پیشنهادهای نصراله مرادیانی (٢٩٥)
ابراز احساسات از نوعی که دل آدم را می زند. . . احساساتی گری
( کوچه بازاری، زننده ) جرئت نکردن، شهامت چیزی را نداشتن
معادل نزدیک به معنی این اصطلاح �عزب عقده ای� است. نه تجرد خودخواسته و از این دست. معنی ش که روشنه و در فرهنگ های لغت اینترنتی میشه خواند و دید. اما م ...
جمع نیت
قارچ شناس، متخصص قارچ ها
پروردن، پیراستن، آراستن
ناخوانا، دیریاب، که نمی شود راحت فهمیدش، غیرقابل پیش بینی
همچنین: لعبت
در عکاسی: عکس بدون روتوش، کات یا هر تغییری.
زیرسؤال بردن نظر کسی با بازی روانی
به تردید واداشتن کسی درباره خودش و نظرش، با استفاده از روش های روانشناختی
دمغ، دل آزرده، آزرده خاطر، پریشان
لهجۀ طبقۀ کارگر لندن، و طبقۀ پایین تر از متوسط همین شهر، که تفاوت زیادی داره با لهجۀ طبقات بالاتر
لهجۀ لیورپولی! نه لحجه : )
پوشش دادن، انجام دادن، پیش رفتن در ( موضوع، کار، پروژه )
( مصرف مواد مخدر ) : ( فعل ) تو رگ زدن، ( اسم ) دوزی که معتاد بهش عادت کرده
در اصطلاح: دراگ، مواد مخدر
معنی مجازی: گردن کلفت، قلچماق، یغور، زمخت
همچنین ( غیررسمی ) : خریدن یا تهیۀ مواد مخدر
همچنین ( فعل؛ رکیک ) : دادن، خوابیدن با
دل به دریا زدن، توی گود رفتن، خطر کردن
منطقۀ ناشناخته
تاباندن نوری به / از بالا
وقتی در ابتدای جملات متوالی تکرار بشه، به معنی: و بعد. . . و بعد. . .
سفر اکتشافی یا سفر تحقیقاتی لوییس و کلارک: سفر تحقیقاتی گروهی آمریکایی به دستور دولت ایالات متحده برای شناخت بیشتر ناحیۀ لوییزیانا، که دولت آن را به ...
همچنین: خصم، معاند، دشمن
جنگ های بربری، اوایل قرن نوزدهم
مشحون، آکنده
سال های پایانی قرن نوزدهم، ملتقای دو قرن
وقتی در ترکیب curse him یا curse them به کار بره معادلش میشه: تف به روش، لعنت بهش، مردک عوضی. . . درواقع به معنی نفرین و ناسزاست.
همچنین: ابراز تأسف کردن
دیار دیرین؛ لقب ایالت ویرجینیای ایالات متحد امریکا
تکیدگی
تندوتیز، گزنده، نیشدار
اقلیم، بوم، سرزمین، خطه، دیار
غیراصیل، غیرذاتی، تصادفی، دلبخواهی
نوعی سوسک
همچنین: بطن، درون، ژرفا
همت، اراده، عزم، کوشش، انگیزه
سفر دور و دراز، دربه دری، سفر بی هدف
معطوف کردن توجه به جاها و مناطق کوچک؛ اهمیت دادن و توجه بیش از حد به منافع محلی یا تضادهای کوچک به بهای سعادت و بهروزی کلی یا عمومی
حزن انگیز، سوزناک، جگرسوز، غم افزا
خواب و خیال، رؤیا، خیال متوهمانه
قاطی کردن، از کوره در رفتن
همچنین: سنجیده، حساب شده
بجز معنی مالکیت، این معنی رو هم می ده: تسلط، چیرگی، احاطه، تبحر، خبرگی. . . مثلاً مسلط بودن به خود. . .
حال به هم زن، مزخرف
آسیب زدن، لطمه زدن، کاستن از کیفیت چیزی، خسارت وارد کردن، تباه کردن
جنون الکلی
روستایی در ایلینوی ایالات متحده