پیشنهادهای نصراله مرادیانی (٢٥٥)
معطوف کردن توجه به جاها و مناطق کوچک؛ اهمیت دادن و توجه بیش از حد به منافع محلی یا تضادهای کوچک به بهای سعادت و بهروزی کلی یا عمومی
حزن انگیز، سوزناک، جگرسوز، غم افزا
خواب و خیال، رؤیا، خیال متوهمانه
قاطی کردن، از کوره در رفتن
همچنین: سنجیده، حساب شده
بجز معنی مالکیت، این معنی رو هم می ده: تسلط، چیرگی، احاطه، تبحر، خبرگی. . . مثلاً مسلط بودن به خود. . .
حال به هم زن، مزخرف
آسیب زدن، لطمه زدن، کاستن از کیفیت چیزی، خسارت وارد کردن، تباه کردن
جنون الکلی
روستایی در ایلینوی ایالات متحده
اشخاصی که در سال ۱۸۴۹ به سیل عظیم جستجوگران طلا پیوستندو به سمت کالیفرنیا هجوم بردند.
عجالتاً، در حال حاضر، فعلاً
جایگاه شامخ، مرتبۀ والا، مقام بلند، درجۀ رفیع، جایگاه رفیع
اندک اندک، به تدریج، کم کم، تدریجاً، آهسته آهسته با گذر زمان
اصطلاحی در نظریه هنر و نقاشی، که به نگاه شخصیتی در نقاشی گفته می شود که از دیوار چهارم عبور کرده توی چشم بیننده زل می زند.
یاوه گو
بیزار و ملول از زندگی
اعتبار بخشیدن به، وجهه دادن به، مایۀ اعتبار. . . شدن
همچنین: لطافت، ظرافت، طراوت، نازکی، ملاحت، حلاوت
رُس چیزی/کسی را کشیدن، شیرۀ جان کسی را کشیدن
فقید، درگذشته، منسوخ، برافتاده
عزلت، انزوا. . . self - imposed hermitage: انزوای خودخواسته، گوشۀ عزلت گزیدن
اسکله ها، باراندازها
( درخت و غیره ) بلندبالا، بالابلند، ( طبع و غیره ) رفیع، منیع
با افسوس، با حسرت، با تأسف
بصیرت، مآل اندیشی، عاقبت بینی، بینش
بیان یا بازتاب دادن ژورنالیتی و مبتنی بر واقعیتِ اتفاقی واقعی خصوصاً در قالب روایت
معمولی، ساده، پیش پاافتاده
چاپلینی، شبیه طنز و شکل و شمایل چارلی چاپلین
پاره پوره، ژنده، مستعمل، مندرس
بی هدف اینجا و آنجا رفتن
ناچیز، شندرغاز. . . مثلاً: meagre sum
همچنین: بی دردسر، بدون مشکل
آکنده از، پر از، مشحون از، لبریز از، مملو از چیزی بودن
یللی تللی کردن، پلکیدن
دست و پا چلفتی، خنگ، خرفت
گذر کردن، شتابان سپری شدن: life flitted before the window
همزمان، هم عصر، مقارن با
در ترکیب curry favor یعنی جلب توجه دیگران. . .
جلف و پرزرق و برق
تماشاچی یا ناظری که فقط بر و بر نگاه می کنه؛ در تقابل با fl�neur که تماشاچی نیست فقط، بلکه پرسه زنی ست که می خواد در محیط شهری دنیای مدرن جهان و خودش ...
ناظر بودن، زیر نظر گرفتن. . . Urban spectatorship. . . زندگی شهری رو زیر نظر گرفتن و مطالعه کردن
در کمین چیزی بودن، مترصد چیزی بودن، بع انتظار چیزی نشستن
خمودی، زوال، کاهلی، انحطاط، در جا زدن
شبح، همزاد
قطع عضو، مثله کردن، قطعه قطعه کردن، تکه تکه کردن، شرحه شرحه کردن
سهل انگار، سهل انگارانه، بی مبالات، ساده انگار، ولنگار، بی فکر ، سربه هوا
همچنین: با وجودِ. . . به رغم. . . با علم به اینکه. . . با در نظر گرفتن. . . با آگاهی به. . .
کریمانه، رادمنشانه، سخاوتمندانه، جوانمردانه، بزرگوارانه، به دور از تنگ نظری، به دور از کوته فکری
حمایت مالی کردن، هزینۀ چیزی را تأمین کردن