پیشنهادهای محدثه فرومدی (٤,٧٠٥)
توان چیزی را داشتن، توان داشتن بر چیزی a settlement that can sustain economic expansion : سکونتگاهی که توان حفظ رونق اقتصادی را داشته باشد قابل، پذی ...
قابل جاسازی است
flowers are not my thing : گل باب میل/باب طبع من نیست
فراهم سازی ارائه دادن، ارائه دهنده/فراهم کننده چیزی بودن
حدومرز
a plan or strategy intended to achieve a particular goal راهبرد، رهنمود، رهبرد، دستورالعمل، خط مشی، دستور کار
به صورت نامتغیری
latch on to=فهمیدن she'll soon latch on to what is happening=به زودی خواهد فهمید چه اتفاقی دارد می افتد
فاش، هویدا، عیان، بارز، مشخص، واضح، پدیدار، نمایان؛ معلوم، پیدا
مورد گزارش
در قبال، در زمینه، بر حسب برای، از دید، به نظر، از دیدگاه، از نگاه، به زعم for Keally = از دید/از نگاه کیلی گاهی لازم است حذف شود و ترجمه نشود ( در ...
شایستگی داشتن
سفال سازی، سفالینه سازی
اختلاف نظر
رودخانه یانگ تسه
ذکر شده، برشمرده
گمان می رود که، فرض بر آن است که
ازیادرفته، موردغفلت، فراموش شده، مغفول
رکود یافتن
محقق کردن
ارج نهادن
در رابطه با، در ارتباط با، مرتبط با، مربوط به
نشانگر، نمایانگر، بیانگر، گویای، مبین، حاکی از، دال بر
بارها
نژادپرستانه، از روی نژادپرستی
مضمون
نه چندان بد
نه چندان
شکوفه زنی، گل دهی، شکفتگی
مبهوت/بهت زده کردن
رسالت، فریضه، مسئولیت
دانستن، انگاشتن، پنداشتن، تلقی کردن، لحاظ کردن، برشمردن
معرف، تعریف کننده، تعریفگر، مشخص کننده، معلوم کننده، مبین، بیانگر، شناسنده، شناساگر
متمایل بودن به، متمایل شدن به، تمایل داشتن به، گراییدن به گرایش داشتن/یافتن/پیدا کردن به
باید هنوز they have yet to find it= آنها باید هنوز آن را پیدا کنند
شانس، اتفاق، اتفاقات، دستاورد تصادفی، یافته های تصادفی/شانسی
فاقد توازن
تمکین کردن
ممکن ساختن، اجازه دادن، گذاشتن، باعث/موجب/سبب شدن، برانگیختن، توانمندسازی
آغاز، شروع، از راه رسیدن ورود before the advent of the Europeans =پیش از ورود اروپاییان
مبهوت
مومنان، معتقدان، پیروان، باایمانان
بازنمایان شدن
مایه رنج بودن
مرکب، مخلوط، آمیخته، ترکیب، ترکیبی
طبق تعریف
مشوش کردن
در نقطه ای
دور شده، کوچ کرده
متمایل بودن به، متمایل شدن به، تمایل داشتن به، گراییدن به گرایش داشتن/یافتن/پیدا کردن به