immaculate 🔸 مثال ها Her performance was impeccable. اجرایش بی نقص بود He g ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 تعریف ها 1. ** ( محاوره ای – اصلی ) :** وقتی چیزی way off است یعنی کاملاً اشتباه یا خارج از حالت طبیعی. - مثال: *His affect is way off. * حال ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 تعریف ها 1. ( استعاری – اصلی ) : حالتی از اضطراب، تنش یا تحریک پذیری شدید که فرد احساس می کند اعصابش تحت فشار است. مثال: The suspense kept my ne ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 مترادف ها upright – vertical – continuously – endlessly – repeatedly 🔸 مثال ها ( فیزیکی – اصلی ) : وقتی چیزی on end قرار دارد یعنی به صورت عمودی ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی - گرفتن خرسی - مهار کردن با آغوش محکم - در محاوره: بغل خرسی، محکم گرفتن - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( ورزشی/فیزیکی – اصلی ) ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی - والدگری هلیکوپتری - والدین بیش ازحد مراقب - والدین کنترل گر و دخالت گر - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( روان شناسی – اصلی ) : ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 تعریف ها 1. ( روان شناسی – اصلی ) : رویکردی در روابط ( والدین، مربیان، دوستان ) که در آن فرد برای کمک به دیگری، محدودیت ها و سخت گیری هایی اعمال م ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 مترادف ها ( فعل ) eject expel kick out boot out throw out 🔸 مثال ها The landlord turfed them out for not paying rent. صاحب خانه آن ها را به خاط ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی - تأیید کردن - اثبات کردن - پشتیبانی کردن ( از یک روایت یا ادعا ) - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( رسمی – اصلی ) :** تأیید یا ا ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

( خبری/روایی – سبک خاص ) : در روزنامه نگاری یا روایت، tick - tock of events یعنی بازگویی مرحله به مرحله ی وقایع. مثال: The article described the t ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی - در حین ارتکاب - هنگام انجام ( عمل ) - در جریان وقوع - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( حقوقی – اصلی ) :** عبارتی که در متون قا ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٢

🔸 مترادف ها clich– truism – banality – bromide – commonplace 🔸 مثال ها The article was dismissed as a collection of platitudes. مقاله به عنوان مجم ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 مترادف ها serious – alarming – cautionary – thought - provoking – unsettling 🔸 مثال ها The statistics are sobering. آمارها هشداردهنده اند It wa ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی - سرویس دوره ای - تنظیم موتور - بازبینی و تعمیرات جزئی - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( فنی – اصلی ) :** مجموعه ای از تنظیمات و ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 مترادف ها confrontation – deadlock – impasse – clash – showdown 🔸 مثال ها The hostage situation turned into a standoff with police. وضعیت گروگان ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

MOTدر اصل مخفف **Ministry of Transport test** است. 🔸 معادل فارسی - معاینه فنی خودرو - تست ایمنی و سلامت خودرو - در محاوره: برگه ی معاینه - ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 مترادف ها spy watcher snooper eyes ( slang ) looker 🔸 مثال ها He’s just a peeper, always spying on neighbors. او فقط یک فضول است، همیشه همس ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
١

فعل 🔸 مترادف ها confront – encounter – deal with – tackle – accept 🔸 مثال ها She faced her fears bravely. او شجاعانه با ترس هایش روبه رو شد We mu ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی - جذب کردن - کشاندن - به سوی خود آوردن - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( استعاری – اصلی ) :** توانایی جذب کردن افراد یا توجه دیگ ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

ترانش - - - ## 🔸 معادل فارسی - بخش - قسمت - سهم - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( رسمی – اصلی ) :** بخشی از یک کل بزرگ که به صورت مرحله ای ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی - ارتورکسیا - وسواس تغذیه سالم - اختلال وسواس در خوردن غذای سالم - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( پزشکی – اصلی ) :** وسواس ناس ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی - امتیاز ویژه - مزیت خوشایند - هدیه یا پاداش کوچک - - - ## 🔸 تعریف ها ** ( محاوره ای – اصلی ) :** یک امتیاز یا مزیت اضافه ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 مثال ها Her smile was the cherry on top of a wonderful evening. لبخندش دیگه نور علی نور بود برای یک شب فوق العاده Winning the award was great, a ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی - تلاش مضاعف - فراتر از وظیفه رفتن - بیشتر از حد انتظار کار کردن - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( استعاری – اصلی ) :** انجام دا ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی - افزایش ( معمولاً کوچک و ناگهانی ) - ارتقا یا رشد - در محاوره: یه بالا رفتن، یه اضافه شدن - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( استع ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی - برتری - مزیت رقابتی - دست بالا داشتن - در محاوره: یه برگ برنده داشتن - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( استعاری – اصلی ) :** ...

پیشنهاد
٠

## 🔸 معادل فارسی - الهی حرفت مستجاب بشه - ان شاءالله همون بشه که گفتی - دعا می کنم حرفت به حقیقت تبدیل بشه - در زبان محاوره ای: الهی آمین ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی - خاموش شدن ( مثل شمع ) - از بین رفتن - در محاوره ی عامیانه: کشته شدن، حذف شدن، از پا درآمدن - - - ## 🔸 تعریف ها 1. ** ( ت ...