پیشنهادهای محدثه فرومدی (٤,٧٢٢)
شناساندن
مشخصا
فرسایش یافته، فرسوده
آمدن در پیِ، پشت سر کسی آمدن، تعقیب کردن
متمایل بودن
اصناف
ساختمان عمومی
از نظر دور شدن
عشایری
If you say that a place is a good hunting ground for something, you mean that people who have a particular interest are likely to find something that ...
منطقه/محل شکار
ابتدایی
نیا، نیاکان
هاراپا یا هرپا، ۲۶۰۰ تا ۱۷۰۰ پیش از میلاد، محوطه باستان شناسی در پنجاب ( پاکستان ) واقع در شمال شرقی پاکستان است. نام هاراپا از روستایی به همین نام گ ...
ماحصل، ساخته ی دست
تخصصی شدگی، تخصصی بودن
ممتنع گذاشتن
توان چیزی را داشتن، توان داشتن بر چیزی a settlement that can sustain economic expansion : سکونتگاهی که توان حفظ رونق اقتصادی را داشته باشد قابل، پذی ...
قابل جاسازی است
flowers are not my thing : گل باب میل/باب طبع من نیست
فراهم سازی ارائه دادن، ارائه دهنده/فراهم کننده چیزی بودن
حدومرز
a plan or strategy intended to achieve a particular goal راهبرد، رهنمود، رهبرد، دستورالعمل، خط مشی، دستور کار
به صورت نامتغیری
latch on to=فهمیدن she'll soon latch on to what is happening=به زودی خواهد فهمید چه اتفاقی دارد می افتد
فاش، هویدا، عیان، بارز، مشخص، واضح، پدیدار، نمایان؛ معلوم، پیدا
مورد گزارش
در قبال، در زمینه، بر حسب برای، از دید، به نظر، از دیدگاه، از نگاه، به زعم for Keally = از دید/از نگاه کیلی گاهی لازم است حذف شود و ترجمه نشود ( در ...
شایستگی داشتن
سفال سازی، سفالینه سازی
اختلاف نظر
رودخانه یانگ تسه
ذکر شده، برشمرده
گمان می رود که، فرض بر آن است که
ازیادرفته، موردغفلت، فراموش شده، مغفول
رکود یافتن
محقق کردن
ارج نهادن
در رابطه با، در ارتباط با، مرتبط با، مربوط به
نشانگر، نمایانگر، بیانگر، گویای، مبین، حاکی از، دال بر
بارها
نژادپرستانه، از روی نژادپرستی
مضمون
نه چندان بد
نه چندان
شکوفه زنی، گل دهی، شکفتگی
مبهوت/بهت زده کردن
رسالت، فریضه، مسئولیت
دانستن، انگاشتن، پنداشتن، تلقی کردن، لحاظ کردن، برشمردن
معرف، تعریف کننده، تعریفگر، مشخص کننده، معلوم کننده، مبین، بیانگر، شناسنده، شناساگر