پیشنهادهای نصراله مرادیانی (١٨٩)
مزخرف، هیچ، لاطائل. . . میشه تو جملۀ he knows bupkis about sth ترجمه ش کرد: هِر رو از بِر تشخیص نمی ده
شنیع، زننده، شرورانه، نابکارانه
اشانتیون، هدیه، جایزه، مجانی
برآوردن انتظارات یا آرزوهای دیگران. . . کسب شایستگی چیزی
( فرانسه؛ بصورت صفت در انگلیسی ) پایان زندگی. . . آخرین اثری که قبل از مرگ نوشت. . .
حدوحدود واقعی. . .
تکان نخور، حرکت نکن
در نوشتار: جنب خوردن
مقاومت، نپذیرفتن، انکار
I have yet to hear of. . . هنوز / تا امروز از کسی نشنیده ام که بگه. . .
( اسم ) تعریف، وضوح
حروفی که روی چیزی نوشته یا حک شده باشد
ادعا، حجت، برهان، تأکید
خنثی کردن تأثیر دارو، فعالیت و اقدام علیه استفاده از داروهای قاچاقی و ممنوعه
یله دادن، لم دادن، آسوده بودن، سخت نگرفتن
تالار کارنِگی
ابراز بیزاری کردن، طرد کردن، کنار گذاشتن
به ( فرایند، شیوۀ ) درمان از طریق تجویز دارو هم گفته می شه، که در فارسی معادلِ یک کلمه ای نداره.
دسته بندی، طبقه بندی، رده بندی
نامعمول، خنده دار، عجیب، بازیگوشانه. . .
عزم شخصی
رقص آرایی، طراحی رقص ( باله و غیره و رقص روی یخ ) ، به متن نوشته شده برای طرح رقص هم می گویند.
اینطور که پیداست، بنا به شواهد و قراین، بر اساس شواهد
اغفال کردن، اغوا کردن، به دام انداختن، فریفتن
اغوا، اغفال، به دام انداختن
هنجارگریزانه، به دور از عرف اجتماعی
بیان آشکار و واضح احساس یا حالتی در تمام مدت. . .
حسابگرانه
متأثرشده، تحت تأثیر قرار گرفته. . . خیلی وقت ها در ادامۀ صفت و قید می آد، مثلاً ideologically inflected. . . و یعنی متأثر از فلان. . . تحت تأثیر/متأث ...
گزند، آفت، آسیب، لطمه، بلا، خسران
فروپاشی محیط زیست، تباهی محیط زیست
به میزان متفاوت، هر یک به میزانی متفاوت. . .
مصرف دارو به منظور آرایش و بزک دوزک شما تا در نظم ازپیش ساختۀ عرفی جامعه بگنجید و ناسازگار نباشید.
استفاده از داروهای روان درمانی برای تغییر ویژگی ها و روحیات فرد، و نه از بین بردن بیماری روانی او
کم اثر کردن، تخفیف دادن درد یا تأثیر چیزی، کاستن از شدت چیری
مختل کردن، موجب اختلال. . . شدن، چوب لای چرخ. . . گذاشتن، سنگ پیش پای. . . انداختن، ایجاد مانع کردن؛ اخلال، خرابکاری، کارشکنی
بلای جان. . . شدن، گریبان گیر شدن. . .
به خاک سیاه نشاندن، به فلاکت انداختن
اصطلاح آلمانی در اندیشۀ هایدگر، که به the They یا the anyone ترجمه می شود: دلالت دارد بر هنجارها و انتظارات اجتماعی که به زندگی ما شکل می دهند و بر ا ...
محبوس، در بند، گرفتار، در زنجیر
در راستای، هم زمان با، به علاوۀ. . .
بدون ملاحطه / بی حساب و کتاب به سمتی روانه کردن
می انجامد، منتهی می شود، منجر می شود به فلان. . .
زنجیرۀ عظیم هستی
حسادت برانگیز، خشونت آمیز، تبعیض محور، کین توزانه
کرامت، عزت نفس، منزلت، حرمت
سردرگمی
متقابلاً تعیین کردن، متقابلاً تأثیر گذاشتن
( در مورد میل ) برآوردن، ( در مورد معیار ) منطبق بودن با، ( در مورد نیاز ) تأمین کردن
بدون حساب و کتاب