پیشنهادهای محسن نقدی (١,٤١٨)
به امید آن روزی که نگوییم "خاور می شود شرق"، بگوییم "شرق می شود خاور" !
گزاره=جمله بهره بردن=استفاده کردن در برخی گزاره ها این واژه بیشتر برابر "شیوه، گونه، روش" است، برای نمونه: "به این شکل می توان به برابر این واژه رسی ...
پیشنهاد واژه "پیرادیس" . پیرادیس دارای پیشوند پیرا است که برابر "دور و بر" است. دیس هم برابر پارسی "شکل، طرح" است. پس پیرادیس می شود "دور و بر شکل" ...
"دور و بر، پیرادیس، پیرامون، گستره، بخش" از برابر های این واژه هستند.
ی در بسیاری از واژگان به کار گرفته می شود. شیوه آن در پارسی میانه - پهلوی یگ یا یک بوده که آن را امروزه در تاریک، نزدیک می بینیم. برای نمونه واژه ز ...
راهنمای واژگان کمتر شنیده شده در این دیدگاه: کارواژه=فعل شناسه=برای نمونه ید در خوردید، م در خوردم، ی در خوردی. بن واژه=مصدر، همانند شناختن، آموختن، ...
دنباله پیدا کردن، پیداشتن پیداشتن=پی داشتن که آشکارا است همان ادامه داشتن است.
اگر، چناچنچه، گر، هنگامی که برابر های پارسی این واژه هستند.
راهنمای وازگان کمتر شنیده شده: بن واژه=مصدر، همانند خواندن، شنیدن، ساختن. . . کنشگر برابر پارسی "فاعل" است. ساختار کنشگر اینگونه است: کنش گر گر پ ...
راهنمای واژگان کمتر شنیده شده: زاب=صفت بن واژه=مصدر، همانند خواندن، شنیدن کنشگر=کننده، فاعل زاب های کنشگر=صفت های فاعلی گرایا، گراینده برابر های ای ...
چند راهنمایی برای این دیدگاه کارواژه=فعل واج=حرف ( ا، ب، پ، ت. . . ) کارواژه فرمانی=فعل امری پیوند=رابطه دومین واج الفبای پارسی است. در کارواژه ه ...
این واژه اکنون به شیوه "رواج" شناخته شده است. این واژه "رواج" از واژه کهن پارسی "رواگ" می آید و چون در زبان عربی "گ" نبوده است، آنها به جایش "ج" گذاش ...
ترابری دارای پیشوند ترا می باشد. ترا برابر "از این سو به آن سو، از این جا به آن جا، از این شیوه به آن شیوه" می باشد که در اینجا، دو برابر نخستین کارب ...
چم، چمار. ساختار واژه دوم چمار به این شیوه است/باید از کاربر مهدی کشاورز برای این ساختار واژه سپاسپگزاری کرد، این ساختار برگرفته از دیدگاه ایشان زی ...
ضرب المثلی برای نشان دادن بد بودان شرایط.
دیس واژه کهن پارسی است و برابر واژه تازی ( =عربی ) شکل است. دیس نیز پسوندی است که باز هم برابر همین "شکل" است. برای نمونه: تندیس=تن - دیس که می شود ...
دیس واژه کهن پارسی است و برابر واژه تازی ( =عربی ) شکل است. دیس نیز پسوندی است که باز هم برابر همین "شکل" است. برای نمونه: تندیس=تن - دیس که می شود ...
دیس واژه کهن پارسی است و برابر واژه تازی ( =عربی ) شکل است. دیس نیز پسوندی است که باز هم برابر همین "شکل" است. برای نمونه: تندیس=تن - دیس که می شود ...
دیس واژه کهن پارسی است و برابر واژه تازی ( =عربی ) شکل است. دیس نیز پسوندی است که باز هم برابر همین "شکل" است. برای نمونه: تندیس=تن - دیس که می شود ...
دیس واژه کهن پارسی است و برابر واژه تازی ( =عربی ) شکل است. دیس نیز پسوندی است که باز هم برابر همین "شکل" است. برای نمونه: تندیس=تن - دیس که می شود ...
دیس واژه کهن پارسی است و برابر واژه تازی ( =عربی ) شکل است. دیس نیز پسوندی است که باز هم برابر همین "شکل" است. برای نمونه: تندیس=تن - دیس که می شود ...
دیس واژه کهن پارسی است و برابر واژه تازی ( =عربی ) شکل است. دیس نیز پسوندی است که باز هم برابر همین "شکل" است. برای نمونه: تندیس=تن - دیس که می شود ...
دیس واژه کهن پارسی است و برابر واژه تازی ( =عربی ) شکل است. دیس نیز پسوندی است که باز هم برابر همین "شکل" است. برای نمونه: تندیس=تن - دیس که می شود ...
دیس واژه کهن پارسی است و برابر واژه تازی ( =عربی ) شکل است. دیس نیز پسوندی است که باز هم برابر همین "شکل" است. برای نمونه: تندیس=تن - دیس که می شود ...
دیس واژه کهن پارسی است و برابر واژه تازی ( =عربی ) شکل است. دیس نیز پسوندی است که باز هم برابر همین "شکل" است. برای نمونه: تندیس=تن - دیس که می شود ...
دیس واژه کهن پارسی است و برابر واژه تازی ( =عربی ) شکل است. دیس نیز پسوندی است که باز هم برابر همین "شکل" است. برای نمونه: تندیس=تن - دیس که می شود ...
دیس واژه کهن پارسی است و برابر واژه تازی ( =عربی ) شکل است. دیس نیز پسوندی است که باز هم برابر همین "شکل" است. برای نمونه: تندیس=تن - دیس که می شود ...
دیس واژه کهن پارسی است و برابر واژه تازی ( =عربی ) شکل است. دیس نیز پسوندی است که باز هم برابر همین "شکل" است. برای نمونه: تندیس=تن - دیس که می شود ...
پیوند دار
عربی. نگارش به این شیوه شاید از برای ننوشتن "ع" است که پارسی نیست. بر پایه دیدگاه برخی کاربران، در پارسی باستان به عرب ها چیزی شبیه arab میگفتند و ب ...
گرداننده، راهبر.
دانستن، آگاه بودن برابر های این گزاره نیم بیگانه است!
متغیر ریشه=غیر آهنگ=متفعل آهنگ متفعل، فعل یا همان ریشه را انجام می دهد و کننده آن است. پس متغیر کار "غیر" را انجام می دهد. پس متغیر به چیزی می گوی ...
این واژه، انگلیسی است و برای بدست آوردن برابر درست آن، باید آنرا باز کنیم: package=pack - age در اینجا pack واژه است و age هم پسوند. بنگرید ( =توجه ک ...
خواهشا واژه ای نادرست است. خواهشا از خواهش افزون بر "ا" ( تنوین ) ساخته شده است. خواهش واژه ای پارسی است و نمی توان تنوین که برای زبان تازی ( =عربی ...
به راستی بهترین برابر برای این واژه بیگانه است.
درود بر کاربر /مهدی کشاورز/. بله، این واژه "به راستی" چم ( =معنی ) درستی برای "طبیعتا" نیست و شاید در برخی گزاره ها کاربرد داشته باشد که در آنها هم ...
"به راستی" برابر این واژه بیگانه است. بروزرسانی: کاربر گرامی /مهدی کشاورز/ لغزش ( خطا ) من را گزارش دادند و به جای واژه "به راستی" برای ندادن داده ...
رویش، افراشتن، پیشرفت، مِهِش واژه پایانی به این شیوه است: مهش=مه - ش مه در پارسی برابر بزرگ ( تر ) است و ش هم که کاربرد نشان دادن فرایند رخ دادن بن ...
شمردن به راستی "شماردن" است. بن واژه ای با بن کنونی شمار.
خود واژه "صورت" برابر چهره، رخ است. صورت به این شیوه ها هم بکارگرفته می شود: در این صورت به این صورت در هر دو شیوه، صورت برابر "گونه، گون، سان، شی ...
گمانه، پنداره برابر های این واژه تازی ( عربی هستند ) .
آزماییدن، بکار بردن.
در اینترنت، لینک هر چیز، نشانی آن سایت یا هر چیز دیگر را نشان می دهد. پس می توان گفت لینک برابر نشانی است.
تابع ( ریاضیات ) در انگلیسی برابر function است. شما یک تابعی دارید که به آن f می گوییم. به این شیوه است که شما یک درآیی ( ورودی ) به آن می دهید و این ...
پیشنهاد واژه های "زریدن، زرنده، زرش، زری": زر در اینجا برابر "با ارزش، زیاد" است و پادسوی کاه که برابر"بی ارزش، کم" و از آن واژه های "کاهش، کاهنده، ...
پیشنهاد واژه های "زریدن، زرنده، زرش، زری": زر در اینجا برابر "با ارزش، زیاد" است و پادسوی کاه که برابر"بی ارزش، کم" و از آن واژه های "کاهش، کاهنده، ...
زَرِش=زریدن. زریدن هم از زر می آید و زر برابر با ارزش است و زریدن هم برابر با ارزش کردن یا همان زیاد کردن می دهد. این واژه پادسو ( مخالف ) کاهش اس ...
از نگاه من برابر افزاییدن می باشد. زَریدن از زر می آید که زر برابر چیزی با ارزش و نشان دهنده زیاد است. پس زریدن برابر زیاد کردن، با ارزش کردن است که ...
مهنده=مه نده=مه کننده مه برابر بزرگ ( تر ) است پس مهنده می شود بزرگ یا بزرگ تر کننده.