پیشنهادهای نصراله مرادیانی (١٨٩)
( به نحوی ) بی نظم و بی قاعده
هم نوایی، همخوانی
عزب عقده ای
در مورد بیماری های روانی می شه تو جمله اینطور ترجمه ش کرد: وقتی. . . به سراغمان می آید. در دوره هایی که دچار. . . می شویم
نامعلوم، نالموس، غیرقابل ردیابی
شبح، پرهیب، حضور سایه وار، حضور شبح وار
به همین منوال، به همین شکل، به همین شیوه
جدایی، انشقاق، انفکاک
مطنطن، پرطمطراق
مرد جوانی که در فضای مجازی، در محافل رسانه های جمعی عضو است و تصور می کند به لحاظ جنسی برای زن ها جذاب نیست، خصوصاً آن دست از مردان جوان که دل پُری ا ...
مبادرت نکردن
از فلان چیز گریزی نخواهد بود. . . for if we deny impulses, anxiety ensues چراکه اگر به تکانه هایمان راه ندهیم، اضطراب �ناگزیر خواهد بود�. . .
ناگهان، بی خبر، سرزده، غفلتاً
پا پس کشیدن
پاییدن، مهار کردن، تحت سلطۀ خود درآوردن
تأکید: . . . the psychoanalytic focus goes from social to individual �تأکید� روانکاوی از امر اجتماعی به امر فردی منتقل می شود
( روانکاوی ) [در مورد میل] برآورن، برآورده کردن
غیرقابل پیش بینی
در خود نهان داشتن
ورای تاب و تحمل چیزی بودن. . .
فردیت یافتن، استقلال یافتن، خودآیین شدن
فردی سازی، شخصی سازی. . . ایجاد تغییرات در چیزی تا نیازهای فردی بخصوص یا مکانی بخصوص را برآوَرَد یا با نیازهای آن فرد و آن مکان و . . . متناسب گردد.
سرکوب شده
کالبد، قالب
تخفیف
تحت روانکاوی، کسی که روانکاوی می شود ( در روانکاوی )
بیماری روانی
به کار گیری در چیزی
یکدست، همگن
ساز و برگ، تجهیزات، جهاز
زاییدۀ. . . بودن، برآمده از. . . بودن
( در جمع ) مقیدات، تنگناها
شرمسار، شرمگین، خجل
در کمال تأسف
انبوه، خیل عظیم، تودۀ. . .
در یک کلام گفتن، لب مطلب را گفتن، چکیدۀ چیزی را بیان کردن، مختصرمفید بیان کردن
سرزمینی زیرمجموعۀ کشوری که برای مقاصد سیاسی و اداری و حکومتی تأسیس می شود.
دست نشانده
رانه یا نیرویی روانی، که در اصل نیرویی جنسی تلقی می شود، ولی گاه آن را حاوی سایر اشکال میل هم می دانند.
هیرباس
از شخصیت های اساطیر رومی که در آثار نویسندگانی چون اووید و ویرژیل ظاهر می شود. احتمالاً ملهم از پادشاه سرزمین نومیدیا ( بخش هایی از الجزیره، تونس و ل ...
( کنایی ) نه بابا! په نه په! به اطلاعات مون اضافه شد! بگو مرک من!
بنیادی، اساسی، محوری، کلیدی، جدی، مهم، عمده
شجاعت به خرج دادن، رویارو شدن، کم نیاوردن
غریبه، غیرخودی
که در عین حال
ساده، خوش خیال، ساده دلانه
پیش پاافتاده
خیال کردن