possessive

/pəˈzesɪv//pəˈzesɪv/

معنی: مضافالیه، حالت مضاف الیه
معانی دیگر: تملک گرای، انحصارگر، سلطه گرای، (دستور زبان) ملکی (با افزودن اپوستروف و معمولا s بیان می شود)، (با تغییر دادن ضمیر بیان می شود مثلا i می شود my و who می شود whose)، (با قرار دادن of جلو اسم بیان می شود)، وابسته به داشتن یا مالک بودن (رجوع شود به: possess)، (دستور زبان) حالت ملکی (possessive case هم می گویند)، ملکی، حالت اضافه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or relating to possession.

- They are claiming possessive rights to the land.
[ترجمه i ww] آنها حق دارند صاحب زمین باشند
|
[ترجمه محمد مهدی] آنها ادعای، حق مالکیت زمین را دارند .
|
[ترجمه گوگل] آنها ادعای مالکیت زمین را دارند
[ترجمه ترگمان] آن ها مدعی مالکیت مالکیت زمین هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: tending to acquire, desire, or jealously maintain ownership of something.
مشابه: acquisitive, avaricious, covetous, grasping, greedy, jealous

- He's very possessive about his car and won't let anyone else drive it.
[ترجمه فرهام میرزایی] او ماشینش را دوست دارد و نمیذاری کسی از او استفاده کند
|
[ترجمه Sky] او حس مالکیت زیادی نسبت به ماشینش دارد ( آن را بسیار دوست دارد ) و نمی گذارد فرد دیگری آن را براند
|
[ترجمه گوگل] او در مورد ماشین خود بسیار صاحب اختیار است و اجازه نمی دهد کسی دیگر آن را رانندگی کند
[ترجمه ترگمان] او خیلی به ماشینش علاقه دارد و اجازه نمی دهد کسی آن را براند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: tending to dominate friends, relatives, or lovers and to jealously oppose their having other relationships.
مشابه: clinging, controlling, domineering, jealous

(4) تعریف: in grammar, of or denoting a case, form, or construction that indicates ownership, possession, origin, or the like.

- "His" is a possessive pronoun, and "John's" is a possessive noun.
[ترجمه گوگل] «او» ضمیر ملکی است و «جان» اسم ملکی است
[ترجمه ترگمان] \"او یک واژه مالکیت گرا است و\" جان s \" یک اسم مالکیت گرا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: possessively (adv.), possessiveness (n.)
(1) تعریف: the possessive case, form, or the like.

(2) تعریف: a word or phrase in the possessive case.

جمله های نمونه

1. possessive adjective
صفت ملکی

2. possessive pronoun
ضمیر ملکی

3. a possessive father
پدر سلطه گرای

4. a possessive wife
زنی که شوهرش را کاملا تحت اختیار دارد

5. the possessive case
حالت ملکی،وجه ملکی

6. Danny could be very jealous and possessive about me.
[ترجمه Your father] دنی میتواند خیلی حسود باشد و حس مالکیتی نسبت به من دارد
|
[ترجمه گوگل]دنی می‌توانست نسبت به من بسیار حسادت و مالکیت داشته باشد
[ترجمه ترگمان]دنی می تونه خیلی حسودی کنه و به من نسبت بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was very possessive towards her.
[ترجمه گوگل]او نسبت به او بسیار متصرف بود
[ترجمه ترگمان]خیلی نسبت به او احساس مالکیت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The child was very possessive with his toys.
[ترجمه گوگل]کودک با اسباب بازی هایش بسیار صاحب اختیار بود
[ترجمه ترگمان]کودک نسبت به اسباب بازی های خودش احساس مالکیت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Nick's starting to get possessive and jealous.
[ترجمه گوگل]نیک شروع به مالکیت و حسادت کرده است
[ترجمه ترگمان]نیک داشت احساس حسادت و حسادت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She was terribly possessive of our eldest son.
[ترجمه گوگل]او به طرز وحشتناکی نسبت به پسر بزرگ ما تسلط داشت
[ترجمه ترگمان]او خیلی به پسر ارشد ما تعلق داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. After a possessive, some, any, both or a number, unless it is used with an adjective:We'd like to exchange our home with a British family's .
[ترجمه گوگل]بعد از یک ملک، مقداری، هر دو یا یک عدد، مگر اینکه با صفت استفاده شود: ما می‌خواهیم خانه خود را با یک خانواده بریتانیایی عوض کنیم
[ترجمه ترگمان]بعد از مالکیت خصوصی، هر دو یا یک عدد، مگر اینکه با یک صفت استفاده شود: ما می خواهیم خانه خود را با یک خانواده انگلیسی مبادله کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She's very possessive about her toys and finds it hard to share.
[ترجمه گوگل]او در مورد اسباب‌بازی‌هایش بسیار صاحب نظر است و به سختی می‌تواند آنها را به اشتراک بگذارد
[ترجمه ترگمان]او نسبت به اسباب بازی های خودش احساس مالکیت می کند و به سختی می توان آن را به اشتراک گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Some parents are too possessive of their children.
[ترجمه گوگل]برخی از والدین نسبت به فرزندان خود بیش از حد مالکیت دارند
[ترجمه ترگمان]برخی از والدین بیش از حد تحت مالکیت کودکان خود هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. 'Hers' is the possessive form of 'her'.
[ترجمه گوگل]«او» شکل مالکانه «او» است
[ترجمه ترگمان]قلب او شامل شکل مالکیت او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. 'Anne's', 'the boy's', 'the boys'' are possessive forms.
[ترجمه گوگل]«آن»، «پسربچه»، «پسران» اشکال تملکی هستند
[ترجمه ترگمان]آن پسر، آن پسر، کاملا به شکل possessive درآمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Her boyfriend was getting too possessive so she finished with him.
[ترجمه گوگل]دوست پسر او بیش از حد صاحب اختیار شده بود بنابراین او با او تمام شد
[ترجمه ترگمان]دوست پسرش داشت خیلی حساسیت نشون می داد پس کارش تموم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He's so possessive about his new car.
[ترجمه گوگل]او در مورد ماشین جدیدش بسیار صاحب نظر است
[ترجمه ترگمان]او در مورد اتومبیل جدیدش هم احساس مالکیت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مضافالیه (اسم)
possessive

حالت مضاف الیه (صفت)
genitive, possessive

انگلیسی به انگلیسی

• form which shows ownership or belonging (grammar)
of ownership; jealous, envious about belongings; pertaining to ownership
someone who is possessive about another person wants all that person's love and attention.
when people are possessive about things that they own, they do not like other people to use them.
in grammar, the possessive is the form of a noun or pronoun used to indicate possession. for example, `george's', `her', and `mine' are possessives.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : possess
✅️ اسم ( noun ) : possession / possessive / possessiveness / possessor
✅️ صفت ( adjective ) : possessive / possessed / possessory / possessable ( possessible )
✅️ قید ( adverb ) : possessively
تو رابطه باکسی خیلی ترسی داری پارتنر خودتو از دست بدی . و دایم مراقبشی . . بسیار حسادت وار رفتار می کنی مثلا he is too possesive
Someone who is possessive in his or her feelings and behaviour towards or about another person wants to have all of that person's love and attention and will not share it with anyone else
. e. g
...
[مشاهده متن کامل]

👈🏿a possessive mother
👈🏿Her boyfriend was getting too possessive so she finished with him
CambridgeDictionary@

متملکانه
متملک
1 -
If you are possessive about something that you own, you do not like lending it to other people or sharing it with other people
بخیل، چشم تنگ , خسیس
He's pretty possessive about his iPod - I wouldn't dare ask to borrow it
...
[مشاهده متن کامل]

2 - Someone who is possessive in his or her feelings and behaviour towards or about another person wants to have all of that person's love and attention and will not share it with anyone else
حسود
Her boyfriend was getting too possessive so she finished with him

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/possessive
if you`re possessive about sth, you don`t like to lend it or share it with anybody
حس مالکیت
۱ - کسی که در رابطه ای همواره طرف مقابل را شدیدا تحت کنترل، سلطه و مالکیت خود نگه می دارد و انتظار دارد شما تماما توجه، وقت و محبت خود را تنها صرف او نمایید. و از بی اعتمادی یا عدم اعتماد بنفس نشات می گیرد.
۲ - ( دستور زبان ) مضاف الیه، نشان مالکیت

سلطه گر ، سلطه جو
دوتا معنی داره ک یکیش مالکیت رو نشون میده و دیگری هم به معنی مضاف علیه .
انحصارطلب
غیرتی
صفات ملکی
مالکیت
مثلاً . mom's bookمخفف mom possessiveاست که مفنی کتاب مادر رو میده
Possessive adjectives
صفات ملکی ( مثل: my, your و . . . )
مالکیت. در رابطه به Sمالکیت بکار میرود
مضافالیه، حالت مضاف الیه
مالکیت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس