پیشنهادهای حسین کتابدار (٢٥,٥٢٨)
🔸 تعریف ها ( پزشکی – اصلی ) : یک واکنش شدید و نادر به داروها که می تواند پوست، خون و اندام های داخلی را درگیر کند. ( کاربردی – بالینی ) : بروز ت ...
🔸 **معادل فارسی طبیعی** - لذت بردن از دیوانگی - هیجان گرفتن از جنون - انرژی گرفتن از هرج ومرج - کیف کردن از بی منطقی - - - ### 🔸 **تعر ...
🔸 **معادل فارسی طبیعی** - کوتاه شدن ( زندگی/فرصت ) - ناتمام ماندن - به پایان رسیدن زودهنگام - ناگهانی قطع شدن - - - ### 🔸 **تعریف ها** ...
🔸 **معادل فارسی طبیعی** - با اتهام روبه رو شدن - متهم شدن به - تحت پیگرد قرار گرفتن - - - ### 🔸 **تعریف ها** 1. ** ( حقوقی – اصلی ) :** ...
🔸 مثال ها She is studying parasitology to become a medical researcher. او انگل شناسی می خواند تا پژوهشگر پزشکی شود. Parasitology helps us underst ...
🔸 مثال ها The comedian played off the exchange with the audience to create more laughter. کمدین از گفت وگو با تماشاگران بهره برد تا خنده ی بیشتری ا ...
🔸 **معادل فارسی طبیعی** - فحش بسیار رکیک ( معادل �لعنتی� یا �ک…� در فارسی ) - به هیچ وجه در گفت وگوی محترمانه یا رسمی استفاده نمی شود. - - - ...
"سوارکار مسابقه بشکه دوانی" یا "اسب سوار بشکه دوان" - - - ### 🔸 **تعریف و کاربرد** - **Barrel racing**: یک مسابقه ی پرهیجان در رودئو که در آن سو ...
🔸 مترادف ها flourishing – thriving – expanding – blossoming – growing 🔸 مثال ها The burgeoning tech industry is transforming the economy. صنعت ف ...
🔸 **تعریف ها** 1. ** ( اصلی – روزمره ) :** چیزی را در وضعیت کنترل یا محدودیت نگه داشتن. 2. ** ( استعاری – کاربردی ) :** جلوگیری از رشد یا شدت گرفت ...
رِناوْن 🔸 مترادف ها fame – reputation – distinction – eminence – prestige 🔸 مثال ها He achieved international renown as a filmmaker. او به عنوا ...
🔸 **تعریف ها** 1. ** ( رسانه ای – اصلی ) :** تولید یا انتقال پیام هایی که آشکارا بیان می شوند، بدون لایه های پنهان یا استعاری. 2. ** ( کاربردی – ا ...
🔸 **معادل فارسی** - دسته - گروه - نسل ( در یک دوره خاص ) - مجموعه - - - 🔸 **تعریف ها** ** ( استعاری – کاربردی ) :** گروهی از افراد ی ...
🔸 **معادل فارسی** - به گذشته نگاه کردن - بازنگری کردن - مرور کردن - به عقب نگریستن - - - 🔸 **تعریف ها** 1. ** ( اصلی – روزمره ) :** ن ...
🔸 **معادل فارسی** - ادای احترام - بزرگداشت - ستایش - تجلیل - - - 🔸 **تعریف ها** 1. ** ( رسمی – اصلی ) :** سخن، نوشته یا عملی که برای ...
🔸 **تعریف ها** 1. ** ( علمی – هندسه/فیزیک ) :** شکلی که قرینه یا تقارن ندارد. 2. ** ( کاربردی – روزمره ) :** چیزی که متوازن یا هماهنگ نیست. 3. ** ...
این کُمِنشُرِت 🔸 **معادل فارسی** - نامتناسب - غیرقابل سنجش - بی تناسب - ناهماهنگ - - - 🔸 **تعریف ها** 1. ** ( رسمی – اصلی ) :** چیزی ...
🔸 تعریف ها 1. ( اصلی – مثبت ) : داشتن تمرکز کامل بر یک هدف یا ایده، بدون حواس پرتی. 2. ( کاربردی – منفی ) : گاهی به معنای �لجباز� یا �انعطاف ناپذ ...
( استعاری – کاربردی ) : وقتی کسی می گوید �My Sapphire�، یعنی �گوهر من�، �عزیز من�، یا �کسی که ارزشمند و کمیاب است�. 🔸 مثال ها You are my diamond, s ...
🔸 **معادل فارسی** - تکیه گاه - ستون استوار - پشتیبان محکم - سنگ صبور - - - 🔸 **مترادف ها** pillar – anchor – support – mainstay – back ...
🔸 **معادل فارسی** - به زندان افتادن - سر از زندان درآوردن - گرفتار زندان شدن - - - 🔸 **تعریف ها** 1. ** ( محاوره ای – اصلی ) :** به زند ...
🔸 مترادف ها in large numbers – en masse – by the dozens – in crowds 🔸 مثال ها Fans came in droves to see the concert. طرفداران دسته دسته برای دی ...
🔸 **معادل فارسی** - سرپوش گذاشتن - موقتاً پنهان کردن - رفع سطحی مشکل - لاپوشانی کردن - - - 🔸 **تعریف ها** 1. ** ( استعاری – اصلی ) :* ...
🔸 **معادل فارسی** - به حال خود رها کردن - تنها گذاشتن - بی پشتیبان گذاشتن - در معرض آسیب یا شکست رها کردن - - - 🔸 **تعریف ها** 1. ** ...
🔸 **معادل فارسی** - تنظیم اندازه ی درست ( سازمان یا تیم ) - تعدیل نیرو / کوچک سازی یا بزرگ سازی متناسب - بهینه سازی ساختار - - - 🔸 **تعر ...
🔸 **معادل فارسی** - در پرده ای از راز پوشیده بودن - در هاله ای از ابهام قرار داشتن - رازآلود بودن - - - 🔸 **تعریف ها** 1. ** ( ادبی – ا ...
🔸 مثال ها The private eye followed the suspect through the city. کارآگاه خصوصی مظنون را در شهر دنبال کرد. She hired a private eye to investigate ...
🔸 **معادل فارسی** - در فضای محرمانه ی مطلق - - - 🔸 **تعریف ها** 1. ** ( فرهنگی – اصلی ) :** اصطلاحی طنزآمیز که از سریال کمدی آمریکایی *Get S ...
**Takedown** اسم 🔸 معادل فارسی - نقد کوبنده ( در رسانه و نوشتار ) - سرنگونی / پایین کشیدن ( در معنای فیزیکی یا استعاری ) - افشاگری شدید - ...
معادل فارسی طبیعی: گرایش عمدتاً زن محور با کشش اندک به مردان کاربرد: برای کسانی که خود را �تقریباً� همجنس گرا یا دوجنس گرا می دانند، اما کشش شان به م ...
🔸 معادل فارسی - بیداری کوتاه - بیداری ریز - بیداری لحظه ای - در محاوره: چشم باز کردن لحظه ای - - - 🔸 تعریف ها 1. ** ( پزشکی خواب – اصل ...
🔸 معادل فارسی - دوباره به خواب رفتن - آرام آرام خوابیدن - چرت زدن دوباره - در استعاره: بازگشتن به حالت بی خبری یا غفلت - - - 🔸 تعریف ه ...
🔸 معادل فارسی - مضطرب کردن - نگران ساختن - آرامش کسی را برهم زدن - دستپاچه کردن - - - 🔸 تعریف ها 1. ** ( احساسی – اصلی ) :** باعث اضط ...
🔸 مترادف ها disturbing – unsettling – alarming – intimidating 🔸 مثال ها The silence in the empty house was unnerving. سکوت در خانه ی خالی دلهره آ ...
🔸 تعریف ها 1. ( روزمره – اصلی ) : ساختن کاردستی یا فعالیت های هنری با دست، مثل برش کاغذ، نقاشی، دوخت، یا چسباندن. 2. ( آموزشی – کاربردی ) : فعالی ...
🔸 تعریف ها 1. ( پزشکی – اصلی ) : بازگشت یا شدت گرفتن ناگهانی علائم یک بیماری یا وضعیت جسمی ( مثل آسم، آلرژی، درد مفاصل ) . 2. ( روزمره – کاربردی ...
🔸 معادل فارسی - صاف خوابیدن - درازکشیدن بدون زاویه - خوابیدن به حالت افقی کامل - - - 🔸 تعریف ها 1. ** ( سلامت – اصلی ) :** خوابیدن در ح ...
🔸 تعریف ها 1. ( مبلمان – اصلی ) : نوعی صندلی راحتی که قابلیت خم شدن به عقب و بالا آمدن زیرپایی دارد. 2. ( کاربردی – روزمره ) : صندلی مخصوص استراح ...
🔸 مترادف ها sleepiness – somnolence – lethargy – doziness 🔸 مثال ها The medicine may cause drowsiness. این دارو ممکن است باعث خواب آلودگی شود. H ...
🔸 معادل فارسی - استراحت سطحی - خواب سبک - آرامش نیم بند - در استعاره: آرامش ناپایدار - - - 🔸 تعریف ها 1. ** ( سلامت – اصلی ) :** حالت ...
🔸 معادل فارسی - ماست یونانی - ماست چکیده ( در فارسی رایج تر ) - ماست صاف شده - - - 🔸 تعریف ها 1. ** ( خوراکی – اصلی ) :** نوعی ماست که ...
گِلایسیمیک - - - 🔸 معادل فارسی - مربوط به قند خون - وابسته به گلوکز خون - در ترکیب ها: �شاخص گلیسمیک� = *Glycaemic Index* → شاخص قند خون ...
( استعاری – فرهنگی ) : محرک نرم یا عامل غیرمستقیم برای تغییر رفتار یا عملکرد. Think of cinnamon as a gentle nudge to help your body use insulin more ...
🔸 معادل فارسی - آموزش متقاطع - تمرین مکمل - آموزش چندمهارتی - در ورزش: تمرین جانبی برای تقویت بدن - - - 🔸 تعریف ها 1. ** ( ورزشی – اص ...
🔸 مترادف ها run into – bump into – encounter – meet by chance 🔸 مثال ها I hope we cross paths again someday. امیدوارم روزی دوباره راه مان به هم ب ...
صفت 🔸 معادل فارسی - چندسکویی - چندسامانه ای - قابل اجرا در پلتفرم های مختلف - - - 🔸 تعریف ها 1. ** ( فناوری – اصلی ) :** نرم افزار یا ب ...
🔸 معادل فارسی - رگه دار متقاطع ( در چوب ) - ناسازگار / سرسخت ( در استعاره ) - ناهماهنگ با جریان اصلی - - - 🔸 تعریف ها 1. ** ( فنی – اصل ...
🔸 مترادف ها strike through – delete – cancel – scratch out 🔸 مثال ها Please cross out the wrong answer. لطفاً پاسخ اشتباه را خط بزن. He crossed ...
🔸 معادل فارسی - تیر عرضی - تیر متقاطع - تیر افقی ( در سازه ها ) - - - 🔸 تعریف ها 1. ** ( معماری – اصلی ) :** تیر یا قطعه ی افقی که به ط ...
🔸 معادل فارسی - به شدت ناهماهنگ - خیلی نامتوازن - به طور آشکار ناهموار - در محاوره: خیلی ناجور یا خیلی نامساوی - - - 🔸 تعریف ها 1. ** ...