appraiser

/əˈpreɪzər//əˈpreɪzə/

معنی: ارزیاب، تقویم کننده
معانی دیگر: ارزیاب، تقویم کننده

جمله های نمونه

1. the insurance company's appraiser appraises the damages
ارزیاب شرکت بیمه خسارات را ارزیابی می کند.

2. The appraiser produced a sheaf of papers and had Harry Nelson sign every one.
[ترجمه گوگل]ارزیاب یک برگه کاغذ تهیه کرد و هری نلسون را امضا کرد
[ترجمه ترگمان]ارزیاب یک دسته کاغذ تهیه کرده بود و هری نلسون را امضا کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The appraiser went on for some time, extolling the virtues of the scholarship.
[ترجمه گوگل]ارزیاب مدتی ادامه داد و از فضایل این بورسیه تمجید کرد
[ترجمه ترگمان]appraiser مدتی گذشت و محاسن بورس تحصیلی را می ستود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The appraiser shut the bathroom door, and everyone looked around with faint smiles.
[ترجمه گوگل]ارزیاب در حمام را بست و همه با لبخندهای کمرنگی به اطراف نگاه کردند
[ترجمه ترگمان]ارزیاب در حمام را بست و همه با لبخند ضعیفی به اطراف نگاه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Let the Tax Appraiser file his report.
[ترجمه گوگل]اجازه دهید ارزیاب مالیاتی گزارش خود را ثبت کند
[ترجمه ترگمان]اجازه دهید the مالیاتی گزارش خود را بایگانی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. An appraiser cannot use an appraisal report made for a client as evidence of professional qualification.
[ترجمه گوگل]یک ارزیاب نمی تواند از گزارش ارزیابی تهیه شده برای مشتری به عنوان مدرکی برای صلاحیت حرفه ای استفاده کند
[ترجمه ترگمان]یک appraiser نمی تواند از گزارش ارزیابی برای یک مشتری به عنوان مدرک صلاحیت حرفه ای استفاده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The appraiser is going to value the house.
[ترجمه گوگل]ارزیاب خانه را ارزش گذاری می کند
[ترجمه ترگمان]The می خواهد خانه را پر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Louise has worked as a jewellery appraiser, designer and store manager.
[ترجمه گوگل]لوئیز به عنوان ارزیاب جواهرات، طراح و مدیر فروشگاه کار کرده است
[ترجمه ترگمان]لوئیز به عنوان جواهر آلات، طراح و مدیر فروشگاه کار کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The " quasi - balance " appraiser is the people and the historical development.
[ترجمه گوگل]ارزیاب «شبه تعادل» مردم و تحولات تاریخی است
[ترجمه ترگمان]تعادل \"شبه تعادل\" مردم و توسعه تاریخی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Meanwhile, appraiser, appraised cycle and performance feedback is argued sufficiently.
[ترجمه گوگل]در همین حال، بازخورد ارزیاب، چرخه ارزیابی و عملکرد به اندازه کافی استدلال شده است
[ترجمه ترگمان]در این میان، appraiser، چرخه ارزیابی و بازخورد عملکرد به اندازه کافی استدلال شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The liquidation committee shall appoint the Independent Appraiser to conduct a valuation of the Company's assets on a current fair market value basis.
[ترجمه گوگل]کمیته تصفیه، ارزیاب مستقل را برای ارزیابی دارایی های شرکت بر اساس ارزش منصفانه جاری منصوب خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]کمیته انحلال باید the مستقل را برای انجام ارزیابی دارایی های شرکت بر مبنای ارزش بازار منصفانه فعلی منصوب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The certification is invalid without the signature of appraiser, checker and approver.
[ترجمه گوگل]گواهینامه بدون امضای ارزیاب، بازرس و تایید کننده فاقد اعتبار است
[ترجمه ترگمان]این گواهی نامه بدون امضا of، جستجوگر و approver نامعتبر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Guoxiang an appraiser, women Identification home.
[ترجمه گوگل]Guoxiang یک ارزیاب، زنان خانه شناسایی
[ترجمه ترگمان]Guoxiang، خانه شناسایی زنان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. That is why the academic community has erected its appraisal systems, with anonymous referees and appraisers.
[ترجمه گوگل]به همین دلیل است که جامعه دانشگاهی سیستم های ارزیابی خود را با داوران و ارزیابان ناشناس ایجاد کرده است
[ترجمه ترگمان]به همین دلیل است که جامعه آکادمیک سیستم های ارزیابی خود را با داور ناشناس و appraisers برپا کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ارزیاب (اسم)
cost accountant, appraiser, assessor, rater, valuator

تقویم کننده (اسم)
appraiser

انگلیسی به انگلیسی

• one who assesses, estimator, valuer

پیشنهاد کاربران

بپرس