تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

۱. به عنوان اسم ( Noun: عابر پیاده ) The city installed new traffic lights to improve safety for pedestrians. ( شهر برای افزایش ایمنی عابران پیاده ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

Who taught you to ride a bike?

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

دوچرخه نکته: در محاوره روزمره، Bike بسیار رایج تر از Bicycle است، مگر اینکه در بافت های رسمی یا فنی صحبت کنید. یک اسم رسمی تر است که به معنای �دوچر ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

دوچرخه یک اسم کوتاه شده و رایج تر برای �دوچرخه� است، اما می تواند در محاوره به �موتور سیکلت� ( Motorbike ) نیز اشاره کند. با این حال، در بیشتر موارد، ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

�دوچرخه سواری کردن� این کلمه بیشتر در انگلیسی بریتانیایی رایج است، اما در انگلیسی آمریکایی نیز فهمیده می شود و به طور خاص به حرکت با دوچرخه اشاره دار ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

Ride یک فعل است که به معنای �سوار شدن� و �حرکت کردن با� یک وسیله نقلیه ( معمولاً غیر از ماشین که باdriveاست ) یا یک حیوان است. اغلب برای دوچرخه، موتو ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد

مهماندار هواپیما flight attendant

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

یک فعل عبارتی بسیار رایج است که دو معنی اصلی دارد: یکی �منتظر ماندن� ( به خصوص در مکالمات تلفنی ) و دیگری �محکم گرفتن� یا �ادامه دادن� ( معمولاً در ش ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

Pull over ( پول اووِر ) یک فعل عبارتی بسیار رایج است که اغلب در هنگام رانندگی استفاده می شود و به معنای �کنار جاده توقف کردن� یا �به حاشیه جاده رفتن ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

یک فعل عبارتی است که منحصراً به معنای �به حقیقت پیوستن� یا �محقق شدن� ( معمولاً برای آرزوها، رویاها، پیش بینی ها یا ترس ها ) است. ​ ​I never though ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

تمام شدن چیزی مثلا آردمان دارد تمام میشود ​We can't make any more cookies because we have run out of flour. ​ ( ما نمی توانیم دیگر کلوچه درست کنیم، ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

پیش نام ، آنچه که قبل از اسمی می آید مثلا در عبارت"مهندس کوروش" عنوان "مهندس" یک prefix محسوب میشود.

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

�به طور اتفاقی چیزی را پیدا کردن یا با کسی روبرو شدن� ​I came across a very rare book at the used bookstore yesterday. ​ ( من دیروز به طور اتفاقی ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

در امتداد جاده در اینجا، "along" به معنای �در امتداد� Drive along the main road until you see the supermarket. ( در امتداد جاده اصلی رانندگی کن ت ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

مترادف است با beside با این تفاوت که کمتر رسمی است The bus stop is beside the bank. The bus stop is next to the bank.

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

مترادف است با next to با این تفاوت که رسمی تر است The bus stop is beside the bank. The bus stop is next to the bank.

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

کنار چیزی The bank is beside a hotel. Beside ( بیساید ) یک حرف اضافه ( Preposition ) است که به معنای �در کنارِ�، �نزدیکِ� یا �به بغلِ� یک شخص یا ش ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

رد شدن از کنار چیزی I go past the bakery on my way to work every morning. ( من هر روز صبح در مسیر کار، از کنار نانوایی رد می شوم. ) Did you see ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

روبروی - طرف مقابل یک چیزی ** �متضاد�، �مخالف� The restaurant is opposite the hotel. The school is opposite the park, so the children can walk saf ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

Around: پیرامون - اطراف چیزی - اشاره به حرکت به اطراف و اجتناب از مرکز ( مانند دور زدن پارک ) . * اشاره به فعلی در جهت دور چیزی مثلا رفتن از دور یا ک ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

با ملایمت

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

On the other side of ( آن دِ آذِر ساید آو ) یک عبارت حرف اضافه ای ( Prepositional Phrase ) است که به معنای �در سمت دیگرِ� یا �آن طرفِ� یک مانع، مرز، ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

On the way to ( آن دِ وِی تو ) یک عبارت حرف اضافه ای رایج است که به معنای �در مسیر به سمت�، �در راه. . . �، یا �در جریان سفر به سوی یک مقصد� است. ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دور از نظر We hid the presents where they would be out of sight. ( ما هدایا را جایی پنهان کردیم که دور از دید باشند. ) The airplane quickly disa ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Along یک کلمه پرکاربرد است که می تواند هم حرف اضافه و هم قید باشد و مفهوم اصلی آن �در امتداد� یا �همراه با� است. Along: معنی و کاربرد 📏 ۱. حرکت یا ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Away ( اَوِی ) یک قید بسیار کاربردی است که نقش های مختلفی دارد؛ از جمله بیان فاصله و جهت حرکت. در اینجا مثال های بیشتری را برای درک بهتر کاربردهای آ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

عبارت "down the street" ( دَون دِ استریت ) برای نشان دادن نزدیکی یک مکان استفاده می شود، با این تأکید که آن مکان در همان خیابان یا در فاصله کمی از ما ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خیریه The church organises charity events for the community.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. به عنوان فعل ( Verb ) تلفظ: per - MIT ( پِرمیت ) - استرس روی بخش دوم است. معنی: �اجازه دادن�، �مجاز دانستن� یا �امکان پذیر ساختن�. مثال ها T ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Worship ( وِرشیپ ) یک کلمه است که هم به عنوان فعل و هم به عنوان اسم به کار می رود و معنای اصلی آن �عبادت�، �پرستش� یا �ستایش� است. ۱. به عنوان فعل ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

عبادت place of worship The city is known for its beautiful and historic places of worship. ( این شهر به خاطر عبادتگاه های زیبا و تاریخی اش معروف ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پائین There's a pharmacy down the street.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

صرف کردن وقت یا اختصاص دادن یا اختصاص یافتن زمان به چیزی When I moved from Chicago to a new town, it took me some time to get used to all the change ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

بهتر شدن مثلاً داری یه کاری رو می کنی خوب انجامش نمیدی ولی می گی دارم توش بهتر میشم میگی I'm not very good, but I'm getting better at it.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خیلی مهمه که این دو تا ساختار با همدیگه اشتباه گرفته نشن Used to Get used to Get used to ( گِت یوزد تو ) یک فعل عبارتی بسیار مهم است که به معنای �ع ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

Get used to ( گِت یوزد تو ) یک فعل عبارتی بسیار مهم است که به معنای �عادت کردن به� یا �سازگار شدن با� یک موقعیت یا وضعیت جدید است. When I moved fro ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

معطر مثلاً می خوای بگی یک شمع معطر یا دستمال معطر هر چیزی که آغشته به عطر باشه و بوی عطر بده در حالت صفت Smelling scented candles is one of the bes ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به غیر از In my town now, there isn't a lot to do other than go shopping. No one other than the manager knows the password. ( غیر از مدیر، هیچ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تخته اسکیت سواری کردن که یک نوع ورزش هستش که توی آمریکا جوونا و نوجوانا و بچه ها معمولاً تو خیابونا انجام میدن و یک نوع فعل هست I learned how to sk ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Right in the middle of ( رایت این دِ میدل آو ) یک عبارت تأکیدی است به معنای �درست در وسط�، �دقیقاً در مرکز� یا �در بحبوحه� یک چیز یا یک رویداد. ۱. ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بازی مثلاً اگر استقلال و پرسپولیس با همدیگر دیدار دارند ما به اون هم بازی می گیم They can see a Cubs or Sox baseball game.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تماشا کردن Would you like to watch a baseball game this weekend?

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نمایش هنری مثل تئاتر We can watch a play at the local theatre.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

چرخ و فلک در شهربازی The Ferris wheel is usually the most visible ride at the fair. ( چرخ و فلک معمولاً برجسته ترین وسیله بازی در نمایشگاه است. ) ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

در کل در یک جمله اگه بخوای بگی میشه همین نزدیکیا حالا چه از نظر مکانی چه از نظر زمانی ۱. نزدیکی مکانی ( Location ) در این حالت، به معنای �همین نزد ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ورود در حالت اسم The museum offers free entry on Sundays.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ورزشگاه Many people visit the stadium on weekends to watch football.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ساختار used to یکی از پرکاربردترین ساختارها در انگلیسی است که برای صحبت در مورد چیزی استفاده می شود که: در گذشته یک عادت بود یا حقیقت داشت. اما دی ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

جرعه > “The first gulp from the glass of natural sciences will turn you into an atheist, but at the bottom of the glass God is waiting for you. ” ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

لطفاً این رو اصلاح کنید اینجا خود داروخانه نیست داروخانه میشه pharmacy اما drugstore میشه جایی که وهایی می فروشه که حالت عمومی داره و تخصصی و برای در ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بسته پستی که باید برید از اداره پست بگیرید یا براتون آنلاین قراره بیاد به یک شیء یا مجموعه ای از اشیاء گفته می شود که بسته بندی شده و آماده ارسال از ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مرکز خرید بزرگ شبیه پاساژ A "shopping centre" and a "shopping mall" can both be used to refer to a large building containing a variety of shops. Th ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رد شدن مثلاً از کنار چیزی Do you go past a post office on the way to work? Do you go past the bank on the way to the gym? ( آیا در مسیرت به سمت با ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Convenience ( کِنوینینْس ) یک اسم است به معنای �راحتی�، �سهولت� یا �آسایش�. این کلمه به وضعیتی اشاره دارد که انجام دادن یک کار را آسان و بدون دردسر م ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

محدوده مثلاً محدوده این مقدار تا این مقدار Range ( رِینج ) یک اسم است به معنای �دامنه�، �طیف� یا �محدوده�. این کلمه برای توصیف مجموعه ای از اقلام، ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Broad ( براد ) یک صفت به معنای �وسیع�، �گسترده� یا �فراخ� است. این کلمه می تواند هم برای ابعاد فیزیکی و هم برای دامنه مفاهیم یا موضوعات استفاده شود. ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

هایپر مارکت های سر محل معادل بریتانیاییش میشه corner shop Convenience Store ( فروشگاه رفاه/شبانه روزی ) این اصطلاح آمریکایی به فروشگاه های زنجیره ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

بقالی سر محل در انگلیسی بریتانیا Corner Shop ( مغازه محله ) این اصطلاح بریتانیایی به فروشگاه کوچک محلی و اغلب مستقلی اشاره دارد که خواربار و اقلام ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دکه روزنامه فروشی I bought my ticket and a bottle of water at the station newsstand. ( من بلیتم و یک بطری آب را از کیوسک مطبوعاتی ایستگاه خریدم. ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Newsagent's ( نیوزاِیجِنتز ) یک اسم است که عمدتاً در انگلیسی بریتانیایی استفاده می شود و به �دکّه روزنامه فروشی� یا �کیوسک مطبوعاتی� اشاره دارد. New ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

داروخانه اما نکته مهم اینجاست که باید دقت داشته باشید که با دو کلمه Drugstore و Chemist's فرق داره Drugstore ( در انگلیسی آمریکایی ) یا Chemist's ( ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

باید دقت داشته باشید که چنین مکانی با داروخانه pharmacy فرق می کنه Chemist's / Drugstore: فروشگاه دارویی و خرده فروشی Chemist's و Drugstore هر دو ب ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Chemist's / Drugstore: فروشگاه دارویی و خرده فروشی Chemist's و Drugstore هر دو به یک نوع فروشگاه بزرگ و خرده فروشی اشاره دارند که اقلام متنوعی را می ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مواظب - محتاط - با احتیاط ( در حالت صفت )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خوابیده ( صفت ) ​"As you can see, this person is asleep, and here you can also see their brain activity during this sleep. "

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

عبارت my local در انگلیس به معنای مکانی هم هست که شما دائماً به اونجا میرید و یه کاری را انجام می دید مثلاً فروشگاهی که میرید اونجا خرید می کنید در ب ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. به عنوان صفت ( Adjective ) در این حالت، local به معنای �محلی�، �بومی� یا �منطقه ای� است و به چیزی اشاره دارد که مربوط به یک ناحیه یا جامعه خاص اس ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. به عنوان اسم ( Noun ) در این حالت، crowd به معنای �جمعیت�، �انبوه� یا �تجمع زیاد مردم� است. A large crowd gathered to protest the new law. ( ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Crowded ( کراوِد ) یک صفت است به معنای �شلوغ�، �پُرجمعیت� یا �مملو از افراد یا اشیاء�. The subway train was so crowded during rush hour. ( قطار ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Neighbour به یک فرد اشاره دارد و معمولاً برای توصیف رابطه یا تعامل با فردی که در نزدیکی شما در یک محله زندگی می کند، استفاده می شود. مثال ها Our ne ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

همسایگی به یک منطقه یا بخش کوچک تر از یک شهر اشاره دارد که مردم در آن زندگی می کنند و اغلب حس اجتماع و آشنایی بین ساکنان وجود دارد. A "neighbourho ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

وحشی مثلاً می خوای بگی یه حیوانی وحشیه A ferocious storm hit the coast last night. ( یک طوفان وحشتناک شب گذشته به ساحل برخورد کرد. ) The tiger ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

جایی که تخفیف داده چیزی رو که ما بخریم I bought this top on sale at 30 percent off.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

�باطل کردن� �لغو کردن� یا �پس گرفتن رسمی� یک حکم، تصمیم، امتیاز یا مجوز. ​ ​The city council decided to revoke the company’s operating license. ( ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

معنای �سرپیچی کردن�، �اطاعت نکردن� یا �نافرمانی کردن� از یک دستور یا قانون است. ( این کلمه متضاد مستقیم Obey است. ) ​If you disobey the school rule ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به معنای �اطاعت کردن�، �فرمان بردن� یا �پیروی کردن� از یک قانون، دستور، یا شخص صاحب اختیار است یا تبعیت کردن ​Children must obey their parents. ( ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ارغیب کردن - خواستار شدن به کاری یا چیزی The police urged the crowd to remain calm. ( پلیس جمعیت را به آرام ماندن ترغیب کرد. ) ​We urged him to ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سرپیچی کردن مثلا از دستورات

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. ملایمت در رفتار ( Gentle Manner ) وقتی کسی gentle است، رفتار، صدا یا حرکات او مؤدبانه، آرام و مهربان است. این ملایمت در رفتار، حس �آقایی�، �متانت ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پیاده روی طولانی ( Verb/Noun ) این رایج ترین معنی hike است و به پیاده روی طولانی در طبیعت، کوهستان یا مناطق روستایی اشاره دارد که برای تفریح یا ورزش ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ضمیمه کردن چیزی به چیزی I will not allow you to annex that to your property, ok? That's enoght

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شرط The seller agreed to the deal, but only under two conditions. ( فروشنده با معامله موافقت کرد، اما فقط تحت دو شرط. ) The contract has sever ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

�مشروط� یا �وابسته به شرط�. The job offer is conditional on a successful background check. ( پیشنهاد شغلی مشروط به بررسی موفقیت آمیز پیشینه است. ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

�شکست خوردن�، �موفق نشدن� یا �مردود شدن� He failed the driving test three times. ( او سه بار در آزمون رانندگی مردود شد. ) We can’t let the missi ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

�منظره�، �چشم انداز� یا �طبیعت زیبا� The scenery in the mountains is breathtaking. ( منظره کوهستان نفس گیر است. ) We stopped many times to adm ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

Exchange ( اِکسچِینج ) یک کلمه با دو معنی اصلی است که می تواند هم فعل باشد و هم اسم. ۱. به عنوان فعل ( Verb ) در این حالت، exchange به معنای �تعو ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

( ری فاند ) یک کلمه در حوزه خرید و فروش است که می تواند هم اسم باشد ( به معنای �بازپرداخت وجه� ) و هم فعل ( به معنای �پول را پس دادن� ) . ۱. به عنو ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پس دادن یا برگشت دادن مرسوله پستی �پس دادن� یا �برگرداندن� یک کالای خریداری شده به فروشگاه است. I need to return these items, please. I have to ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

�تحویل گرفتن�در هنگام سفارش مثلا در رستوران Is my order available to collect? She went to the library to collect the books she had reserved. ( ا ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

رسید Would you like a receipt emailed to you?

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

The till در انگلیس Cash register. در امریکا I waited for the cashier to open the till. ( British English ) ( منتظر ماندم تا صندوق دار صندوق را با ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

I waited for the cashier to open the till. ( British English ) ( منتظر ماندم تا صندوق دار صندوق را باز کند. )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

The till در انگلیس Cash register. در امریکا I waited for the cashier to open the till. ( British English ) ( منتظر ماندم تا صندوق دار صندوق را با ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

The till در اینجا به معنای �صندوق فروشگاه� یا �نقطه پرداخت� است، که در انگلیسی بریتانیایی بسیار رایج است. We had to wait ten minutes in the queue f ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. به عنوان اسم ( Noun ) در این حالت، bargain به معنای �معامله خوب� یا �خرید ارزان� است. That jacket was a real bargain at half price. ( آن کاپش ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

این یک مخفف هست بوگاف که به صورت یک کلمه هم تلفظ میشه و مخفف جمله یکی بخر و یکی رایگان ببر We bought these two pairs of sunglasses at a bargain beca ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

On all of ( آن آل آو ) به معنای �روی همه� یا �برای تمام� است. این عبارت برای تأکید بر این موضوع استفاده می شود که یک پیشنهاد، تخفیف یا قانون شامل تما ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

یکی بخر یکی رایگان هدیه بگیر Buy one, get one free If you buy one t - shirt, you get one t - shirt for free.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

On sale: به معنای �تخفیف خورده� است. ( مثلاً: This TV is on sale. - این تلویزیون تخفیف خورده است. ) مثال های بیشتر از این حالت I bought this top o ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Sale on عبارت sale on ( سِیل آن ) به این معناست که �حراجی در حال برگزاری است� یا �حراجی در جریان است�. کلمه on در اینجا به عنوان یک قید به معنای �در ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

�حراج� یا �فروش ویژه� I bought this jacket at a big sale. ( من این کاپشن را در یک حراج بزرگ خریدم. ) As she was shopping, she found a sale. در ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Discounts are shown as a percentage and the word "off", e. g. "40% off". �تخفیف ها به صورت درصد و با کلمه "off" نمایش داده می شوند، به عنوان مثال: " ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

�تخفیف� و گاهی در حالت فعل به معنای تخفیف زدن این کلمه اغلب به عنوان اسم به کار می رود. به عنوان اسم: We're giving a discount to all new customer ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

�ارائه دادن� یا �پیشنهاد دادن� این کلمه می تواند هم فعل باشد و هم اسم. به عنوان فعل: The company is offering a great price on their new product. ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بخشی از ساختار neither. . . nor است که به معنای �نه این و نه آن� است. Neither John nor Mary came to the party. ( نه جان و نه مری به مهمانی آمدند ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

معقول یا منطقی The prices at this restaurant are very reasonable. ( قیمت ها در این رستوران بسیار مناسب و منصفانه است. ) We found a good hotel at ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. به عنوان فعل ( Verb ) ** در این حالت، **pack** به معنای **�بسته بندی کردن�**، **�چیدن�** یا **�پر کردن�** است. * I need to **pack** my suitcase f ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

قیمت بالا High - cost items are expensive. Low - cost items are cheap.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

فوق العاده و محشر The view from the top of the mountain was awesome. ( منظره از بالای کوه عالی بود. ) ​We had an awesome time at the party last n ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

مسابقه The winner of the singing contest gets a record deal. ( برنده مسابقه خوانندگی، قرارداد ضبط موسیقی دریافت می کند. ) ​He won the essay conte ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

برای ​I am saving money in order to buy a new car. ( من پول پس انداز می کنم تا یک ماشین جدید بخرم. ) ​You must listen carefully in order to unde ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

such به معنای �اینقدر� یا �آنقدر� است و برای تأکید روی صفت �long� ( طولانی ) به کار رفته است. ​Why I didn't make a video in such a long time is thi ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

محبوب بین مردم

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

لباس مبدل شخصیت های فیلمی را پوشیدن به عمل پوشیدن لباس و رفتار کردن مانند یک شخصیت تخیلی از انیمه، فیلم، بازی ویدئویی یا کتاب های مصور اشاره دارد. اف ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شبه جزیره مثل عربستان

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ایراد گیر د مورد هر چیزی

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال های بیشتر اگر به عنوان صفت یا ضمیر ( Adjective / Pronoun ) استفاده شود که در این حالت، own برای تأکید بر اینکه چیزی به یک شخص خاص تعلق دارد، است ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

�داشتن� یا �مالک بودن� They own a big house in the city. ( آن ها مالک یک خانه بزرگ در شهر هستند. ) Does he own a car? ( آیا او یک ماشین دارد؟ ) ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

be going to �قصد داشتن� یا �قرار است� Going to ( در ساختار be going to ) یک ساختار دستوری برای صحبت درباره آینده است. کاربرد اصلی آن برای بیان برنا ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

be going to �قصد داشتن� یا �قرار است� Going to ( در ساختار be going to ) یک ساختار دستوری برای صحبت درباره آینده است. کاربرد اصلی آن برای بیان برنا ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

لباس شیک پوشیدن To dress up ( تُو دِرِس آپ ) یک فعل مرکب به معنای �لباس شیک پوشیدن� یا �آماده شدن برای یک مراسم خاص� است. وقتی از عبارت dressed up ( ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

این دوتا با هم توی لباس پوشیدن و درآوردن لباس متضادن put on لباس پوشیدن take off لباس درآوردن

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

�آسیب زدن� یا �صدمه زدن� / �درد کردن� You are hurting me. ( داری به من آسیب می زنی. ) His words hurt me more than his actions. ( حرف هایش بیشت ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Make up یک فعل مرکب است و معانی متعددی دارد: ۱. آرایش کردن: She likes to make up her face before a party. ( او دوست دارد قبل از مهمانی صورتش را ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

Makeup ( میکاپ ) یک اسم است و به لوازم آرایشی یا خود عمل آرایش کردن اشاره دارد در حالت اسم I need to buy some new makeup. ( من باید کمی لوازم آرای ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گذشته فعلthink به معنای فکر کردن I thought the film was very good. ** Thought: به عنوان اسم ( Noun ) در این حالت، thought به معنای �فکر�، �ایده ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گذشته فعل BUY به معنای خرید کردن My sister bought lots of clothes from a new shop in town.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خریدن My sister bought lots of clothes from a new shop in town.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

�خرج کردن� - صرف کردن ( پول یا زمان یا انرژی ) I spent a lot of money yesterday. I spend a lot of money on books. ( من پول زیادی برای کتاب خرج ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

�سرعت بخشیدن� یا �افزایش سرعت� یا تسریع کردن expedite مترادف است با آن The government's new policies are designed to accelerate economic growth. ( ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Expedite �سریع کردن� یا �تسریع بخشیدن به یک کار� و مترادف است با Accelerate We need to expedite the shipping of this package. ( ما باید ارسال این ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

�برندهای طراح� یا �برندهای لباس های لوکس� Designer labels like Chanel and Gucci have catwalk shows during Paris Fashion Week. Luxury brands whose ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

�مد روز� یا �محبوب و رایج در حال حاضر� و مترادف است با fashionable That kind of hairstyle is back in fashion. ( آن مدل مو دوباره مد روز شده است. ) ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

�مد روز� یا �همسو با آخرین ترندها� و مترادف است با fashionable This caf� is a little too trendy for me. ( این کافه برای من کمی بیش از حد مد روز اس ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

�شیک و مد روز� و مترادف است با fashionable A classic black dress is always in style. ( یک پیراهن مشکی کلاسیک همیشه شیک و مد روز است. ) That kind ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

از مد افتاده و مترادف است با old - fashioned That kind of furniture never goes out of style. ( آن نوع مبلمان هرگز از مد نمی افتد. )

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

�طبق مد روز� یا �همسو با آخرین ترندها� و مترادف است با fashionable That haircut is very on trend right now. ( آن مدل مو همسو با ترندهای مد روز است ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

شیک برای لباس گفته میشه و در این مورد خاص مترادف هست با fashionable اما این دو با هم تفاوت هایی دارند اولی صرفاً شیک است اما می تواند مد روز نباشد ام ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

�قوانین پوشش� یا �نوع لباس مورد نیاز� برای یک مکان، رویداد یا موقعیت خاص است. این قوانین به افراد می گویند چه نوع لباسی مناسب است تا بپوشند. The d ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

بیش از حد یک عبارت غیررسمی برای تأکید زیاد است که به معنای �بیش از حد� یا �خیلی خیلی� است. His shoes are way too tight! He needs larger shoes. Th ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تنگ The dress doesn't fit. It's too tight!

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

شل - گشاد The button on my shirt is loose. ( دکمه روی پیراهنم شل است. ) I like to wear loose clothing. ( من دوست دارم لباس های گشاد بپوشم. )

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

نکته مهم اینه که fit با اینکه در حالت اسم به معنای قواره لباس هست اما در بریتانیا the fit می تونه مترادف outfit باشه ه به معنای مجموعه لباس هایی هست ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

در حالت اسم the fit گاهی می تونه مترادف با outfit به معنای مجموعه لباس هایی که یک فرد پوشیده یا ست لباس های یک فرد باشه The fit matches her bag. A ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

�ازمدافتاده� یعنی لباسی که زمانی مد بوده ولی الان مد نیست و قدیمی هست She wore a beautiful old - fashioned dress to the party. ( او یک پیراهن زیبا و ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٢

�اندازه بودن� یا �مناسب بودن� این معنی برای توصیف لباس ها، کفش ها و وسایل دیگر به کار می رود که سایز و شکل آن ها با بدن یا فضای مورد نظر هماهنگ است. ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

به یک مجموعه کامل از لباس ها ( شامل بلوز یا کت و کفش، اکسسوری و غیره ) همه با هم گفته می شود که برای یک موقعیت خاص یا به صورت هماهنگ با هم پوشیده می ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

�مکاتبات� I have a lot of work correspondence to answer. ( من مکاتبات کاری زیادی دارم که باید به آن ها جواب بدهم. ) He handles all the business ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

معنی اولش�مطابقت داشتن� و معنی دومش �مکاتبه کردن� They corresponded for years after they met at a conference. ( آن ها بعد از آشنایی در یک کنفرانس، ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

�خبرنگار� She is the White House correspondent for the New York Times. ( او خبرنگار کاخ سفید برای نیویورک تایمز است. ) The war correspondent sen ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تطابق - تشابه There is a clear correspondence between her ideas and her actions. ( بین ایده ها و اعمال او یک تطابق واضح وجود دارد. ) We found a ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

�مطابقت داشتن� His actions do not correspond to his words. ( اعمال او با حرف هایش مطابقت ندارد. ) The price on the tag should correspond to the ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

به هر حال I'll have a look for you. Do you need some socks to go with the shoes? - I have got too many at home! haha, Thanks though.

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

یه نگاهی انداختن به چیزی I bought a new car. You should have a look at it! ( یک ماشین جدید خریدم. باید نگاهی به آن بیندازی! ) Can you have a look ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

have a look at یه نگاهی انداختن به چیزی I bought a new car. You should have a look at it! ( یک ماشین جدید خریدم. باید نگاهی به آن بیندازی! ) Can ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Hi there یک عبارت ساده برای گفتن �سلام� است. کلمه there در اینجا معنای تحت اللفظی خاصی ندارد و فقط برای دوستانه تر و غیررسمی تر کردن جمله استفاده می ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

وقتی در مورد لباس صحبت می کنیم suit به عنوان فعل به معنای �به کسی آمدن�، �برازنده بودن� یا �برای او خوب به نظر رسیدن� است That color really suits yo ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

go well with به معنای �هماهنگ بودن�، �خوب ست شدن� یا �متناسب بودن� است. این عبارت برای توصیف لباس ها، رنگ ها یا اشیایی به کار می رود که وقتی در کنار ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

go well with به معنای �هماهنگ بودن�، �خوب ست شدن� یا �متناسب بودن� است. این عبارت برای توصیف لباس ها، رنگ ها یا اشیایی به کار می رود که وقتی در کنار ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

go well with به معنای �هماهنگ بودن�، �خوب ست شدن� یا �متناسب بودن� است. این عبارت برای توصیف لباس ها، رنگ ها یا اشیایی به کار می رود که وقتی در کنار ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

� با هم جور کردن یا با هم جور در اومدن��متناسب بودن�� همخوانی داشتن� � جور در اومدن� از هر نظری این کلمه به شباهت نزدیک یا یکسان بودن رنگ، طرح یا جنس ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Look adjective on ( ساختار ) That color looks great on you. ( آن رنگ به شما خیلی می آید. ) The new coat looks too big on him. ( کت جدید روی تن او ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اندازه What size do you need?

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اتاق پرو در فروشگاه که باس در آن امتحان می شه try on Where is the fitting room? ( اتاق پرو کجاست؟ ) You can try on the jacket in the fitting roo ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

با try on اشتباه نشه که به معنای امتحان کردن لباس در فروشگاه هستش در اتاق پرو fitting room

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پرو کردن لباس - امتحانی پوشیدن لباس در اتاق پرو fitting room Can I try these on, please? Excuse me, could I try these shoes on please? Can I try o ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

جواهرات I like to browse in online jewellery stores

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به طور کلی و متضاد است با in particular In general, people are friendly here. ( به طور کلی، مردم اینجا دوستانه هستند. ) The movie was good, in g ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

�نگاه کردن به اطراف� چیز خاصی She is browsing so is just looking around in general, not for a particular item. I looked around the room to see who ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به طور خاص و مترادف هست با in particular Particularly به عبارت in particular شبیه است و عملکرد مشابهی دارد. The weather was cold, particularly in ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

�خاص� یا �ویژه� I'm looking for a particular shirt. ( من دنبال یک پیراهن خاص هستم. ) The food was good, but the dessert in particular was excell ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به طور خاص She is not looking for anything in particular. I like all your friends, but I like you in particular. ( من همه دوستانت را دوست دارم، ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گشت و گذار کردن - چرا کردن - چریدن - چیزی میان ترکیب دیدن و جستجو کردن مثلاً میری در داخل یک پاساژ و فروشگاه ها رو می بینید و بینشون برای چیزی که می ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Pack در معنای اول خود یک فعل است که به معنای �بستن�، �چیدن� یا �جمع کردن� وسایل است. این معنی در انگلیسی آمریکایی و بریتانیایی یکسان است. I need to ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

واقع گرایی

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ایده آل گرایی

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

couple �یک زوج� یا �یک جفت� My parents are a very happy couple. ( والدین من یک زوج بسیار خوشبخت هستند. ) The young couple got married last year. ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

couple �یک زوج� یا �یک جفت� My parents are a very happy couple. ( والدین من یک زوج بسیار خوشبخت هستند. ) The young couple got married last year. ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

a pair of یعنی یک جفت از I need to buy a pair of jeans. من نیازه که یک جفت جین بخرم pairs of یعنی جای خالی ( یک عدد می گذاریم ) جفت ها از I need ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

a pair of یعنی یک جفت از I need to buy a pair of jeans. من نیازه که یک جفت جین بخرم pairs of یعنی جای خالی ( یک عدد می گذاریم ) جفت ها از I need ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

چون دو عدد است پس شکل آن همیشه جمع نوشته می شود gloves به معنای دستکش

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گوشواره و شکل صحیح آن به صورت جمع همراه باs می باشد چون دو عدد است مانند shoes She was wearing a pair of long, silver earrings. ( او یک جفت گوشوا ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گوشواره و چون دو عدد است پس همیشه جمع استفاده می شود مانند shoes She was wearing a pair of long, silver earrings. ( او یک جفت گوشواره بلند نقره ا ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پیژامه یا لباس خواب آقایان این کلمه در انگلیسی بریتانیایی به صورت pyjamas و در انگلیسی آمریکایی به صورت pajamas نوشته می شود، اما تلفظ هر دو یکسان ا ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پیژامه یا لباس خواب آقایان این کلمه در انگلیسی بریتانیایی به صورت pyjamas و در انگلیسی آمریکایی به صورت pajamas نوشته می شود، اما تلفظ هر دو یکسان ا ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

عینک آفتابی Do you like these sunglasses?

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

معمولا به شورت مردانه boxers می گویند به شورت زنانه هم می گویند panties

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

معمولا به شورت مردانه boxers می گویند به شورت زنانه هم می گویند panties

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

لباس زیر و به هر نوع لباسی که با مدل های مختلف شورت پوشیده می شه در مرد یا زن میگن لباس زیر و به مجموعه ای از این لباس ها گفته می شه برای زنان: Pant ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شلوارک که معمولاً پوشیده می شه و باهاش به بیرون میریم و به حالت جمع نوشته میشه درست مثل shoes, jeans, trousers, sneakers, trainers به خاطر اینکه تن د ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

یک اسم است که به معنای �اثربخشی� یا �کارایی� است. The study examined the efficacy of the new vaccine. ( این تحقیق، اثربخشی واکسن جدید را بررسی کر ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

�کارآمد� یا �مؤثر� Our new factory is much more efficient than the old one. ( کارخانه جدید ما بسیار کارآمدتر از کارخانه قبلی است. ) She is a ver ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ایده آل This is the ideal place for a picnic. ( این مکان ایده آل برای پیک نیک است. ) An ideal solution would be to save both money and time. ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

�واقع بینانه� یا �واقع گرایانه� You need to have a realistic view of the situation. ( باید یک دیدگاه واقع بینانه نسبت به وضعیت داشته باشی. ) Her ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

�آغاز کردن� یا �شروع کردن� The government will initiate a new program to help students. ( دولت یک برنامه جدید را برای کمک به دانشجویان آغاز خواهد ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

�شخصیت مهم� یا �فرد برجسته� The president is an important personage in the country. ( رئیس جمهور یک شخصیت مهم در کشور است. ) The museum curator ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

hip به معنای �لگن� یا �کفل� است. این کلمه به قسمت بدن در دو طرف لگن، بین کمر و ران اشاره دارد. ​She put her hands on her hips. ( او دست هایش را ر ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تنه این کلمه به بخش اصلی بدن انسان، یعنی سینه و شکم، بدون سر، دست ها و پاها اشاره دارد. در واقع می توان آن را به تنه اصلی بدن هم معنا کرد He has a ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کفش پاشنه بلند Which shoes should I wear: my heels or sneakers?

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مجموعه لباسهای پایین تنه ( clothes you wear from your hips to feet ) trousers a skirt

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مجموعه لباسهای بالاتنه clothes you wear on your torso a t - shirt a jumper

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شورت زنانه در امریکا در انگلیس pants

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ژاکت - بلوز در انگلیس Jumper در امریکا Sweater

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

در انگلیسی بریتانیایی، trainers به کفش های ورزشی یا کتانی گفته می شود که برای ورزش یا استفاده روزمره به کار می روند. در انگلیسی آمریکایی، این کفش ها ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پوشیدن ( لباس، کفش، عینک ) این رایج ترین کاربرد آن است و به معنای پوشاندن بدن یا بخشی از آن با لباس یا اکسسوری است. She put on her coat before goi ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

راه راه مثل حالت پوست گورخر I love her stripey jumper! The zebra has a beautiful stripey coat. ( گورخر پوست راه راه زیبایی دارد. ) * He wore a s ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
١

بلوز یا پولیور I love her stripey jumper!

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

لباس ها و همیشه هم در حالت جمع به کار میره We usually spell "clothes" with an "s" at the end as it's always plural. You're wearing your best cloth ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Fashionable یک صفت است و به معنای �شیک� یا �مد روز� است. این کلمه برای توصیف یک فرد، لباس یا چیزی استفاده می شود که مطابق با مد روز است. He always ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Fashion یک اسم است و به معنای �مد� یا �سبک رایج� است. این کلمه به یک سبک لباس، آرایش یا رفتار اشاره دارد که در یک زمان خاص محبوب است. Long hair fo ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

to wear clothes عمل پوشاندن بدن با لباس I need to wear warmer clothes in winter. ( باید در زمستان لباس گرم تری بپوشم. ) He always wears nice clo ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شوری ( اسم )

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

متناقض It is paradoxical that in order to save money, you sometimes have to spend money. ( این متناقض نماست که برای پس انداز کردن پول، گاهی باید پ ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

�خوش طعم� اما متمایل به شور این کلمه اغلب در مقابل �sweet� ( شیرین ) قرار می گیرد. I prefer savoury snacks like chips over sweet ones like chocolat ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

�شخصیت اصلی� یا �قهرمان� یک داستان یا فیلم Katniss Everdeen is the protagonist of "The Hunger Games" series. ( کاتنیس اوردین شخصیت اصلی مجموعه �با ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

�شدید� در بسیاری از موارد intense و severe می توانند مترادف باشند، به ویژه هنگام توصیف درد، احساسات یا شرایط She has been under intense pressure at ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
١

�راز� یا �چیستان� The police are investigating the mystery of the missing painting. ( پلیس در حال تحقیق در مورد راز نقاشی گمشده است. ) How she p ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
١

�حل کردن� یا �فیصله دادن� : به معنای پیدا کردن راه حل یا پایان دادن به یک مشکل یا اختلاف است. We need to resolve this issue as soon as possible. ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کاراگاه In this detective film the murderer is a colleague of the detective.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

�نقشه راه� Before the trip, we bought a detailed roadmap of the entire country. ( قبل از سفر، یک نقشه راه دقیق از کل کشور خریدیم. ) Our team n ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

شکننده "I honestly don't know what to do. I'm dealing with so many problems all the time, and they just keep getting worse, and I'm getting more fr ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیمان - توافقنامه The two nations signed a peace accord to end the conflict. ( دو کشور برای پایان دادن به درگیری، یک پیمان صلح امضا کردند. ) The ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

سرکه You can use vinegar to clean windows. ( می توانی از سرکه برای تمیز کردن پنجره ها استفاده کنی. ) Add a little vinegar and oil to the salad. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

دوستانه The dog doesn't bite, it just wants to look friendly. ( سگ گاز نمی گیرد، فقط می خواهد ظاهر دوستانه ای داشته باشد. ) She tried to look fr ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مارمولک The lizard was sunbathing on the rock. ( مارمولک داشت روی سنگ آفتاب می گرفت. ) He saw a small green lizard in the garden. ( او یک مار ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ظاهر دوستانه یا صمیمی داشتن. ( عبارت فعلی ) The dog doesn't bite, it just wants to look friendly. ( سگ گاز نمی گیرد، فقط می خواهد ظاهر دوستانه ای ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در این مکان یا اینجا. ( عبارت قیدی ) It's too hot to stay in here. ( برای ماندن اینجا هوا خیلی گرم است. ) Please bring the boxes in here. ( ل ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سریع I took a quick look at the menu. ( من یک نگاه سریع به منو انداختم. ) We need to find a quick solution to this problem. ( باید یک راه حل ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

any more, anymore تفاوت اصلی در این است که anymore ( یک کلمه ) به زمان اشاره دارد، در حالی که any more ( دو کلمه ) به مقدار یا تعداد اشاره می کند. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کافی While someone is pouring us a drink, we can say "that's enough" when the amount is sufficient. We have a sufficient amount of food for every ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

amount به یک مقدار یا میزان از چیزی اشاره دارد که معمولاً قابل شمارش نیست. برای چیزهایی که قابل شمارش هستند ( مانند آدم ها یا کتاب ها ) ، معمولاً از ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بال مثل بال مرغ The calamari was a bit greasy and chicken wings were very salty!

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

�نسبتاً� یا �کمی� It's rather cold outside today. ( امروز هوا بیرون نسبتاً سرد است. ) The test was rather difficult, but I think I did well. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ماسالا یک کلمه هندی است که در آشپزی بین المللی استفاده می شود. Masala به معنای �مخلوط ادویه� است. "Chicken tikka masala" نام یک غذای کامل است که با ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پاتوق غذاخوری جای دنج غذاخوری میشه معناش کرد که پاتوق غذا خوردن یک فرده جایی هستش که همیشه میره اونجا غذا می خوره Pub یک نوع بار سنتی در کشورهای بری ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روغنی و پوشیده شده با روغن She is describing fish that is very oily. The salad dressing was a bit too oily for my taste. ( سس سالاد کمی زیادی ب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روغن مایع I don't like fried fish. The oil makes it too greasy. �من ماهی سرخ شده دوست ندارم. روغن آن را زیادی چرب می کند. �

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Greasy ( گریسی ) یک صفت است که به معنای �چرب� یا �روغنی� است و می تواند برای توصیف غذا، اشیاء یا حتی افراد استفاده شود. The pizza was a bit too gr ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

alright یک صفت است و به معنای �خوب�، �قابل قبول� یا �بد نبودن� است. The concert was alright, but the sound quality was not great. ( کنسرت بد نبو ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاملاً Quite یک قید است که معنای صفت بعد از خود را تشدید می کند و به معنای �کاملاً�، �نسبتاً� یا �واقعاً� است. در اینجا، quite به bland شدت می بخشد. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

�بی مزه� ( برای غذا ) This soup is too bland; it needs more salt and spices. ( این سوپ زیادی بی مزه است؛ به نمک و ادویه بیشتری نیاز دارد. ) It ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

tasty - delish - yummy - delicious همگی مترادف هستند و به معنای �لذیذ� یا �خوشمزه� می باشند. The cake was absolutely delicious. ( کیک کاملاً لذ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

این کلمه هم مثل چهار تای زیر معنا میده tasty - delish - yummy - delicious همگی مترادف هستند و به معنای �لذیذ� یا �خوشمزه� می باشند. The cake w ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

tasty - delish - yummy - delicious همگی مترادف هستند و به معنای �لذیذ� یا �خوشمزه� می باشند. The cake was absolutely delicious. ( کیک کاملاً لذ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"پیش پا افتاده"، "کسل کننده" یا "کلیشه ای" His speech was a series of banal clich�s. ( سخنرانی او مجموعه ای از کلیشه های پیش پا افتاده بود. ) Th ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حیف

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی اهمیت - کلیشه ای

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پچ پچ ( در حالت اسم ) - پچ پچ کردن - حرف های بی معنی زدن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

حاوی بودن - داشتن - در برداشتن This report contains all the necessary information. ( این گزارش شامل تمام اطلاعات لازم است. ) Does this drink co ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"متمایز" یا " متفاوت" The two species are genetically distinct from each other. ( این دو گونه از نظر ژنتیکی از یکدیگر متمایز هستند. ) We heard ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مگرنه - در غیر این صورت He uses honey to make the fish sweet, otherwise it would be too salty. The project was well - organized; otherwise, it wa ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

نکته مهم: taste به معنای مزه چیزی است که فقط با زبان خود حس می کنید، در حالی که flavor به معنای طعم تجربه کامل تری است که بینی و دهان شما با هم خلق ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طعم "The chef uses fresh herbs to give the dish a unique flavor. " ( سرآشپز از سبزی های تازه استفاده می کند تا طعم خاصی به غذا بدهد. ) *** taste ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تیز "bitter" is a sharp, sometimes unpleasant taste that contrasts with "sweet". �تلخی� ( bitter ) یک طعم تند و ناخوشایند است که در مقابل �شیرینی� ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناخوشایند - غیر باب میل **The smell was very unpleasant. " ( بوی آن بسیار ناخوشایند بود. ) He had an unpleasant conversation with his manager. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"تحمل کردن" یا "کنار آمدن با چیزی" Can you handle spicy food? He can't handle the pressure of the job. ( او نمی تواند فشار این کار را تحمل کند. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوشایند - باب میل The weather was very pleasant for our picnic. ( هوا برای پیک نیک ما بسیار دلپذیر بود. ) He is a very pleasant person to be ar ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لذیذ و خوشمزه یا شاید گفت در مواردی همان ملس خودمان هم می شود در زبان فارسی Savory ( سِی وِری ) یک طعم اساسی است که در زبان ژاپنی به آن اُمامی ( uma ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تند I can’t eat this dish; it's too spicy. ( نمی توانم این غذا را بخورم؛ خیلی تند است. ) Do you like spicy food? ( آیا غذای تند دوست داری؟ )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترش I love the sour taste of cranberries. ( من مزه ترش زغال اخته را دوست دارم. ) The old milk tasted a little sour. ( شیر کهنه کمی مزه ترش می ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تلخ This medicine has a very bitter taste. ( این دارو مزه بسیار تلخی دارد. ) The coffee was too bitter without sugar. ( قهوه بدون شکر خیلی تلخ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شور The soup is a little too salty. ( این سوپ کمی زیادی شور است. ) French fries can be too salty without ketchup. ( سیب زمینی سرخ کرده بدون سس ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیرین I fancy something sweet now. The cake was too sweet for me. ( کیک برای من خیلی شیرین بود. ) I love the sweet taste of strawberries. ( ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هدف "Our main objective is to increase sales by 20%. " ( هدف اصلی ما افزایش فروش به میزان ۲۰ درصد است. )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دردناک یک صفت است که به معنای �دردناک�، �ملتهب� یا �حساس� است. این کلمه برای توصیف دردی به کار می رود که اغلب به دلیل استفاده زیاد، آسیب دیدگی یا عفو ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گلو He had a dry throat from talking so much. ( به خاطر زیاد صحبت کردن، گلویش خشک شده بود. ) The food got stuck in her throat. ( غذا در گلویش ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گلو درد "I have a terrible sore throat. " ( من گلودرد وحشتناکی دارم. )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در برداشتن - شامل بودن - در برگرفتن The final price includes all taxes. ( قیمت نهایی شامل تمام مالیات ها است. )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چغندر قرمز

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

گوشه She fell in love with this little corner of Mexico. ( او عاشق این گوشه کوچک از مکزیک شد. )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

all year round عبارت "all year round"، کلمه round به معنای "در طولِ. . . " یا "در تمامِ. . . " است. این عبارت به صورت یک اصطلاح به کار می رود و به مع ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ساحل Beach ( بیچ ) به یک نوار باریک از شن یا سنگ ریزه در امتداد لبه یک دریا، دریاچه یا رودخانه گفته می شود. این کلمه به محلی مشخص و قابل قدم زدن اشار ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ساحل Coast ( کوست ) یک کلمه بسیار گسترده تر است و به کل ناحیه یا نوار زمین در مجاورت دریا یا اقیانوس اشاره دارد. این ناحیه می تواند شامل سواحل شنی ( ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ساحل There’s a small town on the Caribbean coast of Mexico.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوشحال I'm glad we reserved a table, the place seems totally booked! I’m so glad you could come. ( خیلی خوشحالم که توانستی بیایی. ) She was gl ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مشتاق - علاقمند You're keen on ordering dessert. Select the question that encourages a positive response. He's a keen football player. ( او یک ب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

تشویق کردن He encouraged me to learn English. ( او مرا به یادگیری زبان انگلیسی تشویق کرد. ) The teacher encourages students to ask questions. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مخلفات غذای اصلی "I ordered a steak with a side dish of fries. " ( من یک استیک با مخلفات سیب زمینی سرخ کرده سفارش دادم. )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"همگام سازی کردن" I need to sync my phone with my computer. ( باید گوشی ام را با کامپیوترم همگام سازی کنم. ) The audio and video are not in sync ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همکاری کردن The two companies cooperated on the new project. ( دو شرکت در پروژه جدید همکاری کردند. ) The suspect refused to cooperate with the p ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هماهنگ کردن The project manager needs to coordinate the team's efforts. ( مدیر پروژه باید تلاش های تیم را هماهنگ کند. ) We need to coordinate th ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

تعریف "Look up the definition of that word in the dictionary. " ( تعریف آن کلمه را در دیکشنری پیدا کن. ) "We need a clear definition of our goals ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"تعریف کردن"، "مشخص کردن" The contract defines the responsibilities of both parties. ( قرارداد، مسئولیت های هر دو طرف را مشخص می کند. ) The arch ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"نامشخص" "His role in the company is still undefined. " ( نقش او در شرکت هنوز مشخص نیست. ) "The boundaries of the new territory are undefined. " ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دارای آلرژی ( صفت ) I'm allergic to peanuts.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لبنیاتی I can't have milk for religious reasons. Do you have a dairy - free option, like almond milk?

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مناسب بودن If you have specific dietary requirements, you may ask for an option that can suit you. Does tomorrow at 3 p. m. suit you? ( آیا فردا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

در زیر Below are some common ones:

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

این عبارت به هر نوع محدودیت یا الزامی در رژیم غذایی یک فرد اشاره دارد. این محدودیت ها می توانند به دلایل مختلفی مانند آلرژی ، باورهای مذهبی، یا انتخا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در کشور انگلستان پودینگ که نوعی دسر است را گاهی به عنوان خود دسر استفاده می کنند که قسمت سوم یک غذا در رستوران است ولی منظورشان همان دسر است در کل S ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کلمه side معانی زیادی دارد که رایج ترین آن ها به �کنار� یا �سمت� اشاره می کند، اما در مورد غذا، معنی دیگری می دهد. به معنای �سمت�: The car is park ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Side dish ( ساید دیش ) یک عبارت انگلیسی است که به معنای "غذای جانبی" یا "مخلفات" که در کنار غذا می خورید است. مثلاً سالاد نوشابه و غیره

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"I ordered a steak with a side dish of fries. " ( من یک استیک با مخلفات سیب زمینی سرخ کرده سفارش دادم. )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خام If you order a steak, you may be asked if you want it "well done" or "medium rare".

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دسر که بخش سوم غذای یک اروپایی محسوب میشه در زمانی که به رستوران میره "a course" is a meal. A typical three - course meal includes a starter, a mai ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وعده غذایی یک meal معمولاً در زمان مشخصی از روز خورده می شود. Breakfast is the first meal of the day. ( صبحانه اولین وعده غذایی روز است. ) W ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

کلمه course در انگلیسی آمریکایی معانی مختلفی دارد که به ترتیب رایج ترین آن ها عبارتند از: معانی کلمه Course در انگلیسی آمریکایی ۱. کلاس یا درس درسی: ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیش غذا ( زمانی که این کلمه رو در محیط رستوران می شنوید ) به معنای "پیش غذا" یا "غذای شروع" است. این اولین بخش از وعده غذایی است که قبل از غذای اصل ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رحم - ترحم Mercy to the parasitic is cruelty to the productive. Mercy to the irresponsible is cruelty to the responsible. Mercy to criminals is ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ظلم Mercy to the parasitic is cruelty to the productive. Mercy to the irresponsible is cruelty to the responsible. Mercy to criminals is cruelty ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شلوغ در حالت صفت We walk into a busy restaurant. It looks crowded. How might we ask for a table?

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

هر اغلب در جملات منفی و سؤالی به کار می رود. We use "any" to suggest an undefined amount of something. We often use it in questions and negative se ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

اهمیت دادن "I don't mind waiting. " ( من اهمیتی به صبر کردن نمی دهم. ) I don't mind, any dessert is fine!

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

خواستن اما بسیار رسمی تر want I would like a cup of coffee, please. ( مایلم یک فنجان قهوه داشته باشم، لطفاً. ) Would you like to join us for di ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

کمی مقداری I'd like some water please.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

توجیه "Is this some kind of justification?" آیا این یه جور توجیهه؟

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوشحال I'm glad we reserved a table, the place seems totally booked!

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاملا We're fully booked. "The project is now fully complete. " ( پروژه اکنون کاملاً تکمیل شده است. ) "I fully agree with your opinion. " ( ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

under the . . . �به نامِ. . . � یا �در عنوانِ. . . �, �تحتِ. . . � ( تحت یک قانون یا شرایط ) I have a reservation under the name Sarah. ( من ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

"رزرو کردن" یا "جا گرفتن" "I want to book a flight to Paris. " ( من می خواهم یک پرواز به پاریس رزرو کنم. ) "We booked a table at the restaurant f ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رزرو کردن "I want to reserve a table for two tonight. " ( می خواهم امشب یک میز برای دو نفر رزرو کنم. ) "Did you reserve the tickets for the conce ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

make a reservation جا گرفتن - رزرو کردن "I made a reservation for two people at 8 p. m. " ( من برای دو نفر، ساعت ۸ شب رزرو کردم. ) "We need to ma ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Clich� ( کلیشه ) یک اسم است که به یک عبارت، روایت، ایده، یا عنصر هنری ( مثل طرح داستان ) اشاره دارد که آنقدر تکراری و بیش از حد استفاده شده است که تا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حق سرویس مثلاً شما میری تو یک رستورانی یک ساندویچ می خرید ۳۰ دلار عد می بینید صورتحسابتون شده ۳۵ دلار چون ۵ دلار اضافه گرفتن به عنوان حق سرویس که الب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گذاشتن Shall we leave a tip? "انعام بگذاریم؟" Can you leave a note for him on the kitchen table? ( می توانی یک یادداشت برای او روی میز آشپزخانه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لیست غذا * فهرست انتخاب هر چیزی When ordering from a menu, we use "the", e. g. "Can I have the mango salad?". He has a whole menu of excuses for b ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صورتحساب - قبض پرداخت هزینه چیزی May I have the bill, please? "Can I have the bill, please?" ( می توانم صورت حساب را داشته باشم، لطفاً؟ ) "My pho ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

سس خردل Can I have some mustard, please?

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آوردن Could you bring us some more water? "Can you bring a bottle of water with you?" ( می توانی یک بطری آب با خودت بیاوری؟ ) "He brought his do ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال های بیشتری از این فعل به معنای تصمیم گرفتن I need more time to decide. "I need to decide what to wear for the party. " ( من باید تصمیم بگیر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال های بیشتر از این فعل که به عمل سلام کردن یا خوشامد گفتن یا تبریک گفتن اشاره دارد. I greet every person I meet with a smile. ( من به هر کسی ک ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قهوه چی سی که قهوه را تهیه و به شما در قهوه فروشی ارائه می دهد

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مشتری Waiting staff ask this question when taking the customer's food orde

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرسنل پذیرایی Waiting staff ask this question when taking the customer's food order

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"خسته کردن" یا "کسل کردن" "This movie bores me. " ( این فیلم من را خسته می کند. ) His long monologues always bore me. ( تک گویی های طولانی او ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جو دوسر I ate| cereal with oat milk. "من غلات را با شیر جو خوردم. " Oats are used to make oatmeal and oat milk. ( از جو دوسر برای تهیه بلغور جو ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

غلات The farmer grows different kinds of cereal. ( کشاورز انواع مختلفی از غلات می کارد. ) My favorite breakfast is cereal with milk. ( صبحانه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تمام شببه ( عنوان قید Adverb ) * شبانه ( صفت ) * یک شبه ( صفت ) Mix the ingredients, then marinate the chicken in the fridge overnight. "مواد لازم ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

marinate به معنای قرار دادن غذا ( اغلب گوشت، مرغ یا ماهی ) در یک مایع آبی یا روغنی طعم دار ( marinade ) است. هدف از این کار، نرم کردن غذا و افزودن طع ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ماده سازنده - هر نوع ماده سازنده برای تهیه چیز دیگر چه در آشپزی چه در داروسازی و غیره - ترکیب سازنده Mix the ingredients, then marinate the chicken ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سس دقیقاً همان معنایی که در زبان فارسی خودمان دارد Add some vegetable oil and soy sauce

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

تمام - همه We've been inside for the whole day. "ما تمام روز داخل ( خانه ) بوده ایم. "

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

داخل We've been inside for the whole day. "ما تمام روز داخل ( خانه ) بوده ایم. "

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

We've been inside for the whole day. "ما تمام روز داخل ( خانه ) بوده ایم. "

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آرد ( ر اینجا تلفظ کردن این کلمه هم مهمه چون خیلیا اشتباه تلفظش می کنن ) I need to weigh the flour.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

weigh وزن کردن - weight وزن "Can you weigh the flour for the cake?" ( می توانی آرد کیک را وزن کنی؟ ) "The package weighs two kilograms. " ( وزن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

weigh وزن کردن - weight وزن "Can you weigh the flour for the cake?" ( می توانی آرد کیک را وزن کنی؟ ) "The package weighs two kilograms. " ( وزن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هم زدن با قاشق در آشپزی "You need to whisk the eggs until they are frothy. " ( باید تخم مرغ ها را آنقدر بزنی تا کف دار شوند. )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

�رفتن به جایی و آوردن چیزی� یا میشه به طور خلاصه گفت به معنای فراهم کردن چیزی هستش ثلاً میری تخم مرغ فراهم می کنی میاری Can you go and get the keys ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

متضاد "You're so cool because you do two opposite things at the same time. On one hand, you send me help, and on the other hand, you act against me. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

متضاد "You're so cool because you do two contradictory things at the same time. On one hand, you send me help, and on the other hand, you take actio ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پولک یا تکه نازک: این رایج ترین معنای flake است و به یک تکه کوچک، نازک و صاف از چیزی اشاره دارد. Should I stir in some red pepper flakes? "He caug ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مثال های بیشتر به معنای آرام جوشیدن The sauce is simmering on the stove. ( سس دارد روی اجاق آرام می جوشد. ) My anger simmers whenever he talks a ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

heat به تنهایی اسم به معنای گرما هست اما اگه بخوایم فرش کنیم باید از heat up استفاده کنیم درست مانند warm که به معنای گرم در حالت صفت به کار میره اما ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آب میوه Squeeze a few oranges to make fresh juice

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

heat به تنهایی اسم به معنای گرما هست اما اگه بخوایم فرش کنیم باید از heat up استفاده کنیم درست مانند warm که به معنای گرم در حالت صفت به کار میره اما ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

warm به معنای گرم در حالت صفت به کار میره اما اگه بخواهیم فعلش کنیم باید از warm up استفاده کنیم

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

warm به معنای گرم در حالت صفت به کار میره اما اگه بخواهیم فعلش کنیم باید از warm up استفاده کنیم Warm: به معنای گرم ( صفت ) ☀️ Warm یک صفت است که و ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همچون فعل chop فعل عبارتی chop up نیز به معنای �خرد کردن� است، اما حرف اضافه up یک حس �کامل بودن� یا �به طور کامل انجام شدن� را به آن اضافه می کند. c ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یک توضیح مهم: همچون فعل chop فعل عبارتی chop up نیز به معنای �خرد کردن� است، اما حرف اضافه up یک حس �کامل بودن� یا �به طور کامل انجام شدن� را به آن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Please, chop up some onion for the salad.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

You can serve the pudding after it has cooled down.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کشیدن غذا در ظرف برای میل کردن Let it cool down before dishing up the pudding.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سبزی Wash the herbs, then chop them.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

منظم شده - مرتب شده "The books on the shelf are ordered by author's last name. " ( کتاب های روی قفسه بر اساس نام خانوادگی نویسنده مرتب شده اند. ) ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با نظم

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ماهیتابه Pour some cream into the pan.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

کاسه Pour some milk into a bowl and stir in some sugar.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرما در حالت اسم Reduce the heat and simmer the soup for 15 minutes.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاهش دادن Reduce the heat and simmer the soup for 15 minutes.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

پودر کردن یا آسیاب کردن "I like to grind my own coffee beans. " ( من دوست دارم دانه های قهوه ام را خودم آسیاب کنم. ) "The machine can grind the s ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریز خرد کردن تقریباً معادل crush در آشپزی که به معنای له کردن است "You need to mince the garlic very finely. " ( باید سیر را خیلی ریز خرد کنی. ) ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرو کردن - سرو شدن "Serve with mashed potatoes and green beans. " ( با پوره سیب زمینی و لوبیا سبز سرو شود. ) "Serve hot. " ( داغ سرو شود. )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فلفل تند قرمز که نوعی ادویه محسوب می شود در آشپزی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ادویه � spices ( chilli, turmeric, black pepper, salt )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

�کافی بودن برای� یا �سرو کردن برای� این فعل یک اصطلاح رایج در دستورالعمل های آشپزی ( دستور پخت ) است. "This recipe serves 2. " ( این دستور پخت ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

آرام جوشیدن - دم کشیدن مثلاً غذا رو بذاریم توی ظرف به مدت یک ساعت دم بکشه فعل simmer به معنای "آرام جوشیدن" یا "ملایم پختن" یک غذا در مایع است. ای ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فشردن مثلاً لیمو به داخل غذا "He squeezed the lemon to get the juice out. " ( او لیمو را فشرد تا آبش را بگیرد. ) "Don't squeeze the toothpaste f ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

Pour: ریختن مثلاً یک مایع به درون یک ظرف "Please pour some water into this glass. " ( لطفاً مقداری آب در این لیوان بریز. ) "He poured a cup of te ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Stir In: اضافه کردن و هم زدن فعل عبارتی stir in به معنای "اضافه کردن یک ماده جدید به مخلوط و هم زدن آن" است. تمرکز این عبارت بر روی ماده ای است که ب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هم زدن با قاشق "Please stir the soup every few minutes. " ( لطفاً هر چند دقیقه سوپ را هم بزن. ) "He stirred his coffee with a spoon. " ( او قهوه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

له کردن مثلاً سیر یا سایر ملزومات آشپزی "First, crush two cloves of garlic. " ( اول، دو حبه سیر را له کن. ) "Use a food processor to crush the bi ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دستورالعمل پخت غذا

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طوطی a tin of tomato یک قوطی رب گوجه

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حبه مثلاً حبه سیر garlic clove

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

خورشت یا آبگوشت: این رایج ترین معنای stew است و به غذایی اشاره دارد که در آن گوشت و/یا سبزیجات به آرامی و برای مدت طولانی در مایع پخته می شوند. "We ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تزریق کننده یا در زبان فارسی خودمون واژه معادلش انژکتور

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Dish Up: به معنای سرو کردن غذا ( Literal ) - غذا کشیدن در ظرف I'm going to dish up the food onto a plate. "من می خواهم غذا را در بشقاب بکشم. " " ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هم زدن با قاشق Warm up the milk and stir in some chocolate.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریز ریز کردن He chopped up the onion for the pie.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرم شدن "I need to warm up my hands; they are freezing. " ( باید دست هایم را گرم کنم؛ یخ زده اند. ) "The food will warm up in the microwave. " ( ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خنک شدن یا خنک کردن مثلاً نوشیدنی یا غذا که خیلی داغه "The food is cooling down. " ( غذا دارد خنک می شود. ) "I want to cool down the food. " ( م ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سوپ She's heating up the soup.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کیک پختن این فعل معمولاً برای پختن غذاهایی مانند نان، کیک، کلوچه و شیرینی جات در فر استفاده می شود. ویژگی اصلی bake این است که غذا با حرارت خشک و به ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Roast به معنای "برشته کردن" یا "کباب کردن در فر" است. این روش پخت معمولاً برای گوشت یا سبزیجات در دمای بالا و بدون مایع استفاده می شود. I roasted ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به معنای "کباب کردن" یا "کباب پز کردن" غذا بر روی شعله مستقیم یا حرارت زیاد است. این فعل اغلب برای کباب کردن گوشت، سبزیجات یا ماهی استفاده می شود. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پلو مثل پلو ایرانی خودمون برنجی که با آب جوش پخته بشه I always boil the rice to make pilau. "We're having chicken pilau for dinner tonight. " ( ا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کتری آب جوش Could you boil the kettle? "Can you fill the kettle and turn it on?" ( می توانی کتری را پر کنی و روشنش کنی؟ )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آب پز کردن - با آب "جوشاندن" یا "جوشیدن" "Please boil some water for the tea. " ( لطفاً مقداری آب برای چای بجوشان. ) "We boiled the eggs for five ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرخ کردن با روغن "to fry" refers to cooking on a high heat, usually with fat ( e. g. oil ) . "Do you want to fry an egg for breakfast?" ( می خواهی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیلاو یا همان پلوی برنج فارسی خودمان که از زبان انگلیسی وارد زبان فارسی شده

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

​۱​۱​۱. محیط و مکان ​این معنا به مکان، زمان و شرایطی اشاره دارد که یک رویداد یا داستان در آن اتفاق می افتد. ​"The restaurant has a beautiful settin ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

توجیه کردن This is not legitimate, and don't try to justify your mistakes. ( این مشروع نیست و سعی نکن اشتباهاتت را توجیه کنی. )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مشروع در حالت صفت و مشروع کردن در حالت فعل

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تجویز کردن یا دادن دارو به بیمار ( داروسازی ) به معنای "تجویز کردن"، "دادن" یا "اِعمال کردن" یک دارو، درمان یا واکسن به بیمار است. این فعل اغلب برا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"تعریف کردن" یا "مشخص کردن" "How would you define the word 'success'?" ( چگونه کلمه �موفقیت� را تعریف می کنی؟ ) "The contract defines the terms o ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تعریف مثلاً وقتی معنای یه چیز رو داری تعریف می کنی یک چیز علمی و یا فنی و غیره

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آماده کردن "I prepared the vegetables earlier. " "من سبزیجات را قبلاً ( یا زودتر ) آماده کردم. " "to prep" یک شکل کوتاه و غیررسمی از فعل to prepa ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زودتر - Earlier به معنای "در یک زمان پیش از زمان حاضر" است. این کلمه فقط به زمان اتفاق افتادن یک عمل اشاره دارد I prepared the vegetables earlier. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"پوست کندن"، "پوست گرفتن" یا "جدا کردن لایه ی بیرونی" Could you peel the potatoes? "She peeled the potatoes for dinner. " ( او برای شام سیب زمینی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آجیل "to chop" means to cut food into smaller pieces, such as herbs and nuts.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سبزیجات "to chop" means to cut food into smaller pieces, such as herbs and nuts.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قطعه - تکه "You can chop the peppers into very small cubes or you can slice them to make long, thin pieces. " "می توانی فلفل ها را به صورت حبه های ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نازک "You can chop the peppers into very small cubes or you can slice them to make long, thin pieces. " "می توانی فلفل ها را به صورت حبه های بسیار ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مکعب - حبه "You can chop the peppers into very small cubes or you can slice them to make long, thin pieces. " "می توانی فلفل ها را به صورت حبه های ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فلفل "You can chop the peppers into very small cubes or you can slice them to make long, thin pieces. " "می توانی فلفل ها را به صورت حبه های بسیار ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در این جمله زیر، into یک حرف اضافه است که به نتیجه یک عمل یا تبدیل شدن به یک حالت جدید اشاره دارد. "Can you slice the onions and tomatoes into thi ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"دایره" یا "حلقه" Can you slice the onions and tomatoes into thin circles? "می توانی پیاز و گوجه ها را به صورت حلقه های نازک برش بزنی؟" "They all ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"ورقه ورقه کردن" یا "برش زدن" مثلاً میوه یا نان و غیره Can you slice the onions and tomatoes into thin circles? Slice the bread for the sandwiches ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هویج Use a knife to chop the carrots.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیاز Chop the onions into small pieces. ( پیازها را به قطعات کوچک خرد کن. )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چاقو Use a knife to chop the carrots.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خرد کردن یا تکه تکه کردن مثلاً با چاقو Do you want me to chop the onions? Chop the onions into small pieces. ( پیازها را به قطعات کوچک خرد کن. ) ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

علیت

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

چند نمونه دیگر از کاربرد این فعل به عنوان از شر چیزی خلاص شدن "The hospital disposes of medical waste safely every day. " ( بیمارستان هر روز زباله ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مهمان Let's tidy up the house before the guests arrive.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پر مثل پره پرندگان "He found a beautiful peacock feather on the ground. " ( او یک پَر طاووس زیبا روی زمین پیدا کرد. ) "The pillow is filled with ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ایده کلی از یک چیز مثلا داریم نه دقیق

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

قرض - فرضیه "This is a hypothetical situation, and we are talking about a hypothesis. "

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرضی مثل دشمن فرضی Hypothetical enemy This is just a hypothetical situation. Let’s discuss a hypothetical example. We are considering a hypoth ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

کلمه association یک اسم است که دو معنای اصلی دارد: ۱. ارتباط: "I have a positive association with that song. " ( من یک ارتباط مثبت با آن آهنگ دارم ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

علت و معلول لاً می خوای بگی که این کاری که تو می کنی رابطه علت و معلولی داره

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

علیت لاً می خوای بگی من برای تعیین علت یه چیزی یا علیت یه چیزی دارم تلاش می کنم یعنی می خوام ببینم علتش چیه

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قالی Can you vacuum the carpets?

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لباس های چرک و نشسته Put the dirty washing in the washing machine. "Can you separate the white washing from the colored?" ( می توانی لباس های س ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به عنوان اسم: به معنای "گرد و غبار" یا "خاک" است. "There was a layer of dust on the furniture. " ( یک لایه گرد و غبار روی مبلمان بود. ) به عنوان ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیک نیک Would you like to go for a picnic with me?

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حالشو داری - حسشو داری زمانی که با این ساختار نوشته میشه do you feel like . . . ing این ساختار اغلب در گفتگوهای روزمره برای پیشنهاد دادن یا بررسی حا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"در کمین بودن" یا "پنهان شدن" "A wolf was lurking in the shadows. " ( یک گرگ در سایه ها در کمین بود. ) "Danger lurks around every corner. " ( خط ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مخدوش کردن - گیج و مبهوت کردن - آچمز کردن "The surprising factor confounded the study's results. " ( عامل شگفت انگیز، نتایج تحقیق را مخدوش کرد. ) ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گردگیر use a duster to dust the table

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گردگیری کردن use a duster to dust the table

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

dust the table گردگیری میز" یا "غبارروبی میز"

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

do you feel like . . . . . ing با ایم ساختار به کار میره به معنای "حسشو داری؟" یا "حالت هست. . . ؟" ​Do you feel like going to the movies tonight? ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قفل کردن Remember to lock the door at night before you go to bed.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تخلیه کردن put the dirty dishes in the dishwasher. In the morning, empty it and put away the clean dishes. "Please empty the rubbish bin. " ( لط ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

گرم کردن مثلاً غذا You don't need to buy groceries because I've made enough food for the next 7 days. Just heat it up for dinner or when you get hun ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تغذیه دادن - غذا دادن مثلاً به کودک یا به حیوان و غیره Every day, make your beds, take out the rubbish and recycling, and feed the dog. "The river ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

recycling: به "مواد بازیافتی" ( مانند کاغذ، پلاستیک و شیشه ) Every day, make your beds, take out the rubbish and recycling

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دستور دادن "The judge instructed the jury to disregard the previous testimony. " ( قاضی به هیئت منصفه دستور داد که شهادت قبلی را نادیده بگیرند. ) ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

دستور دادن The woman commands Michele to go to sleep.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرتاب کردن "He threw the ball to the dog. " ( او توپ را به سمت سگ پرتاب کرد. ) "The police asked him to throw the weapon on the ground. " ( پلیس ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دور انداختن "Please throw away your garbage. " ( لطفاً زباله هایت را دور بینداز. ) Throw away these vegetables.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"درهم و برهم" یا "نامرتب" This storage room is messy. You didn't tidy it up. "Her room is always messy. " ( اتاق او همیشه درهم و برهم است. ) " ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"انبار" یا "محل نگهداری" This storage room is messy. You didn't tidy it up.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کثیفی "The car was covered in dirt after driving on the unpaved road. " ( ماشین بعد از رانندگی در جاده خاکی، پر از خاک شده بود. ) "She wiped the ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

up بعد از بعضی از افعال به کار میره چون در این موارد، کلمه up به تنهایی معنی �بالا� نمی دهد، بلکه معنای فعل اصلی را کامل می کند یا تغییر می دهد. افز ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرتب کردن Please tidy up your bedroom. It's a mess! "It's your turn to tidy up the living room. " ( نوبت توست که اتاق نشیمن را مرتب کنی. ) "Plea ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تمیز و مرتب کردن We've already cleaned up the kitchen. Can you clean up the kitchen? "We need to clean up the kitchen after dinner. " ( ما با ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ظرف شستن همچنین با این ساختار هم میاد do the washing up ( We only ever use “to wash up" in a cleaning context, in the sense of washing the dishes / ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رسیدن و با این ساختار همیشه نوشته میشه arrive at I haven't done the shopping yet as I just arrived at the supermarket. ( من هنوز خریدها را انجام ن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

رسیدن به یک مکانی I haven't done the shopping yet as I just got to the supermarket. What do we need? "من هنوز خریدها را انجام نداده ام چون تازه به ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خرید خانه را انجام دادن I haven't done the shopping yet as I just got to the supermarket. What do we need? "من هنوز خریدها را انجام نداده ام چون تاز ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نیمه روز It's midday! What did you do all morning?

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صفت به معنای "عقب بودن" یا "عقب افتادن از برنامه" You are behind. ( تو عقب افتاده ای از کارهایت. ) He is behind in his schoolwork. ( او در تکالیف ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نان They make the best bread.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

"شلوغی"، "درهم ریختگی" یا "کثیفی" مثال: My room is a mess. ( اتاق من شلوغ است. ) مثال: There is a lot of mess on the floor. ( کف زمین پر از آشغال ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"بهم ریختن" یا "ایجاد شلوغی" مثال: The children made a mess in the kitchen. ( بچه ها آشپزخانه را بهم ریختند. ) مثال: Be careful not to make a mess ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

make برای غذاها و نوشیدنی ها زمانی که خودمان آنها را می سازیم هم به کار ی رود مثلاً Let's make a cake I made a cup of tea. He has made a mess.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱. ساختن یا خلق کردن ما از to make برای اشاره به چیزهایی استفاده می کنیم که آن ها را می سازیم، خلق می کنیم یا به وجود می آوریم. در این موارد، نتیجه ی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اتو کردن Have you done the ironing?

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

تا الان I'm so behind! I haven't done the laundry or the cleaning. So far, I've just made the bed!

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عقب بودن در حالت صفتی "We are behind on our project deadline. " ( ما از مهلت پروژه عقب هستیم. ) I'm so behind من خیلی عقبم از برنامه ها

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لطف Could you do me a favour? "The teacher showed favour to her best student. " ( معلم محبت بیشتری به بهترین دانش آموزش نشان داد. )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

خرابکاری "The room was a complete mess after the party. " ( بعد از مهمانی، اتاق یک خرابکاری کامل بود. )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با دست Our washing machine broke, so we have to wash our clothes by hand.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مرطوب They've just mopped the floor, so it's wet.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

سر جای خود گذاشتن چیزی که برداشتیم و بعد از اینکه استفاده کردیم باید سر جای خودش بذاریم "Please put away your toys when you are finished playing. " ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

"از نظرِ"، "از لحاظِ" یا "در رابطه با" "The project was a success in terms of budget, but not deadlines. " ( این پروژه از لحاظ بودجه موفق بود، اما ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قاچاق کردن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در خطر قرار دادن you are taking risks for me? that's what friends do تو خودتو به خاطر من تحت خطر قرار میدی؟ این کاریه که دوستان انجام میدن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اهرم "Our strong brand name gives us significant leverage in the market. " ( نام تجاری قدرتمند ما، اهرم فشار قابل توجهی در بازار به ما می دهد. ) ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تخلیه کردن یک مکان توسط افراد به صورت داوطلبانه یا اجباری "The police ordered everyone to evacuate the building immediately. " ( پلیس به همه دستور ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"کنار گذاشتن" گذاشتن چیزی سر جای خودش" I've washed the dishes and put them away. "Please put away your toys when you are finished playing. " ( لط ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دستشویی ( در انگلیسی بریتانیا )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نیمه هوشیار - نیمه خواب "He was still half awake when his alarm went off. " ( وقتی آلارمش به صدا درآمد، او هنوز نیمه خواب بود. ) "I remember he ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"با وجود این همه" مثلاً یه عالمه توضیح میدی میری کاری رو انجام میدی می بینی که به اون آسونی که می گفتی نبود not so easy after all

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی طرف و بی احساس "A judge must be dispassionate when hearing a case. " ( یک قاضی باید هنگام رسیدگی به یک پرونده بی طرف باشد. ) "We need a dispas ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مشتاق و احساساتی "He is a passionate advocate for human rights. " ( او یک مدافع مشتاق حقوق بشر است. ) "The band gave a passionate performance. " ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معقول "He is a very rational person who always thinks before he acts. " ( او یک فرد بسیار عاقل است که همیشه قبل از عمل فکر می کند. ) "Making a li ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معقولانه - عاقلانه "He decided to sell his house rationally, not emotionally. " ( او عاقلانه تصمیم به فروش خانه اش گرفت، نه از روی احساس. ) "To s ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ضربه روحی شدن "The car accident traumatized him for years. " ( تصادف اتومبیل، سال ها به او آسیب روحی وارد کرد. ) "The war veterans were traumatiz ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از روی بی فکری کار خطرناک انجام دادن و متوجه عواقبش نبودن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

"بی فکر" این کلمه برای توصیف فردی به کار می رود که کاری خطرناک یا پر ریسک را بدون توجه کافی به عواقب یا خطرات احتمالی آن انجام می دهد. یک عمل reckl ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همشو did you hear all that?

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

انتقال دادن یک گفته از یک نفر به نفر دیگر I'll pass this on یعنی من حرفاتو منتقل می کنم به اون فرد مورد نظر

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بدون جلب توجه"، "پنهانی" یا "مخفیانه" "The company is developing a new product under the radar. " ( شرکت در حال ساخت یک محصول جدید به صورت مخفیانه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

کمین it is an ambush

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تغییر جهت دادن ۱۸۰ درجه مثلاً اگه شمال میری یهو بری جنوب یا برعکس "He heard a noise and turned around to see what it was. " ( او صدایی شنید و برگش ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خدعه کردن "ناروزدن"، "خیانت" یا "پشت کردن به کسی" "He was planning to double cross his business partner after the deal was done. " ( او قصد داشت بع ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"دور زدن" "We decided to bypass the city center to avoid traffic. " ( ما تصمیم گرفتیم برای فرار از ترافیک، مرکز شهر را دور بزنیم. ) "He tried to ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عبارت take my eyes off you به این معنی است که �چشم هایم را از تو بردارم�. I won't take my eyes off you for a second. حتی یک ثانیه هم چشم ازت برنم

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کارشکنی کردن عمدی تا یک کاری انجام نشه "The spy sabotaged the enemy's communication system. " ( جاسوس سیستم ارتباطی دشمن را خرابکاری کرد. ) "She ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مخفی کار و سری بودن در حالت صفت we have to be secrative

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

�در مراقبت یا تحت اختیار فردی توانمند و مسئولیت پذیر بودن� مثلاً می خوای بگی که نگران نباش به فرد خوبی سپرده شده این اصطلاح برای اطمینان دادن به کسی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به کنار کلمه ی aside به تنهایی یک قید است که به معنای "کنار" یا "به یک سمت" است. این کلمه نشان می دهد که یک شیء یا فرد از مسیر اصلی یا از یک نقطه م ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در اکثر کاربردهای رایج، put aside و set aside مترادف یکدیگر هستند و هر دو به یک معنی به کار می روند.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کنار گذاشتن و مترادف است با set aside در اکثر کاربردهای رایج، put aside و set aside مترادف یکدیگر هستند و هر دو به یک معنی به کار می روند. I know i ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کنار گذاشتن چیزی مثلاً یک مشکلی داری اونو فعلاً کنار می ذاری عد دوباره بهش برمی گردی I know it's impossible but I want you to set aside it for now " ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

احساسات و به شکل جمع نوشته میشه please control your emotions

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شروط و به صورت جمع همیشه نوشته می شه term ثلاً وقتی می خوای بگی که برای انجام دادن این کار یه سری شروط دارم "Please read the terms carefully. " ( ل ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

in the meantime یک عبارت قیدی است که به معنای "در این فاصله"، "در همین حین" یا "در این مدت" است. "The train will arrive in an hour. In the meantim ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زورگیری کردن "He tried to blackmail his boss with sensitive company documents. " ( او سعی کرد با مدارک محرمانه شرکت از رئیسش باج گیری کند. )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وانمود کردن "Let's pretend we are flying. " ( بیا وانمود کنیم که داریم پرواز می کنیم. ) "She pretended not to hear me. " ( او تظاهر کرد که صدای ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل و جرات خواستن چیزی یا کاری مثلاً یه کار خطرناک می خوای انجام بدی عد میگی که این کار دل و جرات می خواد it tkaes courage "You need to take courage ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی خبر از یه چیزی این کلمه برای توصیف فردی به کار می رود که کاری را انجام می دهد یا در رویدادی شرکت می کند، بدون اینکه از عواقب کامل آن یا از حقایق ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مخالف یک سیستم حکومتی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وقتی در زمان گذشته به کار میره در معنای تمیز و مرتب کردن I have washed the dishes and tidied the kitchen.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

inversely related "رابطه معکوس" یا "وابستگی معکوس" رابطه معکوس مثلاً از لحاظ ریاضی یا آماری این عبارت برای توصیف رابطه ای به کار می رود که در آن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

inversely related "رابطه معکوس" یا "وابستگی معکوس" رابطه معکوس مثلاً از لحاظ ریاضی یا آماری این عبارت برای توصیف رابطه ای به کار می رود که در آن ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"رابطه معکوس" یا "وابستگی معکوس" رابطه معکوس مثلاً از لحاظ ریاضی یا آماری این عبارت برای توصیف رابطه ای به کار می رود که در آن، دو عامل یا متغیر در ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مجموعه یا لیست کارها یا اهداف یک شخص یا گروه برای یک هدف خاص "The new CEO's agenda is to focus on innovation and technology. " ( برنامه مدیرعامل جد ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سخت تر Doing the housework was harder in the past. "This problem is much harder than the last one. " ( این مسئله از مسئله قبلی خیلی سخت تر است. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

حاضری - "از پیش آماده شده"، "حاضری" یا "آماده ی استفاده" - یزی که از قبل حاضر شده و فروخته می شه مثل اجناس توی بازار و لازم نیست شما اون رو خودتون شخ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اگرچه Though they were fun, chickens were kept just to produce eggs, not as a pet.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فروشنده A food seller would come to the house to sell groceries.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روشن کردن We need electricity to light and heat our house.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جمع را گرد هم آوردن - دور هم آوردن Living in the past is not always easy. But the families learn that sometimes, life without technology can bring ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درخشان * عالی و محشر "The sky was a brilliant blue this morning. " ( امروز صبح آسمان یک آبی درخشان بود. ) "She is a brilliant scientist. " ( او ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روشن کردن تاریکی People in the past needed to be good at making things themselves. With no electricity they have only candles to light up the night. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

***نگه داشتن For eggs they keep chickens at home برای تخم مرغ آنها در خانه مرغ نگهداری می کنند "You can keep the change. " ( می توانی بقیه ی پول ر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرم کردن There is no electricity or gas. Only a fire in the kitchen. It’s used for cooking and heating.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طرفداری جدی - "طرفدار پر و پا قرص" یا "علاقه مند شدید" Being a big fan of someone isn't a good thing, because it can show mental weakness. Being a ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

بیشتر از همه - بیشتر از همه چیز What do you think you're going to miss the most?" "فکر می کنی بیشتر از همه دلت برای چی تنگ می شه "She is the most t ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لبنیاتی - مربوط به لبنیات ( صفت ) با diary متفاوت است که به معنای دفترچه خاطرات است

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

دفتر خاطرات I wonder where my diary is

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تلافی کردن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

داخل شدن ، وارد شدن به چیزی Nothing is getting in my way.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برگشتن مثلاً به خانه بعد از کار به معنای بازگشتن به یک محل، معمولاً به خانه، محل کار یا یک مکان دیگر است. Jessica Could you vacuum when you get bac ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بازیافت در حالت اسم

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

to dispose of، "از شر چیزی خلاص شدن"، "دور انداختن" یا "به نحو مناسبی از بین بردن" است. این عبارت معمولاً برای اشاره به زباله یا وسایل غیرقابل استفاد ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به جای "We'll go out for dinner instead of cooking at home. " ( به جای آشپزی کردن در خانه، برای شام بیرون می رویم. ) "I bought a book instead of ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بازیافت کردن "We recycle all of our plastic bottles. " ( ما تمام بطری های پلاستیکی مان را بازیافت می کنیم. ) "The company recycles old newspapers ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عبارت "to take out the rubbish/garbage/trash" یک اصطلاح رایج در انگلیسی است که به معنای "بیرون گذاشتن زباله ها" است. ( کلمه rubbish در انگلیسی بری ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عبارت "to take out the rubbish/garbage/trash" یک اصطلاح رایج در انگلیسی است که به معنای "بیرون گذاشتن زباله ها" است. ( کلمه rubbish در انگلیسی بری ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عبارت "to take out the rubbish" یک اصطلاح رایج در انگلیسی بریتانیایی است که به معنای "بیرون گذاشتن زباله ها" است. کلمه rubbish در انگلیسی بریتانیای ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عبارت "to take out the rubbish" یک اصطلاح رایج در انگلیسی بریتانیایی است که به معنای "بیرون گذاشتن زباله ها" است. کلمه rubbish در انگلیسی بریتانیای ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

عبارت "to buy the groceries" یک اصطلاح رایج در زبان انگلیسی است که به معنای "خرید مواد غذایی" یا "خرید از سوپرمارکت" است. "I need to buy the groce ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

عبارت "to buy the groceries" یک اصطلاح رایج در زبان انگلیسی است که به معنای "خرید مواد غذایی" یا "خرید از سوپرمارکت" است. "I need to buy the groce ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوبت گرفتن برای به نوبت انجام دادن کاری مثل کارهای خانه بین اعضای خانواده مثلاً مانی که می خواهید دیگران را دعوت کنید تا نوبت بگیرند تا یک کاری را به ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عبارت "to take turns" یک اصطلاح رایج در زبان انگلیسی است که به معنای "نوبت گرفتن" جهت "به نوبت انجام دادن کاری" مثلاً زمانی که می خواهید یک خانه را ت ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همراهی کردن مثلاً برای رفتن به یک جا همراه با کسی رفتن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برای شستشوی ظرف ها to do the washing up را به کار میبریم "I'll cook dinner tonight, and you can do the washing up. " ( من امشب شام می پزم، و تو می ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برای شستن ( wash ) لباس های کثیف ( Laundry ) با ماشین لباسشویی ( Washing machine ) می توان از این چهار فعل استفاده کرد, این چهار عبارت همگی به فرآیند ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برای شستن لباس های کثیف ( Laundry ) با ماشین لباسشویی می توان از این چهار فعل استفاده کرد, این چهار عبارت همگی به فرآیند شستن لباس ها اشاره دارند: * ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وظیفه "housework" refers to chores and errands, and "homework" are learning tasks you do after class. "We divided the project into several small t ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ارجاع دادن - ارجاع کردن به چیزی - رجوع کردن I can't help you with this; you have to refer to the head of the office. "برای انجام دادن این کار باید ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Mission به یک مأموریت مهم، استراتژیک و اغلب با اهداف بزرگ و بلندمدت گفته می شود. مثال در زمینه نظامی یا دیپلماتیک: "The team's mission was to resc ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

ماموریت کوچک اهمیت ماموریت هایی که روزمره در یک اداره با نامerrand انجام می شود خیلی خیلی کمتر از ماموریت های مهم مثل فرستاده ویژه رئیس جمهور است که ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

یک اسم است و به ماموریت های سفری کوتاه و هدفمندی اشاره دارد که برای انجام یک کار مشخص، معمولاً برای خانه یا خانواده، انجام می شود مثل خرید کردن از فر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کارهای خانگی درون خانه و در برخی از مواقع مترادف است با housework "My daily chores include making the bed and washing the dishes. " ( کارهای روزانه ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مجموع کارهای داخلی خانه و از نظر معنایی مشابه هست با chore "I have a lot of housework to do this weekend. " ( این آخر هفته، کارهای خانه زیادی برای ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثال های بیشتر در مورد کار روزمره داخل خونه که باید انجام بشه "My daily chores are feeding the dog and taking out the trash. " ( کارهای روزانه من ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

errand به کارهای بیرونی روزمره گفته می شود که نیازمند خارج شدن از خانه هستند مثل خرید رفتن یا بانک رفتن و غیره "I have to run some errands this morn ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کار روزمره خانگی "Doing the laundry is a weekly chore. " ( لباس شستن، یک کار هفتگی است. ) Chores ( جمع ) : به چند کار یا مجموعه ای از وظایف خانگی ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوبت It's your turn to do the housework!

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آشغال Peter has to make his bed and take out the rubbish.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

بیرون بردن مثلاً آشغال "Could you please take out the trash?" ( ممکنه لطفاً زباله ها را بیرون ببری؟ ) "He took his wallet out of his pocket. " ( ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صابونی If you hear "to mop", it means cleaning the floor with a wet soapy mop.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جارو If you hear "to sweep", that means cleaning the floor with a broom.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کف اتاق I am going to sweep and mop the floor. "The children were sitting on the floor. " ( بچه ها روی کف نشسته بودند. )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تی کشیدن "He has to mop the floor after every meal. " ( او باید بعد از هر وعده غذایی، کف را تی بکشد. ) "I spent all morning mopping the house. " ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جارو کردن مثلاً اتاق "She needs to sweep the kitchen floor. " ( او باید کف آشپزخانه را جارو کند. ) "He swept all the leaves into a pile. " ( او ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Did he vacuum under the bed? آیا او زیر تخت را جارو برقی کشید؟

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

to vacuum جاروبرقی کشیدن "I need to vacuum the living room floor. " ( باید کف اتاق نشیمن را جارو برقی بکشم. ) "He vacuums the entire house every ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

سینک ظرفشویی What needs to be done when the sink is full of dirty dishes?

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"to do the washing up" یک اصطلاح رایج در انگلیسی بریتانیایی است که به معنای "شستن ظرف ها" است. این عبارت به فرآیند شستن ظرف ها، قاشق، چنگال، و دیگر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرتب کردن تخت خواب "I always make the bed as soon as I get up. " ( من همیشه به محض اینکه بیدار می شوم، تختم را مرتب می کنم. ) "My mom taught me h ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عبارت "put a wash on" یک اصطلاح رایج در انگلیسی بریتانیایی است که به معنای "شروع به شستن لباس ها" است. معنای "Put a Wash On" این عبارت به طور کلی ب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عبارت "doing the washing" یک اصطلاح رایج در انگلیسی بریتانیایی است که معنای آن بسته به بافت جمله، متفاوت است. معنای "Doing the Washing" در مورد لبا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"put a load in" یک اصطلاح رایج در زبان انگلیسی آمریکایی است که معمولاً در مورد لباس شستن به کار می رود. معادل دیگر آن که بیشتر در بریتانیا به کار می ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Laundry یک اسم است و به خودِ لباس ها اشاره دارد. در واقع، این کلمه به تمام لباس های کثیف یا تمیزی که باید شسته شوند یا تازه شسته شده اند، گفته می شود ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

To Do Laundry To do laundry یک عبارت فعلی است و به عمل شستن لباس اشاره دارد. این عبارت به فرآیند کامل شستن، خشک کردن و تا کردن لباس ها گفته می شود. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

to do laundry لباس شستن "laundry" refers specifically to clothes and fabrics you wash ( e. g. in a washing machine ) . "�Laundry� مشخصاً به لباس ها ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"laundry" refers specifically to clothes and fabrics you wash ( e. g. in a washing machine ) . "�Laundry� مشخصاً به لباس ها و پارچه هایی اشاره دارد ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Homework به تکالیف و کارهای درسی گفته می شود که دانش آموزان یا دانشجویان باید پس از کلاس درس و در منزل انجام دهند. Housework به کارهای روزمره ای اشا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Homework به تکالیف و کارهای درسی گفته می شود که دانش آموزان یا دانشجویان باید پس از کلاس درس و در منزل انجام دهند. Housework به کارهای روزمره ای اشا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کارهای خانه مثل تمیز کردن مرتب کردن و غیره و با کلمه homework تفاوت دارد "housework" refers to chores and errands, and "homework" are learning tasks ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

y باز نوعی پرنده شکاری Eagles, hawks, and falcons are all types of raptors. " ( عقاب ها، شاهین ها و بازها همگی انواع پرنده های شکاری هستند. ) "

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرنده شکاری Eagles, hawks, and falcons are all types of raptors. " ( عقاب ها، شاهین ها و بازها همگی انواع پرنده های شکاری هستند. ) "The park is ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

این فیلم زمانی که مهاجرت کردیم زیاد به کار میره مثال های تازه ازش مثلاً "من دارم جا می افتم اینجا. " I'm settling in here. "خیلی دلم می خواد که تو ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جا افتادن در یک مکانی که تازه به آنجا رفتیم - خو گرفتن با شرایط جدید کاربرد: این عبارت به فرآیند عادت کردن و راحت شدن در یک مکان یا شرایط جدید اشاره ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مهربان و دلسوز

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معنای "To Stay in Form" این عبارت به معنای "حفظ آمادگی" یا "در شرایط خوب باقی ماندن" است. این اصطلاح برای اشاره به تلاش مداوم یک فرد برای حفظ سطح بال ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Form به معنای "شکل دادن" ( فعل ) در این حالت، form یک فعل است و به عمل ساختن یا ایجاد کردن یک شکل، ایده، یا گروه اشاره دارد. "The potter used his ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

Form: وضعیت فیزیکی و آمادگی وقتی از form در این حالت استفاده می کنیم، به سطح فعلی عملکرد، مهارت و آمادگی بدنی یک فرد اشاره داریم. این وضعیت، موقتی و ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فراموش کردن Don't forget the double "l" in "I'm not sure I follow".

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مطمئن ( صفت ) I'm not sure I follow. Can you say that again please?

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دنبال کردن I'm not sure I follow. Can you say that again please?

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاملا I can't quite hear you. Could you speak a little louder, please?

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بلندتر I can't quite hear you. Could you speak a little louder, please?

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تکرار She says "Could you say that again, please?", which is a polite way to ask for repetition.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معنای اول آن صدای بلند ( صفت ) است اما یه حالت دیگر هم دارد به مثال زیر توجه کنید: "اینجا ( محیط اطراف ) پر از صداست" it's a bit loud in here Dan ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تکرار کردن She's asking Daniel to repeat what he said.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کمی از چیزی که نمی توان آن را شمرد ( مثل آب، پول، یا زمان ) به کار می رود. it's a bit loud in here Daniel could you say that again please "Can I h ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

براندازی یک حکومت The rebels tried to overthrow the government. شورشیان تلاش کردند حکومت را سرنگون کنند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"we're running out of time" این اصطلاح رو وقتی به کار می بریم یعنی هنوز زمان تمام نشده اما در حال اتمام رسیدن هست و باید زودتر کاری رو انجام بدیم H ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

نوشتن روی کاغذ به شکل یادداشت کردن نکته ای که نباید فراموش شود تفاوت مشخصی بین write و write down وجود دارد. Write یک فعل عمومی برای هر نوع عملیات ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دادن Mia, can you give us the key points from this meeting, please?

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به درد استفاده خوردن - به درد بخور - مفید برای استفاده In a meeting, it's useful to take notes about the "key points" and "action items".

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یادداشت برداشتن از به عنوان مثال نکات مهم در یک جلسه یا کلاس درس و غیره و به صورت جمع یعنی به این شکلtake notes نوشته می شود In a meeting, it's usef ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در پایان جلسات یک دستور کار یا یک اقدام عملی یا چند اقدام عملی وجود دارد که افراد حاضر در اون جلسه اداری باید تا جلسه بعدی انجام بدهند به این کار می ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

an action item اقدام عملی؛ کار اجرایی "Let's create a list of action items from today's discussion. " ( بیایید از بحث امروز، لیستی از اقدامات عملی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"در طولِ" یا "در حینِ" During فقط برای زمان استفاده می شود، نه مکان نشان می دهد که یک عمل یا رویداد در یک بازه ی زمانی مشخص ( مانند یک ساعت، یک روز، ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نکته What are the key points from today's meeting? "I think you're missing the main point of what I'm saying. " ( فکر می کنم نکته اصلی حرف من را م ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کلیدی What are the key points from today's meeting?

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیشنهاد کردن Harper says "Shall we move on?" to politely suggest that they move to the next topic in the meeting.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

دو کلمه extra, further می توانند با یکدیگر مترادف باشند به این شکل استفاده مجزا نیز دارند "There is an extra chair in the house, and I need further ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دو کلمه extra, further می توانند با یکدیگر مترادف باشند به این شکل استفاده مجزا نیز دارند "There is an extra chair in the house, and I need further ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

به جز حالت دورتر که یک معنی از ین کلمه هست معنی دیگر آن می شود "بیشتر"، "اضافی" یا "دیگر" در این حالت خاص، "further" می تواند تا حدی مترادف با "extr ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اضافی "Can I get an extra blanket, please?" ( می توانم یک پتوی اضافی بگیرم، لطفاً؟ ) "There's an extra seat at the table if you want to join us. ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

دعوت کردن Harper invites Ethan to share his ideas and opinions about the project by asking "What are your thoughts?".

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شروع کردن Let's begin the meeting.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

متوجه شدن "I noticed that you are a bad person. " ( من متوجه شدم که تو آدم بدی هستی. ) "Maybe you have noticed that he is a little quieter than u ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خلاصه کردن - مرور کردن در جمله "We often use 'To sum up. . . ' at the end of discussions to recap the main points. "، کلمه ی recap به معنی خلاصه کرد ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"در پیش رو" یا "در پیش داشتن چیزی در آینده" To sum up, we have a busy month ahead. "We have a long journey ahead of us. " ( ما یک سفر طولانی در پ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

خلاصه کردن \The report summarizes the key findings of the study. " ( گزارش، یافته های اصلی تحقیق را خلاصه می کند. )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

خلاصه کردن "Could you sum up the main points of the meeting for me?" ( می توانی نکات اصلی جلسه را برایم خلاصه کنی؟ ) "She summed up her whole arg ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

ادامه دادن ( =continue ) ؛ پیش رفتن ( = move on ) "We have all the information we need. We can proceed with the project. " ( ما تمام اطلاعات لاز ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به جلو رفتن Shall we move on? "Okay, we've discussed that long enough. Let's move on to the next item on the agenda. " ( خب، به اندازه کافی درباره ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مطمئن شدن, اطمینان حاصل کردن We can ask "Do you have anything to add?" to ensure everyone has a chance to speak in a meeting. "Please ensure all t ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شنیدن We've heard everyone's feedback. Do you have anything to add?

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اضافه کردن We've heard everyone's feedback. Do you have anything to add?

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به اتمام رسیدن یک چیز در استفاده از این فعل یک نکته وجود دارد : Run out به معنی "تمام شدن و به اتمام رسیدن" یک منبع مثل زمان یا پول و غیره است، نه "ب ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

گزینه I think the third option works well, too.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پروژه In my opinion, the manager's responsible for this project.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مسئول In my opinion, the manager's responsible for this project.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوب کار کردن؛ به خوبی عمل کردن: ( فعل ) به درستی و به صورت مؤثر کار کردن. I think the third option works well, too. "The new engine seems to wor ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

پیشنویس In my opinion, the first draft was better.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رسمی Instead of "I think", we can also use "In my opinion". It is a slightly more formal and polite way of expressing how we feel about something.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیان کردن طرز بیان Instead of "I think", we can also use "In my opinion". It is a slightly more formal and polite way of expressing how we feel abo ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طرز بیان Instead of "I think", we can also use "In my opinion". It is a slightly more formal and polite way of expressing how we feel about somethin ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

What are your thoughts? نظرت چیست؟ / چه فکری می کنی؟ / دیدگاهت چیست؟ "I just finished the presentation. What are your thoughts?" ( من تازه ارائه رو ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

I wanted to می خواستم . . این یک اصطلاح انگلیسیه که در آغاز جمله با این شروع می کنیم و همون معنای زبان فارسی خودمونو میده مثلاً می خواستم باهات صحب ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

I'm not sure I follow. من مطمئن نیستم که متوجه شدم. / من نمی فهمم ( منظورت چیست ) . جمله مؤدبانه وقتی حرف و یا منظور طرف را متوجه نمی شیم اینطوری ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به نظر رسیدن "That sounds like a great idea!" ( این به نظر ایده فوق العاده ای می آید! ) "He sounds happy on the phone. " ( او پشت تلفن خوشحال به ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

توضیح She is asking the speaker to give an explanation or more information.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

منظور داشتن؛ به معنی بودن: ( فعل ) بیان کردن یا نشان دادن یک ایده یا مفهوم خاص. We can ask "What do you mean?" when we want someone to give an expla ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روشن کردن؛ واضح ساختن "Can you clarify what you mean by 'on time'?" ( می توانید روشن کنید منظورتان از "سر وقت" چیست؟ ) "I need to clarify a few t ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شفاف سازی وضوح سازی آشکارسازی "Sorry, I didn't catch that" is another polite way to ask for clarification.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

بازخورد Please email your feedback by Friday.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

He asked to book some time off for his brother's wedding. "I need to book time off for my vacation next month. " ( باید برای تعطیلات ماه آینده ام ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

حواس کسی را پرت کردن "Please don't distract me while I'm driving. " ( لطفاً وقتی دارم رانندگی می کنم، حواس من را پرت نکن. ) "The loud music was d ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

"مورد چیزی یا عملی" قرار گرفتن یا "داشتن تجربه ی چیزی" ( در اینجا در نقش مفعولی و به صورت مجهول ) مثلاً به عنوان مثال به بیان ساده، وقتی می گوییم "B ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

بازگشتن Choose the phrase we can use to return to a point after being interrupted.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در یک تماس تلفنی بودن ( به شکل صفت ) I'm on a call, talk to you later.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

In the workplace, we often use "Talk to you later. " to end a phone call or video conference.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محل کار In the workplace, we often use "Talk to you later. " to end a phone call or video conference.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سوال جهت دار ر علم آمار سوالی اگر نرمال نباشد و عمداً از مخاطب به گونه ای پرسیده بشود پیش فرض سوال کننده را به او القا کند می شود سال جهت دار مثلاً ب ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طراحی کردن "We need to design a new logo for the company. " ( ما باید یک لوگوی جدید برای شرکت طراحی کنیم. ) "I want to design my own website. " ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

شیوه انجام کاری برای یک هدف خاص مثلاً دو دو فرد با همدیگه دعوا یا تخاصم دارند و برای اینکه صلح برقرار بشه شیوه اجرای این صلح رو از دادگاهدرخواست می ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تلاژنکتازی یا اتساع عروق که تقریبا در هرجایی از بدن در پاسخ به التهاب و. . میتونه رخ بده و ظاهراً به شکل رکهای خونی قابل مشاهده دیده میشه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

تایید کردن Well, I'll need to approve the time off with your manager.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تعطیلی Do you mind if I book a holiday in June?

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٣

سوگیری کردن - جهت دار کردن - متعصب کردن به یک طرف قضیه "His opinion is clearly biased by his own past experiences. " ( نظر او به وضوح تحت تأثیر تجر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

تعصب به یک طرف یک قضیه ؛ جهت گیری - سوگیری "We need to set aside our personal bias and look at the facts. " ( ما باید تعصب شخصی مون رو کنار بگذاریم ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

حواستون باشه due to که به معنای "به علت" هست فرق می کنه با due که به معنای "مهلت یا موعد" مقرر یه چیزی هست اگه due خالی بیاد: "Your final essay is ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

حواستون باشه due to که به معنای "به علت" هست فرق می کنه با due که به معنای "مهلت یا موعد" مقرر یه چیزی هست اگه due خالی بیاد: "Your final essay is ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

موعد یا ضرب الاجل یا مهلت انجام کاری تا یک تاریخ خاص "Your final essay is due next Friday. " ( مهلت تحویل انشای نهایی شما جمعه آینده است. ) "The ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

قطع شدن حرف - قطع کردن حرف Choose the phrase we can use to return to a point after being interrupted. "It's rude to interrupt someone when they a ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

As I was saying همانطور که داشتم می گفتم. . . As I was saying, the report is due Friday. As I was saying, the project will be completed next week ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

The reason I asked is because I want to go there next year. دلیل اینکه پرسیدم اینه که سال دیگه می خوام برم اونجا

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

. . The reason I asked دلیل اینکه پرسیدم . . "I asked if you were free on Friday. The reason I asked is because I have two extra tickets for the co ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قیمت داشتن I was wondering. How much did your flights to Brazil cost?

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

از خود پرسیدن به حالت کنجکاوی "I wonder what time the movie starts. " ( کنجکاوم بدونم فیلم چه ساعتی شروع میشه. ) "She wonders if he's going to ca ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

مرور کردن Right, let's review the report together. "We need to review the report before we send it to the client. " ( ما باید گزارش رو قبل از ارس ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

هدف We can use filler words in conversation to give ourselves more time to think, or for a specific purpose.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معرفی کردن We often use "So. . . " to introduce a conclusion or a result. "I'd like to introduce you to my friend, Sarah. " ( دوست دارم شما را به ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پر کردن "Can you fill this glass with water, please?" ( می تونی لطفاً این لیوان رو با آب پر کنی؟ ) "The doctor told me to fill the prescription a ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نتیجه گرفتن "Based on the evidence, we can conclude that the suspect was not at the scene. " ( بر اساس شواهد، می توانیم نتیجه گیری کنیم که مظنون در ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرسنل جایی So, I think we should hire more staff.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

استخدام کردن So, I think we should hire more staff.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بحث و گفتگو کردن؛ صحبت کردن درباره: ( فعل ) تبادل نظر و اطلاعات درباره ی یک موضوع خاص با یک یا چند نفر دیگر. "We need to discuss the new project pr ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیوستن Okay, I'll join the meeting in five minutes

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تردید داشتن - تردید کردن ؛ مردد بودن "I hesitated to tell him the truth, but I knew I had to. " ( من تردید کردم که حقیقت را به او بگویم، اما می دان ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

رد کردن Jane says "sorry" to politely refuse John's request.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به کسی اجازه انجام کاری را دادن John is giving permission to work from home. "My boss won't give me permission to work from home. " ( رئیس من اجا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مشکلی نیست اگر. . . ؟ / اشکالی ندارد اگر. . . ؟ عبارت "Is it okay if. . . " برای درخواست اجازه به شیوه ای مؤدبانه استفاده می شود. این عبارت یک راه د ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

"بفرمایید" یا "ادامه بده" وقتی کسی سؤال می کند: "Can I open the window?" ( می تونم پنجره رو باز کنم؟ ) "Go ahead. It's getting hot in here. " ( بفر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آیا ناراحت می شوید اگر. . . ؟ / اشکالی ندارد اگر. . . ؟ / عیب نداره اگه. . . ؟ عبارت "Do you mind if. . . " برای درخواست اجازه به شیوه ای مؤدبانه و ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

بازگرفتن یک کاری که قبلاً رها شده و دوباره می خواید انجامش بدید

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

پوشش دادن Maya is out sick so I need someone to cover her shift

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرخصی استعلاجی بودن ؛ غایب به دلیل بیماری بودن ( در زبان انگلیسی در کشور انگلستان off sick ) to be out sick with/for با این ساختار می آید He's ou ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرخصی استعلاجی بودن ؛ غایب به دلیل بیماری بودن ( در زبان آمریکاییout sick ) to be off sick with/for با این ساختار می آید He's off sick with the f ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوره غیبت مثلاً شما یک هفته سر کار نرفتید اون یک هفته میشه دوره غیبت که اگه موجه باشه میشه مرخصی He needs to request a period of absence from work ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اگر بخواهیم به عنوان مثال در زمانی که کار می کنیم یک مرخصی از صاحب کارمان بگیریم از فعل زیر استفاده می کنیم: Book time off مرخصی گرفتن از کار - رزرو ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرخصی اگر بخواهیم در حالت فعل آن را بیاوریم به این صورت می شود: Book time off مرخصی گرفتن از کار - رزرو کردن زمان مرخصی از کار I need to book time ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرخصی گرفتن از کار - رزرو کردن زمان مرخصی از کار I need to book time off for my holiday next month. "I'm going to book some time off in December t ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

غیررسمی She's asking to have a casual conversation about the presentation. "We don't need to wear formal clothes to the party; it's a casual event ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چت کردن یعنی گپ زدن دوستانه و یک گفتگویی هستش که رسمی نیست Using "to have a chat" can soften the tone of a request and make a conversation sound le ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گپ و گفت؛ صحبت دوستانه , گپ زدن "We had a long chat about our plans for the weekend. " ( ما یک گفتگوی طولانی درباره برنامه های آخر هفته مان داشتیم. ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اول از همه I have a meeting first thing tomorrow morning.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میراث

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کج کردن - متمایل کردن "The low number of responses will skew the results of the survey. " ( تعداد کم پاسخ ها، نتایج نظرسنجی رو تحریف می کنه. ) " ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خود کلمه ی "modal" به ندرت به تنهایی در یک مکالمه روزمره استفاده می شود، اما زمانی که می آید، معمولاً به "روش" یا "حالت" یک چیز اشاره دارد و کاربرد ت ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کجی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راضی کردن "This meal will definitely satisfy your hunger. " ( این وعده غذایی قطعاً گرسنگی تو رو برطرف می کنه/راضی می کنه. ) "The company tried t ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناراضی کردن "The slow delivery time dissatisfied many customers. " ( زمان تحویل طولانی، بسیاری از مشتریان را ناراضی کرد. ) "Don't let one mistake ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نارضایتی "I expressed my dissatisfaction with the slow service at the restaurant. " ( من نارضایتی خودم را از خدمات کند رستوران بیان کردم. ) "The ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کسب درآمد کردن Regina left her job because she didn't earn enough.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اخیرا Here, "to quit" means that he left his job and no longer works as a waiter.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

پیشخدمت Here, "to quit" means that he left his job and no longer works as a waiter.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

از این به بعد کاری را نکردن Here, "to quit" means that he left his job and no longer works as a waiter.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موقعیت - جایگاه "to quit" means to voluntarily leave a job or position, often permanently.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به طور دائم "to quit" means to voluntarily leave a job or position, often permanently.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به طور ارادی "to quit" means to voluntarily leave a job or position, often permanently.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

به دلیل He quit his job because of the long hours.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

ترک کردن He quit his job because of the long hours.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اشتغال We can use "to leave" as a general term to describe the act of ending employment.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اصطلاح We can use "to leave" as a general term to describe the act of ending employment.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پایان دادن We can use "to leave" as a general term to describe the act of ending employment.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عمل We can use "to leave" as a general term to describe the act of ending employment.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

توصیف کردن We can use "to leave" as a general term to describe the act of ending employment.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترک کردن I had to leave my job due to health reasons.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به علت I had to leave my job due to health reasons.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دلیل I had to leave my job due to health reasons.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

قبلی - سابق Here, "to work as" indicates Tom's previous job title ( a "tour guide" ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سابقاً Tom previously had the job title of "tour guide".

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

شرکت I run my own company.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

As soon as it started to rain, we went inside.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"داده پرت" ( Outlier ) در تحلیل مجموعه داده ( data set ) داده پرت ( Outlier ) به نقطه ای از داده ( data point ) گفته می شود که به طور غیرمعمول ( ab ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به محض اینکه As soon as you finish dinner, you can have dessert.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در حالی که While I was walking my dog, it started to rain.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

We were not laughing at you, Mr Flemming!

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

We were not laughing at you, Mr Flemming!

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معنی دادن Her inference was that he was upset based on his tone.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سبک قدیمی و مربوط به چند دهه قبل مثل فیلم فارسی ایرانی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شکست خوردن I went to university in Melbourne, Australia in 2014. I studied Chemistry, but it was very difficult and I almost failed my exams!

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معیار مثلاً در جمله ای می خوایم بگیم که شاخص جینی یک معیار اقتصادی برای برابری یک جامعه است از نظر اقتصادی It is often used as a gauge of economic i ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

تلاش However, disentangling complexity is a “complex” endeavor با این حال، گشودن پیچیدگی ( disentangling complexity ) یک تلاش "پیچیده" ( complex end ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از پیچیدگی درآوردن - رمزگشایی کردن However, disentangling complexity is a “complex” endeavor با این حال، گشودن پیچیدگی ( disentangling complexity ) ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرور کردن؛ بازبینی کردن - دوره کردن ( مطالب درسی ) : ( فعل ) مطالعه دوباره و بازبینی مطالب آموخته شده، به ویژه برای آماده شدن برای امتحان یا آزمون. ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

به دقت مثلاً من با دقت به حرف شما گوش می دهم

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

هرس کردن - کوتاه کردن سرشاخه ها

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پهلو گرفتن مثل رسیدن به یک منطقه ای و در حال انتظار برای انجام کار نهایی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تخلیه کردن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ضربانی - ضربان دار سردرد ضربانی مثلاً در بیماری میگرن pulsative headache

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

داروی بیهوشی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیهوشی - بی حسی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

داروهای ضد تشنج Anti convulsants

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوستانه ترین "the most friendly/friendliest" در هر دو حالت نوشته میشه مشکلی نیست Fatima is the friendliest and the most fun student in the class. ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دورترین و به دو شکل نوشته می شه farthest - furthest "That's the farthest I've ever driven in one day. " ( اون دورترین مسافتیه که تا حالا تو یه روز ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دورترین و به دو شکل نوشته می شه farthest - furthest "That's the farthest I've ever driven in one day. " ( اون دورترین مسافتیه که تا حالا تو یه روز ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دورتر و به دو شکل نوشته می شه farther - further "How much farther/further do we have to walk?" ( چقدر دورتر باید راه برویم؟ )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دورتر و به دو شکل نوشته می شه farther - further "How much farther/further do we have to walk?" ( چقدر دورتر باید راه برویم؟ )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

the most shy خجالتی ترین he is the most shy person I ever seen

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

مهربون ترین He's the kindest person in the office.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در حالت صفت یعنی سرگرم کننده و اگه بخواهیم اون رو عالی کنیم به این شکل هست ساختار My brother is the most fun person in my family. توضیح گرامری: T ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مطمئن My sister is the most confident person I know.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

بی ادب ترین He's the rudest person in the office.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوبترین بهترین She's the nicest person in the office.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بامزه ترین My brother is the funniest person in my family.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عالی ترین - بالاترین حد - درجه عالی "The concert was a superlative experience. I've never seen anything like it!" ( کنسرت یک تجربه نهایت/در اوج بود ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بهداشت و پاکیزگی و نظافت مثلاً در پوست

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لکه مثل لکه پوستی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چربی دار مثل غده چربی پوست sebaceous gland

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سطحی superficial epidermis

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آغاز sudden onset

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مجموعاً به تاول می گویند و انواع مختلفی دارد بر مبنای اندازه و محتوای درونی آن مثل Bulla, Vesicle, . . .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مشابه با تاول ( blister ) اما پر شده با چرک ( Pus )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چرک

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوعی تاول ( blister ) بزرگتر از نیم سانتی متر

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوعی تاول ( blister ) کوچکتر از نیم سانتی متر

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ضایعه مثل ضایعه پوستی ( به انواع چیزهایی که شبیه به آکنه و کهیر و غیره در پوست ظاهر می شوند مجموعاً ضایعه پوستی می گویند ) skin lesion

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

کهیر و مترادف است با wheal

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کهیر و مترادف است با urticaria

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

کمتر ( برای چیزهای غیرقابل شمارش یا مقدار کلی ) "I drink less coffee now. " ( من الان قهوه کمتری می نوشم. )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کمتر ( برای چیزهای قابل شمارش ) He has fewer hats than his brother. "I have fewer books than my sister. " ( من کتاب های کمتری نسبت به خواهرم دار ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

کمتر I have less free time this weekend than next weekend.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آماده کردن I finished cooking dinner and started to prepare dessert

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

دسر پس از غذا I finished cooking dinner and started to prepare dessert

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

دور از away from Our dad worked in a factory 10 minutes away from where we lived.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

به سرعت به حالت/وضعیت قبلی برگشتن "After a tough week, I'm ready to snap back and get back on track. " ( بعد از یه هفته سخت، آماده ام که سریع به حا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غذای باقیمانده از یک دعده غذایی I clean the leftover food

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چشم زدن You jinxed me چشمم زدی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همخونه شدن I moved in with sara in may, then we got engaged in auguat

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نامزد هم شدن Then we get engaged in august

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیش بینی کردن پیش بینی تهدید آینده ( anticipation of future threat )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آشفته کردن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خارج از اون مقیاس استاندارد خارج از تناسب ( out of scale )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آشفتگی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

درک کردن تهدید درک شده ( perceived threat )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترس

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وحشت

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

مبالغه کردن - اغراق کردن رفتار نامناسب و اغراق آمیز ( inappropriate and exaggerated behavior )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نامناسب رفتار نامناسب و اغراق آمیز ( inappropriate and exaggerated behavior )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خبر دادن و آگاه کردن از یک خطر

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گریز ( واکنش های مبارزه یا گریز - fight and flight reactions )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دفاعی رفتارهای دفاعی ( defensive behaviors )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هوشیاری افزایش هوشیاری و گوش به زنگی ( increase in vigilance and alertness )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گوش به زنگی افزایش هوشیاری و گوش به زنگی ( increase in vigilance and alertness )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی قرار She was on edge before her exam.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترساندن، بوحشت انداختن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

اضطرابی - اضطراب آور اجتناب از موقعیت های اضطراب آور ( avoiding anxious situations )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

انجام کاری که دست خود نیست - ناخواسته He is a compulsive eater. He has a compulsive habit of checking his phone.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

جدا شدن رابطه When we split up, I was really upset.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناراحت When we split up, I was really upset.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

We got to the party, then we started dancing.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جستجو کردن After months of looking, he finally found a job.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

به هم خوردن رابطه After I broke up with Sally, we became friends.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

After I broke up with Sally, we became friends.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

نامنظم؛ بی قاعده؛ غیرعادی The old building has an irregular shape. " ( ساختمان قدیمی یک شکل نامنظم/غیرعادی داره. ) "His heartbeat was irregular a ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معمولی؛ عادی؛ متداول - منظم؛ طبق قاعده "I just want a regular coffee, no fancy stuff. " ( من فقط یه قهوه معمولی می خوام، چیز خاصی نمی خوام. ) "Th ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برخلاف؛ برعکس؛ برخلافِ چیزی/کسی. "Unlike my brother, I enjoy cooking. " ( برخلاف برادرم، من از آشپزی لذت می برم. ) "This new phone, unlike the o ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با هم ماندن Kofi and Nia stayed together all evening. کوفی و نیا تمام عصر را با هم ماندند.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دارد شروع می کند که احساس شود The house is starting to feel a little small now! خانه دارد کمی کوچک به نظر می رسد/احساس می شود!

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اونور She was standing over there.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خاطره - داستان کوتاه - حکایت "My grandpa loves to tell anecdotes about his time in the navy. " ( پدربزرگم عاشق تعریف کردن خاطره هایی از دوران خدمتش ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

tell anecdote خاطره گفتن مثلاً When telling anecdotes, we tend to use a lot of past verbs, especially "was" and "were".

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

ازدواج کردن "They are planning to get married next summer. " ( آنها قصد دارند تابستان آینده ازدواج کنند. ) "Did you know Sarah and Tom got married ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به سلامتی به سلامتی جفتتون cheers to you both

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عصبانی with I called my wife to tell her and she was very angry with me.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مراسم I was late and they almost started the ceremony without me!

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

I bet you were excited on the wedding day

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

شرط بستن I bet you were excited on the wedding day

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

هیجان زده I bet you were excited on the wedding day

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

وقتی "way" و "to go" کنار هم قرار می گیرند، اصطلاحاً به معنای "این همان روشی است که باید پیش رفت/عمل کرد!" یا "این روش عالی برای انجام کار است!" ترجم ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

آفرین دمت گرم Hey, way to go!

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

جمله من اینجا رو دوست دارم به شکل صحیح اینگونه نوشته می شود I love it here * این تفاوت ظریف اما مهمی در زبان انگلیسی است که چرا می گوییم "I love it ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لذت بردن So, are you enjoying London so far?

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

آسیب رساندن My husband stopped working because he hurt his back.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تماس گرفتن They tried to contact you.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیش؛ قبل؛ قبل از حالا It stopped raining an hour ago. "I saw that movie two years ago. " ( من اون فیلم رو دو سال پیش دیدم. ) "They moved to New ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تنها؛ بدون هیچ کس دیگر: ( صفت/قید ) بدون همراهی افراد دیگر؛ به تنهایی فقط؛ تنها؛ منحصراً: ( قید ) فقط و فقط؛ به تنهایی ( برای تأکید ) . On my 18th ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مسافرت کردن؛ سفر کردن: ( فعل ) عمل رفتن از یک مکان به مکان دیگر، معمولاً به فواصل دور. We travelled to London every month when I was growing up.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خنده دار This is laughable این خنده داره!

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مشتق شدن از "The word 'democracy' derives from Greek words meaning 'people power'. " ( کلمه 'دموکراسی' از کلمات یونانی به معنای 'قدرت مردم' مشتق شده ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مشتق شدن - منشا گرفتن "That tradition derives from an ancient tribal custom. " ( اون سنت از یک رسم قبیله ای باستانی نشأت می گیره. ) Benign Tumors ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

خواستن I wanted to go shopping last weekend, but I didn't have time.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

I dated my ex for a few years.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برگشتن به مکان قبلی I decided to move back to the town where I grew up.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

We decided to move to Sydney last year.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اتفاق He talks about a life event from when he was younger and says "started" instead of "start".

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

پوشش دادن We must to find someone to cover for Lionel, he's off sick.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غیبت به دلیل بیماری We must to find someone to cover for Lionel, he's off sick.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

He uses "should" to give advice about seeing a doctor for the headache.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

استخدام کردن He uses "must" to express the necessity of hiring a replacement when he leaves his job.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

حجم کاری they must find someone to replace me or else my colleagues workload will be huge

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

وگرنه they must find someone to replace me or else my colleagues workload will be huge

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

از نظر گرامری در به کار بردن افعال حرکتی قبل از کلمه خانه یه سری نکات هست Home به عنوان قید مکان: وقتی "home" به معنای "به خانه" یا "در خانه" استفا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سر وقت - به موقع I have to get to work on time so I will set an alarm for 6am.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

I have to get to work on time so I will set an alarm for 6am.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به خود پذیرفتن Read Liz' plan for a new routine. How many new habits will she adopt? "The company decided to adopt a new marketing strategy. " ( شر ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

رسیدن به یک سن خاص "My son is turning five next month. " ( پسرم ماه آینده پنج ساله می شود. ) "I can't believe she's already turning 18 this year. ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ایجاد کردن - خلق کردن I want to create new habits to live a more healthy life. "Artists create beautiful paintings. " ( هنرمندان نقاشی های زیبا خ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معاینه عمومی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

توصیه کردن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

توصیه کردن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اشکال؛ ایراد؛ نقص فنی I must tell my boss that I picked up a bug. "The new software update has a lot of bugs they need to fix. " ( آپدیت جدید نرم ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

استعداد مثلاً استعداد ژنتیکی genetic liability

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

عادت Look, James. We can't live like this. We must change our habits

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هر چند وقت یه بار I do clean the house once in a while.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نامرتب؛ درهم برهم؛ آشفته Joan's room is usually very messy. "My brother's room is always so messy; you can barely see the floor. " ( اتاق برادرم ه ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هر از گاهی Every so often I bite my nails. "I don't visit my hometown often, but I go back every so often for holidays. " ( من زیاد به زادگاهم سر ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رفتار ( manner به معنای طرز رفتار یا آداب رفتاری فردی هستش ) The most common behaviours that people say they find annoying are being late, chewing ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بلند بلند جویدن Please close your mouth because you chew loudly.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با صدای بلند Please close your mouth because you chew loudly.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

جویدن Please close your mouth because you chew loudly. "Remember to chew your food slowly before you swallow. " ( یادت باشه قبل از قورت دادن، غذات ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

عصبی I sometimes bite my nails when I'm nervous.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

گاز گرفتن مثلاً سگ I sometimes bite my nails when I'm nervous. "Don't bite your nails!" ( ناخون هاتو گاز نگیر! ) "The dog tried to bite the mail ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خروپف کردن I can't sleep because you snore every night

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیچ خوردگی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خاراندن خاراندن بیش از حد ( excessive scratching )

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یک بار در روز "You should take this medicine one time per day. " ( شما باید این دارو را یک بار در روز مصرف کنید. ) "We only feed our dog one time ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یک روز در میان I go ther on alternate days

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دور هم جمع شدن They still get together for dinner every now and then.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هر از گاهی دیر به دیر They have a picnic in the park every once in a while. "I don't usually eat fast food, but every once in a while, I crave a b ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کوهنوردی کردن We go hiking in the mountains every now and then.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گاه و بیگاه - هر از گاهی We go hiking in the mountains every now and then. "I still see my old high school friends every now and then. " ( هنوز هر ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

رنجش آور Sandy leaves the lights on all the time. It's annoying!

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یکی در میان - نوبتی The phrase "every other day" means doing something on alternate days. "She works from home on alternate days. " ( او یک روز د ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یک روز در میان "I go to the gym every other day. " ( من یک روز در میان به باشگاه می روم. ) "She waters her plants every other day. " ( او هر دو رو ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محدود کردن؛ حد و مرز تعیین کردن "The new law aims to circumscribe the power of the federal government. " ( قانون جدید قصد دارد قدرت دولت فدرال را مح ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شب زنده دار؛ جغد شب ( کسی که شب ها دیر می خوابد و در اوج فعالیت است ) I'm a night owl. I always stay awake until late "My brother is a total night ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سحر خیز I'm an early bird, so I don't like to sleep in. "My mom is such an early bird; she's always up by 5 AM, even on weekends. " ( مامانم خیلی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیشتر خوابیدن نسبت به زمان نرمال خواب؛ دیر از خواب بیدار شدن: خوابیدن تا ساعتی دیرتر از حد معمول یا دیرتر از زمانی که معمولاً در روزهای کاری بیدار می ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

میان وعده I always have a snack when I watch TV.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مسواک زدن We brush our teeth every evening.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

تعویق زنگ هشدار: ( اسم و فعل ) دکمه ای روی ساعت زنگ دار یا گوشی که زنگ هشدار را برای چند دقیقه به تعویق می اندازد؛ یا خودِ عمل به تعویق انداختن زنگ. ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

to set an alarm ساعت رو روی زنگ گذاشتن جهت بیدار شدن I set my alarm for 7:15am on weekdays.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کک و مک در افراد مو قرمز و سفیدپوست در اثر برخورو نور آفتاب و افزایش رنگدانه ملانین در پوست که بی خطر است و نیازی به درمان ندارد

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ضمیمه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لکه مثلا در پوست

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ضایعه مثلا در پوست

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خارش - خاریدن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

بیرون غذا خوردن Would you like to eat out tonight, or eat in?

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در خانه غذا خوردن Would you like to eat out tonight, or eat in?

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیرینی خانه خریدن به شکل مهمانی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

شکننده؛ نابودکننده؛ درهم کوبنده "He was known as a rule - buster because he always challenged traditions. " ( او به عنوان یک قانون شکن شناخته می شد ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترکاندن؛ خرد کردن "Be careful not to bust that old vase. " ( مراقب باش اون گلدون قدیمی رو نشکنی. ) "He bust his ankle playing basketball. " ( مچ پا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پناهگاه زیرزمینی مثال ها: "The soldiers retreated to the bunker during the shelling. " ( سربازان در طول گلوله باران به سنگر عقب نشینی کردند. ) "He ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

چطور است ( اگر ) ؟ / نظرت چیست ( درباره ) ؟ "I'm hungry. How about pizza for dinner?" ( گرسنه ام. نظرت چیه برای شام پیتزا بخوریم؟ ) - Suggesting a f ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مسئله - موضوع Thank you for your attention to this matter

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

تمرین کردن، برای اجرا آماده شدن ( بارها و بارها چیزی را تمرین کردن تا برای یک اجرا، نمایش، یا رویداد خاص آماده شود. این کلمه معمولاً شامل جنبه ای از ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شدن در دو ساختار زیر به کار میره became a / the noun became adjective I became a teacher in 2007. I became a software developer 5 years ago. Julia ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٣

معنی دقیق فارسی: - به دست آوردن؛ دریافت کردن: چیزی را از کسی گرفتن یا به دست آوردن. - خریدن؛ تهیه کردن: چیزی را خریداری کردن. - رسیدن؛ رفتن: به ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باید . . . میکردی You should have signed the deal

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

گنده گو - لاف زن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کنار آمدن ( با کسی ) ؛ رابطه داشتن ( با کسی ) : داشتن یک رابطه، چه خوب و چه بد، با فردی دیگر "My kids get along well with their cousins. " ( بچه های ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سوار شدن مثلاً به خودرو "We need to get on the bus at the next stop. " ( باید تو ایستگاه بعدی سوار اتوبوس شیم. ) "Make sure you get on the right tr ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اغلب Do you and your cousin see one another often?

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نزدیک اما برخلاف close برای انسان ها به کار نمی رود Both "near" and "close" have a similar meaning, but we can only use "close" with people.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نزدیک اما برخلاف near برای انسان ها هم به کار می رود Are you close to your niece? Both "near" and "close" have a similar meaning, but we can only u ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

این عبارت تاکید داره بر مثبت و خوب بودن یک رابطه I get along well with my parents.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رابطه خوبی با کسی داشتن - خوب کنار اومدن با کسی "Get along with": یک عبارت کلی تر برای توصیف یک رابطه است، که کیفیت آن ( خوب، بد، معمولی ) ممکن است ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"to get along well with someone" means you have a good relationship with them.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

رابطه خوبی با کسی داشتن - خوب کنار اومدن با کسی این دوتا عبارت مترادف همند Get along with = get on well with I don't get on well with my sister. We ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رابطه خوبی با کسی داشتن - خوب کنار اومدن با کسی این دوتا عبارت مترادف همند Get along with = get on well with I don't get on well with my sister. We ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دادن Clara and her parents give each other gifts

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد

دو طرفه - متقابل We can use the phrases "each other" and "one another" to show a reciprocal action between different people in a group. "They have ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

بالا بردن ( با rise که معنای بالا رفتنی یا بالا آمدن میده فرق می کنه ) "Please raise your hand if you have a question. " ( لطفاً دستتان را بالا بب ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

بالا رفتن - بالا اومدن ( با raise که معنای بالا بردن میده فرق می کنه ) "The sun will rise at 6 AM tomorrow. " ( فردا خورشید ساعت 6 صبح طلوع می کنه ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

صعودی - افزایشی - بالارونده - در حال بالا رفتن؛ رو به افزایش Notice the rising intonation in this question. The second word is stressed in the phras ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تن صدا - تلفظ و آهنگ تلفظ و کلام چیزی - ( آهنگ کلام/زیر و بم صدا ) به تغییرات زیر و بمی صدای ما هنگام صحبت کردن اشاره دارد. Notice the rising inton ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یکدیگر؛ همدیگر ( معمولاً برای بیش از دو نفر یا دو چیز ) "each other" و "one another" مترادف هستند و در اکثر موقعیت ها، به خصوص در انگلیسی آمریکایی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همدیگر؛ یکدیگر How do you know each other? "My brother and I help each other with our homework. " ( من و برادرم به همدیگه تو تکالیفمون کمک می کنیم. ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

آشتی کردن He could reconcile and forgive him Trump says he’s open to reconciling his relationship with Elon Musk. I pray for these 2 to reconcile ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با وجود اینکه Even though Nadiya's family are Bangladeshi, she grew up in the UK so she doesn't know Bangladesh well.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

همه چیز درباره try new things and learn all about her family’s country "This new project is all about teamwork and communication. " ( این پروژه جدی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

معلوم شدن؛ مشخص شدن؛ نتیجه دادن؛ از آب درآمدن: به این معنی که چیزی در نهایت به گونه ای خاص مشخص می شود یا نتیجه ای غیرمنتظره می دهد. اغلب برای بیان ی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیا نزدیکتر Come over here, come closer!

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به خانه یا نزد کسی آمدن "Why don't you come over for dinner tonight?" ( چرا امشب برای شام نمیای خونه ما؟ ) "My friends are going to come over to wa ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کمک کردن خیرخواهانه؛ دست یاری رساندن: ارائه کمک یا پشتیبانی به کسی، به ویژه در یک موقعیت دشوار یا در انجام یک کار. Everyone helps out with family m ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آنقدر - آنقدرها ( یه حالت ذهنی فرضی از یک مقدار مطلوبی که باید می بوده اما نیست ) Sometimes I feel like I don't know the Bangladeshi side of me tha ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

گوشت گوسفند That is a mutton and potato curry that my big sister made.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"در زدن"، "کوبیدن"، یا "ضربه زدن" on "Did you hear someone knock on the door?" ( صدای کسی رو شنیدی که در می زد؟ ) "Please knock before you enter. ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

علاوه بر - به همان خوبی که - و نیز But her Bangladeshi side is an important part of her family life as well as her work as a chef "She plays the p ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

"حس می کنم که. . . "، "دلم می خواد. . . "، "به نظر می رسه که. . . " sometimes I feel like I don’t know the Bangladeshi side of me that much. "I fe ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

احساس کردن I think I feel very British "I feel happy when the sun is shining. " ( وقتی خورشید می درخشه احساس خوشحالی می کنم. ) "My head feels warm ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مسابقه آشپزی یا پختن چیزی She won The Great British Bake Off, a TV competition. "My grandma won the annual pie bake - off at the county fair. " ( ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برنده شدن She won The Great British Bake Off, a TV competition.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گاهی به معنای آشپز در حالت اسم نیز هست Nadiya is a famous cook.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مشهور Nadiya is a famous cook.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

بازداشت کردن - دستگیر کردن توسط پلیس "The police took the suspect into custody after a brief chase. " ( پلیس بعد از یک تعقیب کوتاه، مظنون رو بازداشت ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوه در حالت جمع We have two grandchildren.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوه در حالت مفرد

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوه پسری We have one grandson

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نوه دختری My granddaughter is twelve years old.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پدربزرگ و همچنین با اسامی دیگر هم گفته می شود مانند grandad, grandpa, pops, grandfather

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پدربزرگ و همچنین با اسامی دیگر هم گفته می شود مانند grandad, grandpa, pops, grandfather

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پدربزرگ و همچنین با اسامی دیگر هم گفته می شود مانند grandad, grandpa, pops, grandfather

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پدربزرگ و همچنین با اسامی دیگر هم گفته می شود مانند grandad, grandpa, pops, grandfather

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مادربزرگ و همچنین با اسامی دیگر هم گفته می شود مانند grandmother , granny, grandma, nana

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مادربزرگ و همچنین با اسامی دیگر هم گفته می شود مانند grandmother , granny, grandma, nana

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مادربزرگ و همچنین با اسامی دیگر هم گفته می شود مانند grandmother , granny, grandma, nana

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مادربزرگ و همچنین با اسامی دیگر هم گفته می شود مانند grandmother , granny, grandma, nana

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جمع پدربزرگ و مادربزرگ My grandparents on my dad's side live near us.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برادرزاده یا خواهرزاده My nephew is my brother's son.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برادرزاده یا خواهرزاده دختر My niece is my brother's daughter.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سمت I have cousins on my dad's side of the family, but we're not close.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خنداندن؛ باعث خنده شدن If someone is "fun" they're fun to spend time with, but if they are "funny" they make you laugh. "That comedian always make ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نقاشی کردن در حالت فعل My uncle is very creative. He paints beautiful pictures.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

We use the word "lazy" ( with a "z" ) to describe a non - active person.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شخصیت "She has a very outgoing personality; she loves meeting new people. " ( اون شخصیت خیلی برون گرایی داره؛ عاشق آشنا شدن با آدمای جدیده. ) "His ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غیر فعال "The volcano has been non - active for centuries, but scientists are still monitoring it. " ( آتشفشان قرن هاست که غیرفعال بوده، اما دانشمند ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خلق کردن؛ آفریدن؛ پدید آوردن: به وجود آوردن چیزی جدید که قبلاً وجود نداشته است، به خصوص از طریق تخیل یا کار سخت. "She loves to create beautiful pai ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نقاشی I think I'm creative because I write poetry and paint

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شعر I think I'm creative because I write poetry and paint

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ماده یا موادی خنثی و غیر دارویی که با ماده دارویی ترکیب می شود و یک فرم دارویی مثل قرص را ایجاد می کند اما هیچ اثری بر بیمار ندارد فقط کمک کننده برای ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

تجویز برای دارو استفاده می شه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غیر روده ای مثلاً دارویی که به شکل تزریقی به رگ خونی تزریق می کنیم به جای اینکه اون رو بخوریم پس غیر روده ای هست چون اگه بخوریم میشه روده ای

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موضعی که یک حالت مصرف دارو است ه به شکل پماد به روی پوست یا زخم می مالند

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

پماد که یک شکل دارویی است

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به ترتیب و مرتب و منظم "untidy" means not neat or well arranged or not in order. "Please put the books back in order on the shelf. " ( لطفاً کتاب ه ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

تر و تمیز و مرتب "untidy" means not neat or well arranged or not in order. "Her desk is always so neat and organized. " ( میزش همیشه خیلی مرتب و م ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

نامرتب "untidy" means not neat or well arranged or not in order. My sister is very untidy. Her room is so disorganised. "His room is always so un ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تنبل We use the word "lazy" ( with a "z" ) to describe a non - active person. My dad can be a bit lazy sometimes. "My brother is so lazy; he neve ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی نظم ثلاً آدم بی نظم Lisa's mom is disorganised. She often loses her keys.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نامنظم کردن "My little brother loves to disorganize my desk right after I clean it. " ( داداش کوچیکم عاشق اینه که میزم رو دقیقاً بعد از اینکه مرتب م ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صف شکنى کردن - تو صف جر زدن The word "rude" can be used to describe someone with bad manners ( for example, jumping a queue ) . "Hey, don't jump th ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

صف شکنى کردن - تو صف جر زدن The word "rude" can be used to describe someone with bad manners ( for example, jumping a queue ) . "Hey, don't jump th ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صف؛ نوبت: یک ردیف از افراد یا وسایل نقلیه که منتظر کاری هستند یا در حال حرکت به سمت چیزی هستند. ( این معنی بسیار رایج در انگلیسی بریتانیایی است و در ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

طرز رفتار - آداب معاشرت - ادب و نزاکت The word "rude" can be used to describe someone with bad manners ( for example, jumping a queue ) . "I didn' ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

بی ادب The word "rude" can be used to describe someone with bad manners ( for example, jumping a queue ) . I was here first. You are rude!

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اجتماعی If someone is "shy", it means they don't tend to say much in social situations.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

تمایل داشتن If someone is "shy", it means they don't tend to say much in social situations.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

یه خورده - کمی؛ تا حدودی؛ یه ذره "a bit" کاملاً می تواند با اسم های غیرقابل شمارش به کار رود تا "مقداری کم" از آن چیز را نشان دهد. My best friend ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

خجالتی My best friend can be a bit shy sometimes.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"creative" means having the skill and ability to produce something new.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

سازنده My children are really creative.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کمک کننده و مفید "helpful" means willing to help someone else. My brother is very helpful.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

منظم و مرتب در حالت صفت "organised" means being able to plan things carefully and keep things tidy. My best friend is really organised.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرتب و منظم "tidy" means having everything ordered and arranged in the right place. "The library keeps its books in a very ordered system. " ( کتا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرگرم کننده - باحال ( در حالت صفت ) "fun" و "funny"کاملاً مترادف نیستند، اما می توانند در برخی موقعیت ها شباهت هایی در مفهوم ایجاد کنند که باعث سردر ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مثبت Minh describes Sarah in a positive way. The speaker ( Mihn ) describes Sarah using the positive adjectives "kind" and "polite".

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

دوستانه: کسی که رفتار و گفتار خوب، خوش برخورد و دلنشینی با دیگران دارد و به راحتی با آن ها ارتباط برقرار می کند. "The new neighbors seem really fri ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوستانه: کسی که رفتار و گفتار خوب، خوش برخورد و دلنشینی با دیگران دارد و به راحتی با آن ها ارتباط برقرار می کند. My sister's really friendly. "Th ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مودب He's so polite.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

به نظر رسیدن You seem really kind. "That new restaurant seems really popular. " ( اون رستوران جدید واقعاً محبوب به نظر می رسه. ) "She seems tired ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اجتماعی؛ خوش برخورد؛ معاشرتی "My brother is really sociable; he loves going to parties and meeting new people. " ( برادرم واقعاً اجتماعیه؛ عاشق رفتن ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مهربانی در حالت اسم The word "kindness" is a noun. The adjective "kind" describes someone who is kind and sociable.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"Auntie" یک فرم محاوره ای و صمیمی برای "aunt" ( خاله یا عمه ) My auntie is really kind.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عمه و یا حاله "Auntie" یک فرم محاوره ای و صمیمی برای "aunt" ( خاله یا عمه ) My aunt is really kind.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

مهربان My auntie is really kind.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سرگرمی ( اسم ) We use "fun" to describe something enjoyable. We use "funny" if something made us laugh.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

بامزه My brothers are so funny.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لفت دادن زمان به شکل عمدی یا وقت تلف کردن It is my opinion that the uk has been slowwalking their decision on this very important matter, and we wil ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

به پایان رسیدن We also discussed ukrain, and the fact that time is running out on Ukrain’s decision pertaining to nuclear weapons, which must be mad ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آگهی برای فروش یا اجاره چیزی Read an advert for a room in a flat. What does the room have?

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

urinary retention احتباس ادرار در بدن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

بعداً - دیرتر We use the verb "to postpone" to say that we want to move an appointment to a later day or time.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

We use the verb "to postpone" to say that we want to move an appointment to a later day or time.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موافقت کردن The patient agreed to having the appointment on Tuesday

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سپس - در آن زمان یا وقت See you then!

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"در" در زمان های گوناگون روز به جز شب We use the preposition "in" to talk about parts of the day. For example, "in the morning", "in the afternoon" a ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در برای زمان مشخص - در برای زمان شب We use the preposition "at" with a specific time of the day. My appointment is at 10 o'clock. His appointment ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

به تاخیر انداختن I'd like to postpone my appointment to next week

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

تایید کردن Sorry, Could I confirm my appointent for tonorrow please?

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رزرو نشده یا همان وقت خالی When referring to times on a calendar that are unbooked, the words "free" and "available" have the same meaning, as do th ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

free spot به معنای وقت ملاقات خالی هم هست The terms "free spot" and "available appointment" mean available times in a schedule. Do you have a free ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دسترس پذیری The receptionist said the doctor doesn't have any availability.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

منشی The receptionist said the doctor doesn't have any availability.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قابل دسترس و استفاده There is an available appointment this week.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

مایل بودن I'd like to make an appointment with Kim this week.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

تعداد زیادی از There's a bunch of mosquitos at the afternoon "I have a bunch of emails to answer today. " ( امروز کلی ایمیل دارم که باید جواب بدم. ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میوه نارنگی He wants a tangerine ( "tangerine" ) but doesn't know the name and says "It's similar to an orange".

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

کره صبحانه He says "I want to try the black thing you have on your sandwich. " He needs the word for the spread.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

جور although actually this is a sort of contraction of "this arvo". So "this arvo" as "in this afternoon" will get contracted to just "s'arvo".

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جفت شدن - جفت کردن You'll often hear "s'arvo" and it often is paired with the word "the"

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اصطلاح عامیانه مربوط به یک لوکیشن جغرافیایی یا یک زبان خاص "Today is going to be a great episode where I teach you 12 different Aussie slang terms".

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

قسمتی از یک مجموعه دیداری مثل سریال "Today is going to be a great episode where I teach you 12 different Aussie slang terms".

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

توضیح دادن What is Giulia explaining?

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طولانی کردن The word "round" describes a perfect circle and "oval" means round but elongated.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سینی on my first day I asked my colleague "What do you call the flat, rectangular table on the hospital bed for the food?" Now I know it's a tray.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

یک راست بدون هیچ فیلتر یا مشکلی - بی درنگ: بدون هیچ تأخیر یا انتظار Nurses from germany can start work in New Zealand straight away "I'll call him ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پاس کردن مثلاً امتحان - قبول شدن / با موفقیت گذراندن ( امتحان/درس ) Then I had to register as a nurse in New Zealand and of course I had to pass so ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طول The stamp's four sides are of the same length. چهار ضلع تمبر هم اندازه هستند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ضلع The stamp's four sides are of the same length. چهار ضلع تمبر هم اندازه هستند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

تمبر I have a square Australian postage stamp.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قاب - چهارچوب She prefers square picture frames for her photos. او قاب عکس های مربع شکل را برای عکس هایش ترجیح می دهد.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اردوگاه - اردو کردن - کمپ زدن In Australia, 'a swag' is a rectangular sleeping bag used for camping در استرالیا، 'سوَگ' یک کیسه خواب مستطیل شکل است ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

سوغاتی This rectangular greenstone necklace is a souvenir from New Zealand این گردنبند یشم مستطیل شکل یک سوغاتی از نیوزلند است

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گردنبند This rectangular greenstone necklace is a souvenir from New Zealand این گردنبند یشم مستطیل شکل یک سوغاتی از نیوزلند است

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مستطیل The country’s flag is rectangular. This rectangular greenstone necklace is a souvenir from New Zealand. In Australia, "a swag" is a rectang ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صفحه نمایش تلویزیون Flat screens are common in modern televisions.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صاف Flat screens are common in modern televisions.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دایره ای We use the word "round" ( round ) to describe a circular shape.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گِرد؛ دایره ای شکل - گرد کردن" ( اعداد یا اشیاء ) The clock on the wall is round. "The pizza is round. " ( پیتزا گرده. ) "She has a lovely round ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

منع مصرف داشتن "This medication is contraindicated for patients with high blood pressure. " ( مصرف این دارو برای بیماران دارای فشار خون بالا منع شده ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تناقض داشتن با "His actions often contradict his words. " ( اعمالش اغلب با حرفاش تناقض داره. ) "The two reports contradict each other. " ( این دو گ ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

یه جورایی - یه جور It’s a kind of food. "What kind of music do you like?" ( چه جور موسیقی دوست داری؟ ) "It's kind of cold in here, don't you think ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

مشابه مثلاً در ساختار زیر به کار میره یا به تنهایی similar to word It’s similar to an orange. "My new car is similar to my old one, but it's a dif ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیگر The word "another" means "one more". "Other" is used with the article "the" and means "different". "Some people like tea, other people prefer ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یکی دیگر The word "another" means "one more". "Other" is used with the article "the" and means "different". What's another word for "Australian"? ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

متضاد The speaker is asking about the opposite of the word "small". "Hot is the opposite of cold. " ( گرم متضاد سرده. ) "They live in the house o ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٣

سر و کله زدن با, مقابله کردن با؛ کنار آمدن با؛ رسیدگی کردن به Discover strategies for dealing with a limited vocabulary اهکارهایی را برای سر و کله ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راهکار؛ استراتژی ؛ روش برنامه ریزی شده Discover strategies for dealing with a limited vocabulary راهکارهایی را برای مقابله با دایره لغات محدود کشف ک ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کشف کردن ( پیدا کردن چیزی که قبلاً وجود داشته اما ناشناخته بوده است، یا فهمیدن یک حقیقت یا واقعیت برای اولین بار ) "Scientists hope to discover a ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

یافتن - پیدا کردن Finding the right word

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

رایج؛ معمول؛ متداول "It's pretty common to see deer in this neighborhood. " ( دیدن گوزن تو این محله خیلی رایجه. ) "That's a common mistake that beg ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

وجه مشترک - جنبه مشترک What do Australia and New Zealand have in common? "We have a lot in common, like our love for travel. " ( ما خیلی چیزها مشترک ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

حدود New Zealand is also quite multicultural, with around 27% of Kiwis born in another country. "I'll be there around 5 PM. " ( حدود ساعت ۵ بعد ا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

چند فرهنگی Australia is very multicultural. Only 72% of Aussies speak English as their main language, and over 300 different languages are spoken in ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اهل نیوزلند به صورت غیر رسمی گفته می شه We use the word "Kiwi" to informally refer to a person from New Zealand. My new neighbour is a Kiwi. She le ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اهل استرالیا غیر رسمی My neighbour is an Aussie from Sydney.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

بزرگ شدن - رشد کردن My friend is an Aussie, and she grew up in Sydney.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

زخم مثل زخم معده Gastric Ulceration

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همکار My workmate, Lucas, is an Aussie.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برانگیختن - هیجانی کردن news of the trip really excited the kids. " ( خبر سفر واقعاً بچه ها رو هیجان زده کرد. ) "Does this new project excite you?" ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آزار دادن؛ مزاحم شدن I don't want to bother you, but could you help me?" ( نمی خوام مزاحمت بشم، ولی می تونی کمکم کنی؟ ) It really bothers me when ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

خسته کردن "Don't bore me with all those details. " ( منو با اون همه جزئیات خسته نکن. ) "The long lecture bored the students. " ( سخنرانی طولانی، دا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

اسم: علاقه * نفع فعل: علاقه مند کردن "I have a strong interest in history. " ( من علاقه زیادی به تاریخ دارم. ) It's in your best interest to study ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

آرام شدن؛ استراحت کردن "After a long day, I just want to relax on the couch. " ( بعد از یه روز طولانی، من فقط می خوام رو مبل استراحت کنم. ) "You ne ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

هیجان انگیز I like "Inception. " It's exciting and makes me think a lot. It's better than most films.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آغاز؛ شروع؛ تأسیس؛ نقطه شروع ( این اسم نیز درست مانند حالت فعل خودincept بیشتر حالت رسمی و ادبی دارد و در گفتار رسمی استفاده می شود و نه محاوره ) S ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

incept آغاز کردن؛ شروع کردن این کلمه بیشتر ادبی و خیلی رسمی هست چون برای بیان مفهوم "شروع کردن" یا "آغاز کردن" در محاوره، افعالی مانند "start, " "be ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

"باعث شدن" وقتی فعل "make" همراه با سایر فعل ها می آید. It makes me think a lot این ( چیزی ) باعث می شود من زیاد فکر کنم. "That movie always makes ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

سرگرمی "What kind of entertainment do you like?" ( چه نوع سرگرمی ای دوست داری؟ ) "Movies and video games are my favorite forms of entertainment. " ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ملتهب کردن "His comments only inflamed the tension in the room. " ( نظرات اون فقط تنش توی اتاق رو شعله ورتر کرد. ) "Don't say anything that might ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٣

انجام دادن the last lesson of April will be conducted remotely via the Telegram platform

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نارضایتی "There's widespread discontent with the government's new policies. " ( یک نارضایتی گسترده از سیاست های جدید دولت وجود دارد. ) "The workers ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

درگیر کردن "Don't involve me in your problems. " ( من را در مشکلاتت درگیر نکن. ) "He didn't want to get involved in their personal problems. " ( او ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درگیر کردن - درگیر شدن "The teacher tries to engage the students in the lesson. " ( معلم سعی می کند دانش آموزان را در درس درگیر کند. )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

در حال انجام - ادامه دار "The construction of the new building is an ongoing project. " ( ساختمان جدید یک پروژه در حال انجام است. ) "We have ongoin ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بپایان رساندن - خاتمه دادن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

The point of contention محل اختلاف و مشاجره

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مشاجره

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

نقاشی That painting is sad, but this painting is sadder.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نسبت به The film is sadder than the book.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

توجه کردن The verb "to listen" is used to talk about paying attention to sounds, like music. "Please pay attention when the teacher is talking. " ( ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیدن We usually use the verb "to see" for films at the cinema and "to watch" for films at home.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

نگاه انداختن به چیزی - نگاه کردن به چیزی We use the verb "to look at" to talk about casually viewing things such as a painting. I like looking at ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

اشاره کردن The phrase "to see a film" implies that you are watching that film somewhere outside of your home. "Are you implying that I'm wrong?" ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تماشا کردن - مشاهده کردن - نگریستن - دیدن We often use the verb "to watch" to talk about viewing a film at home or in general. "We viewed the cit ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

چرخاندن/برگرداندن چیزی "Can you flip the burgers on the grill? They're getting too dark. " ( می تونی برگرها رو روی کباب پز برگردونی؟ خیلی دارن تیره ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مورد علاقه - محبوب This is my favourite book.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

سلیقه "She has good taste in clothes. " ( او سلیقه خوبی در لباس داره. ) "Our musical tastes are very different. " ( سلیقه های موسیقایی ما خیلی با ه ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

سبک، نوع "What's your favorite movie genre?" ( سبک فیلم مورد علاقه تو چیه؟ ) "I love reading books from the fantasy genre. " ( من عاشق خوندن کتاب ها ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

cando معادل آپارتمان در انگلیسی آمریکایی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

اشتباه، خطا، یا غلط It’s okay. It’s Thursday, not Friday. My mistake.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وحشتناک، افتضاح، بسیار بد، یا ناخوشایند I’m sorry about him. He is horrible sometimes.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناامید کردن، کلافه کردن "His inability to understand the instructions frustrated him. " ( ناتوانی او در درک دستورالعمل ها او را کلافه کرده بود. )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لباس تاپ زنانه This white top is Sarah's and this blue one is mine.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برای اجاره در کشور انگلستان از این اصطلاح استفاده می شود Available now! Room to let.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به کنار Politics aside, let’s pray for the health of our nation’s former President.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اون بالا And as you can see, I love plants and flowers. I have lots in the kitchen and lots in the bedroom. I always put them up high so that the ra ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بالای The desk is next to the window because I love feeling the sun on my back while I sit in my chair with my feet up on the bed.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عبارت "through to" ترکیبی از دو حرف اضافه "through" و "to" است که معمولاً به معنی "عبور کردن از جایی برای رسیدن به یک مکان مشخص" به کار می رود. "thr ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

راهرو My flat is quite small, so I just need to walk through the little hallway to take you through to the bedroom. آپارتمانم نسبتاً کوچیکه، بنابرا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چون Her friends can sit on the sofa, as that is in the living room ( the bed is in the bedroom ) . Let’s stay in this room, as that is warmer than ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در حالی که ( همزمانی دو اتفاق ) When my friends come round, they can sit on the sofa while I cook and we can still talk to each other.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به خانه کسی آمدن - سرزدن به کسی - اومدن به این دور و برا When my friends come round, they can sit on the sofa while I cook and we can still talk to ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اوپن مثل آشپزخانه اوپن So let’s start in my favourite room of the flat, the open - plan kitchen and living room.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

پیرامون - دور و بر I want to show you around my flat.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

کمد دیواری مخصوص لباس و معادل closet you can use both "closet" and "wardrobe" to talk about a piece of furniture you typically store clothes in. It' ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مبل در آمریکا بیشتر گفته میشه You can use both the words "sofa" or "couch" to talk about a sofa. You will hear "sofa" more often in the UK and "couc ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اثاثیه خانه مثل مبلمان یا کمدها و غیره کلمه "furniture" در زبان انگلیسی غیرقابل شمارش ( uncountable ) است The furniture in the living room is comfor ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همان کشو خانه یا میز دراور و می توان به جای آن drawers خالی را هم گفت The phrase "chest of drawers" refers to a piece of furniture that is used for ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

کشویی باز و بسته شدن - کشو باز و بسته کردن عبارت "slide in and out" در مورد کشوها به این معنی است که آن ها می توانند به راحتی و به صورت لغزنده به دا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

محفظه The word "drawers" describes a piece of furniture with small compartments that slide in and out.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جز - The word "drawers" describes a piece of furniture with small compartments that slide in and out.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کمد دیواری به شکل اتاق کوچک برای لباس در خانه There's a closet in the bedroom.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

پشت We use the preposition "behind" to mean that something is at the back of another thing.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پشت چیزی The couch is behind the table.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کشو The bed is between the drawers and the desk.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

در میان - بین The couch is between the plant and the table.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مبل نیمکتی The couch is between the plant and the table.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بالای ( مترادف با over ) there is a sofa in front of the TV and a picture above the table.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

سر تخت یا تاج تخت We use the preposition "above" to describe the space over the headboard.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همخانه It is common to use the word "roommate" in North America. The words "flatmate" and "housemate" are commonly used in the UK.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همخانه It is common to use the word "roommate" in North America. The words "flatmate" and "housemate" are commonly used in the UK.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همخانه It is common to use the word "roommate" in North America. The words "flatmate" and "housemate" are commonly used in the UK.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

آپارتمان معادلapartment وflat I live in a condo. You may also hear the word "condo" in North America and the word "flat" in the UK.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

جا انداختن - حذف کردن "Don't leave me out! I want to play too. " ( منو جا نذارید! منم می خوام بازی کنم. ) "She left out his name from the list. " ( ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

قبلاً . . . می کردم/بودم "I used to live in California. " ( من قبلاً در کالیفرنیا زندگی می کردم. ) "He used to play basketball every day after scho ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

مالک بودن "I own a small apartment downtown. " ( من یک آپارتمان کوچک در مرکز شهر دارم. ) "Who owns this car?" ( چه کسی این ماشین را دارد؟ ) "She o ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مالکیت - دارایی ( حالت داشتن، در اختیار داشتن یا کنترل کردن چیزی. همچنین به اشیاء یا دارایی هایی که کسی دارد نیز اشاره می کند. "The book is in his ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مال - ملک - دارایی ( چیزی که به طور قانونی متعلق به یک فرد، گروه یا سازمان است. این شامل زمین، ساختمان، اشیاء و حقوق قانونی می شود. همچنین می تواند ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تعلقات - متعلقات - دارایی - چیزی که متعلق به ماست "He packed all his belongings into boxes. " ( او تمام وسایلش را در جعبه ها بسته بندی کرد. ) "Afte ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کشیدن من را به ورطه ی عظیم دروغ هایت نکش Don't drag me into your giant hole of lies

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فهمیدن عمیق - درک کردن عمیق - کاملاً آگاه شدن از ( چیزی ) به عنوان یک واقعیت؛ واضحاً فهمیدن "I didn't realize how late it was. " ( متوجه نشدم چقدر د ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

از این به بعد کاری را نکردن "I no longer live in New York. " ( من دیگر در نیویورک زندگی نمی کنم. ) "She no longer works at that company. " ( او دیگ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گذاشتن ( چیزی ) در جای اشتباه و سپس قادر به پیدا کردن آن نبودن - جا گذاشتن "I always misplace my reading glasses. " ( من همیشه عینک مطالعه ام رو یه ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

جستجو کردن "I searched the entire house for my lost ring. " ( من تمام خانه را برای انگشتر گمشده ام جستجو کردم. ) "The police searched the car for w ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زبانی - گفتاری "There was vocal support for the proposal. " ( حمایت زبانی از این پیشنهاد وجود داشت. )

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

Parent به معنای والد است، یعنی پدر یا مادر. این یک اسم مفرد است که برای اشاره به یکی از والدین به کار می رود. "My parent is a teacher. " ( والد من ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

Sibling به معنای خواهر یا برادر است. این یک اسم مفرد است که برای اشاره به یک خواهر یا یک برادر به کار می رود. "My sibling is older than me. " ( خوا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زن - ماده - مونث We can say "mom" or "mum" to refer to a female parent.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فوری - آنی "We need an immediate response. " ( ما به یک پاسخ فوری نیاز داریم. ) "He required immediate medical attention. " ( او نیاز به مراقبت پزشک ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وعده ای غذایی که در اواخر صبح یا اوایل بعد از ظهر خورده می شود و ترکیبی از صبحانه و ناهار است "We're going out for brunch on Sunday. " ( ما یکشنبه ب ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

روایت - داستان - سرگذشت، روایت "So, the narrative I got was totally different from what actually happened. " ( خب، داستانی که من شنیدم کلاً با چیزی ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

get some food معادل غذا بیرون خوردن ( eat out ) This weekend I’m visiting my friend Abi. We’re getting some food together.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

ملاقات کردن غیررسمی تر از meet است با معنای مشابه We're going to meet up with Sandra. "Let's meet up for coffee this weekend. " ( بیا این آخر هفته ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

صرف کردن وقت؛ اختصاص دادن وقت. Now I want to take some time to plan my week.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

نگاه کردن به بیرون I prefer to look out of the window and see the view.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

منظره I prefer to look out of the window and see the view.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

همچنین A lot of people in London read books or look at their phones as well. "I'm tired, and I'm hungry as well. " ( من خسته ام، و همچنین گرسنه ام. ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مترو London is a really big city so I spend a lot of time on the tube or the bus.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترتیب دادن یا ساختارمند کردن چیزی؛ منظم کردن "She organised her books on the shelves. " ( او کتاب هایش را در قفسه ها مرتب کرد. ) "He organised his ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قرار دادن چیزها به صورت منظم یا مرتب "She arranged the flowers in a vase. " ( او گل ها را در یک گلدان چید. ) "He arranged the books alphabetically ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

عصبی و مضطرب؛ پر تنش "She was very tense before the exam. " ( او قبل از امتحان خیلی عصبی بود. ) "The atmosphere in the room was tense. " ( فضای اتا ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برنامه ریزی کردن "They scheduled the conference for late October. " ( آنها کنفرانس را برای اواخر اکتبر برنامه ریزی کردند. ) "We need to schedule a ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ماندن ( We use the phrase "to stay" "with" to say that we are sleeping in someone's house. ) I'm staying with a friend.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ملاقات کردن We're meeting some friends tonight.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

غریب الوقوع - به زودی اتفاق خواهد افتاد؛ پیش رو "We are excited about the upcoming holidays. " ( ما برای تعطیلات پیش رو هیجان زده هستیم. ) "The ban ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

بدجنس - نامهربان و آزاردهنده I hate Mr. Richard Rowntree. He is mean. He is rude. He's a bad man.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

بیرون My car's outside. Quick!

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لباس تاپ زنانه Well, a green top, with red trousers, and a blue hat.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

خوبی "He thanked them for their goodness and hospitality. " ( او از آنها به خاطر خوبی و مهمان نوازی شان تشکر کرد. ) "The goodness in her heart made ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

مقیاس "We don't yet know the scale of the problem. " ( ما هنوز مقیاس مشکل را نمی دانیم. ) "The project was done on a large scale. " ( این پروژه در ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

درجه Today the temperature is two degrees Celsius.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"حفظ کردن" یا "نگه داشتن" "This new cooking method is nutrient - sparing, so the vegetables retain more of their vitamins. " ( این روش پخت جدید حفظ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قید تأکید که درجه صفت تفضیلی را قوی تر می کند ( به معنای "خیلی" یا "به مراتب" ) . London is way sunnier than Berlin "This pizza is way better than ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

مقایسه ای "We did a comparative tasting of different olive oils. " ( ما یک مزه کردن مقایسه ای از روغن های زیتون مختلف انجام دادیم. )

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

امتحان کردن - آزمایش کردن چیزی ( یا کسی ) با استفاده از آن ( یا او ) برای مدت کوتاهی تا ببینید چقدر مؤثر یا مناسب است. "I'm going to try out this n ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

داغون

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٣

افتضاح و بد

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آذرخش یا برق از رعد و برق A "thunderstorm" involves thunder and lightning, then usually rain.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

رعد و برق A "thunderstorm" involves thunder and lightning, then usually rain.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طوفان همراه رعد و برق There was a thunderstorm on Monday.

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیچاندن "Can you wind this string around your finger?" ( می تونی این نخ رو دور انگشتت بپیچی؟ ) "Let's wind the hose back onto the reel. " ( بیا شلن ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فوت کردن شمع Today is your birthday? You must blow out the candles!

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بالا بردن I think it really lifts up human spirit

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

علاوه بر I don't want to go. Besides, it's too late. " ( من نمی خوام برم. به علاوه، خیلی دیره. ) The movie was boring, and besides, the popcorn wa ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در کنار It's beside the station. "She sat beside him during the movie. " ( او کنار او در طول فیلم نشست. ) - نزدیکی بسیار زیاد را القا می کند. "The ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خواربار A store that sells food and household goods is called a "supermarket" or a "grocery store". "I need to go to the store to buy groceries. " ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کالا A store that sells food and household goods

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

توزیع کردن، پخش کردن، دادن "The pharmacy can dispense medication with a prescription. " ( داروخانه می تواند دارو را با نسخه تحویل دهد. ) "The machi ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ورزش شنا کردن While doing push - ups, Oscar counts from one to ten.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ورزش شنا رفتن While doing push - ups, Oscar counts from one to ten.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

در امتداد" یا "روی" یا از یک طرف به طرف دیگر Mr Rowntree makes a cutting gesture across his neck to show he would fire Leo. "He walked across the ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اخراج کردن Mr Rowntree will fire Leo if he makes mistakes.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

عبارت "get the chop" یک اصطلاح عامیانه ( slang ) در انگلیسی، به ویژه انگلیسی بریتانیایی و تا حدودی آمریکایی، به معنای اخراج شدن از کار یا کنار گذاشته ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

خرد کردن ( با ضربات تند و پی درپی تبر، چاقو یا ابزار دیگر ) A kitchen assistant supports the chef by washing or chopping food.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از قلم انداختن، ذکر نکردن، مستثنی کردن We can omit the pronoun and verb in text messages. ما می توانیم ضمیر و فعل را حذف کنیم "Please don't omit a ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

به کسی که کارش رو با موفقیت و به طور کامل به اتمام برسونه مثلاً در طول یک روز هم گفته می شه There was a lot of work, so it was busy, but Laura didn' ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

عزیز کردن - محبوب کردن "His kindness endeared him to everyone he met. " ( مهربانی او باعث شد همه کسانی که ملاقات می کردند او را دوست داشته باشند. ) ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ژست بدنی وابسته به حرکات دست و پا و بدن - حرکتی که با دست یا بدن به شکل اشاره یا هر چیزی انجام می شه It's a nice gesture to get in touch with someon ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عقب ماندگی را جبران کردن ( رسیدن به کسی یا چیزی که از آن عقب بوده اید ) "I wanna catch up on my work. I've got a ton of stuff to do. " "من می خوام ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آخری ( نزدیک ترین مورد در گذشته یا انتهای یک سری ) ( صفت ) "I saw him last week. " ( من او را هفته ی پیش دیدم. ) "That's the last piece of pizza. ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قبلی، پیشین "The previous week was very busy. " ( هفته ی قبلی خیلی شلوغ بود. ) "Have you read his previous book?" ( آیا کتاب قبلی او را خوانده اید؟ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

وابسته بودن یا تکیه کردن به کسی یا چیزی "You can depend on me. " ( می توانی به من اعتماد کنی. ) "It depends on the weather. " ( بستگی به آب و هوا د ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دو برابر کردن These verbs have a "consonant - vowel - consonant" ending, so we double the last letter and add "ing".

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مراقب بودن - مواظب بودن "Can you look after my cat while I'm away?" ( میتونی وقتی نیستم از گربه ام مراقبت کنی؟ ) "She has to look after her younger ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پاسخ دادن She replies with "of course" and adds that she's on holiday.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

علاقه - علاقه مند کردن در انگلیسی آمریکایی، کلمه "interest" بیشتر به عنوان اسم استفاده می شود. اگر چه "interest" بیشتر به عنوان اسم استفاده می شود، ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شگفت زده یا غافلگیر شدن یا کردن "The news surprised everyone. " ( این خبر همه را شگفت زده کرد. ) "He surprised her with flowers. " ( او او را با گل ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در حال انجام "The project is in progress. " ( پروژه در حال انجام است. ) "Construction is in progress. " ( ساخت و ساز در جریان است. ) "The meeting ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

تاکید کردن "The teacher emphasized the importance of studying. " ( معلم بر اهمیت مطالعه تاکید کرد. ) "I want to emphasize that this is a serious pr ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

پیوسته - مداوم "The rain was continuous all day. " ( باران تمام روز مداوم بود. ) "There was a continuous flow of traffic. " ( جریان مداومی از ترافی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

استراحت کردن - مکث کردن Let's take a break. " ( بیا یک استراحت کنیم. ) "I need to take a break from studying. " ( من باید از درس خواندن استراحت کنم ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به دلیلِ "The flight was canceled due to bad weather. " ( پرواز به دلیل هوای بد لغو شد. ) "He was late due to traffic. " ( او به دلیل ترافیک دیر کر ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دور - از دور - دورافتاده They live in a remote village. " ( آنها در یک روستای دورافتاده زندگی می کنند. ) "He works remote. " ( او از راه دور کار می ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٤

پیاده کردن فردی از ماشین یا تاکسی "Could you drop me off here, please?" → می شه لطفاً منو اینجا پیاده کنید؟ ( مؤدبانه تر ) "You can drop me off h ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

برنامه کار، دستور جلسه "We need to stick to the agenda. " ( ما باید به دستور جلسه پایبند باشیم. ) "Let's review the agenda before we start. " ( قبل ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به فروش رساندن "They sell clothes at that store. " ( آنها در آن فروشگاه لباس می فروشند. ) "I need to sell my old car. " ( من باید ماشین قدیمی ام را ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فروش "There's a big sale at the department store. " ( یک حراج بزرگ در فروشگاه بزرگ وجود دارد. ) "I bought these shoes on sale. " ( من این کفش ها را ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مراقب بودن "beware" به عنوان یک فعل امری، دستوری برای مراقبت و احتیاط را صادر می کند. به همین دلیل، اغلب در ابتدای جملات یا در عبارات هشدار دهنده است ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

در کل - همه با هم That's �95 altogether.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کل - مجموع - کامل "The total cost was $10. " ( کل هزینه 10 دلار بود. ) "We had a total of 20 people at the party. " ( ما در مجموع 20 نفر در مهمانی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شلواری که از پارچه جین یا پارچه نخی محکم دیگر، معمولاً آبی رنگ، ساخته می شود. به این خاطر به شکل جمع نوشته میشه که یک کلمه جمع هست و شبیه به کفش یا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

متاسف بودن I'm afraid you can't try those socks on.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جوراب و چون جوراب جفتی هستش به صورت جمعی نوشته می شه I'm afraid you can't try those socks on.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دورتر "The next town is further away than this one. " ( شهر بعدی دورتر از این یکی است. ) "We decided to move to a house further away from the city. ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

در نزدیکی و در آخر جمله میاد "Is there a gas station nearby?" ( آیا پمپ بنزینی در نزدیکی وجود دارد؟ ) "We found a nice restaurant nearby. " ( ما یک ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"نشان دهنده" یا "اثبات کننده" "His actions were very demonstrative of his anger. " ( اعمال او به وضوح نشان دهنده عصبانیت او بود. ) "She gave a demo ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

"نشان دادن نحوه عملکرد چیزی" یا "توضیح یا اثبات چیزی با ارائه مثال یا مدرک" "Let me demonstrate how to use this app. " ( بذار نشون بدم چطور از این ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شلوار کلمه "trousers" در انگلیسی بریتانیایی به معنای "شلوار" است. در انگلیسی آمریکایی، معادل رایج تر آن کلمه "pants" است. بنابراین، "pants" را می تو ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جستجو کردن. تلاش برای یافتن کسی یا چیزی. "I'm looking for my keys. " ( من دنبال کلیدهایم می گردم. ) "She's looking for a new job. " ( او دنبال یک ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هر زمانی که "Call me whenever you need help. " ( هر وقت به کمک نیاز داشتی بهم زنگ بزن. ) "I smile whenever I see him. " ( هر وقت او را می بینم لبخن ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هرزمانیکه You can say "I'll take. . . " whenever you've decided to buy something.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تصمیم گرفتن You can say "I'll take. . . " whenever you've decided to buy something.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در انتهای جمله معمولاً میاد و به عنوان دوتایی هستش work in pairs

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آستین "My shirt has long sleeves. " ( پیراهن من آستین های بلند دارد. ) "She rolled up her sleeves. " ( او آستین هایش را بالا زد. ) "The jacket has ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

کت و شلوار "He wore a dark blue suit to the interview. " ( او یک کت و شلوار آبی تیره برای مصاحبه پوشید. ) "She looked elegant in her business suit. ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پوشیدن "I wear jeans every day. " ( من هر روز شلوار جین می پوشم. ) "She wears a beautiful necklace. " ( او یک گردنبند زیبا می پوشد. ) "He wore a h ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

لباس مبدل مخصوص یک مکان یا اتفاقی یا مراسم خاصی "She wore a witch costume for Halloween. " ( او برای هالووین لباس مبدل جادوگر پوشید. ) "The actors ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

( فعل ) لباس پوشیدن، لباس پوشاندن. ( اسم ) لباس زنانه ( فعل ) "I need to dress for work. " ( من باید برای کار لباس بپوشم. ) ( فعل ) "She dresse ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لباس ها "I need to wash my clothes. " ( من باید لباس هایم را بشویم. ) "She bought new clothes for the party. " ( او لباس های جدیدی برای مهمانی خرید ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لباس پوشاندن "We need to clothe the homeless. " ( ما باید بی خانمان ها را لباس بپوشانیم. ) "She clothed her baby in warm clothes. " ( او نوزادش را ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

تکه پارچه "Wipe the table with a clean cloth. " ( میز را با یک پارچه تمیز پاک کنید. ) "This cloth is made of cotton. " ( این پارچه از پنبه ساخته شد ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

cloth. clothe. clothes. dress. costume بین این کلمات مشابه تفاوت هست

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تا ( آن زمان ) ، تا زمانی که "I will wait until you arrive. " ( من تا زمانی که شما برسید صبر خواهم کرد. ) "We stayed at the party until midnight. " ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

بسته کردن - بسته - نزدیک "Please close the door. " ( لطفاً در را ببندید. ) "The store closes at 9 PM. " ( فروشگاه ساعت 9 شب بسته می شود. ) "He clo ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

باز کردن - باز "Please open the door. " ( لطفاً در را باز کنید. ) "The store opens at 9 AM. " ( فروشگاه ساعت 9 صبح باز می شود. ) "He opened his ey ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آغاز یا شروع یا افتتاح یا گشایش "The store's opening is tomorrow. " ( افتتاحیه فروشگاه فردا است. ) "The opening of the movie was exciting. " ( شروع ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

معامله، تراکنش، مبادله "I made a cash transaction at the store. " ( من یک معامله نقدی در فروشگاه انجام دادم. ) "The bank recorded the transaction. ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باقی ماندن "Could", "can" and "may" remain the same with all personal pronouns. "The rain will remain throughout the day. " ( باران در طول روز باقی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وجهی ( رایج ترین کاربرد "modal" در گرامر انگلیسی آمریکایی است، جایی که به افعال وجهی ( modal verbs ) اشاره دارد. ) ( افعال وجهی مانند "can"، "shou ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

قیمت داشتن The food and drink cost eight dollars ( $8 )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ثبت کردن یک سفارش - سفارش دادن "I want to place an order for a pizza. " ( می خواهم یک پیتزا سفارش دهم. ) "You can place your order online. " ( می ت ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

آوردن How many coffees can I get you?

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. یک بار ( One time ) : "I've only been to Paris once. " ( من فقط یک بار به پاریس رفته ام. ) "He called once and then hung up. " ( او یک بار تماس ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

ادعا کردن "He claimed he was innocent, but exclaimed in surprise when the verdict was read. " ( او ادعا کرد که بی گناه است، اما وقتی حکم قرائت شد، ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فریاد زدن "Stop exclaiming so much, I'm talking to you calmly. " ( اینقدر فریاد نزن، من دارم باهات آروم حرف می زنم. ) "Wow!" she exclaimed. ( وای! ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

جستجو کردن "They seek information about the new product. " ( آنها به دنبال اطلاعات در مورد محصول جدید هستند. ) "He seeks advice from his lawyer. " ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترکیب کردن "We need to combine these two ingredients. " ( ما باید این دو ماده را با هم ترکیب کنیم. ) "They decided to combine their businesses. " ( ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرم کردن، آماده کردن "I need to warm up the soup. " ( من باید سوپ را گرم کنم. ) "Let's warm up the coffee. " ( بیا قهوه را گرم کنیم. ) "Warm up th ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

هیجان زده کردن We say "What a feeling!" after doing something very exciting. "The news excited everyone. " ( این خبر همه را هیجان زده کرد. ) "The ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

فوتبالیست Some footballers might know how to freestyle, but they don't do tricks during a match.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وارد شدن Dan goes into Soweto. He sees that even young children like doing freestyle. Freestyle is everywhere in Soweto.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

گرم کردن قبل از مسابقه "At this british school the children do an "english Warm - up" – singing and dancing before the match. "

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فری استایلر، کسی که فری استایل انجام می دهد. این کلمه به کسی اشاره دارد که در یک فعالیت "فری استایل" تخصص دارد. "فری استایل" به معنای انجام دادن یک ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شرح داستان کردن - داستان تعریف کردن - روایتی را گفتن - داستانی را گفتن "Can you narrate what happened?" ( می توانی شرح دهی چه اتفاقی افتاد؟ ) "He w ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مسابقه ورزشی مهم بین تیم های محلی یک منطقه "The Kentucky Derby is a famous horse race. " ( کنتاکی دربی یک مسابقه اسب دوانی معروف است. ) "We're goin ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرسروصدا "The kids are very noisy. " ( بچه ها خیلی پرسروصدا هستند. ) "This restaurant is too noisy. " ( این رستوران خیلی شلوغ است. ) "The street w ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوشایند "The weather is very pleasant today. " ( هوا امروز خیلی دلپذیر است. ) "She has a very pleasant personality. " ( او شخصیت بسیار خوشایندی دار ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناخوشایند "The weather outside is very unpleasant. " ( هوا بیرون خیلی ناخوشایند است. ) "He had an unpleasant experience at the dentist. " ( او تجر ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رقابت کردن "They compete in the Olympics. " ( آنها در المپیک رقابت می کنند. ) "We compete against each other in the game. " ( ما در بازی با یکدیگر ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کلمه "sports" با حرف "s" در انتهای آن، معمولاً به عنوان اسم جمع استفاده می شود و به معنای "ورزش ها" یا "مسابقات ورزشی" است. اما در برخی موارد، می توا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محلی "We ate at a local restaurant. " ( ما در یک رستوران محلی غذا خوردیم. ) "The local news reported the accident. " ( اخبار محلی تصادف را گزارش کر ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مسابقه "match" می تواند به معنای مسابقه ورزشی یا رقابت بین دو نفر یا دو تیم باشد. مثال: "a football match" ( یک مسابقه فوتبال ) مثال: "a tennis ma ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٣

تفریحی ( به فعالیت ها یا وسایلی اشاره دارد که برای لذت بردن و استراحت در اوقات فراغت استفاده می شوند. ) "We went to the recreational park. " ( ما ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

ادامه دادن "They decided to proceed with the plan. " ( آنها تصمیم گرفتند برنامه را ادامه دهند. ) "After the interruption, we can proceed. " ( پس از ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تیم - تیمی "Our team won the game. " ( تیم ما بازی را برد. ) "He's on the school basketball team. " ( او در تیم بسکتبال مدرسه است. ) "This is a t ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ورزش - ورزشی "He plays many sports. " ( او ورزش های زیادی انجام می دهد. ) "My favorite sport is soccer. " ( ورزش مورد علاقه من فوتبال است. ) "He ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

الگو "We noticed a pattern in his behavior. " ( ما یک الگو در رفتار او مشاهده کردیم. ) "There is a pattern of rising and falling temperatures. " ( ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

به جای "To prefer" means to want "one thing rather than another". "I would prefer to stay home rather than go out. " ( من ترجیح می دهم به جای بیرون ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترسناک - وحشتناک I hate watching horror movies. "He is a fan of horror stories. " ( او طرفدار داستان های ترسناک است. ) "The book is a work of horro ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٤

در انگلیسی بریتانیایی، "fancy" به عنوان فعل به معنای "دوست داشتن" یا "تمایل داشتن" بسیار رایج است. در انگلیسی بریتانیایی، فعل "fancy" اغلب به عنوان ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

دوست نداشتن "It's easy to dislike someone who is always complaining. " ( بیزار بودن از کسی که همیشه شکایت می کند آسان است. ) "I dislike loud noises. ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

غلات صبحانه Usually I have cereal and a cup of coffee. I like to eat cereal for breakfast. " ( من دوست دارم برای صبحانه غلات صبحانه بخورم. ) "What' ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جلو یا رو به جلو به عنوان قید: به معنای در جلو یا جلوتر از چیزی یا کسی است. به عنوان صفت: به معنای پیش رو یا در آینده است. ( Adverb ) "Go straigh ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

جلوی - پیش روی - جلوتر از ( "Ahead of" برای نشان دادن موقعیت جلوتر در زمان، مکان یا رتبه استفاده می شود. ) "The car is ahead of us. " ( ماشین جلو ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

کاملاً آماده at 8. 30, I'm all ready for the day ahead of me "We are all ready to go on vacation. " ( ما کاملاً آماده رفتن به تعطیلات هستیم. ) "The ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تازه و سرحال کردن I prefer to shower in the mornings as it definitely helps me to wake up and feel refreshed for the day. "A cold drink can refresh ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

مدت زمانی طول کشیدن "It might take a while to fix the car. " ( شاید تعمیر ماشین کمی طول بکشد. ) "Learning a new language can take a while. " ( یادگ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به داخل ( "Into" یک حرف اضافه چندمعنایی است ) ( Movement ) "She went into the house. " ( او به داخل خانه رفت. ) ( Location ) "The keys are into t ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

let's get right into it! بزن بریم سراغش!، بریم مستقیم سر اصل مطلب!، بدون معطلی شروع کنیم! )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

let's get right into it! بزن بریم سراغش!، بریم مستقیم سر اصل مطلب!، بدون معطلی شروع کنیم! )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

wake up بیدار شدن ( "Wake up" به عمل بیدار شدن و آگاه شدن از خواب اشاره دارد. ) "I wake up at 7 AM. " ( من ساعت 7 صبح بیدار می شوم. ) get up بلند ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

wake up بیدار شدن ( "Wake up" به عمل بیدار شدن و آگاه شدن از خواب اشاره دارد. ) "I wake up at 7 AM. " ( من ساعت 7 صبح بیدار می شوم. ) get up بلند ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

بالا، بالایی ، بالاتر از ، در بالا ( Adverb ) "The clouds were above. " ( ابرها بالا بودند. ) ( Preposition ) "The bird flew above the trees. " ( ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طبقه "We live on the third floor. " ( ما در طبقه سوم زندگی می کنیم. ) "Take the elevator to the fifth floor. " ( با آسانسور به طبقه پنجم بروید. ) ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تمیز و مرتب کردن - تمیز و مرتب After breakfast, I go back upstairs to tidy my room. به عنوان صفت: "The room is very tidy. " ( اتاق خیلی مرتب است. ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برگشتن - رفتن به عقب "I need to go back home. " ( من باید به خانه برگردم. ) "Let's go back to the beginning of the story. " ( بیا به ابتدای داستان ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به طبقه بالا یا طبقات بالای یک ساختمان اشاره دارد. ( Adverb ) "I'm going upstairs. " ( من دارم به طبقه بالا می روم. ) ( Adjective ) "The upstair ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Downstairs به طبقه پایین یا طبقات پایین یک ساختمان اشاره دارد. ( Adverb ) "I'm going downstairs. " ( من دارم به طبقه پایین می روم. ) ( Adjective ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

Make time to وقت گذاشتن: I always make time to have breakfast. "I need to make time to exercise. " ( من باید برای ورزش کردن وقت بگذارم. ) "She alw ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

ورزش پیاده روی

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همیشه و معمولاً در آخر جمله می آید برعکس always "He's complaining all the time. " ( او مدام شکایت می کند. ) "It rains all the time in this city. " ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فراوان مثلاً یک چیزی بیشتر فراوانه more frequent

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بهیچ وجه "I don't like it at all. " ( من اصلاً آن را دوست ندارم. ) "He didn't help me at all. " ( او به هیچ وجه به من کمک نکرد. ) "There is no prob ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Make a plan وMake plans ( برنامه ریزی کردن، نقشه کشیدن ) "Let's make plans for the weekend. " ( بیا برای آخر هفته برنامه ریزی کنیم. ) "We need to ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مترادف با usually I often leave the house at quarter past ten. I usually leave the house at quarter past ten.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

خارج شدن و با فعل go out کمی معنای متفاوت دارد که به معنای بیرون رفتن است "I get out of bed at 6:30 AM. " ( من ساعت 6:30 صبح از تخت خارج می شوم. ) ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لباس پوشیدن I get dressed at quarter to 8. "I get dressed quickly in the morning. " ( من صبح ها سریع لباس می پوشم. ) "She got dressed for the part ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوش - دوش گرفتن I have a shower at half past 7. "I took a cold shower. " ( من یک دوش آب سرد گرفتم. ) "I shower every morning. " ( من هر روز صبح د ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به صدا دراومدن درباره آدم ها هم به کار میره علاوه بر به صدا درآمدن زنگ هشدار "He's going to go off on you if you don't apologize. " ( اگر عذرخواهی نک ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به صدا در آمدن My alarm goes off at 7 am. "My alarm clock went off at 6 am. " ( زنگ ساعت من ساعت 6 صبح به صدا در آمد. ) "The fire alarm went off b ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زنگ هشدار "The fire alarm went off. " ( آژیر آتش به صدا درآمد. ) "I set the alarm for 6 am. " ( من زنگ هشدار را برای ساعت 6 صبح تنظیم کردم. ) "Car ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فراوانی "The high frequency of his visits surprised us. " ( فراوانی زیاد بازدیدهای او ما را شگفت زده کرد. ) "We need to increase the frequency of o ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

رفتن برای I sometimes go for a walk "Let's go for a walk. " ( بیا برای پیاده روی برویم. ) "He's going to go for the gold medal. " ( او برای مدال طل ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

عادت "He has a bad habit of biting his nails. " ( او عادت بد جویدن ناخن هایش را دارد. ) "She has a good habit of reading before bed. " ( او عادت خوب ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

حضور داشتن "I will attend the meeting tomorrow. " ( من فردا در جلسه شرکت خواهم کرد. ) "She attends English classes every Monday. " ( او هر دوشنبه د ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

ورزش کردن، تمرین کردن "I exercise every morning to stay healthy. " ( من هر روز صبح برای سالم ماندن ورزش می کنم. ) "She exercises at the gym three t ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

وقت گذراندن مشابه spend "We're going to hang out at the park. " ( ما قراره تو پارک وقت بگذرونیم. ) "I like to hang out with my friends on weekends. ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هر چند وقت یکبار. . . . . ؟ "How often do you go to the movies?" ( هر چند وقت یک بار به سینما می روی؟ ) "How often does the bus come?" ( اتوبوس هر ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

صرف کردن، خرج کردن، گذراندن "She spends a lot of effort on her studies. " ( او تلاش زیادی را صرف تحصیلات خود می کند. ) "I spend 10 dollars on lunch ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

سری یا سریال، مجموعه، رشته یا سلسله "There's been a series of robberies in our neighborhood. " ( یک سری سرقت در محله ما رخ داده است. ) "We had a se ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

خسته کننده My job is very tiring, so after work I chill out at home with my cat.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

ریلکس کردن ( لحن "Chill out" عامیانه و دوستانه است، در حالی که "relax" می تواند رسمی یا غیررسمی باشد. ) My job is very tiring, so after work I chil ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. به عنوان اسم: یک توالی منظم از اقدامات یا یک برنامه ثابت: وقتی "routine" به عنوان اسم استفاده می شود، به معنای یک توالی منظم از اقدامات یا یک برنا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Turn on به معنی روشن کردن ( به طور خاص برای روشن کردن وسایل الکتریکی استفاده می شود ) "Turn on the light. " ( چراغ را روشن کن. ) "Turn on the telev ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

Light به معنی روشن کردن ( بیشتر برای روشن کردن چیزهایی که با آتش یا شعله روشن می شوند، استفاده می شود. ) We light a candle every day for eight days. ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تاریخ "What's the date today?" ( امروز چه تاریخی است؟ ) "The meeting is scheduled for a later date. " ( جلسه برای تاریخ بعدی برنامه ریزی شده است. ) ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

توالی We use ordinal numbers to talk about a position in a sequence.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

جایگاه We use ordinal numbers to talk about a position in a sequence.

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترتیبی "The survey included questions with ordinal response options, such as 'low, ' 'medium, ' and 'high. '" ( نظرسنجی شامل سوالاتی با گزینه های پا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مقایسه کردن "We need to compare the prices of these two laptops. " ( باید قیمت این دو لپ تاپ را مقایسه کنیم. ) "She compared her old car to her new ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

در برخی از مناطق شیوه تلفظش به این صورته با ۴ سیلابسه "February" with four syllables ( "feb - you - air - ree" ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

هجا "Syllable" یک واحد تلفظ است "Each syllable in a word contains one vowel sound. " ( هر هجا در یک کلمه شامل یک صدای مصوت است. )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

اتفاق افتادن - روی دادن - رخ دادن "The meeting will take place tomorrow. " ( جلسه فردا برگزار خواهد شد. ) "The concert took place last night. " ( ک ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شاد ( صفت ) "They had a merry Christmas. " ( آنها کریسمس شادی داشتند. ) "He was in a merry mood. " ( او در حال و هوای شادی بود. ) "Let's have a m ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

ازدواج کردن "They plan to marry next year. " ( آنها قصد دارند سال آینده ازدواج کنند. ) "He asked her to marry him. " ( او از او خواست با او ازدواج ک ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"Greet" به عمل سلام کردن یا خوشامد گفتن یا تبریک گفتن اشاره دارد. "They exchanged greetings before starting the meeting. " ( آنها قبل از شروع جلسه ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

یک چهارم "A quarter of an hour is 15 minutes. " ( ربع ساعت 15 دقیقه است. ) "Cut the apple into quarters. " ( سیب را به چهار قسمت مساوی برش دهید. ) ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

نشان دادن ( نسبت به فعلshow آکادمیک تر است ) "The sign indicates the exit. " ( تابلو خروجی را نشان می دهد. ) "The data indicates a trend. " ( داده ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پرسیدن ( رسمی تر از فعل ask ) "Please inquire about the availability of tickets. " ( لطفاً در مورد موجود بودن بلیط ها بپرسید. ) "I would like to i ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

روزهای هفته، روزهای کاری هفته "We have a meeting on a weekday. " ( ما یک جلسه در یکی از روزهای هفته داریم. ) "I work weekdays and have weekends off ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

بیداری از خواب "I wake up at 7 AM every morning. " ( من هر روز صبح ساعت 7 بیدار می شوم. ) "The baby woke up crying. " ( بچه با گریه بیدار شد. ) "Di ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تعیین کردن "The manager will appoint a new team leader. " ( مدیر یک رهبر تیم جدید تعیین خواهد کرد. ) "They appointed a time for the meeting. " ( آنه ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کاوش کردن "We want to explore the national parks this summer. " ( ما می خواهیم این تابستان پارک های ملی را کاوش کنیم. ) "They decided to explore th ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

علامت گذارنده مثل ماژیک یا هر چیزی که روی چیز دیگری علامت می گذارد "I used a red marker to draw a circle. " ( من از یک ماژیک قرمز برای کشیدن یک دایره ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

علامت زدن - علامت "Please mark the correct answer. " ( لطفاً پاسخ صحیح را علامت بزنید. ) "The dog marked his territory. " ( سگ قلمرو خود را علامت گ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

رسیدن به یک مکان مثال: "We'll arrive at the airport around noon. " ( حدود ظهر به فرودگاه می رسیم. ) مثال: "Did you arrive home safely?" ( سالم به خا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

The bus departs�at 6 o'clock. "اتوبوس راس ساعت 6 حرکت می کند. " The bus �leaves�at 6 o'clock. "اتوبوس در ساعت 6 عزیمت می کند. " "Leave" در موقعیت ه ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

The bus departs�at 6 o'clock. "اتوبوس راس ساعت 6 حرکت می کند. " The bus �leaves�at 6 o'clock. "اتوبوس در ساعت 6 عزیمت می کند. " "Leave" در موقعیت ه ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

حرکت کردن یا عزیمت کردن "Depart" رسمی تر از "leave" است و بیشتر در موقعیت های رسمی یا هنگام صحبت در مورد سفرهای برنامه ریزی شده ( مانند قطار، هواپیما ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

رفتن یا ترک کردن ( To go away from ) : این رایج ترین کاربرد "leave" در مکالمات روزمره است. مثال: "I have to leave now. " ( باید الان برم. مثال: "Sh ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

برنامه زمانی "The bus timetable shows the next bus arrives at 10 AM. " ( برنامه زمانی اتوبوس نشان می دهد که اتوبوس بعدی ساعت 10 صبح می رسد. ) "My cl ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

اگر چه مشابه Though "Although it was cold, we went swimming. " ( اگرچه هوا سرد بود، ما شنا کردیم. ) "Although he is shy, he is a good speaker. " ( ا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرد کردن Round your lips

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

انگشت پا مثال: "I stubbed my toe. " ( انگشت پام خورد به یه چیزی. ) مثال: "My toes are cold. " ( انگشت های پام سرده. ) مثال: "He has a big toe. " ( ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

اگرچه مثال: "Though it's raining, I'm going for a walk. " ( اگرچه بارون میاد، دارم میرم قدم بزنم. ) مثال: "She's very smart, though a bit shy. " ( ا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درست کردن یا تعمیر کردن "I need to fix my car. " ( باید ماشینم رو درست کنم. ) یعنی ماشینم خراب شده و باید تعمیرش کنم. "Can you fix this toy?" ( می ت ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

ست کردن ، مرتب کردن یا آماده کردن یا گذاشتن یا قرار دادن "Let's set the table. " ( بیا میز رو ست کنیم. ) یعنی بشقاب ها، قاشق ها و. . . را روی میز بچ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

You’re all set! وقتی که کار کسی را تمام کرده اید یا خدمتی را ارائه داده اید. این رایج ترین کاربرد "You're all set!" در مکالمات روزمره است. این جمله ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معمولا برای انجام شدن یک کاری بعد از یک کار دیگر در گذشته میشه اینطوری ازش استفاده کرد "She finished her work, followed by took a break. " ( او کارش ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

و به دنبال آن . . . "We went out for coffee, followed by a walk in the park. " ( ما برای قهوه بیرون رفتیم، و به دنبال آن در پارک قدم زدیم. ) "First ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روشن کردن یا توضیح دادن چیزی که مبهم یا گیج کننده است Can you clarify what you meant by that?" ( می توانی توضیح دهی منظورت از آن حرف چه بود؟ ) "Let ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مطابقت دادن - مطابقت داشتن Match the pairs. جفت ها را با همدیگر مطابقت دهید "Your shoes don't match your outfit. " ( کفش های شما با لباستان مطابقت ند ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

تملک گرایانه - رفتار حسود مآبانه و خودخواهانه و تحت تملک خود درآوردانه "He's very possessive of his girlfriend. " ( او نسبت به دوست دخترش خیلی حسود ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چیز تحت تملک - دارایی "Her most prized possession is her grandmother's necklace. " ( با ارزش ترین دارایی او گردنبند مادربزرگش است. )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

مالک چیزی بودن - داشتن "He possesses a large collection of rare coins. " ( او مجموعه بزرگی از سکه های کمیاب را دارا است. ) "The company possesses v ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در واقع، راستش "I thought he was angry, but actually, he was just tired. " ( فکر می کردم عصبانی است، اما در واقع فقط خسته بود. ) "She doesn't look l ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شناسایی ، مدرک شناسایی "Please show me your identification. " ( لطفاً مدرک شناسایی خود را به من نشان دهید. ) "We need proper identification to verif ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

تشخیص دادن، شناسایی کردن; "Can you identify the person in the photo?" ( آیا می توانید فرد موجود در عکس را شناسایی کنید؟ ) "The police are trying to ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عدد ۱۰۰: "One hundred people attended the conference. " ( صد نفر در کنفرانس شرکت کردند. ) "A hundred kids were playing in the park. " ( صد بچه در پ ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرتب کردن Order the numbers from lowest to highest "Please order the books on the shelf. " ( لطفاً کتاب ها را روی قفسه مرتب کنید. ) سفارش دادن غذا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مخلوط کردن، ترکیب کردن، ادغام کردن "Let's combine our ideas and come up with a plan. " ( بیایید ایده هایمان را با هم ترکیب کنیم و یک برنامه ارائه دهی ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دنبال کردن "The dog followed his owner everywhere. " ( سگ صاحبش را همه جا دنبال می کرد. )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تحویل دادن "The mail carrier will deliver the package today. " ( پستچی بسته را امروز تحویل خواهد داد. ) "They deliver pizza to my house. " ( آنها به ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

فهمیدن "I didn't get the instructions. Can you repeat them?" ( دستورالعمل ها رو نفهمیدم. می تونی دوباره بگی؟ ) "He explained the plan, but I still d ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

تشدید شدن به سمت درگیری و بدتر شدن، افزایش تدریجی یا سریع یک وضعیت نامطلوب و منفی "The argument escalated quickly, and they started yelling. " ( بحث ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"De - escalation" به معنای "کاهش تنش" یا "آرام کردن اوضاع" "The police used de - escalation tactics to calm the crowd. " ( پلیس از تاکتیک های کاهش ت ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترتیب In English - speaking countries, the order of our names is "name", "middle name" then "surname".

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

در حالی که The word "surname" is more common in the UK, whereas the word "last name" is more common in the US

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

با یک نام خاص شناخته شدن "He goes by the name 'Genius'. " ( او با نام "نابغه" شناخته می شود. ) "He goes by 'Mike'. " ( او با نام "مایک" شناخته می ش ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

وسط * وسطی "The cat is in the middle of the room. " ( گربه در وسط اتاق است. ) "The middle child often feels overlooked. " ( فرزند وسطی اغلب احساس ن ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٨

دشوار، پیچیده ( Difficult or complicated ) : این رایج ترین معنی "tricky" در آمریکا است و به معنای چیزی است که آسان نیست و نیاز به دقت و مهارت دارد. ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"مطمئن نبودن" "I'm unsure if I locked the door. " ( مطمئن نیستم که در را قفل کردم یا نه. ) "She was unsure of the answer. " ( او از جواب مطمئن نبود ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"هجی کردن" یا "نوشتن حروف یک کلمه به ترتیب صحیح" "How do you spell your name?" ( اسم شما چطور نوشته می شود؟ ) "Can you spell that word for me?" ( م ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

گفتن "Tell me your name. " ( اسمت را به من بگو. ) "She told him the truth. " ( او حقیقت را به او گفت. ) "Can you tell me the time?" ( می توانی ساعت ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

متعلق به کسی بودن "This book belongs to me. " ( این کتاب متعلق به من است. ) "Does this car belong to you?" ( آیا این ماشین متعلق به شماست؟ ) "The h ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

شخص دیگری: Is there someone else I can talk to? آیا کسی دیگری هست که بتوانم با او صحبت کنم؟

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

تلفن زدن "She called to say she'd be late. " ( او زنگ زد تا بگوید دیر می کند. ) I'm calling to talk to Mr. Gomez " ( من در حال تماس گرفتن هستم تا با ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گفتگو کردن ( بیشتر در مکالمات رسمی استفاده میشه تا مکالمات روزمره مردم ) "They conversed for hours about their shared interests. " ( آنها ساعت ها در ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Sometime یک وقتی: "Let's meet sometime next week. " ( بیایید یک وقتی هفته آینده ملاقات کنیم. ) "I'll call you sometime. " ( یک وقتی با شما تماس خواه ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Sometime یک وقتی: "Let's meet sometime next week. " ( بیایید یک وقتی هفته آینده ملاقات کنیم. ) "I'll call you sometime. " ( یک وقتی با شما تماس خواه ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

برای مدت طولانی: "I can't speak for long because I have a meeting in five minutes. " ترجمه فارسی: "نمی توانم برای مدت طولانی صحبت کنم، چون پنج دقیقه ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Conjunct ( به هم پیوستن ) "The two stars appeared to conjunct. " ( دو ستاره به نظر می رسید که به هم پیوستند. ) "The two bones conjunct at the joint ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تماس - تماس گرفتن "I have his contact information. " ( من اطلاعات تماس او را دارم. ) "Please contact me later. " ( لطفاً بعداً با من تماس بگیرید. )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"Juicy" به معنای "آبدار"، "پُرآب"، یا "شیرین و پُرطراوت" است. "A juicy apple. " ( یک سیب آبدار. ) "Juicy watermelon. " ( هندوانه آبدار. ) "This st ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Lack به عنوان اسم ( نبود، فقدان ) : "There is a lack of evidence. " ( نبود مدرک وجود دارد. ) Lack به عنوان فعل ( نداشتن ) : "They lack the necessar ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"مطمئن" و مطمئناً "Are you sure about that?" ( آیا از آن مطمئنی؟ ) "I'm sure it will be fine. " ( مطمئنم که خوب خواهد شد. ) "Can you help me?" "Sur ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

( رد کردن ) : "She declined the invitation to the party. " ( او دعوت به مهمانی را رد کرد. )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

قطعی "definite plans" ( برنامه های قطعی ) "definite answer" ( پاسخ قطعی ) "definite proof" ( اثبات قطعی )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مطلق "absolute power" ( قدرت مطلق ) "absolute truth" ( حقیقت مطلق ) "absolute proof" ( اثبات قطعی )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

"Rollback" یک اسم است به معنای *بازگردانی به حالت قبل* که به عمل فعل "roll back" اشاره دارد. "The software update required a rollback due to unfores ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بازگردانیدن به حالت قبل - عقب نشینی کردن به حالت قبل "The company decided to roll back the new policy after employees complained. " ( شرکت پس از شکا ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بار گیری کردن فعل: "Please load the boxes onto the truck. " ( لطفاً جعبه ها را روی کامیون بارگیری کنید. )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صدای بلند ( صفت ) "The music was too loud. " ( موسیقی خیلی بلند بود. )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با صدای بلند "He read the story out loud. " ( او داستان را با صدای بلند خواند. )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

"lag" هم به عنوان اسم ( noun ) و هم به عنوان فعل ( verb ) استفاده می شود. به عنوان اسم: "There is a lag. " ( تأخیری وجود دارد. ) به عنوان فعل: "The ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مانند Both of these words contain the /f/ sound as in "for"

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به این معنی که "He's a big fan of sports, as in he watches every football game. " ( او طرفدار پر و پا قرص ورزش است، به این معنی که هر بازی فوتبال را ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مزه دادن "This apple tastes sweet. " ( این سیب مزه شیرینی میدهد. ) مزه کردن "Can you taste the salt in this soup?" ( آیا می توانی نمک را در این سوپ ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تشنگی "The desert heat intensified his thirst. " ( گرمای صحرا تشنگی او را تشدید کرد. )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرسنگی "The hunger in his eyes was evident. " ( گرسنگی در چشمانش آشکار بود. )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

نشیمن گاه مثل صندلی - نشناندن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

پاشنه پا My heels hurt after walking in these shoes

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

تعیین مکان کردن مثال: "I can't locate my keys. " ( من نمی توانم کلیدهایم را پیدا کنم ( تعیین مکان کنم ) . ) قرار دادن مثال: "We located the speaker ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

آشامیدنی یا نوشیدنی به جز آب مثل آبمیوه یا نوشابه یا قهوه یا هرچی

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کلاس بندی کردن طبقه بندی کردن Food items like cheese, butter and milk are classed as dairy products

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

گارسون رستوران

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

پاس دادن - چیزی را به کسی رساندن مثال: "Could you pass me the salt, please?" ( می توانید نمک را به من پاس بدهید ( به من برسانید ) ، لطفاً؟ ) "He pa ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موکت

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

متضاد

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

get better بهتر شدن be better بهتر بودن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

get better بهتر شدن be better بهتر بودن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هم قافیه بودن - هم آهنگ بودن The word "nurse" rhymes with the word "purse" and has a very similar spelling.

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

A basket of gifts is called a "hamper"

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سبد حاوی اقلام

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

هم میشه "مسکن" هم میشه "محل سکونت" مثلاً به عنوان مثال اولین مکان سکونت در این شهر در این خیابان بود

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

مستقر شدن در جایی یا روی چیزی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

در انگلیسی رایج آمریکایی بیشتر به معنی متوجه شدن هست مثلاً I noticed a change in her behavior ( من تغییری در رفتار او متوجه شدم. )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٤

به معنی تن صدا یا مجموع تحریر صدا یک فرد هست مثلاً The singer's pitch was perfect ( زیر و بم صدای خواننده عالی بود. ) He spoke in a low pitch ( او ...