پیشنهادهای حسین کتابدار (٢٥,١٩٩)
🔸 معادل فارسی: • ثبت کردن ( در دادگاه یا اداره ) • ارائه رسمی مدارک یا شکایت • در زبان محاوره ای: پرونده تشکیل دادن، شکایت ثبت کردن ____________ ...
🔸 معادل فارسی: • به شدت انتقاد کردن • حمله لفظی کردن • در رسانه ها: کوبیدن، تاختن به، حمله کردن ________________________________________ 🔸 تعر ...
🔸 معادل فارسی: • سندروم واکنش افراطی به سیاستمدار • واکنش غیرمنطقی و هیجانی به یک فرد یا سیاست • در زبان محاوره ای: دیوانه شدن از دست فلانی، جنون ...
🔸 معادل فارسی: به خواب رفتن ناخواسته چرت زدن در زبان محاوره ای: چشمام سنگین شد، غرق خواب شدم، سرخود خوابم برد 🔸 تعریف ها: ( محاوره ای – اصلی ...
Australian Security Intelligence Organisation ( Asio ) سازمان اطلاعات امنیت استرالیا ( ASIO ) آژانس اصلی اطلاعات امنیتی داخلی این کشور است. این سازم ...
این عبارت �do unto others� خلاصه همان �قاعده طلایی� در اخلاق است. به زبان ساده یعنی با دیگران طوری رفتار کن که دوست داری با تو همان طور رفتار شود. � ...
🔸 مثال ها: Her gut reaction was to run away. واکنش غریزی او این بود که فرار کند. • I had a gut reaction that he was lying. یک حس درونی داشتم ک ...
Get - out - the - vote ( GOTV ) 🔸 معادل فارسی: • بسیج رأی دهندگان • تشویق به مشارکت انتخاباتی • در محاوره: �مردم رو پای صندوق آوردن� - - - ...
🔸 معادل فارسی: • فقط زبانی حمایت کردن • در عمل کاری نکردن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( محاوره ای – اصلی ) :** ابراز حمایت یا موافقت فقط در کلام ...
🔸 معادل فارسی: • تحویل درب منزل • رساندن کالا تا خانه - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( بازرگانی – اصلی ) :** خدماتی که کالا یا سفارش را مستقیماً به ...
🔸 معادل فارسی: • با تکان های ناگهانی • بریده بریده، غیر یکنواخت - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( فیزیکی – اصلی ) :** حرکت کردن یا انجام کاری به صور ...
🔸 معادل فارسی: • گهگاهی و ناگهانی • به طور مقطعی - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( محاوره ای – اصلی ) :** کاری که به طور ناگهانی و در بازه های کوتاه ...
🔸 معادل فارسی: • کم کم و پراکنده • قطره قطره • در محاوره: تیکه تیکه، جسته گریخته، یواش یواش - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( محاوره ای – اصلی ) : ...
## معنی score در موسیقی/سینما - در فیلم و بازی، score یعنی موسیقیِ اورجینال و عمدتاً سازی که مخصوص همان اثر ساخته شده تا روی صحنه ها و احساسات �بنش ...
Carve هم یک معنی لغویِ �حک کردن/کَندن� دارد، هم در موسیقی و دنیای واینل به صورت تصویری استفاده می شود. ## carve و صدای ضبط شده روی واینل - در مورد ...
Slice خودش یک واژه ی عمومی است، ولی در موسیقی و DJ و همین طور در زبان روزمره چند کاربرد مهم دارد. ## slice در موسیقی و DJ - در فضای DJ و تولید، sl ...
Vinyl هم به خودِ صفحه های موسیقی گفته می شود، هم به جنس پلاستیکی آن ها ( PVC ) . امروزه وقتی کسی می گوید �واینل�، معمولاً منظورش صفحه ی موسیقی آنالوگ ...
Scratch چند معنی مهم دارد؛ رایج ترینشان یا زبان برنامه نویسی تصویری MIT است، یا تکنیک DJ برای کشیدن صفحه ی وینیل، یا همان معنای عمومی �خراش دادن / از ...
Mashup یعنی ترکیب خلاقانه ی چند چیز مختلف در یک خروجی واحد، معمولاً در موسیقی یا ویدئو. کاربردش الان فراتر از موسیقی هم رفته و در وب اپ ها و هنر هم ا ...
🔸 معادل فارسی: • استخراج کردن داده ( از CD/DVD یا رسانه ) • کپی کردن فایل ها به کامپیوتر - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( فنی – اصلی ) :** کپی کردن ...
1. ( فعل – کاربردی ) : ضبط کردن صدا یا تصویر روی نوار یا رسانه. مثال: I taped that concert last night. دیشب آن کنسرت را ضبط کردم. 2. ( محاوره ا ...
( فنی – اصلی ) : ضبط یا کپی کردن صدا/تصویر از یک رسانه به رسانه ی دیگر. مثال: I’m going to dub this cassette onto a CD. می خواهم این کاست را روی ...
J - Alert سیستم هشدار سراسری ژاپن است که برای اطلاع رسانی سریع تهدیدها مانند زلزله، سونامی، فوران آتشفشان و حملات موشکی به مردم استفاده می شود. این س ...
دمپرها دستگاه هایی هستند که انرژی لرزه ای را در ساختمان ها جذب و اتلاف می کنند تا آسیب زلزله را کاهش دهند. این سیستم ها مانند کمک فنرهای هیدرولیکی عم ...
عایق سازی پایه روشی برای محافظت از ساختمان ها در برابر زلزله است که با جدا کردن سازه از حرکت زمین عمل می کند. این تکنیک از عناصر انعطاف پذیر مانند یا ...
🔸 معادل فارسی: • صوتی، مربوط به صدا • آکوستیک ( در موسیقی: ساز بدون تقویت الکتریکی ) • علم آکوستیک ( مطالعه ی صدا و ارتعاش ) - - - 🔸 تعریف ...
🔸 معادل فارسی: • رفاقت، دوستی، همبستگی • انجمن یا گروه هم فکران • بورسیه یا کمک هزینه ی تحصیلی/پژوهشی ( در آکادمیک ) - - - 🔸 تعریف ها: 1. * ...
🔸 معادل فارسی: • خیلی خوش گذراندن • حسابی خندیدن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( محاوره ای – اصلی ) :** تجربه ی زمان بسیار سرگرم کننده و پرخنده. ...
🔸 معادل فارسی: • خیلی خوش گذراندن • لذت بردن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( محاوره ای – اصلی ) :** تجربه ی زمان بسیار سرگرم کننده و خنده دار. - ...
🔸 معادل فارسی: • خیلی خوش گذراندن • لذت بردن فراوان - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( محاوره ای – اصلی ) :** داشتن زمان بسیار خوش و سرگرم کننده. - ...
🔸 معادل فارسی: • آدم بی ارزش، بی عرضه • آدم مزاحم یا بی خود • در محاوره: آدم بی مصرف یا آدم آشغال - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( توهین آمیز – ا ...
🔸 معادل فارسی: • تنبیه کردن ( اغلب به صورت نمادین یا ملایم ) • تذکر دادن • در محاوره: یه گوشمالی دادن یا اخطار گرفتن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ...
🔸 معادل فارسی: • خراب کردن نقشه ها • به هم زدن اوضاع • در محاوره: آب رو ریختن روی نقشه ها یا همه چیز رو به هم زدن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( ...
1. ( ادبی – اصلی ) : ویژگی یا خصلتی که در نگاه یا ارزیابی دیگران به عنوان فضیلت شناخته می شود. مثال: Patience is a virtue in estimation. صبر در ن ...
🔸 معادل فارسی: • فراتر از جایگاه خود رفتن • خارج از حد و حدود بودن • در محاوره: پا از گلیم خود درازتر کردن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( اجتماع ...
1. ( استعاری – کاربردی ) : آماده شدن برای شروع یک کار یا ماجراجویی. مثال: It’s time to saddle and ride into the new project. وقتش رسیده آماده بشی ...
🔸 معادل فارسی: • کاملاً کور • مطلقاً ناآگاه - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( فیزیکی – اصلی ) :** کاملاً نابینا بودن، بدون هیچ توانایی دیدن. - مثا ...
🔸 معادل فارسی: • رفتار کردن ( با وقار یا مطابق شرایط ) • سازگار بودن، هماهنگ بودن • در محاوره: جور بودن یا مطابق بودن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ...
🔸 معادل فارسی: • از بالا حرف زدن • تحقیر کردن در گفتار • با لحن سرزنش آمیز یا کوچک کننده صحبت کردن • در محاوره: مثل بچه با کسی حرف زدن یا تحقیرآ ...
( استعاری – ادبی ) : برچسب زنی یا طبقه بندی افراد، گاهی با بار منفی ( یعنی محدود کردن هویت فرد به یک دسته ) . مثال: I didn’t want to be catalogued. ...
🔸 معادل فارسی: • دچار غم و اندوه شدن • افسرده بودن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( محاوره ای – اصلی ) :** تجربه ی احساس غم، اندوه یا افسردگی موقت. ...
🔸 تعریف ها: 1 - ( حقوقی – اصلی ) : استفاده یا رجوع به یک مرجع قانونی یا نهادی برای حل مشکل. مثال: He had recourse to the courts to settle the dis ...
🔸 معادل فارسی: • آسیب پذیر • حساس • مستعد ( برای بیماری یا تأثیرپذیری ) • در محاوره: زود تحت تأثیر قرار می گیره - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( ...
🔸 تعریف ها: 1. ( فنی – اصلی ) : توقف یا قطع موقت خدمات یا تأمین انرژی ( برق، اینترنت، آب، سیستم ها ) . مثال: The city experienced a power outage ...
🔸 معادل فارسی: • درخواست همراهی کردن • پرسیدن برای پیوستن به کسی • در محاوره: می تونم باهات بیام؟ یا اجازه هست همراه بشم؟ - - - 🔸 تعریف ها: ...
🔸 معادل فارسی: • از پا افتاده • خسته و بی جان • در محاوره: �له شدم� یا �از خستگی بی هوش شدم� - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( اصلی – محاوره ای ) ...
1. ( محاوره ای – عمومی ) : دست کشیدن از کاری سخت یا غیرممکن. مثال: I tapped out after working 12 hours straight. بعد از ۱۲ ساعت کار مداوم، بی خیا ...
🔸 معادل فارسی: • گیر افتادن بی چاره • در مخمصه بودن • در محاوره: افتادن تو هچل یا بی راه حل موندن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( اصلی – تصویری ...
S. O. L. 🔸 معادل فارسی: • بی چاره • گیر افتاده • در محاوره: هیچ راهی نداره یا موندی - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( اصلی – عامیانه ) :** مخفف ع ...
🔸 معادل فارسی: • درمانده • بی چاره • گیج و سردرگم • در محاوره: نمی دونم چیکار کنم یا موندن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( اصلی – محاوره ای ) : ...