پیشنهادهای Milad (١,٤٦٨)
۱. به عنوان اسم ( Noun: عابر پیاده ) The city installed new traffic lights to improve safety for pedestrians. ( شهر برای افزایش ایمنی عابران پیاده ...
Who taught you to ride a bike?
دوچرخه نکته: در محاوره روزمره، Bike بسیار رایج تر از Bicycle است، مگر اینکه در بافت های رسمی یا فنی صحبت کنید. یک اسم رسمی تر است که به معنای �دوچر ...
دوچرخه یک اسم کوتاه شده و رایج تر برای �دوچرخه� است، اما می تواند در محاوره به �موتور سیکلت� ( Motorbike ) نیز اشاره کند. با این حال، در بیشتر موارد، ...
�دوچرخه سواری کردن� این کلمه بیشتر در انگلیسی بریتانیایی رایج است، اما در انگلیسی آمریکایی نیز فهمیده می شود و به طور خاص به حرکت با دوچرخه اشاره دار ...
Ride یک فعل است که به معنای �سوار شدن� و �حرکت کردن با� یک وسیله نقلیه ( معمولاً غیر از ماشین که باdriveاست ) یا یک حیوان است. اغلب برای دوچرخه، موتو ...
مهماندار هواپیما flight attendant
یک فعل عبارتی بسیار رایج است که دو معنی اصلی دارد: یکی �منتظر ماندن� ( به خصوص در مکالمات تلفنی ) و دیگری �محکم گرفتن� یا �ادامه دادن� ( معمولاً در ش ...
Pull over ( پول اووِر ) یک فعل عبارتی بسیار رایج است که اغلب در هنگام رانندگی استفاده می شود و به معنای �کنار جاده توقف کردن� یا �به حاشیه جاده رفتن ...
یک فعل عبارتی است که منحصراً به معنای �به حقیقت پیوستن� یا �محقق شدن� ( معمولاً برای آرزوها، رویاها، پیش بینی ها یا ترس ها ) است. I never though ...
تمام شدن چیزی مثلا آردمان دارد تمام میشود We can't make any more cookies because we have run out of flour. ( ما نمی توانیم دیگر کلوچه درست کنیم، ...
پیش نام ، آنچه که قبل از اسمی می آید مثلا در عبارت"مهندس کوروش" عنوان "مهندس" یک prefix محسوب میشود.
�به طور اتفاقی چیزی را پیدا کردن یا با کسی روبرو شدن� I came across a very rare book at the used bookstore yesterday. ( من دیروز به طور اتفاقی ...
در امتداد جاده در اینجا، "along" به معنای �در امتداد� Drive along the main road until you see the supermarket. ( در امتداد جاده اصلی رانندگی کن ت ...
مترادف است با beside با این تفاوت که کمتر رسمی است The bus stop is beside the bank. The bus stop is next to the bank.
مترادف است با next to با این تفاوت که رسمی تر است The bus stop is beside the bank. The bus stop is next to the bank.
کنار چیزی The bank is beside a hotel. Beside ( بیساید ) یک حرف اضافه ( Preposition ) است که به معنای �در کنارِ�، �نزدیکِ� یا �به بغلِ� یک شخص یا ش ...
رد شدن از کنار چیزی I go past the bakery on my way to work every morning. ( من هر روز صبح در مسیر کار، از کنار نانوایی رد می شوم. ) Did you see ...
روبروی - طرف مقابل یک چیزی ** �متضاد�، �مخالف� The restaurant is opposite the hotel. The school is opposite the park, so the children can walk saf ...
Around: پیرامون - اطراف چیزی - اشاره به حرکت به اطراف و اجتناب از مرکز ( مانند دور زدن پارک ) . * اشاره به فعلی در جهت دور چیزی مثلا رفتن از دور یا ک ...
با ملایمت
On the other side of ( آن دِ آذِر ساید آو ) یک عبارت حرف اضافه ای ( Prepositional Phrase ) است که به معنای �در سمت دیگرِ� یا �آن طرفِ� یک مانع، مرز، ...
On the way to ( آن دِ وِی تو ) یک عبارت حرف اضافه ای رایج است که به معنای �در مسیر به سمت�، �در راه. . . �، یا �در جریان سفر به سوی یک مقصد� است. ...
دور از نظر We hid the presents where they would be out of sight. ( ما هدایا را جایی پنهان کردیم که دور از دید باشند. ) The airplane quickly disa ...
Along یک کلمه پرکاربرد است که می تواند هم حرف اضافه و هم قید باشد و مفهوم اصلی آن �در امتداد� یا �همراه با� است. Along: معنی و کاربرد 📏 ۱. حرکت یا ...
Away ( اَوِی ) یک قید بسیار کاربردی است که نقش های مختلفی دارد؛ از جمله بیان فاصله و جهت حرکت. در اینجا مثال های بیشتری را برای درک بهتر کاربردهای آ ...
عبارت "down the street" ( دَون دِ استریت ) برای نشان دادن نزدیکی یک مکان استفاده می شود، با این تأکید که آن مکان در همان خیابان یا در فاصله کمی از ما ...
خیریه The church organises charity events for the community.
۱. به عنوان فعل ( Verb ) تلفظ: per - MIT ( پِرمیت ) - استرس روی بخش دوم است. معنی: �اجازه دادن�، �مجاز دانستن� یا �امکان پذیر ساختن�. مثال ها T ...
Worship ( وِرشیپ ) یک کلمه است که هم به عنوان فعل و هم به عنوان اسم به کار می رود و معنای اصلی آن �عبادت�، �پرستش� یا �ستایش� است. ۱. به عنوان فعل ...
عبادت place of worship The city is known for its beautiful and historic places of worship. ( این شهر به خاطر عبادتگاه های زیبا و تاریخی اش معروف ...
پائین There's a pharmacy down the street.
صرف کردن وقت یا اختصاص دادن یا اختصاص یافتن زمان به چیزی When I moved from Chicago to a new town, it took me some time to get used to all the change ...
بهتر شدن مثلاً داری یه کاری رو می کنی خوب انجامش نمیدی ولی می گی دارم توش بهتر میشم میگی I'm not very good, but I'm getting better at it.
خیلی مهمه که این دو تا ساختار با همدیگه اشتباه گرفته نشن Used to Get used to Get used to ( گِت یوزد تو ) یک فعل عبارتی بسیار مهم است که به معنای �ع ...
Get used to ( گِت یوزد تو ) یک فعل عبارتی بسیار مهم است که به معنای �عادت کردن به� یا �سازگار شدن با� یک موقعیت یا وضعیت جدید است. When I moved fro ...
معطر مثلاً می خوای بگی یک شمع معطر یا دستمال معطر هر چیزی که آغشته به عطر باشه و بوی عطر بده در حالت صفت Smelling scented candles is one of the bes ...
به غیر از In my town now, there isn't a lot to do other than go shopping. No one other than the manager knows the password. ( غیر از مدیر، هیچ ...
تخته اسکیت سواری کردن که یک نوع ورزش هستش که توی آمریکا جوونا و نوجوانا و بچه ها معمولاً تو خیابونا انجام میدن و یک نوع فعل هست I learned how to sk ...
Right in the middle of ( رایت این دِ میدل آو ) یک عبارت تأکیدی است به معنای �درست در وسط�، �دقیقاً در مرکز� یا �در بحبوحه� یک چیز یا یک رویداد. ۱. ...
بازی مثلاً اگر استقلال و پرسپولیس با همدیگر دیدار دارند ما به اون هم بازی می گیم They can see a Cubs or Sox baseball game.
تماشا کردن Would you like to watch a baseball game this weekend?
نمایش هنری مثل تئاتر We can watch a play at the local theatre.
چرخ و فلک در شهربازی The Ferris wheel is usually the most visible ride at the fair. ( چرخ و فلک معمولاً برجسته ترین وسیله بازی در نمایشگاه است. ) ...
در کل در یک جمله اگه بخوای بگی میشه همین نزدیکیا حالا چه از نظر مکانی چه از نظر زمانی ۱. نزدیکی مکانی ( Location ) در این حالت، به معنای �همین نزد ...
ورود در حالت اسم The museum offers free entry on Sundays.
ورزشگاه Many people visit the stadium on weekends to watch football.
ساختار used to یکی از پرکاربردترین ساختارها در انگلیسی است که برای صحبت در مورد چیزی استفاده می شود که: در گذشته یک عادت بود یا حقیقت داشت. اما دی ...
جرعه > “The first gulp from the glass of natural sciences will turn you into an atheist, but at the bottom of the glass God is waiting for you. ” ...
لطفاً این رو اصلاح کنید اینجا خود داروخانه نیست داروخانه میشه pharmacy اما drugstore میشه جایی که وهایی می فروشه که حالت عمومی داره و تخصصی و برای در ...
بسته پستی که باید برید از اداره پست بگیرید یا براتون آنلاین قراره بیاد به یک شیء یا مجموعه ای از اشیاء گفته می شود که بسته بندی شده و آماده ارسال از ...
مرکز خرید بزرگ شبیه پاساژ A "shopping centre" and a "shopping mall" can both be used to refer to a large building containing a variety of shops. Th ...
رد شدن مثلاً از کنار چیزی Do you go past a post office on the way to work? Do you go past the bank on the way to the gym? ( آیا در مسیرت به سمت با ...
Convenience ( کِنوینینْس ) یک اسم است به معنای �راحتی�، �سهولت� یا �آسایش�. این کلمه به وضعیتی اشاره دارد که انجام دادن یک کار را آسان و بدون دردسر م ...
محدوده مثلاً محدوده این مقدار تا این مقدار Range ( رِینج ) یک اسم است به معنای �دامنه�، �طیف� یا �محدوده�. این کلمه برای توصیف مجموعه ای از اقلام، ...
Broad ( براد ) یک صفت به معنای �وسیع�، �گسترده� یا �فراخ� است. این کلمه می تواند هم برای ابعاد فیزیکی و هم برای دامنه مفاهیم یا موضوعات استفاده شود. ...
هایپر مارکت های سر محل معادل بریتانیاییش میشه corner shop Convenience Store ( فروشگاه رفاه/شبانه روزی ) این اصطلاح آمریکایی به فروشگاه های زنجیره ...
بقالی سر محل در انگلیسی بریتانیا Corner Shop ( مغازه محله ) این اصطلاح بریتانیایی به فروشگاه کوچک محلی و اغلب مستقلی اشاره دارد که خواربار و اقلام ...
دکه روزنامه فروشی I bought my ticket and a bottle of water at the station newsstand. ( من بلیتم و یک بطری آب را از کیوسک مطبوعاتی ایستگاه خریدم. ...
Newsagent's ( نیوزاِیجِنتز ) یک اسم است که عمدتاً در انگلیسی بریتانیایی استفاده می شود و به �دکّه روزنامه فروشی� یا �کیوسک مطبوعاتی� اشاره دارد. New ...
داروخانه اما نکته مهم اینجاست که باید دقت داشته باشید که با دو کلمه Drugstore و Chemist's فرق داره Drugstore ( در انگلیسی آمریکایی ) یا Chemist's ( ...
باید دقت داشته باشید که چنین مکانی با داروخانه pharmacy فرق می کنه Chemist's / Drugstore: فروشگاه دارویی و خرده فروشی Chemist's و Drugstore هر دو ب ...
Chemist's / Drugstore: فروشگاه دارویی و خرده فروشی Chemist's و Drugstore هر دو به یک نوع فروشگاه بزرگ و خرده فروشی اشاره دارند که اقلام متنوعی را می ...
مواظب - محتاط - با احتیاط ( در حالت صفت )
خوابیده ( صفت ) "As you can see, this person is asleep, and here you can also see their brain activity during this sleep. "
عبارت my local در انگلیس به معنای مکانی هم هست که شما دائماً به اونجا میرید و یه کاری را انجام می دید مثلاً فروشگاهی که میرید اونجا خرید می کنید در ب ...
۱. به عنوان صفت ( Adjective ) در این حالت، local به معنای �محلی�، �بومی� یا �منطقه ای� است و به چیزی اشاره دارد که مربوط به یک ناحیه یا جامعه خاص اس ...
۱. به عنوان اسم ( Noun ) در این حالت، crowd به معنای �جمعیت�، �انبوه� یا �تجمع زیاد مردم� است. A large crowd gathered to protest the new law. ( ...
Crowded ( کراوِد ) یک صفت است به معنای �شلوغ�، �پُرجمعیت� یا �مملو از افراد یا اشیاء�. The subway train was so crowded during rush hour. ( قطار ...
Neighbour به یک فرد اشاره دارد و معمولاً برای توصیف رابطه یا تعامل با فردی که در نزدیکی شما در یک محله زندگی می کند، استفاده می شود. مثال ها Our ne ...
همسایگی به یک منطقه یا بخش کوچک تر از یک شهر اشاره دارد که مردم در آن زندگی می کنند و اغلب حس اجتماع و آشنایی بین ساکنان وجود دارد. A "neighbourho ...
وحشی مثلاً می خوای بگی یه حیوانی وحشیه A ferocious storm hit the coast last night. ( یک طوفان وحشتناک شب گذشته به ساحل برخورد کرد. ) The tiger ...
جایی که تخفیف داده چیزی رو که ما بخریم I bought this top on sale at 30 percent off.
�باطل کردن� �لغو کردن� یا �پس گرفتن رسمی� یک حکم، تصمیم، امتیاز یا مجوز. The city council decided to revoke the company’s operating license. ( ...
معنای �سرپیچی کردن�، �اطاعت نکردن� یا �نافرمانی کردن� از یک دستور یا قانون است. ( این کلمه متضاد مستقیم Obey است. ) If you disobey the school rule ...
به معنای �اطاعت کردن�، �فرمان بردن� یا �پیروی کردن� از یک قانون، دستور، یا شخص صاحب اختیار است یا تبعیت کردن Children must obey their parents. ( ...
ارغیب کردن - خواستار شدن به کاری یا چیزی The police urged the crowd to remain calm. ( پلیس جمعیت را به آرام ماندن ترغیب کرد. ) We urged him to ...
سرپیچی کردن مثلا از دستورات
۱. ملایمت در رفتار ( Gentle Manner ) وقتی کسی gentle است، رفتار، صدا یا حرکات او مؤدبانه، آرام و مهربان است. این ملایمت در رفتار، حس �آقایی�، �متانت ...
پیاده روی طولانی ( Verb/Noun ) این رایج ترین معنی hike است و به پیاده روی طولانی در طبیعت، کوهستان یا مناطق روستایی اشاره دارد که برای تفریح یا ورزش ...
ضمیمه کردن چیزی به چیزی I will not allow you to annex that to your property, ok? That's enoght
شرط The seller agreed to the deal, but only under two conditions. ( فروشنده با معامله موافقت کرد، اما فقط تحت دو شرط. ) The contract has sever ...
�مشروط� یا �وابسته به شرط�. The job offer is conditional on a successful background check. ( پیشنهاد شغلی مشروط به بررسی موفقیت آمیز پیشینه است. ...
�شکست خوردن�، �موفق نشدن� یا �مردود شدن� He failed the driving test three times. ( او سه بار در آزمون رانندگی مردود شد. ) We can’t let the missi ...
�منظره�، �چشم انداز� یا �طبیعت زیبا� The scenery in the mountains is breathtaking. ( منظره کوهستان نفس گیر است. ) We stopped many times to adm ...
Exchange ( اِکسچِینج ) یک کلمه با دو معنی اصلی است که می تواند هم فعل باشد و هم اسم. ۱. به عنوان فعل ( Verb ) در این حالت، exchange به معنای �تعو ...
( ری فاند ) یک کلمه در حوزه خرید و فروش است که می تواند هم اسم باشد ( به معنای �بازپرداخت وجه� ) و هم فعل ( به معنای �پول را پس دادن� ) . ۱. به عنو ...
پس دادن یا برگشت دادن مرسوله پستی �پس دادن� یا �برگرداندن� یک کالای خریداری شده به فروشگاه است. I need to return these items, please. I have to ...
�تحویل گرفتن�در هنگام سفارش مثلا در رستوران Is my order available to collect? She went to the library to collect the books she had reserved. ( ا ...
رسید Would you like a receipt emailed to you?
The till در انگلیس Cash register. در امریکا I waited for the cashier to open the till. ( British English ) ( منتظر ماندم تا صندوق دار صندوق را با ...
I waited for the cashier to open the till. ( British English ) ( منتظر ماندم تا صندوق دار صندوق را باز کند. )
The till در انگلیس Cash register. در امریکا I waited for the cashier to open the till. ( British English ) ( منتظر ماندم تا صندوق دار صندوق را با ...
The till در اینجا به معنای �صندوق فروشگاه� یا �نقطه پرداخت� است، که در انگلیسی بریتانیایی بسیار رایج است. We had to wait ten minutes in the queue f ...
۱. به عنوان اسم ( Noun ) در این حالت، bargain به معنای �معامله خوب� یا �خرید ارزان� است. That jacket was a real bargain at half price. ( آن کاپش ...
این یک مخفف هست بوگاف که به صورت یک کلمه هم تلفظ میشه و مخفف جمله یکی بخر و یکی رایگان ببر We bought these two pairs of sunglasses at a bargain beca ...
On all of ( آن آل آو ) به معنای �روی همه� یا �برای تمام� است. این عبارت برای تأکید بر این موضوع استفاده می شود که یک پیشنهاد، تخفیف یا قانون شامل تما ...
یکی بخر یکی رایگان هدیه بگیر Buy one, get one free If you buy one t - shirt, you get one t - shirt for free.
On sale: به معنای �تخفیف خورده� است. ( مثلاً: This TV is on sale. - این تلویزیون تخفیف خورده است. ) مثال های بیشتر از این حالت I bought this top o ...
Sale on عبارت sale on ( سِیل آن ) به این معناست که �حراجی در حال برگزاری است� یا �حراجی در جریان است�. کلمه on در اینجا به عنوان یک قید به معنای �در ...
�حراج� یا �فروش ویژه� I bought this jacket at a big sale. ( من این کاپشن را در یک حراج بزرگ خریدم. ) As she was shopping, she found a sale. در ...
Discounts are shown as a percentage and the word "off", e. g. "40% off". �تخفیف ها به صورت درصد و با کلمه "off" نمایش داده می شوند، به عنوان مثال: " ...
�تخفیف� و گاهی در حالت فعل به معنای تخفیف زدن این کلمه اغلب به عنوان اسم به کار می رود. به عنوان اسم: We're giving a discount to all new customer ...
�ارائه دادن� یا �پیشنهاد دادن� این کلمه می تواند هم فعل باشد و هم اسم. به عنوان فعل: The company is offering a great price on their new product. ...
بخشی از ساختار neither. . . nor است که به معنای �نه این و نه آن� است. Neither John nor Mary came to the party. ( نه جان و نه مری به مهمانی آمدند ...
معقول یا منطقی The prices at this restaurant are very reasonable. ( قیمت ها در این رستوران بسیار مناسب و منصفانه است. ) We found a good hotel at ...
۱. به عنوان فعل ( Verb ) ** در این حالت، **pack** به معنای **�بسته بندی کردن�**، **�چیدن�** یا **�پر کردن�** است. * I need to **pack** my suitcase f ...
قیمت بالا High - cost items are expensive. Low - cost items are cheap.
فوق العاده و محشر The view from the top of the mountain was awesome. ( منظره از بالای کوه عالی بود. ) We had an awesome time at the party last n ...
مسابقه The winner of the singing contest gets a record deal. ( برنده مسابقه خوانندگی، قرارداد ضبط موسیقی دریافت می کند. ) He won the essay conte ...
برای I am saving money in order to buy a new car. ( من پول پس انداز می کنم تا یک ماشین جدید بخرم. ) You must listen carefully in order to unde ...
such به معنای �اینقدر� یا �آنقدر� است و برای تأکید روی صفت �long� ( طولانی ) به کار رفته است. Why I didn't make a video in such a long time is thi ...
محبوب بین مردم
لباس مبدل شخصیت های فیلمی را پوشیدن به عمل پوشیدن لباس و رفتار کردن مانند یک شخصیت تخیلی از انیمه، فیلم، بازی ویدئویی یا کتاب های مصور اشاره دارد. اف ...
شبه جزیره مثل عربستان
ایراد گیر د مورد هر چیزی
مثال های بیشتر اگر به عنوان صفت یا ضمیر ( Adjective / Pronoun ) استفاده شود که در این حالت، own برای تأکید بر اینکه چیزی به یک شخص خاص تعلق دارد، است ...
�داشتن� یا �مالک بودن� They own a big house in the city. ( آن ها مالک یک خانه بزرگ در شهر هستند. ) Does he own a car? ( آیا او یک ماشین دارد؟ ) ...
be going to �قصد داشتن� یا �قرار است� Going to ( در ساختار be going to ) یک ساختار دستوری برای صحبت درباره آینده است. کاربرد اصلی آن برای بیان برنا ...
be going to �قصد داشتن� یا �قرار است� Going to ( در ساختار be going to ) یک ساختار دستوری برای صحبت درباره آینده است. کاربرد اصلی آن برای بیان برنا ...
لباس شیک پوشیدن To dress up ( تُو دِرِس آپ ) یک فعل مرکب به معنای �لباس شیک پوشیدن� یا �آماده شدن برای یک مراسم خاص� است. وقتی از عبارت dressed up ( ...
این دوتا با هم توی لباس پوشیدن و درآوردن لباس متضادن put on لباس پوشیدن take off لباس درآوردن
�آسیب زدن� یا �صدمه زدن� / �درد کردن� You are hurting me. ( داری به من آسیب می زنی. ) His words hurt me more than his actions. ( حرف هایش بیشت ...
Make up یک فعل مرکب است و معانی متعددی دارد: ۱. آرایش کردن: She likes to make up her face before a party. ( او دوست دارد قبل از مهمانی صورتش را ...
Makeup ( میکاپ ) یک اسم است و به لوازم آرایشی یا خود عمل آرایش کردن اشاره دارد در حالت اسم I need to buy some new makeup. ( من باید کمی لوازم آرای ...
گذشته فعلthink به معنای فکر کردن I thought the film was very good. ** Thought: به عنوان اسم ( Noun ) در این حالت، thought به معنای �فکر�، �ایده ...
گذشته فعل BUY به معنای خرید کردن My sister bought lots of clothes from a new shop in town.
خریدن My sister bought lots of clothes from a new shop in town.
�خرج کردن� - صرف کردن ( پول یا زمان یا انرژی ) I spent a lot of money yesterday. I spend a lot of money on books. ( من پول زیادی برای کتاب خرج ...
�سرعت بخشیدن� یا �افزایش سرعت� یا تسریع کردن expedite مترادف است با آن The government's new policies are designed to accelerate economic growth. ( ...
Expedite �سریع کردن� یا �تسریع بخشیدن به یک کار� و مترادف است با Accelerate We need to expedite the shipping of this package. ( ما باید ارسال این ...
�برندهای طراح� یا �برندهای لباس های لوکس� Designer labels like Chanel and Gucci have catwalk shows during Paris Fashion Week. Luxury brands whose ...
�مد روز� یا �محبوب و رایج در حال حاضر� و مترادف است با fashionable That kind of hairstyle is back in fashion. ( آن مدل مو دوباره مد روز شده است. ) ...
�مد روز� یا �همسو با آخرین ترندها� و مترادف است با fashionable This caf� is a little too trendy for me. ( این کافه برای من کمی بیش از حد مد روز اس ...
�شیک و مد روز� و مترادف است با fashionable A classic black dress is always in style. ( یک پیراهن مشکی کلاسیک همیشه شیک و مد روز است. ) That kind ...
از مد افتاده و مترادف است با old - fashioned That kind of furniture never goes out of style. ( آن نوع مبلمان هرگز از مد نمی افتد. )
�طبق مد روز� یا �همسو با آخرین ترندها� و مترادف است با fashionable That haircut is very on trend right now. ( آن مدل مو همسو با ترندهای مد روز است ...
شیک برای لباس گفته میشه و در این مورد خاص مترادف هست با fashionable اما این دو با هم تفاوت هایی دارند اولی صرفاً شیک است اما می تواند مد روز نباشد ام ...
�قوانین پوشش� یا �نوع لباس مورد نیاز� برای یک مکان، رویداد یا موقعیت خاص است. این قوانین به افراد می گویند چه نوع لباسی مناسب است تا بپوشند. The d ...
بیش از حد یک عبارت غیررسمی برای تأکید زیاد است که به معنای �بیش از حد� یا �خیلی خیلی� است. His shoes are way too tight! He needs larger shoes. Th ...
تنگ The dress doesn't fit. It's too tight!
شل - گشاد The button on my shirt is loose. ( دکمه روی پیراهنم شل است. ) I like to wear loose clothing. ( من دوست دارم لباس های گشاد بپوشم. )
نکته مهم اینه که fit با اینکه در حالت اسم به معنای قواره لباس هست اما در بریتانیا the fit می تونه مترادف outfit باشه ه به معنای مجموعه لباس هایی هست ...
در حالت اسم the fit گاهی می تونه مترادف با outfit به معنای مجموعه لباس هایی که یک فرد پوشیده یا ست لباس های یک فرد باشه The fit matches her bag. A ...
�ازمدافتاده� یعنی لباسی که زمانی مد بوده ولی الان مد نیست و قدیمی هست She wore a beautiful old - fashioned dress to the party. ( او یک پیراهن زیبا و ...
�اندازه بودن� یا �مناسب بودن� این معنی برای توصیف لباس ها، کفش ها و وسایل دیگر به کار می رود که سایز و شکل آن ها با بدن یا فضای مورد نظر هماهنگ است. ...
به یک مجموعه کامل از لباس ها ( شامل بلوز یا کت و کفش، اکسسوری و غیره ) همه با هم گفته می شود که برای یک موقعیت خاص یا به صورت هماهنگ با هم پوشیده می ...
�مکاتبات� I have a lot of work correspondence to answer. ( من مکاتبات کاری زیادی دارم که باید به آن ها جواب بدهم. ) He handles all the business ...
معنی اولش�مطابقت داشتن� و معنی دومش �مکاتبه کردن� They corresponded for years after they met at a conference. ( آن ها بعد از آشنایی در یک کنفرانس، ...
�خبرنگار� She is the White House correspondent for the New York Times. ( او خبرنگار کاخ سفید برای نیویورک تایمز است. ) The war correspondent sen ...
تطابق - تشابه There is a clear correspondence between her ideas and her actions. ( بین ایده ها و اعمال او یک تطابق واضح وجود دارد. ) We found a ...
�مطابقت داشتن� His actions do not correspond to his words. ( اعمال او با حرف هایش مطابقت ندارد. ) The price on the tag should correspond to the ...
به هر حال I'll have a look for you. Do you need some socks to go with the shoes? - I have got too many at home! haha, Thanks though.
یه نگاهی انداختن به چیزی I bought a new car. You should have a look at it! ( یک ماشین جدید خریدم. باید نگاهی به آن بیندازی! ) Can you have a look ...
have a look at یه نگاهی انداختن به چیزی I bought a new car. You should have a look at it! ( یک ماشین جدید خریدم. باید نگاهی به آن بیندازی! ) Can ...
Hi there یک عبارت ساده برای گفتن �سلام� است. کلمه there در اینجا معنای تحت اللفظی خاصی ندارد و فقط برای دوستانه تر و غیررسمی تر کردن جمله استفاده می ...
وقتی در مورد لباس صحبت می کنیم suit به عنوان فعل به معنای �به کسی آمدن�، �برازنده بودن� یا �برای او خوب به نظر رسیدن� است That color really suits yo ...
go well with به معنای �هماهنگ بودن�، �خوب ست شدن� یا �متناسب بودن� است. این عبارت برای توصیف لباس ها، رنگ ها یا اشیایی به کار می رود که وقتی در کنار ...
go well with به معنای �هماهنگ بودن�، �خوب ست شدن� یا �متناسب بودن� است. این عبارت برای توصیف لباس ها، رنگ ها یا اشیایی به کار می رود که وقتی در کنار ...
go well with به معنای �هماهنگ بودن�، �خوب ست شدن� یا �متناسب بودن� است. این عبارت برای توصیف لباس ها، رنگ ها یا اشیایی به کار می رود که وقتی در کنار ...
� با هم جور کردن یا با هم جور در اومدن��متناسب بودن�� همخوانی داشتن� � جور در اومدن� از هر نظری این کلمه به شباهت نزدیک یا یکسان بودن رنگ، طرح یا جنس ...
Look adjective on ( ساختار ) That color looks great on you. ( آن رنگ به شما خیلی می آید. ) The new coat looks too big on him. ( کت جدید روی تن او ...
اندازه What size do you need?
اتاق پرو در فروشگاه که باس در آن امتحان می شه try on Where is the fitting room? ( اتاق پرو کجاست؟ ) You can try on the jacket in the fitting roo ...
با try on اشتباه نشه که به معنای امتحان کردن لباس در فروشگاه هستش در اتاق پرو fitting room
پرو کردن لباس - امتحانی پوشیدن لباس در اتاق پرو fitting room Can I try these on, please? Excuse me, could I try these shoes on please? Can I try o ...
جواهرات I like to browse in online jewellery stores
به طور کلی و متضاد است با in particular In general, people are friendly here. ( به طور کلی، مردم اینجا دوستانه هستند. ) The movie was good, in g ...
�نگاه کردن به اطراف� چیز خاصی She is browsing so is just looking around in general, not for a particular item. I looked around the room to see who ...
به طور خاص و مترادف هست با in particular Particularly به عبارت in particular شبیه است و عملکرد مشابهی دارد. The weather was cold, particularly in ...
�خاص� یا �ویژه� I'm looking for a particular shirt. ( من دنبال یک پیراهن خاص هستم. ) The food was good, but the dessert in particular was excell ...
به طور خاص She is not looking for anything in particular. I like all your friends, but I like you in particular. ( من همه دوستانت را دوست دارم، ...
گشت و گذار کردن - چرا کردن - چریدن - چیزی میان ترکیب دیدن و جستجو کردن مثلاً میری در داخل یک پاساژ و فروشگاه ها رو می بینید و بینشون برای چیزی که می ...
Pack در معنای اول خود یک فعل است که به معنای �بستن�، �چیدن� یا �جمع کردن� وسایل است. این معنی در انگلیسی آمریکایی و بریتانیایی یکسان است. I need to ...
واقع گرایی
ایده آل گرایی
couple �یک زوج� یا �یک جفت� My parents are a very happy couple. ( والدین من یک زوج بسیار خوشبخت هستند. ) The young couple got married last year. ...
couple �یک زوج� یا �یک جفت� My parents are a very happy couple. ( والدین من یک زوج بسیار خوشبخت هستند. ) The young couple got married last year. ...
a pair of یعنی یک جفت از I need to buy a pair of jeans. من نیازه که یک جفت جین بخرم pairs of یعنی جای خالی ( یک عدد می گذاریم ) جفت ها از I need ...
a pair of یعنی یک جفت از I need to buy a pair of jeans. من نیازه که یک جفت جین بخرم pairs of یعنی جای خالی ( یک عدد می گذاریم ) جفت ها از I need ...
چون دو عدد است پس شکل آن همیشه جمع نوشته می شود gloves به معنای دستکش
گوشواره و شکل صحیح آن به صورت جمع همراه باs می باشد چون دو عدد است مانند shoes She was wearing a pair of long, silver earrings. ( او یک جفت گوشوا ...
گوشواره و چون دو عدد است پس همیشه جمع استفاده می شود مانند shoes She was wearing a pair of long, silver earrings. ( او یک جفت گوشواره بلند نقره ا ...
پیژامه یا لباس خواب آقایان این کلمه در انگلیسی بریتانیایی به صورت pyjamas و در انگلیسی آمریکایی به صورت pajamas نوشته می شود، اما تلفظ هر دو یکسان ا ...
پیژامه یا لباس خواب آقایان این کلمه در انگلیسی بریتانیایی به صورت pyjamas و در انگلیسی آمریکایی به صورت pajamas نوشته می شود، اما تلفظ هر دو یکسان ا ...
عینک آفتابی Do you like these sunglasses?
معمولا به شورت مردانه boxers می گویند به شورت زنانه هم می گویند panties
معمولا به شورت مردانه boxers می گویند به شورت زنانه هم می گویند panties
لباس زیر و به هر نوع لباسی که با مدل های مختلف شورت پوشیده می شه در مرد یا زن میگن لباس زیر و به مجموعه ای از این لباس ها گفته می شه برای زنان: Pant ...
شلوارک که معمولاً پوشیده می شه و باهاش به بیرون میریم و به حالت جمع نوشته میشه درست مثل shoes, jeans, trousers, sneakers, trainers به خاطر اینکه تن د ...
یک اسم است که به معنای �اثربخشی� یا �کارایی� است. The study examined the efficacy of the new vaccine. ( این تحقیق، اثربخشی واکسن جدید را بررسی کر ...
�کارآمد� یا �مؤثر� Our new factory is much more efficient than the old one. ( کارخانه جدید ما بسیار کارآمدتر از کارخانه قبلی است. ) She is a ver ...
ایده آل This is the ideal place for a picnic. ( این مکان ایده آل برای پیک نیک است. ) An ideal solution would be to save both money and time. ...
�واقع بینانه� یا �واقع گرایانه� You need to have a realistic view of the situation. ( باید یک دیدگاه واقع بینانه نسبت به وضعیت داشته باشی. ) Her ...
�آغاز کردن� یا �شروع کردن� The government will initiate a new program to help students. ( دولت یک برنامه جدید را برای کمک به دانشجویان آغاز خواهد ...
�شخصیت مهم� یا �فرد برجسته� The president is an important personage in the country. ( رئیس جمهور یک شخصیت مهم در کشور است. ) The museum curator ...
hip به معنای �لگن� یا �کفل� است. این کلمه به قسمت بدن در دو طرف لگن، بین کمر و ران اشاره دارد. She put her hands on her hips. ( او دست هایش را ر ...
تنه این کلمه به بخش اصلی بدن انسان، یعنی سینه و شکم، بدون سر، دست ها و پاها اشاره دارد. در واقع می توان آن را به تنه اصلی بدن هم معنا کرد He has a ...
کفش پاشنه بلند Which shoes should I wear: my heels or sneakers?
مجموعه لباسهای پایین تنه ( clothes you wear from your hips to feet ) trousers a skirt
مجموعه لباسهای بالاتنه clothes you wear on your torso a t - shirt a jumper
شورت زنانه در امریکا در انگلیس pants
ژاکت - بلوز در انگلیس Jumper در امریکا Sweater
در انگلیسی بریتانیایی، trainers به کفش های ورزشی یا کتانی گفته می شود که برای ورزش یا استفاده روزمره به کار می روند. در انگلیسی آمریکایی، این کفش ها ...
پوشیدن ( لباس، کفش، عینک ) این رایج ترین کاربرد آن است و به معنای پوشاندن بدن یا بخشی از آن با لباس یا اکسسوری است. She put on her coat before goi ...
راه راه مثل حالت پوست گورخر I love her stripey jumper! The zebra has a beautiful stripey coat. ( گورخر پوست راه راه زیبایی دارد. ) * He wore a s ...
بلوز یا پولیور I love her stripey jumper!
لباس ها و همیشه هم در حالت جمع به کار میره We usually spell "clothes" with an "s" at the end as it's always plural. You're wearing your best cloth ...
Fashionable یک صفت است و به معنای �شیک� یا �مد روز� است. این کلمه برای توصیف یک فرد، لباس یا چیزی استفاده می شود که مطابق با مد روز است. He always ...
Fashion یک اسم است و به معنای �مد� یا �سبک رایج� است. این کلمه به یک سبک لباس، آرایش یا رفتار اشاره دارد که در یک زمان خاص محبوب است. Long hair fo ...
to wear clothes عمل پوشاندن بدن با لباس I need to wear warmer clothes in winter. ( باید در زمستان لباس گرم تری بپوشم. ) He always wears nice clo ...
شوری ( اسم )
متناقض It is paradoxical that in order to save money, you sometimes have to spend money. ( این متناقض نماست که برای پس انداز کردن پول، گاهی باید پ ...
�خوش طعم� اما متمایل به شور این کلمه اغلب در مقابل �sweet� ( شیرین ) قرار می گیرد. I prefer savoury snacks like chips over sweet ones like chocolat ...
�شخصیت اصلی� یا �قهرمان� یک داستان یا فیلم Katniss Everdeen is the protagonist of "The Hunger Games" series. ( کاتنیس اوردین شخصیت اصلی مجموعه �با ...
�شدید� در بسیاری از موارد intense و severe می توانند مترادف باشند، به ویژه هنگام توصیف درد، احساسات یا شرایط She has been under intense pressure at ...
�راز� یا �چیستان� The police are investigating the mystery of the missing painting. ( پلیس در حال تحقیق در مورد راز نقاشی گمشده است. ) How she p ...
�حل کردن� یا �فیصله دادن� : به معنای پیدا کردن راه حل یا پایان دادن به یک مشکل یا اختلاف است. We need to resolve this issue as soon as possible. ...
کاراگاه In this detective film the murderer is a colleague of the detective.
�نقشه راه� Before the trip, we bought a detailed roadmap of the entire country. ( قبل از سفر، یک نقشه راه دقیق از کل کشور خریدیم. ) Our team n ...
شکننده "I honestly don't know what to do. I'm dealing with so many problems all the time, and they just keep getting worse, and I'm getting more fr ...
پیمان - توافقنامه The two nations signed a peace accord to end the conflict. ( دو کشور برای پایان دادن به درگیری، یک پیمان صلح امضا کردند. ) The ...
سرکه You can use vinegar to clean windows. ( می توانی از سرکه برای تمیز کردن پنجره ها استفاده کنی. ) Add a little vinegar and oil to the salad. ...
دوستانه The dog doesn't bite, it just wants to look friendly. ( سگ گاز نمی گیرد، فقط می خواهد ظاهر دوستانه ای داشته باشد. ) She tried to look fr ...
مارمولک The lizard was sunbathing on the rock. ( مارمولک داشت روی سنگ آفتاب می گرفت. ) He saw a small green lizard in the garden. ( او یک مار ...
ظاهر دوستانه یا صمیمی داشتن. ( عبارت فعلی ) The dog doesn't bite, it just wants to look friendly. ( سگ گاز نمی گیرد، فقط می خواهد ظاهر دوستانه ای ...
در این مکان یا اینجا. ( عبارت قیدی ) It's too hot to stay in here. ( برای ماندن اینجا هوا خیلی گرم است. ) Please bring the boxes in here. ( ل ...
سریع I took a quick look at the menu. ( من یک نگاه سریع به منو انداختم. ) We need to find a quick solution to this problem. ( باید یک راه حل ...
any more, anymore تفاوت اصلی در این است که anymore ( یک کلمه ) به زمان اشاره دارد، در حالی که any more ( دو کلمه ) به مقدار یا تعداد اشاره می کند. ...
کافی While someone is pouring us a drink, we can say "that's enough" when the amount is sufficient. We have a sufficient amount of food for every ...
amount به یک مقدار یا میزان از چیزی اشاره دارد که معمولاً قابل شمارش نیست. برای چیزهایی که قابل شمارش هستند ( مانند آدم ها یا کتاب ها ) ، معمولاً از ...
بال مثل بال مرغ The calamari was a bit greasy and chicken wings were very salty!
�نسبتاً� یا �کمی� It's rather cold outside today. ( امروز هوا بیرون نسبتاً سرد است. ) The test was rather difficult, but I think I did well. ...
ماسالا یک کلمه هندی است که در آشپزی بین المللی استفاده می شود. Masala به معنای �مخلوط ادویه� است. "Chicken tikka masala" نام یک غذای کامل است که با ...
پاتوق غذاخوری جای دنج غذاخوری میشه معناش کرد که پاتوق غذا خوردن یک فرده جایی هستش که همیشه میره اونجا غذا می خوره Pub یک نوع بار سنتی در کشورهای بری ...
روغنی و پوشیده شده با روغن She is describing fish that is very oily. The salad dressing was a bit too oily for my taste. ( سس سالاد کمی زیادی ب ...
روغن مایع I don't like fried fish. The oil makes it too greasy. �من ماهی سرخ شده دوست ندارم. روغن آن را زیادی چرب می کند. �
Greasy ( گریسی ) یک صفت است که به معنای �چرب� یا �روغنی� است و می تواند برای توصیف غذا، اشیاء یا حتی افراد استفاده شود. The pizza was a bit too gr ...
alright یک صفت است و به معنای �خوب�، �قابل قبول� یا �بد نبودن� است. The concert was alright, but the sound quality was not great. ( کنسرت بد نبو ...
کاملاً Quite یک قید است که معنای صفت بعد از خود را تشدید می کند و به معنای �کاملاً�، �نسبتاً� یا �واقعاً� است. در اینجا، quite به bland شدت می بخشد. ...
�بی مزه� ( برای غذا ) This soup is too bland; it needs more salt and spices. ( این سوپ زیادی بی مزه است؛ به نمک و ادویه بیشتری نیاز دارد. ) It ...
tasty - delish - yummy - delicious همگی مترادف هستند و به معنای �لذیذ� یا �خوشمزه� می باشند. The cake was absolutely delicious. ( کیک کاملاً لذ ...
این کلمه هم مثل چهار تای زیر معنا میده tasty - delish - yummy - delicious همگی مترادف هستند و به معنای �لذیذ� یا �خوشمزه� می باشند. The cake w ...
tasty - delish - yummy - delicious همگی مترادف هستند و به معنای �لذیذ� یا �خوشمزه� می باشند. The cake was absolutely delicious. ( کیک کاملاً لذ ...
"پیش پا افتاده"، "کسل کننده" یا "کلیشه ای" His speech was a series of banal clich�s. ( سخنرانی او مجموعه ای از کلیشه های پیش پا افتاده بود. ) Th ...
حیف
بی اهمیت - کلیشه ای
پچ پچ ( در حالت اسم ) - پچ پچ کردن - حرف های بی معنی زدن
حاوی بودن - داشتن - در برداشتن This report contains all the necessary information. ( این گزارش شامل تمام اطلاعات لازم است. ) Does this drink co ...
"متمایز" یا " متفاوت" The two species are genetically distinct from each other. ( این دو گونه از نظر ژنتیکی از یکدیگر متمایز هستند. ) We heard ...
مگرنه - در غیر این صورت He uses honey to make the fish sweet, otherwise it would be too salty. The project was well - organized; otherwise, it wa ...
نکته مهم: taste به معنای مزه چیزی است که فقط با زبان خود حس می کنید، در حالی که flavor به معنای طعم تجربه کامل تری است که بینی و دهان شما با هم خلق ...
طعم "The chef uses fresh herbs to give the dish a unique flavor. " ( سرآشپز از سبزی های تازه استفاده می کند تا طعم خاصی به غذا بدهد. ) *** taste ...
تیز "bitter" is a sharp, sometimes unpleasant taste that contrasts with "sweet". �تلخی� ( bitter ) یک طعم تند و ناخوشایند است که در مقابل �شیرینی� ...
ناخوشایند - غیر باب میل **The smell was very unpleasant. " ( بوی آن بسیار ناخوشایند بود. ) He had an unpleasant conversation with his manager. ...
"تحمل کردن" یا "کنار آمدن با چیزی" Can you handle spicy food? He can't handle the pressure of the job. ( او نمی تواند فشار این کار را تحمل کند. ...
خوشایند - باب میل The weather was very pleasant for our picnic. ( هوا برای پیک نیک ما بسیار دلپذیر بود. ) He is a very pleasant person to be ar ...
لذیذ و خوشمزه یا شاید گفت در مواردی همان ملس خودمان هم می شود در زبان فارسی Savory ( سِی وِری ) یک طعم اساسی است که در زبان ژاپنی به آن اُمامی ( uma ...
تند I can’t eat this dish; it's too spicy. ( نمی توانم این غذا را بخورم؛ خیلی تند است. ) Do you like spicy food? ( آیا غذای تند دوست داری؟ )
ترش I love the sour taste of cranberries. ( من مزه ترش زغال اخته را دوست دارم. ) The old milk tasted a little sour. ( شیر کهنه کمی مزه ترش می ...
تلخ This medicine has a very bitter taste. ( این دارو مزه بسیار تلخی دارد. ) The coffee was too bitter without sugar. ( قهوه بدون شکر خیلی تلخ ...
شور The soup is a little too salty. ( این سوپ کمی زیادی شور است. ) French fries can be too salty without ketchup. ( سیب زمینی سرخ کرده بدون سس ...
شیرین I fancy something sweet now. The cake was too sweet for me. ( کیک برای من خیلی شیرین بود. ) I love the sweet taste of strawberries. ( ...
هدف "Our main objective is to increase sales by 20%. " ( هدف اصلی ما افزایش فروش به میزان ۲۰ درصد است. )
دردناک یک صفت است که به معنای �دردناک�، �ملتهب� یا �حساس� است. این کلمه برای توصیف دردی به کار می رود که اغلب به دلیل استفاده زیاد، آسیب دیدگی یا عفو ...
گلو He had a dry throat from talking so much. ( به خاطر زیاد صحبت کردن، گلویش خشک شده بود. ) The food got stuck in her throat. ( غذا در گلویش ...
گلو درد "I have a terrible sore throat. " ( من گلودرد وحشتناکی دارم. )
در برداشتن - شامل بودن - در برگرفتن The final price includes all taxes. ( قیمت نهایی شامل تمام مالیات ها است. )
چغندر قرمز
گوشه She fell in love with this little corner of Mexico. ( او عاشق این گوشه کوچک از مکزیک شد. )
all year round عبارت "all year round"، کلمه round به معنای "در طولِ. . . " یا "در تمامِ. . . " است. این عبارت به صورت یک اصطلاح به کار می رود و به مع ...
ساحل Beach ( بیچ ) به یک نوار باریک از شن یا سنگ ریزه در امتداد لبه یک دریا، دریاچه یا رودخانه گفته می شود. این کلمه به محلی مشخص و قابل قدم زدن اشار ...
ساحل Coast ( کوست ) یک کلمه بسیار گسترده تر است و به کل ناحیه یا نوار زمین در مجاورت دریا یا اقیانوس اشاره دارد. این ناحیه می تواند شامل سواحل شنی ( ...
ساحل There’s a small town on the Caribbean coast of Mexico.
خوشحال I'm glad we reserved a table, the place seems totally booked! I’m so glad you could come. ( خیلی خوشحالم که توانستی بیایی. ) She was gl ...
مشتاق - علاقمند You're keen on ordering dessert. Select the question that encourages a positive response. He's a keen football player. ( او یک ب ...
تشویق کردن He encouraged me to learn English. ( او مرا به یادگیری زبان انگلیسی تشویق کرد. ) The teacher encourages students to ask questions. ...
مخلفات غذای اصلی "I ordered a steak with a side dish of fries. " ( من یک استیک با مخلفات سیب زمینی سرخ کرده سفارش دادم. )
"همگام سازی کردن" I need to sync my phone with my computer. ( باید گوشی ام را با کامپیوترم همگام سازی کنم. ) The audio and video are not in sync ...
همکاری کردن The two companies cooperated on the new project. ( دو شرکت در پروژه جدید همکاری کردند. ) The suspect refused to cooperate with the p ...
هماهنگ کردن The project manager needs to coordinate the team's efforts. ( مدیر پروژه باید تلاش های تیم را هماهنگ کند. ) We need to coordinate th ...
تعریف "Look up the definition of that word in the dictionary. " ( تعریف آن کلمه را در دیکشنری پیدا کن. ) "We need a clear definition of our goals ...
"تعریف کردن"، "مشخص کردن" The contract defines the responsibilities of both parties. ( قرارداد، مسئولیت های هر دو طرف را مشخص می کند. ) The arch ...
"نامشخص" "His role in the company is still undefined. " ( نقش او در شرکت هنوز مشخص نیست. ) "The boundaries of the new territory are undefined. " ...
دارای آلرژی ( صفت ) I'm allergic to peanuts.
لبنیاتی I can't have milk for religious reasons. Do you have a dairy - free option, like almond milk?
مناسب بودن If you have specific dietary requirements, you may ask for an option that can suit you. Does tomorrow at 3 p. m. suit you? ( آیا فردا ...
در زیر Below are some common ones:
این عبارت به هر نوع محدودیت یا الزامی در رژیم غذایی یک فرد اشاره دارد. این محدودیت ها می توانند به دلایل مختلفی مانند آلرژی ، باورهای مذهبی، یا انتخا ...
در کشور انگلستان پودینگ که نوعی دسر است را گاهی به عنوان خود دسر استفاده می کنند که قسمت سوم یک غذا در رستوران است ولی منظورشان همان دسر است در کل S ...
کلمه side معانی زیادی دارد که رایج ترین آن ها به �کنار� یا �سمت� اشاره می کند، اما در مورد غذا، معنی دیگری می دهد. به معنای �سمت�: The car is park ...
Side dish ( ساید دیش ) یک عبارت انگلیسی است که به معنای "غذای جانبی" یا "مخلفات" که در کنار غذا می خورید است. مثلاً سالاد نوشابه و غیره
"I ordered a steak with a side dish of fries. " ( من یک استیک با مخلفات سیب زمینی سرخ کرده سفارش دادم. )
خام If you order a steak, you may be asked if you want it "well done" or "medium rare".
دسر که بخش سوم غذای یک اروپایی محسوب میشه در زمانی که به رستوران میره "a course" is a meal. A typical three - course meal includes a starter, a mai ...
وعده غذایی یک meal معمولاً در زمان مشخصی از روز خورده می شود. Breakfast is the first meal of the day. ( صبحانه اولین وعده غذایی روز است. ) W ...
کلمه course در انگلیسی آمریکایی معانی مختلفی دارد که به ترتیب رایج ترین آن ها عبارتند از: معانی کلمه Course در انگلیسی آمریکایی ۱. کلاس یا درس درسی: ...
پیش غذا ( زمانی که این کلمه رو در محیط رستوران می شنوید ) به معنای "پیش غذا" یا "غذای شروع" است. این اولین بخش از وعده غذایی است که قبل از غذای اصل ...
رحم - ترحم Mercy to the parasitic is cruelty to the productive. Mercy to the irresponsible is cruelty to the responsible. Mercy to criminals is ...
ظلم Mercy to the parasitic is cruelty to the productive. Mercy to the irresponsible is cruelty to the responsible. Mercy to criminals is cruelty ...
شلوغ در حالت صفت We walk into a busy restaurant. It looks crowded. How might we ask for a table?
هر اغلب در جملات منفی و سؤالی به کار می رود. We use "any" to suggest an undefined amount of something. We often use it in questions and negative se ...
اهمیت دادن "I don't mind waiting. " ( من اهمیتی به صبر کردن نمی دهم. ) I don't mind, any dessert is fine!
خواستن اما بسیار رسمی تر want I would like a cup of coffee, please. ( مایلم یک فنجان قهوه داشته باشم، لطفاً. ) Would you like to join us for di ...
کمی مقداری I'd like some water please.
توجیه "Is this some kind of justification?" آیا این یه جور توجیهه؟
خوشحال I'm glad we reserved a table, the place seems totally booked!
کاملا We're fully booked. "The project is now fully complete. " ( پروژه اکنون کاملاً تکمیل شده است. ) "I fully agree with your opinion. " ( ...
under the . . . �به نامِ. . . � یا �در عنوانِ. . . �, �تحتِ. . . � ( تحت یک قانون یا شرایط ) I have a reservation under the name Sarah. ( من ...
"رزرو کردن" یا "جا گرفتن" "I want to book a flight to Paris. " ( من می خواهم یک پرواز به پاریس رزرو کنم. ) "We booked a table at the restaurant f ...
رزرو کردن "I want to reserve a table for two tonight. " ( می خواهم امشب یک میز برای دو نفر رزرو کنم. ) "Did you reserve the tickets for the conce ...
make a reservation جا گرفتن - رزرو کردن "I made a reservation for two people at 8 p. m. " ( من برای دو نفر، ساعت ۸ شب رزرو کردم. ) "We need to ma ...
Clich� ( کلیشه ) یک اسم است که به یک عبارت، روایت، ایده، یا عنصر هنری ( مثل طرح داستان ) اشاره دارد که آنقدر تکراری و بیش از حد استفاده شده است که تا ...
حق سرویس مثلاً شما میری تو یک رستورانی یک ساندویچ می خرید ۳۰ دلار عد می بینید صورتحسابتون شده ۳۵ دلار چون ۵ دلار اضافه گرفتن به عنوان حق سرویس که الب ...
گذاشتن Shall we leave a tip? "انعام بگذاریم؟" Can you leave a note for him on the kitchen table? ( می توانی یک یادداشت برای او روی میز آشپزخانه ...
لیست غذا * فهرست انتخاب هر چیزی When ordering from a menu, we use "the", e. g. "Can I have the mango salad?". He has a whole menu of excuses for b ...
صورتحساب - قبض پرداخت هزینه چیزی May I have the bill, please? "Can I have the bill, please?" ( می توانم صورت حساب را داشته باشم، لطفاً؟ ) "My pho ...
سس خردل Can I have some mustard, please?
آوردن Could you bring us some more water? "Can you bring a bottle of water with you?" ( می توانی یک بطری آب با خودت بیاوری؟ ) "He brought his do ...
مثال های بیشتری از این فعل به معنای تصمیم گرفتن I need more time to decide. "I need to decide what to wear for the party. " ( من باید تصمیم بگیر ...
مثال های بیشتر از این فعل که به عمل سلام کردن یا خوشامد گفتن یا تبریک گفتن اشاره دارد. I greet every person I meet with a smile. ( من به هر کسی ک ...
قهوه چی سی که قهوه را تهیه و به شما در قهوه فروشی ارائه می دهد
مشتری Waiting staff ask this question when taking the customer's food orde
پرسنل پذیرایی Waiting staff ask this question when taking the customer's food order
"خسته کردن" یا "کسل کردن" "This movie bores me. " ( این فیلم من را خسته می کند. ) His long monologues always bore me. ( تک گویی های طولانی او ...
جو دوسر I ate| cereal with oat milk. "من غلات را با شیر جو خوردم. " Oats are used to make oatmeal and oat milk. ( از جو دوسر برای تهیه بلغور جو ...
غلات The farmer grows different kinds of cereal. ( کشاورز انواع مختلفی از غلات می کارد. ) My favorite breakfast is cereal with milk. ( صبحانه ...
تمام شببه ( عنوان قید Adverb ) * شبانه ( صفت ) * یک شبه ( صفت ) Mix the ingredients, then marinate the chicken in the fridge overnight. "مواد لازم ...
marinate به معنای قرار دادن غذا ( اغلب گوشت، مرغ یا ماهی ) در یک مایع آبی یا روغنی طعم دار ( marinade ) است. هدف از این کار، نرم کردن غذا و افزودن طع ...
ماده سازنده - هر نوع ماده سازنده برای تهیه چیز دیگر چه در آشپزی چه در داروسازی و غیره - ترکیب سازنده Mix the ingredients, then marinate the chicken ...
سس دقیقاً همان معنایی که در زبان فارسی خودمان دارد Add some vegetable oil and soy sauce
تمام - همه We've been inside for the whole day. "ما تمام روز داخل ( خانه ) بوده ایم. "
داخل We've been inside for the whole day. "ما تمام روز داخل ( خانه ) بوده ایم. "
We've been inside for the whole day. "ما تمام روز داخل ( خانه ) بوده ایم. "
آرد ( ر اینجا تلفظ کردن این کلمه هم مهمه چون خیلیا اشتباه تلفظش می کنن ) I need to weigh the flour.
weigh وزن کردن - weight وزن "Can you weigh the flour for the cake?" ( می توانی آرد کیک را وزن کنی؟ ) "The package weighs two kilograms. " ( وزن ...
weigh وزن کردن - weight وزن "Can you weigh the flour for the cake?" ( می توانی آرد کیک را وزن کنی؟ ) "The package weighs two kilograms. " ( وزن ...
هم زدن با قاشق در آشپزی "You need to whisk the eggs until they are frothy. " ( باید تخم مرغ ها را آنقدر بزنی تا کف دار شوند. )
�رفتن به جایی و آوردن چیزی� یا میشه به طور خلاصه گفت به معنای فراهم کردن چیزی هستش ثلاً میری تخم مرغ فراهم می کنی میاری Can you go and get the keys ...
متضاد "You're so cool because you do two opposite things at the same time. On one hand, you send me help, and on the other hand, you act against me. ...
متضاد "You're so cool because you do two contradictory things at the same time. On one hand, you send me help, and on the other hand, you take actio ...
پولک یا تکه نازک: این رایج ترین معنای flake است و به یک تکه کوچک، نازک و صاف از چیزی اشاره دارد. Should I stir in some red pepper flakes? "He caug ...
مثال های بیشتر به معنای آرام جوشیدن The sauce is simmering on the stove. ( سس دارد روی اجاق آرام می جوشد. ) My anger simmers whenever he talks a ...
heat به تنهایی اسم به معنای گرما هست اما اگه بخوایم فرش کنیم باید از heat up استفاده کنیم درست مانند warm که به معنای گرم در حالت صفت به کار میره اما ...
آب میوه Squeeze a few oranges to make fresh juice
heat به تنهایی اسم به معنای گرما هست اما اگه بخوایم فرش کنیم باید از heat up استفاده کنیم درست مانند warm که به معنای گرم در حالت صفت به کار میره اما ...
warm به معنای گرم در حالت صفت به کار میره اما اگه بخواهیم فعلش کنیم باید از warm up استفاده کنیم
warm به معنای گرم در حالت صفت به کار میره اما اگه بخواهیم فعلش کنیم باید از warm up استفاده کنیم Warm: به معنای گرم ( صفت ) ☀️ Warm یک صفت است که و ...
همچون فعل chop فعل عبارتی chop up نیز به معنای �خرد کردن� است، اما حرف اضافه up یک حس �کامل بودن� یا �به طور کامل انجام شدن� را به آن اضافه می کند. c ...
یک توضیح مهم: همچون فعل chop فعل عبارتی chop up نیز به معنای �خرد کردن� است، اما حرف اضافه up یک حس �کامل بودن� یا �به طور کامل انجام شدن� را به آن ...
Please, chop up some onion for the salad.
You can serve the pudding after it has cooled down.
کشیدن غذا در ظرف برای میل کردن Let it cool down before dishing up the pudding.
سبزی Wash the herbs, then chop them.
منظم شده - مرتب شده "The books on the shelf are ordered by author's last name. " ( کتاب های روی قفسه بر اساس نام خانوادگی نویسنده مرتب شده اند. ) ...
با نظم
ماهیتابه Pour some cream into the pan.
کاسه Pour some milk into a bowl and stir in some sugar.
گرما در حالت اسم Reduce the heat and simmer the soup for 15 minutes.
کاهش دادن Reduce the heat and simmer the soup for 15 minutes.
پودر کردن یا آسیاب کردن "I like to grind my own coffee beans. " ( من دوست دارم دانه های قهوه ام را خودم آسیاب کنم. ) "The machine can grind the s ...
ریز خرد کردن تقریباً معادل crush در آشپزی که به معنای له کردن است "You need to mince the garlic very finely. " ( باید سیر را خیلی ریز خرد کنی. ) ...
سرو کردن - سرو شدن "Serve with mashed potatoes and green beans. " ( با پوره سیب زمینی و لوبیا سبز سرو شود. ) "Serve hot. " ( داغ سرو شود. )
فلفل تند قرمز که نوعی ادویه محسوب می شود در آشپزی
ادویه � spices ( chilli, turmeric, black pepper, salt )
�کافی بودن برای� یا �سرو کردن برای� این فعل یک اصطلاح رایج در دستورالعمل های آشپزی ( دستور پخت ) است. "This recipe serves 2. " ( این دستور پخت ...
آرام جوشیدن - دم کشیدن مثلاً غذا رو بذاریم توی ظرف به مدت یک ساعت دم بکشه فعل simmer به معنای "آرام جوشیدن" یا "ملایم پختن" یک غذا در مایع است. ای ...
فشردن مثلاً لیمو به داخل غذا "He squeezed the lemon to get the juice out. " ( او لیمو را فشرد تا آبش را بگیرد. ) "Don't squeeze the toothpaste f ...
Pour: ریختن مثلاً یک مایع به درون یک ظرف "Please pour some water into this glass. " ( لطفاً مقداری آب در این لیوان بریز. ) "He poured a cup of te ...
Stir In: اضافه کردن و هم زدن فعل عبارتی stir in به معنای "اضافه کردن یک ماده جدید به مخلوط و هم زدن آن" است. تمرکز این عبارت بر روی ماده ای است که ب ...
هم زدن با قاشق "Please stir the soup every few minutes. " ( لطفاً هر چند دقیقه سوپ را هم بزن. ) "He stirred his coffee with a spoon. " ( او قهوه ...
له کردن مثلاً سیر یا سایر ملزومات آشپزی "First, crush two cloves of garlic. " ( اول، دو حبه سیر را له کن. ) "Use a food processor to crush the bi ...
دستورالعمل پخت غذا
طوطی a tin of tomato یک قوطی رب گوجه
حبه مثلاً حبه سیر garlic clove
خورشت یا آبگوشت: این رایج ترین معنای stew است و به غذایی اشاره دارد که در آن گوشت و/یا سبزیجات به آرامی و برای مدت طولانی در مایع پخته می شوند. "We ...
تزریق کننده یا در زبان فارسی خودمون واژه معادلش انژکتور
Dish Up: به معنای سرو کردن غذا ( Literal ) - غذا کشیدن در ظرف I'm going to dish up the food onto a plate. "من می خواهم غذا را در بشقاب بکشم. " " ...
هم زدن با قاشق Warm up the milk and stir in some chocolate.
ریز ریز کردن He chopped up the onion for the pie.
گرم شدن "I need to warm up my hands; they are freezing. " ( باید دست هایم را گرم کنم؛ یخ زده اند. ) "The food will warm up in the microwave. " ( ...
خنک شدن یا خنک کردن مثلاً نوشیدنی یا غذا که خیلی داغه "The food is cooling down. " ( غذا دارد خنک می شود. ) "I want to cool down the food. " ( م ...
سوپ She's heating up the soup.
کیک پختن این فعل معمولاً برای پختن غذاهایی مانند نان، کیک، کلوچه و شیرینی جات در فر استفاده می شود. ویژگی اصلی bake این است که غذا با حرارت خشک و به ...
Roast به معنای "برشته کردن" یا "کباب کردن در فر" است. این روش پخت معمولاً برای گوشت یا سبزیجات در دمای بالا و بدون مایع استفاده می شود. I roasted ...
به معنای "کباب کردن" یا "کباب پز کردن" غذا بر روی شعله مستقیم یا حرارت زیاد است. این فعل اغلب برای کباب کردن گوشت، سبزیجات یا ماهی استفاده می شود. ...
پلو مثل پلو ایرانی خودمون برنجی که با آب جوش پخته بشه I always boil the rice to make pilau. "We're having chicken pilau for dinner tonight. " ( ا ...
کتری آب جوش Could you boil the kettle? "Can you fill the kettle and turn it on?" ( می توانی کتری را پر کنی و روشنش کنی؟ )
آب پز کردن - با آب "جوشاندن" یا "جوشیدن" "Please boil some water for the tea. " ( لطفاً مقداری آب برای چای بجوشان. ) "We boiled the eggs for five ...
سرخ کردن با روغن "to fry" refers to cooking on a high heat, usually with fat ( e. g. oil ) . "Do you want to fry an egg for breakfast?" ( می خواهی ...
پیلاو یا همان پلوی برنج فارسی خودمان که از زبان انگلیسی وارد زبان فارسی شده
۱۱۱. محیط و مکان این معنا به مکان، زمان و شرایطی اشاره دارد که یک رویداد یا داستان در آن اتفاق می افتد. "The restaurant has a beautiful settin ...
توجیه کردن This is not legitimate, and don't try to justify your mistakes. ( این مشروع نیست و سعی نکن اشتباهاتت را توجیه کنی. )
مشروع در حالت صفت و مشروع کردن در حالت فعل
تجویز کردن یا دادن دارو به بیمار ( داروسازی ) به معنای "تجویز کردن"، "دادن" یا "اِعمال کردن" یک دارو، درمان یا واکسن به بیمار است. این فعل اغلب برا ...
"تعریف کردن" یا "مشخص کردن" "How would you define the word 'success'?" ( چگونه کلمه �موفقیت� را تعریف می کنی؟ ) "The contract defines the terms o ...
تعریف مثلاً وقتی معنای یه چیز رو داری تعریف می کنی یک چیز علمی و یا فنی و غیره
آماده کردن "I prepared the vegetables earlier. " "من سبزیجات را قبلاً ( یا زودتر ) آماده کردم. " "to prep" یک شکل کوتاه و غیررسمی از فعل to prepa ...
زودتر - Earlier به معنای "در یک زمان پیش از زمان حاضر" است. این کلمه فقط به زمان اتفاق افتادن یک عمل اشاره دارد I prepared the vegetables earlier. ...
"پوست کندن"، "پوست گرفتن" یا "جدا کردن لایه ی بیرونی" Could you peel the potatoes? "She peeled the potatoes for dinner. " ( او برای شام سیب زمینی ...
آجیل "to chop" means to cut food into smaller pieces, such as herbs and nuts.
سبزیجات "to chop" means to cut food into smaller pieces, such as herbs and nuts.
قطعه - تکه "You can chop the peppers into very small cubes or you can slice them to make long, thin pieces. " "می توانی فلفل ها را به صورت حبه های ...
نازک "You can chop the peppers into very small cubes or you can slice them to make long, thin pieces. " "می توانی فلفل ها را به صورت حبه های بسیار ...
مکعب - حبه "You can chop the peppers into very small cubes or you can slice them to make long, thin pieces. " "می توانی فلفل ها را به صورت حبه های ...
فلفل "You can chop the peppers into very small cubes or you can slice them to make long, thin pieces. " "می توانی فلفل ها را به صورت حبه های بسیار ...
در این جمله زیر، into یک حرف اضافه است که به نتیجه یک عمل یا تبدیل شدن به یک حالت جدید اشاره دارد. "Can you slice the onions and tomatoes into thi ...
"دایره" یا "حلقه" Can you slice the onions and tomatoes into thin circles? "می توانی پیاز و گوجه ها را به صورت حلقه های نازک برش بزنی؟" "They all ...
"ورقه ورقه کردن" یا "برش زدن" مثلاً میوه یا نان و غیره Can you slice the onions and tomatoes into thin circles? Slice the bread for the sandwiches ...
هویج Use a knife to chop the carrots.
پیاز Chop the onions into small pieces. ( پیازها را به قطعات کوچک خرد کن. )
چاقو Use a knife to chop the carrots.
خرد کردن یا تکه تکه کردن مثلاً با چاقو Do you want me to chop the onions? Chop the onions into small pieces. ( پیازها را به قطعات کوچک خرد کن. ) ...
علیت
چند نمونه دیگر از کاربرد این فعل به عنوان از شر چیزی خلاص شدن "The hospital disposes of medical waste safely every day. " ( بیمارستان هر روز زباله ...
مهمان Let's tidy up the house before the guests arrive.
پر مثل پره پرندگان "He found a beautiful peacock feather on the ground. " ( او یک پَر طاووس زیبا روی زمین پیدا کرد. ) "The pillow is filled with ...
ایده کلی از یک چیز مثلا داریم نه دقیق
قرض - فرضیه "This is a hypothetical situation, and we are talking about a hypothesis. "
فرضی مثل دشمن فرضی Hypothetical enemy This is just a hypothetical situation. Let’s discuss a hypothetical example. We are considering a hypoth ...
کلمه association یک اسم است که دو معنای اصلی دارد: ۱. ارتباط: "I have a positive association with that song. " ( من یک ارتباط مثبت با آن آهنگ دارم ...
علت و معلول لاً می خوای بگی که این کاری که تو می کنی رابطه علت و معلولی داره
علیت لاً می خوای بگی من برای تعیین علت یه چیزی یا علیت یه چیزی دارم تلاش می کنم یعنی می خوام ببینم علتش چیه
قالی Can you vacuum the carpets?
لباس های چرک و نشسته Put the dirty washing in the washing machine. "Can you separate the white washing from the colored?" ( می توانی لباس های س ...
به عنوان اسم: به معنای "گرد و غبار" یا "خاک" است. "There was a layer of dust on the furniture. " ( یک لایه گرد و غبار روی مبلمان بود. ) به عنوان ...
پیک نیک Would you like to go for a picnic with me?
حالشو داری - حسشو داری زمانی که با این ساختار نوشته میشه do you feel like . . . ing این ساختار اغلب در گفتگوهای روزمره برای پیشنهاد دادن یا بررسی حا ...
"در کمین بودن" یا "پنهان شدن" "A wolf was lurking in the shadows. " ( یک گرگ در سایه ها در کمین بود. ) "Danger lurks around every corner. " ( خط ...
مخدوش کردن - گیج و مبهوت کردن - آچمز کردن "The surprising factor confounded the study's results. " ( عامل شگفت انگیز، نتایج تحقیق را مخدوش کرد. ) ...
گردگیر use a duster to dust the table
گردگیری کردن use a duster to dust the table
dust the table گردگیری میز" یا "غبارروبی میز"
do you feel like . . . . . ing با ایم ساختار به کار میره به معنای "حسشو داری؟" یا "حالت هست. . . ؟" Do you feel like going to the movies tonight? ...
قفل کردن Remember to lock the door at night before you go to bed.
تخلیه کردن put the dirty dishes in the dishwasher. In the morning, empty it and put away the clean dishes. "Please empty the rubbish bin. " ( لط ...
گرم کردن مثلاً غذا You don't need to buy groceries because I've made enough food for the next 7 days. Just heat it up for dinner or when you get hun ...
تغذیه دادن - غذا دادن مثلاً به کودک یا به حیوان و غیره Every day, make your beds, take out the rubbish and recycling, and feed the dog. "The river ...
recycling: به "مواد بازیافتی" ( مانند کاغذ، پلاستیک و شیشه ) Every day, make your beds, take out the rubbish and recycling
دستور دادن "The judge instructed the jury to disregard the previous testimony. " ( قاضی به هیئت منصفه دستور داد که شهادت قبلی را نادیده بگیرند. ) ...
دستور دادن The woman commands Michele to go to sleep.
پرتاب کردن "He threw the ball to the dog. " ( او توپ را به سمت سگ پرتاب کرد. ) "The police asked him to throw the weapon on the ground. " ( پلیس ...
دور انداختن "Please throw away your garbage. " ( لطفاً زباله هایت را دور بینداز. ) Throw away these vegetables.
"درهم و برهم" یا "نامرتب" This storage room is messy. You didn't tidy it up. "Her room is always messy. " ( اتاق او همیشه درهم و برهم است. ) " ...
"انبار" یا "محل نگهداری" This storage room is messy. You didn't tidy it up.
کثیفی "The car was covered in dirt after driving on the unpaved road. " ( ماشین بعد از رانندگی در جاده خاکی، پر از خاک شده بود. ) "She wiped the ...
up بعد از بعضی از افعال به کار میره چون در این موارد، کلمه up به تنهایی معنی �بالا� نمی دهد، بلکه معنای فعل اصلی را کامل می کند یا تغییر می دهد. افز ...
مرتب کردن Please tidy up your bedroom. It's a mess! "It's your turn to tidy up the living room. " ( نوبت توست که اتاق نشیمن را مرتب کنی. ) "Plea ...
تمیز و مرتب کردن We've already cleaned up the kitchen. Can you clean up the kitchen? "We need to clean up the kitchen after dinner. " ( ما با ...
ظرف شستن همچنین با این ساختار هم میاد do the washing up ( We only ever use “to wash up" in a cleaning context, in the sense of washing the dishes / ...
رسیدن و با این ساختار همیشه نوشته میشه arrive at I haven't done the shopping yet as I just arrived at the supermarket. ( من هنوز خریدها را انجام ن ...
رسیدن به یک مکانی I haven't done the shopping yet as I just got to the supermarket. What do we need? "من هنوز خریدها را انجام نداده ام چون تازه به ...
خرید خانه را انجام دادن I haven't done the shopping yet as I just got to the supermarket. What do we need? "من هنوز خریدها را انجام نداده ام چون تاز ...
نیمه روز It's midday! What did you do all morning?
صفت به معنای "عقب بودن" یا "عقب افتادن از برنامه" You are behind. ( تو عقب افتاده ای از کارهایت. ) He is behind in his schoolwork. ( او در تکالیف ...
نان They make the best bread.
"شلوغی"، "درهم ریختگی" یا "کثیفی" مثال: My room is a mess. ( اتاق من شلوغ است. ) مثال: There is a lot of mess on the floor. ( کف زمین پر از آشغال ...
"بهم ریختن" یا "ایجاد شلوغی" مثال: The children made a mess in the kitchen. ( بچه ها آشپزخانه را بهم ریختند. ) مثال: Be careful not to make a mess ...
make برای غذاها و نوشیدنی ها زمانی که خودمان آنها را می سازیم هم به کار ی رود مثلاً Let's make a cake I made a cup of tea. He has made a mess.
۱. ساختن یا خلق کردن ما از to make برای اشاره به چیزهایی استفاده می کنیم که آن ها را می سازیم، خلق می کنیم یا به وجود می آوریم. در این موارد، نتیجه ی ...
اتو کردن Have you done the ironing?
تا الان I'm so behind! I haven't done the laundry or the cleaning. So far, I've just made the bed!
عقب بودن در حالت صفتی "We are behind on our project deadline. " ( ما از مهلت پروژه عقب هستیم. ) I'm so behind من خیلی عقبم از برنامه ها
لطف Could you do me a favour? "The teacher showed favour to her best student. " ( معلم محبت بیشتری به بهترین دانش آموزش نشان داد. )
خرابکاری "The room was a complete mess after the party. " ( بعد از مهمانی، اتاق یک خرابکاری کامل بود. )
با دست Our washing machine broke, so we have to wash our clothes by hand.
مرطوب They've just mopped the floor, so it's wet.
سر جای خود گذاشتن چیزی که برداشتیم و بعد از اینکه استفاده کردیم باید سر جای خودش بذاریم "Please put away your toys when you are finished playing. " ...
"از نظرِ"، "از لحاظِ" یا "در رابطه با" "The project was a success in terms of budget, but not deadlines. " ( این پروژه از لحاظ بودجه موفق بود، اما ...
قاچاق کردن
در خطر قرار دادن you are taking risks for me? that's what friends do تو خودتو به خاطر من تحت خطر قرار میدی؟ این کاریه که دوستان انجام میدن
اهرم "Our strong brand name gives us significant leverage in the market. " ( نام تجاری قدرتمند ما، اهرم فشار قابل توجهی در بازار به ما می دهد. ) ...
تخلیه کردن یک مکان توسط افراد به صورت داوطلبانه یا اجباری "The police ordered everyone to evacuate the building immediately. " ( پلیس به همه دستور ...
"کنار گذاشتن" گذاشتن چیزی سر جای خودش" I've washed the dishes and put them away. "Please put away your toys when you are finished playing. " ( لط ...
دستشویی ( در انگلیسی بریتانیا )
نیمه هوشیار - نیمه خواب "He was still half awake when his alarm went off. " ( وقتی آلارمش به صدا درآمد، او هنوز نیمه خواب بود. ) "I remember he ...
"با وجود این همه" مثلاً یه عالمه توضیح میدی میری کاری رو انجام میدی می بینی که به اون آسونی که می گفتی نبود not so easy after all
بی طرف و بی احساس "A judge must be dispassionate when hearing a case. " ( یک قاضی باید هنگام رسیدگی به یک پرونده بی طرف باشد. ) "We need a dispas ...
مشتاق و احساساتی "He is a passionate advocate for human rights. " ( او یک مدافع مشتاق حقوق بشر است. ) "The band gave a passionate performance. " ...
معقول "He is a very rational person who always thinks before he acts. " ( او یک فرد بسیار عاقل است که همیشه قبل از عمل فکر می کند. ) "Making a li ...
معقولانه - عاقلانه "He decided to sell his house rationally, not emotionally. " ( او عاقلانه تصمیم به فروش خانه اش گرفت، نه از روی احساس. ) "To s ...
ضربه روحی شدن "The car accident traumatized him for years. " ( تصادف اتومبیل، سال ها به او آسیب روحی وارد کرد. ) "The war veterans were traumatiz ...
از روی بی فکری کار خطرناک انجام دادن و متوجه عواقبش نبودن
"بی فکر" این کلمه برای توصیف فردی به کار می رود که کاری خطرناک یا پر ریسک را بدون توجه کافی به عواقب یا خطرات احتمالی آن انجام می دهد. یک عمل reckl ...
همشو did you hear all that?
انتقال دادن یک گفته از یک نفر به نفر دیگر I'll pass this on یعنی من حرفاتو منتقل می کنم به اون فرد مورد نظر
بدون جلب توجه"، "پنهانی" یا "مخفیانه" "The company is developing a new product under the radar. " ( شرکت در حال ساخت یک محصول جدید به صورت مخفیانه ...
کمین it is an ambush
تغییر جهت دادن ۱۸۰ درجه مثلاً اگه شمال میری یهو بری جنوب یا برعکس "He heard a noise and turned around to see what it was. " ( او صدایی شنید و برگش ...
خدعه کردن "ناروزدن"، "خیانت" یا "پشت کردن به کسی" "He was planning to double cross his business partner after the deal was done. " ( او قصد داشت بع ...
"دور زدن" "We decided to bypass the city center to avoid traffic. " ( ما تصمیم گرفتیم برای فرار از ترافیک، مرکز شهر را دور بزنیم. ) "He tried to ...
عبارت take my eyes off you به این معنی است که �چشم هایم را از تو بردارم�. I won't take my eyes off you for a second. حتی یک ثانیه هم چشم ازت برنم
کارشکنی کردن عمدی تا یک کاری انجام نشه "The spy sabotaged the enemy's communication system. " ( جاسوس سیستم ارتباطی دشمن را خرابکاری کرد. ) "She ...
مخفی کار و سری بودن در حالت صفت we have to be secrative
�در مراقبت یا تحت اختیار فردی توانمند و مسئولیت پذیر بودن� مثلاً می خوای بگی که نگران نباش به فرد خوبی سپرده شده این اصطلاح برای اطمینان دادن به کسی ...
به کنار کلمه ی aside به تنهایی یک قید است که به معنای "کنار" یا "به یک سمت" است. این کلمه نشان می دهد که یک شیء یا فرد از مسیر اصلی یا از یک نقطه م ...
در اکثر کاربردهای رایج، put aside و set aside مترادف یکدیگر هستند و هر دو به یک معنی به کار می روند.
کنار گذاشتن و مترادف است با set aside در اکثر کاربردهای رایج، put aside و set aside مترادف یکدیگر هستند و هر دو به یک معنی به کار می روند. I know i ...
کنار گذاشتن چیزی مثلاً یک مشکلی داری اونو فعلاً کنار می ذاری عد دوباره بهش برمی گردی I know it's impossible but I want you to set aside it for now " ...
احساسات و به شکل جمع نوشته میشه please control your emotions
شروط و به صورت جمع همیشه نوشته می شه term ثلاً وقتی می خوای بگی که برای انجام دادن این کار یه سری شروط دارم "Please read the terms carefully. " ( ل ...
in the meantime یک عبارت قیدی است که به معنای "در این فاصله"، "در همین حین" یا "در این مدت" است. "The train will arrive in an hour. In the meantim ...
زورگیری کردن "He tried to blackmail his boss with sensitive company documents. " ( او سعی کرد با مدارک محرمانه شرکت از رئیسش باج گیری کند. )
وانمود کردن "Let's pretend we are flying. " ( بیا وانمود کنیم که داریم پرواز می کنیم. ) "She pretended not to hear me. " ( او تظاهر کرد که صدای ...
دل و جرات خواستن چیزی یا کاری مثلاً یه کار خطرناک می خوای انجام بدی عد میگی که این کار دل و جرات می خواد it tkaes courage "You need to take courage ...
بی خبر از یه چیزی این کلمه برای توصیف فردی به کار می رود که کاری را انجام می دهد یا در رویدادی شرکت می کند، بدون اینکه از عواقب کامل آن یا از حقایق ...
مخالف یک سیستم حکومتی
وقتی در زمان گذشته به کار میره در معنای تمیز و مرتب کردن I have washed the dishes and tidied the kitchen.
inversely related "رابطه معکوس" یا "وابستگی معکوس" رابطه معکوس مثلاً از لحاظ ریاضی یا آماری این عبارت برای توصیف رابطه ای به کار می رود که در آن ...
inversely related "رابطه معکوس" یا "وابستگی معکوس" رابطه معکوس مثلاً از لحاظ ریاضی یا آماری این عبارت برای توصیف رابطه ای به کار می رود که در آن ...
"رابطه معکوس" یا "وابستگی معکوس" رابطه معکوس مثلاً از لحاظ ریاضی یا آماری این عبارت برای توصیف رابطه ای به کار می رود که در آن، دو عامل یا متغیر در ...
مجموعه یا لیست کارها یا اهداف یک شخص یا گروه برای یک هدف خاص "The new CEO's agenda is to focus on innovation and technology. " ( برنامه مدیرعامل جد ...
سخت تر Doing the housework was harder in the past. "This problem is much harder than the last one. " ( این مسئله از مسئله قبلی خیلی سخت تر است. ...
حاضری - "از پیش آماده شده"، "حاضری" یا "آماده ی استفاده" - یزی که از قبل حاضر شده و فروخته می شه مثل اجناس توی بازار و لازم نیست شما اون رو خودتون شخ ...
اگرچه Though they were fun, chickens were kept just to produce eggs, not as a pet.
فروشنده A food seller would come to the house to sell groceries.
روشن کردن We need electricity to light and heat our house.
جمع را گرد هم آوردن - دور هم آوردن Living in the past is not always easy. But the families learn that sometimes, life without technology can bring ...
درخشان * عالی و محشر "The sky was a brilliant blue this morning. " ( امروز صبح آسمان یک آبی درخشان بود. ) "She is a brilliant scientist. " ( او ...
روشن کردن تاریکی People in the past needed to be good at making things themselves. With no electricity they have only candles to light up the night. ...
***نگه داشتن For eggs they keep chickens at home برای تخم مرغ آنها در خانه مرغ نگهداری می کنند "You can keep the change. " ( می توانی بقیه ی پول ر ...
گرم کردن There is no electricity or gas. Only a fire in the kitchen. It’s used for cooking and heating.
طرفداری جدی - "طرفدار پر و پا قرص" یا "علاقه مند شدید" Being a big fan of someone isn't a good thing, because it can show mental weakness. Being a ...
بیشتر از همه - بیشتر از همه چیز What do you think you're going to miss the most?" "فکر می کنی بیشتر از همه دلت برای چی تنگ می شه "She is the most t ...
لبنیاتی - مربوط به لبنیات ( صفت ) با diary متفاوت است که به معنای دفترچه خاطرات است
دفتر خاطرات I wonder where my diary is
تلافی کردن
داخل شدن ، وارد شدن به چیزی Nothing is getting in my way.
برگشتن مثلاً به خانه بعد از کار به معنای بازگشتن به یک محل، معمولاً به خانه، محل کار یا یک مکان دیگر است. Jessica Could you vacuum when you get bac ...
بازیافت در حالت اسم
to dispose of، "از شر چیزی خلاص شدن"، "دور انداختن" یا "به نحو مناسبی از بین بردن" است. این عبارت معمولاً برای اشاره به زباله یا وسایل غیرقابل استفاد ...
به جای "We'll go out for dinner instead of cooking at home. " ( به جای آشپزی کردن در خانه، برای شام بیرون می رویم. ) "I bought a book instead of ...
بازیافت کردن "We recycle all of our plastic bottles. " ( ما تمام بطری های پلاستیکی مان را بازیافت می کنیم. ) "The company recycles old newspapers ...
عبارت "to take out the rubbish/garbage/trash" یک اصطلاح رایج در انگلیسی است که به معنای "بیرون گذاشتن زباله ها" است. ( کلمه rubbish در انگلیسی بری ...
عبارت "to take out the rubbish/garbage/trash" یک اصطلاح رایج در انگلیسی است که به معنای "بیرون گذاشتن زباله ها" است. ( کلمه rubbish در انگلیسی بری ...
عبارت "to take out the rubbish" یک اصطلاح رایج در انگلیسی بریتانیایی است که به معنای "بیرون گذاشتن زباله ها" است. کلمه rubbish در انگلیسی بریتانیای ...
عبارت "to take out the rubbish" یک اصطلاح رایج در انگلیسی بریتانیایی است که به معنای "بیرون گذاشتن زباله ها" است. کلمه rubbish در انگلیسی بریتانیای ...
عبارت "to buy the groceries" یک اصطلاح رایج در زبان انگلیسی است که به معنای "خرید مواد غذایی" یا "خرید از سوپرمارکت" است. "I need to buy the groce ...
عبارت "to buy the groceries" یک اصطلاح رایج در زبان انگلیسی است که به معنای "خرید مواد غذایی" یا "خرید از سوپرمارکت" است. "I need to buy the groce ...
نوبت گرفتن برای به نوبت انجام دادن کاری مثل کارهای خانه بین اعضای خانواده مثلاً مانی که می خواهید دیگران را دعوت کنید تا نوبت بگیرند تا یک کاری را به ...
عبارت "to take turns" یک اصطلاح رایج در زبان انگلیسی است که به معنای "نوبت گرفتن" جهت "به نوبت انجام دادن کاری" مثلاً زمانی که می خواهید یک خانه را ت ...
همراهی کردن مثلاً برای رفتن به یک جا همراه با کسی رفتن
برای شستشوی ظرف ها to do the washing up را به کار میبریم "I'll cook dinner tonight, and you can do the washing up. " ( من امشب شام می پزم، و تو می ...
برای شستن ( wash ) لباس های کثیف ( Laundry ) با ماشین لباسشویی ( Washing machine ) می توان از این چهار فعل استفاده کرد, این چهار عبارت همگی به فرآیند ...
برای شستن لباس های کثیف ( Laundry ) با ماشین لباسشویی می توان از این چهار فعل استفاده کرد, این چهار عبارت همگی به فرآیند شستن لباس ها اشاره دارند: * ...
وظیفه "housework" refers to chores and errands, and "homework" are learning tasks you do after class. "We divided the project into several small t ...
ارجاع دادن - ارجاع کردن به چیزی - رجوع کردن I can't help you with this; you have to refer to the head of the office. "برای انجام دادن این کار باید ...
Mission به یک مأموریت مهم، استراتژیک و اغلب با اهداف بزرگ و بلندمدت گفته می شود. مثال در زمینه نظامی یا دیپلماتیک: "The team's mission was to resc ...
ماموریت کوچک اهمیت ماموریت هایی که روزمره در یک اداره با نامerrand انجام می شود خیلی خیلی کمتر از ماموریت های مهم مثل فرستاده ویژه رئیس جمهور است که ...
یک اسم است و به ماموریت های سفری کوتاه و هدفمندی اشاره دارد که برای انجام یک کار مشخص، معمولاً برای خانه یا خانواده، انجام می شود مثل خرید کردن از فر ...
کارهای خانگی درون خانه و در برخی از مواقع مترادف است با housework "My daily chores include making the bed and washing the dishes. " ( کارهای روزانه ...
مجموع کارهای داخلی خانه و از نظر معنایی مشابه هست با chore "I have a lot of housework to do this weekend. " ( این آخر هفته، کارهای خانه زیادی برای ...
مثال های بیشتر در مورد کار روزمره داخل خونه که باید انجام بشه "My daily chores are feeding the dog and taking out the trash. " ( کارهای روزانه من ...
errand به کارهای بیرونی روزمره گفته می شود که نیازمند خارج شدن از خانه هستند مثل خرید رفتن یا بانک رفتن و غیره "I have to run some errands this morn ...
کار روزمره خانگی "Doing the laundry is a weekly chore. " ( لباس شستن، یک کار هفتگی است. ) Chores ( جمع ) : به چند کار یا مجموعه ای از وظایف خانگی ...
نوبت It's your turn to do the housework!
آشغال Peter has to make his bed and take out the rubbish.
بیرون بردن مثلاً آشغال "Could you please take out the trash?" ( ممکنه لطفاً زباله ها را بیرون ببری؟ ) "He took his wallet out of his pocket. " ( ...
صابونی If you hear "to mop", it means cleaning the floor with a wet soapy mop.
جارو If you hear "to sweep", that means cleaning the floor with a broom.
کف اتاق I am going to sweep and mop the floor. "The children were sitting on the floor. " ( بچه ها روی کف نشسته بودند. )
تی کشیدن "He has to mop the floor after every meal. " ( او باید بعد از هر وعده غذایی، کف را تی بکشد. ) "I spent all morning mopping the house. " ...
جارو کردن مثلاً اتاق "She needs to sweep the kitchen floor. " ( او باید کف آشپزخانه را جارو کند. ) "He swept all the leaves into a pile. " ( او ...
Did he vacuum under the bed? آیا او زیر تخت را جارو برقی کشید؟
to vacuum جاروبرقی کشیدن "I need to vacuum the living room floor. " ( باید کف اتاق نشیمن را جارو برقی بکشم. ) "He vacuums the entire house every ...
سینک ظرفشویی What needs to be done when the sink is full of dirty dishes?
"to do the washing up" یک اصطلاح رایج در انگلیسی بریتانیایی است که به معنای "شستن ظرف ها" است. این عبارت به فرآیند شستن ظرف ها، قاشق، چنگال، و دیگر ...
مرتب کردن تخت خواب "I always make the bed as soon as I get up. " ( من همیشه به محض اینکه بیدار می شوم، تختم را مرتب می کنم. ) "My mom taught me h ...
عبارت "put a wash on" یک اصطلاح رایج در انگلیسی بریتانیایی است که به معنای "شروع به شستن لباس ها" است. معنای "Put a Wash On" این عبارت به طور کلی ب ...
عبارت "doing the washing" یک اصطلاح رایج در انگلیسی بریتانیایی است که معنای آن بسته به بافت جمله، متفاوت است. معنای "Doing the Washing" در مورد لبا ...
"put a load in" یک اصطلاح رایج در زبان انگلیسی آمریکایی است که معمولاً در مورد لباس شستن به کار می رود. معادل دیگر آن که بیشتر در بریتانیا به کار می ...
Laundry یک اسم است و به خودِ لباس ها اشاره دارد. در واقع، این کلمه به تمام لباس های کثیف یا تمیزی که باید شسته شوند یا تازه شسته شده اند، گفته می شود ...
To Do Laundry To do laundry یک عبارت فعلی است و به عمل شستن لباس اشاره دارد. این عبارت به فرآیند کامل شستن، خشک کردن و تا کردن لباس ها گفته می شود. ...
to do laundry لباس شستن "laundry" refers specifically to clothes and fabrics you wash ( e. g. in a washing machine ) . "�Laundry� مشخصاً به لباس ها ...
"laundry" refers specifically to clothes and fabrics you wash ( e. g. in a washing machine ) . "�Laundry� مشخصاً به لباس ها و پارچه هایی اشاره دارد ...
Homework به تکالیف و کارهای درسی گفته می شود که دانش آموزان یا دانشجویان باید پس از کلاس درس و در منزل انجام دهند. Housework به کارهای روزمره ای اشا ...
Homework به تکالیف و کارهای درسی گفته می شود که دانش آموزان یا دانشجویان باید پس از کلاس درس و در منزل انجام دهند. Housework به کارهای روزمره ای اشا ...
کارهای خانه مثل تمیز کردن مرتب کردن و غیره و با کلمه homework تفاوت دارد "housework" refers to chores and errands, and "homework" are learning tasks ...
y باز نوعی پرنده شکاری Eagles, hawks, and falcons are all types of raptors. " ( عقاب ها، شاهین ها و بازها همگی انواع پرنده های شکاری هستند. ) "
پرنده شکاری Eagles, hawks, and falcons are all types of raptors. " ( عقاب ها، شاهین ها و بازها همگی انواع پرنده های شکاری هستند. ) "The park is ...
این فیلم زمانی که مهاجرت کردیم زیاد به کار میره مثال های تازه ازش مثلاً "من دارم جا می افتم اینجا. " I'm settling in here. "خیلی دلم می خواد که تو ...
جا افتادن در یک مکانی که تازه به آنجا رفتیم - خو گرفتن با شرایط جدید کاربرد: این عبارت به فرآیند عادت کردن و راحت شدن در یک مکان یا شرایط جدید اشاره ...
مهربان و دلسوز
معنای "To Stay in Form" این عبارت به معنای "حفظ آمادگی" یا "در شرایط خوب باقی ماندن" است. این اصطلاح برای اشاره به تلاش مداوم یک فرد برای حفظ سطح بال ...
Form به معنای "شکل دادن" ( فعل ) در این حالت، form یک فعل است و به عمل ساختن یا ایجاد کردن یک شکل، ایده، یا گروه اشاره دارد. "The potter used his ...
Form: وضعیت فیزیکی و آمادگی وقتی از form در این حالت استفاده می کنیم، به سطح فعلی عملکرد، مهارت و آمادگی بدنی یک فرد اشاره داریم. این وضعیت، موقتی و ...
فراموش کردن Don't forget the double "l" in "I'm not sure I follow".
مطمئن ( صفت ) I'm not sure I follow. Can you say that again please?
دنبال کردن I'm not sure I follow. Can you say that again please?
کاملا I can't quite hear you. Could you speak a little louder, please?
بلندتر I can't quite hear you. Could you speak a little louder, please?
تکرار She says "Could you say that again, please?", which is a polite way to ask for repetition.
معنای اول آن صدای بلند ( صفت ) است اما یه حالت دیگر هم دارد به مثال زیر توجه کنید: "اینجا ( محیط اطراف ) پر از صداست" it's a bit loud in here Dan ...
تکرار کردن She's asking Daniel to repeat what he said.
کمی از چیزی که نمی توان آن را شمرد ( مثل آب، پول، یا زمان ) به کار می رود. it's a bit loud in here Daniel could you say that again please "Can I h ...
براندازی یک حکومت The rebels tried to overthrow the government. شورشیان تلاش کردند حکومت را سرنگون کنند.
"we're running out of time" این اصطلاح رو وقتی به کار می بریم یعنی هنوز زمان تمام نشده اما در حال اتمام رسیدن هست و باید زودتر کاری رو انجام بدیم H ...
نوشتن روی کاغذ به شکل یادداشت کردن نکته ای که نباید فراموش شود تفاوت مشخصی بین write و write down وجود دارد. Write یک فعل عمومی برای هر نوع عملیات ...
دادن Mia, can you give us the key points from this meeting, please?
به درد استفاده خوردن - به درد بخور - مفید برای استفاده In a meeting, it's useful to take notes about the "key points" and "action items".
یادداشت برداشتن از به عنوان مثال نکات مهم در یک جلسه یا کلاس درس و غیره و به صورت جمع یعنی به این شکلtake notes نوشته می شود In a meeting, it's usef ...
در پایان جلسات یک دستور کار یا یک اقدام عملی یا چند اقدام عملی وجود دارد که افراد حاضر در اون جلسه اداری باید تا جلسه بعدی انجام بدهند به این کار می ...
an action item اقدام عملی؛ کار اجرایی "Let's create a list of action items from today's discussion. " ( بیایید از بحث امروز، لیستی از اقدامات عملی ...
"در طولِ" یا "در حینِ" During فقط برای زمان استفاده می شود، نه مکان نشان می دهد که یک عمل یا رویداد در یک بازه ی زمانی مشخص ( مانند یک ساعت، یک روز، ...
نکته What are the key points from today's meeting? "I think you're missing the main point of what I'm saying. " ( فکر می کنم نکته اصلی حرف من را م ...
کلیدی What are the key points from today's meeting?
پیشنهاد کردن Harper says "Shall we move on?" to politely suggest that they move to the next topic in the meeting.
دو کلمه extra, further می توانند با یکدیگر مترادف باشند به این شکل استفاده مجزا نیز دارند "There is an extra chair in the house, and I need further ...
دو کلمه extra, further می توانند با یکدیگر مترادف باشند به این شکل استفاده مجزا نیز دارند "There is an extra chair in the house, and I need further ...
به جز حالت دورتر که یک معنی از ین کلمه هست معنی دیگر آن می شود "بیشتر"، "اضافی" یا "دیگر" در این حالت خاص، "further" می تواند تا حدی مترادف با "extr ...
اضافی "Can I get an extra blanket, please?" ( می توانم یک پتوی اضافی بگیرم، لطفاً؟ ) "There's an extra seat at the table if you want to join us. ...
دعوت کردن Harper invites Ethan to share his ideas and opinions about the project by asking "What are your thoughts?".
شروع کردن Let's begin the meeting.
متوجه شدن "I noticed that you are a bad person. " ( من متوجه شدم که تو آدم بدی هستی. ) "Maybe you have noticed that he is a little quieter than u ...
خلاصه کردن - مرور کردن در جمله "We often use 'To sum up. . . ' at the end of discussions to recap the main points. "، کلمه ی recap به معنی خلاصه کرد ...
"در پیش رو" یا "در پیش داشتن چیزی در آینده" To sum up, we have a busy month ahead. "We have a long journey ahead of us. " ( ما یک سفر طولانی در پ ...
خلاصه کردن \The report summarizes the key findings of the study. " ( گزارش، یافته های اصلی تحقیق را خلاصه می کند. )
خلاصه کردن "Could you sum up the main points of the meeting for me?" ( می توانی نکات اصلی جلسه را برایم خلاصه کنی؟ ) "She summed up her whole arg ...
ادامه دادن ( =continue ) ؛ پیش رفتن ( = move on ) "We have all the information we need. We can proceed with the project. " ( ما تمام اطلاعات لاز ...
به جلو رفتن Shall we move on? "Okay, we've discussed that long enough. Let's move on to the next item on the agenda. " ( خب، به اندازه کافی درباره ...
مطمئن شدن, اطمینان حاصل کردن We can ask "Do you have anything to add?" to ensure everyone has a chance to speak in a meeting. "Please ensure all t ...
شنیدن We've heard everyone's feedback. Do you have anything to add?
اضافه کردن We've heard everyone's feedback. Do you have anything to add?
به اتمام رسیدن یک چیز در استفاده از این فعل یک نکته وجود دارد : Run out به معنی "تمام شدن و به اتمام رسیدن" یک منبع مثل زمان یا پول و غیره است، نه "ب ...
گزینه I think the third option works well, too.
پروژه In my opinion, the manager's responsible for this project.
مسئول In my opinion, the manager's responsible for this project.
خوب کار کردن؛ به خوبی عمل کردن: ( فعل ) به درستی و به صورت مؤثر کار کردن. I think the third option works well, too. "The new engine seems to wor ...
پیشنویس In my opinion, the first draft was better.
رسمی Instead of "I think", we can also use "In my opinion". It is a slightly more formal and polite way of expressing how we feel about something.
بیان کردن طرز بیان Instead of "I think", we can also use "In my opinion". It is a slightly more formal and polite way of expressing how we feel abo ...
طرز بیان Instead of "I think", we can also use "In my opinion". It is a slightly more formal and polite way of expressing how we feel about somethin ...
What are your thoughts? نظرت چیست؟ / چه فکری می کنی؟ / دیدگاهت چیست؟ "I just finished the presentation. What are your thoughts?" ( من تازه ارائه رو ...
I wanted to می خواستم . . این یک اصطلاح انگلیسیه که در آغاز جمله با این شروع می کنیم و همون معنای زبان فارسی خودمونو میده مثلاً می خواستم باهات صحب ...
I'm not sure I follow. من مطمئن نیستم که متوجه شدم. / من نمی فهمم ( منظورت چیست ) . جمله مؤدبانه وقتی حرف و یا منظور طرف را متوجه نمی شیم اینطوری ...
به نظر رسیدن "That sounds like a great idea!" ( این به نظر ایده فوق العاده ای می آید! ) "He sounds happy on the phone. " ( او پشت تلفن خوشحال به ...
توضیح She is asking the speaker to give an explanation or more information.
منظور داشتن؛ به معنی بودن: ( فعل ) بیان کردن یا نشان دادن یک ایده یا مفهوم خاص. We can ask "What do you mean?" when we want someone to give an expla ...
روشن کردن؛ واضح ساختن "Can you clarify what you mean by 'on time'?" ( می توانید روشن کنید منظورتان از "سر وقت" چیست؟ ) "I need to clarify a few t ...
شفاف سازی وضوح سازی آشکارسازی "Sorry, I didn't catch that" is another polite way to ask for clarification.
بازخورد Please email your feedback by Friday.
He asked to book some time off for his brother's wedding. "I need to book time off for my vacation next month. " ( باید برای تعطیلات ماه آینده ام ...
حواس کسی را پرت کردن "Please don't distract me while I'm driving. " ( لطفاً وقتی دارم رانندگی می کنم، حواس من را پرت نکن. ) "The loud music was d ...
"مورد چیزی یا عملی" قرار گرفتن یا "داشتن تجربه ی چیزی" ( در اینجا در نقش مفعولی و به صورت مجهول ) مثلاً به عنوان مثال به بیان ساده، وقتی می گوییم "B ...
بازگشتن Choose the phrase we can use to return to a point after being interrupted.
در یک تماس تلفنی بودن ( به شکل صفت ) I'm on a call, talk to you later.
In the workplace, we often use "Talk to you later. " to end a phone call or video conference.
محل کار In the workplace, we often use "Talk to you later. " to end a phone call or video conference.
سوال جهت دار ر علم آمار سوالی اگر نرمال نباشد و عمداً از مخاطب به گونه ای پرسیده بشود پیش فرض سوال کننده را به او القا کند می شود سال جهت دار مثلاً ب ...
طراحی کردن "We need to design a new logo for the company. " ( ما باید یک لوگوی جدید برای شرکت طراحی کنیم. ) "I want to design my own website. " ...
شیوه انجام کاری برای یک هدف خاص مثلاً دو دو فرد با همدیگه دعوا یا تخاصم دارند و برای اینکه صلح برقرار بشه شیوه اجرای این صلح رو از دادگاهدرخواست می ...
تلاژنکتازی یا اتساع عروق که تقریبا در هرجایی از بدن در پاسخ به التهاب و. . میتونه رخ بده و ظاهراً به شکل رکهای خونی قابل مشاهده دیده میشه
تایید کردن Well, I'll need to approve the time off with your manager.
تعطیلی Do you mind if I book a holiday in June?
سوگیری کردن - جهت دار کردن - متعصب کردن به یک طرف قضیه "His opinion is clearly biased by his own past experiences. " ( نظر او به وضوح تحت تأثیر تجر ...
تعصب به یک طرف یک قضیه ؛ جهت گیری - سوگیری "We need to set aside our personal bias and look at the facts. " ( ما باید تعصب شخصی مون رو کنار بگذاریم ...
حواستون باشه due to که به معنای "به علت" هست فرق می کنه با due که به معنای "مهلت یا موعد" مقرر یه چیزی هست اگه due خالی بیاد: "Your final essay is ...
حواستون باشه due to که به معنای "به علت" هست فرق می کنه با due که به معنای "مهلت یا موعد" مقرر یه چیزی هست اگه due خالی بیاد: "Your final essay is ...
موعد یا ضرب الاجل یا مهلت انجام کاری تا یک تاریخ خاص "Your final essay is due next Friday. " ( مهلت تحویل انشای نهایی شما جمعه آینده است. ) "The ...
قطع شدن حرف - قطع کردن حرف Choose the phrase we can use to return to a point after being interrupted. "It's rude to interrupt someone when they a ...
As I was saying همانطور که داشتم می گفتم. . . As I was saying, the report is due Friday. As I was saying, the project will be completed next week ...
The reason I asked is because I want to go there next year. دلیل اینکه پرسیدم اینه که سال دیگه می خوام برم اونجا
. . The reason I asked دلیل اینکه پرسیدم . . "I asked if you were free on Friday. The reason I asked is because I have two extra tickets for the co ...
قیمت داشتن I was wondering. How much did your flights to Brazil cost?
از خود پرسیدن به حالت کنجکاوی "I wonder what time the movie starts. " ( کنجکاوم بدونم فیلم چه ساعتی شروع میشه. ) "She wonders if he's going to ca ...
مرور کردن Right, let's review the report together. "We need to review the report before we send it to the client. " ( ما باید گزارش رو قبل از ارس ...
هدف We can use filler words in conversation to give ourselves more time to think, or for a specific purpose.
معرفی کردن We often use "So. . . " to introduce a conclusion or a result. "I'd like to introduce you to my friend, Sarah. " ( دوست دارم شما را به ...
پر کردن "Can you fill this glass with water, please?" ( می تونی لطفاً این لیوان رو با آب پر کنی؟ ) "The doctor told me to fill the prescription a ...
نتیجه گرفتن "Based on the evidence, we can conclude that the suspect was not at the scene. " ( بر اساس شواهد، می توانیم نتیجه گیری کنیم که مظنون در ...
پرسنل جایی So, I think we should hire more staff.
استخدام کردن So, I think we should hire more staff.
بحث و گفتگو کردن؛ صحبت کردن درباره: ( فعل ) تبادل نظر و اطلاعات درباره ی یک موضوع خاص با یک یا چند نفر دیگر. "We need to discuss the new project pr ...
پیوستن Okay, I'll join the meeting in five minutes
تردید داشتن - تردید کردن ؛ مردد بودن "I hesitated to tell him the truth, but I knew I had to. " ( من تردید کردم که حقیقت را به او بگویم، اما می دان ...
رد کردن Jane says "sorry" to politely refuse John's request.
به کسی اجازه انجام کاری را دادن John is giving permission to work from home. "My boss won't give me permission to work from home. " ( رئیس من اجا ...
مشکلی نیست اگر. . . ؟ / اشکالی ندارد اگر. . . ؟ عبارت "Is it okay if. . . " برای درخواست اجازه به شیوه ای مؤدبانه استفاده می شود. این عبارت یک راه د ...
"بفرمایید" یا "ادامه بده" وقتی کسی سؤال می کند: "Can I open the window?" ( می تونم پنجره رو باز کنم؟ ) "Go ahead. It's getting hot in here. " ( بفر ...
آیا ناراحت می شوید اگر. . . ؟ / اشکالی ندارد اگر. . . ؟ / عیب نداره اگه. . . ؟ عبارت "Do you mind if. . . " برای درخواست اجازه به شیوه ای مؤدبانه و ...
بازگرفتن یک کاری که قبلاً رها شده و دوباره می خواید انجامش بدید
پوشش دادن Maya is out sick so I need someone to cover her shift
مرخصی استعلاجی بودن ؛ غایب به دلیل بیماری بودن ( در زبان انگلیسی در کشور انگلستان off sick ) to be out sick with/for با این ساختار می آید He's ou ...
مرخصی استعلاجی بودن ؛ غایب به دلیل بیماری بودن ( در زبان آمریکاییout sick ) to be off sick with/for با این ساختار می آید He's off sick with the f ...
دوره غیبت مثلاً شما یک هفته سر کار نرفتید اون یک هفته میشه دوره غیبت که اگه موجه باشه میشه مرخصی He needs to request a period of absence from work ...
اگر بخواهیم به عنوان مثال در زمانی که کار می کنیم یک مرخصی از صاحب کارمان بگیریم از فعل زیر استفاده می کنیم: Book time off مرخصی گرفتن از کار - رزرو ...
مرخصی اگر بخواهیم در حالت فعل آن را بیاوریم به این صورت می شود: Book time off مرخصی گرفتن از کار - رزرو کردن زمان مرخصی از کار I need to book time ...
مرخصی گرفتن از کار - رزرو کردن زمان مرخصی از کار I need to book time off for my holiday next month. "I'm going to book some time off in December t ...
غیررسمی She's asking to have a casual conversation about the presentation. "We don't need to wear formal clothes to the party; it's a casual event ...
چت کردن یعنی گپ زدن دوستانه و یک گفتگویی هستش که رسمی نیست Using "to have a chat" can soften the tone of a request and make a conversation sound le ...
گپ و گفت؛ صحبت دوستانه , گپ زدن "We had a long chat about our plans for the weekend. " ( ما یک گفتگوی طولانی درباره برنامه های آخر هفته مان داشتیم. ...
اول از همه I have a meeting first thing tomorrow morning.
میراث
کج کردن - متمایل کردن "The low number of responses will skew the results of the survey. " ( تعداد کم پاسخ ها، نتایج نظرسنجی رو تحریف می کنه. ) " ...
خود کلمه ی "modal" به ندرت به تنهایی در یک مکالمه روزمره استفاده می شود، اما زمانی که می آید، معمولاً به "روش" یا "حالت" یک چیز اشاره دارد و کاربرد ت ...
کجی
راضی کردن "This meal will definitely satisfy your hunger. " ( این وعده غذایی قطعاً گرسنگی تو رو برطرف می کنه/راضی می کنه. ) "The company tried t ...
ناراضی کردن "The slow delivery time dissatisfied many customers. " ( زمان تحویل طولانی، بسیاری از مشتریان را ناراضی کرد. ) "Don't let one mistake ...
نارضایتی "I expressed my dissatisfaction with the slow service at the restaurant. " ( من نارضایتی خودم را از خدمات کند رستوران بیان کردم. ) "The ...
کسب درآمد کردن Regina left her job because she didn't earn enough.
اخیرا Here, "to quit" means that he left his job and no longer works as a waiter.
پیشخدمت Here, "to quit" means that he left his job and no longer works as a waiter.
از این به بعد کاری را نکردن Here, "to quit" means that he left his job and no longer works as a waiter.
موقعیت - جایگاه "to quit" means to voluntarily leave a job or position, often permanently.
به طور دائم "to quit" means to voluntarily leave a job or position, often permanently.
به طور ارادی "to quit" means to voluntarily leave a job or position, often permanently.
به دلیل He quit his job because of the long hours.
ترک کردن He quit his job because of the long hours.
اشتغال We can use "to leave" as a general term to describe the act of ending employment.
اصطلاح We can use "to leave" as a general term to describe the act of ending employment.
پایان دادن We can use "to leave" as a general term to describe the act of ending employment.
عمل We can use "to leave" as a general term to describe the act of ending employment.
توصیف کردن We can use "to leave" as a general term to describe the act of ending employment.
ترک کردن I had to leave my job due to health reasons.
به علت I had to leave my job due to health reasons.
دلیل I had to leave my job due to health reasons.
قبلی - سابق Here, "to work as" indicates Tom's previous job title ( a "tour guide" ) .
سابقاً Tom previously had the job title of "tour guide".
شرکت I run my own company.
As soon as it started to rain, we went inside.
"داده پرت" ( Outlier ) در تحلیل مجموعه داده ( data set ) داده پرت ( Outlier ) به نقطه ای از داده ( data point ) گفته می شود که به طور غیرمعمول ( ab ...
به محض اینکه As soon as you finish dinner, you can have dessert.
در حالی که While I was walking my dog, it started to rain.
We were not laughing at you, Mr Flemming!
We were not laughing at you, Mr Flemming!
معنی دادن Her inference was that he was upset based on his tone.
سبک قدیمی و مربوط به چند دهه قبل مثل فیلم فارسی ایرانی
شکست خوردن I went to university in Melbourne, Australia in 2014. I studied Chemistry, but it was very difficult and I almost failed my exams!
معیار مثلاً در جمله ای می خوایم بگیم که شاخص جینی یک معیار اقتصادی برای برابری یک جامعه است از نظر اقتصادی It is often used as a gauge of economic i ...
تلاش However, disentangling complexity is a “complex” endeavor با این حال، گشودن پیچیدگی ( disentangling complexity ) یک تلاش "پیچیده" ( complex end ...
از پیچیدگی درآوردن - رمزگشایی کردن However, disentangling complexity is a “complex” endeavor با این حال، گشودن پیچیدگی ( disentangling complexity ) ...
مرور کردن؛ بازبینی کردن - دوره کردن ( مطالب درسی ) : ( فعل ) مطالعه دوباره و بازبینی مطالب آموخته شده، به ویژه برای آماده شدن برای امتحان یا آزمون. ...
به دقت مثلاً من با دقت به حرف شما گوش می دهم
هرس کردن - کوتاه کردن سرشاخه ها
پهلو گرفتن مثل رسیدن به یک منطقه ای و در حال انتظار برای انجام کار نهایی
تخلیه کردن
ضربانی - ضربان دار سردرد ضربانی مثلاً در بیماری میگرن pulsative headache
داروی بیهوشی
بیهوشی - بی حسی
داروهای ضد تشنج Anti convulsants
دوستانه ترین "the most friendly/friendliest" در هر دو حالت نوشته میشه مشکلی نیست Fatima is the friendliest and the most fun student in the class. ...
دورترین و به دو شکل نوشته می شه farthest - furthest "That's the farthest I've ever driven in one day. " ( اون دورترین مسافتیه که تا حالا تو یه روز ...
دورترین و به دو شکل نوشته می شه farthest - furthest "That's the farthest I've ever driven in one day. " ( اون دورترین مسافتیه که تا حالا تو یه روز ...
دورتر و به دو شکل نوشته می شه farther - further "How much farther/further do we have to walk?" ( چقدر دورتر باید راه برویم؟ )
دورتر و به دو شکل نوشته می شه farther - further "How much farther/further do we have to walk?" ( چقدر دورتر باید راه برویم؟ )
the most shy خجالتی ترین he is the most shy person I ever seen
مهربون ترین He's the kindest person in the office.
در حالت صفت یعنی سرگرم کننده و اگه بخواهیم اون رو عالی کنیم به این شکل هست ساختار My brother is the most fun person in my family. توضیح گرامری: T ...
مطمئن My sister is the most confident person I know.
بی ادب ترین He's the rudest person in the office.
خوبترین بهترین She's the nicest person in the office.
بامزه ترین My brother is the funniest person in my family.
عالی ترین - بالاترین حد - درجه عالی "The concert was a superlative experience. I've never seen anything like it!" ( کنسرت یک تجربه نهایت/در اوج بود ...
بهداشت و پاکیزگی و نظافت مثلاً در پوست
لکه مثل لکه پوستی
چربی دار مثل غده چربی پوست sebaceous gland
سطحی superficial epidermis
آغاز sudden onset
مجموعاً به تاول می گویند و انواع مختلفی دارد بر مبنای اندازه و محتوای درونی آن مثل Bulla, Vesicle, . . .
مشابه با تاول ( blister ) اما پر شده با چرک ( Pus )
چرک
نوعی تاول ( blister ) بزرگتر از نیم سانتی متر
نوعی تاول ( blister ) کوچکتر از نیم سانتی متر
ضایعه مثل ضایعه پوستی ( به انواع چیزهایی که شبیه به آکنه و کهیر و غیره در پوست ظاهر می شوند مجموعاً ضایعه پوستی می گویند ) skin lesion
کهیر و مترادف است با wheal
کهیر و مترادف است با urticaria
کمتر ( برای چیزهای غیرقابل شمارش یا مقدار کلی ) "I drink less coffee now. " ( من الان قهوه کمتری می نوشم. )
کمتر ( برای چیزهای قابل شمارش ) He has fewer hats than his brother. "I have fewer books than my sister. " ( من کتاب های کمتری نسبت به خواهرم دار ...
کمتر I have less free time this weekend than next weekend.
آماده کردن I finished cooking dinner and started to prepare dessert
دسر پس از غذا I finished cooking dinner and started to prepare dessert
دور از away from Our dad worked in a factory 10 minutes away from where we lived.
به سرعت به حالت/وضعیت قبلی برگشتن "After a tough week, I'm ready to snap back and get back on track. " ( بعد از یه هفته سخت، آماده ام که سریع به حا ...
غذای باقیمانده از یک دعده غذایی I clean the leftover food
چشم زدن You jinxed me چشمم زدی
همخونه شدن I moved in with sara in may, then we got engaged in auguat
نامزد هم شدن Then we get engaged in august
پیش بینی کردن پیش بینی تهدید آینده ( anticipation of future threat )
آشفته کردن
خارج از اون مقیاس استاندارد خارج از تناسب ( out of scale )
آشفتگی
درک کردن تهدید درک شده ( perceived threat )
ترس
وحشت
مبالغه کردن - اغراق کردن رفتار نامناسب و اغراق آمیز ( inappropriate and exaggerated behavior )
نامناسب رفتار نامناسب و اغراق آمیز ( inappropriate and exaggerated behavior )
خبر دادن و آگاه کردن از یک خطر
گریز ( واکنش های مبارزه یا گریز - fight and flight reactions )
دفاعی رفتارهای دفاعی ( defensive behaviors )
هوشیاری افزایش هوشیاری و گوش به زنگی ( increase in vigilance and alertness )
گوش به زنگی افزایش هوشیاری و گوش به زنگی ( increase in vigilance and alertness )
بی قرار She was on edge before her exam.
ترساندن، بوحشت انداختن
اضطرابی - اضطراب آور اجتناب از موقعیت های اضطراب آور ( avoiding anxious situations )
انجام کاری که دست خود نیست - ناخواسته He is a compulsive eater. He has a compulsive habit of checking his phone.
جدا شدن رابطه When we split up, I was really upset.
ناراحت When we split up, I was really upset.
We got to the party, then we started dancing.
جستجو کردن After months of looking, he finally found a job.
به هم خوردن رابطه After I broke up with Sally, we became friends.
After I broke up with Sally, we became friends.
نامنظم؛ بی قاعده؛ غیرعادی The old building has an irregular shape. " ( ساختمان قدیمی یک شکل نامنظم/غیرعادی داره. ) "His heartbeat was irregular a ...
معمولی؛ عادی؛ متداول - منظم؛ طبق قاعده "I just want a regular coffee, no fancy stuff. " ( من فقط یه قهوه معمولی می خوام، چیز خاصی نمی خوام. ) "Th ...
برخلاف؛ برعکس؛ برخلافِ چیزی/کسی. "Unlike my brother, I enjoy cooking. " ( برخلاف برادرم، من از آشپزی لذت می برم. ) "This new phone, unlike the o ...
با هم ماندن Kofi and Nia stayed together all evening. کوفی و نیا تمام عصر را با هم ماندند.
دارد شروع می کند که احساس شود The house is starting to feel a little small now! خانه دارد کمی کوچک به نظر می رسد/احساس می شود!
اونور She was standing over there.
خاطره - داستان کوتاه - حکایت "My grandpa loves to tell anecdotes about his time in the navy. " ( پدربزرگم عاشق تعریف کردن خاطره هایی از دوران خدمتش ...
tell anecdote خاطره گفتن مثلاً When telling anecdotes, we tend to use a lot of past verbs, especially "was" and "were".
ازدواج کردن "They are planning to get married next summer. " ( آنها قصد دارند تابستان آینده ازدواج کنند. ) "Did you know Sarah and Tom got married ...
به سلامتی به سلامتی جفتتون cheers to you both
عصبانی with I called my wife to tell her and she was very angry with me.
مراسم I was late and they almost started the ceremony without me!
I bet you were excited on the wedding day
شرط بستن I bet you were excited on the wedding day
هیجان زده I bet you were excited on the wedding day
وقتی "way" و "to go" کنار هم قرار می گیرند، اصطلاحاً به معنای "این همان روشی است که باید پیش رفت/عمل کرد!" یا "این روش عالی برای انجام کار است!" ترجم ...
آفرین دمت گرم Hey, way to go!
جمله من اینجا رو دوست دارم به شکل صحیح اینگونه نوشته می شود I love it here * این تفاوت ظریف اما مهمی در زبان انگلیسی است که چرا می گوییم "I love it ...
لذت بردن So, are you enjoying London so far?
آسیب رساندن My husband stopped working because he hurt his back.
تماس گرفتن They tried to contact you.
پیش؛ قبل؛ قبل از حالا It stopped raining an hour ago. "I saw that movie two years ago. " ( من اون فیلم رو دو سال پیش دیدم. ) "They moved to New ...
تنها؛ بدون هیچ کس دیگر: ( صفت/قید ) بدون همراهی افراد دیگر؛ به تنهایی فقط؛ تنها؛ منحصراً: ( قید ) فقط و فقط؛ به تنهایی ( برای تأکید ) . On my 18th ...
مسافرت کردن؛ سفر کردن: ( فعل ) عمل رفتن از یک مکان به مکان دیگر، معمولاً به فواصل دور. We travelled to London every month when I was growing up.
خنده دار This is laughable این خنده داره!
مشتق شدن از "The word 'democracy' derives from Greek words meaning 'people power'. " ( کلمه 'دموکراسی' از کلمات یونانی به معنای 'قدرت مردم' مشتق شده ...
مشتق شدن - منشا گرفتن "That tradition derives from an ancient tribal custom. " ( اون سنت از یک رسم قبیله ای باستانی نشأت می گیره. ) Benign Tumors ...
خواستن I wanted to go shopping last weekend, but I didn't have time.
I dated my ex for a few years.
برگشتن به مکان قبلی I decided to move back to the town where I grew up.
We decided to move to Sydney last year.
اتفاق He talks about a life event from when he was younger and says "started" instead of "start".
پوشش دادن We must to find someone to cover for Lionel, he's off sick.
غیبت به دلیل بیماری We must to find someone to cover for Lionel, he's off sick.
He uses "should" to give advice about seeing a doctor for the headache.
استخدام کردن He uses "must" to express the necessity of hiring a replacement when he leaves his job.
حجم کاری they must find someone to replace me or else my colleagues workload will be huge
وگرنه they must find someone to replace me or else my colleagues workload will be huge
از نظر گرامری در به کار بردن افعال حرکتی قبل از کلمه خانه یه سری نکات هست Home به عنوان قید مکان: وقتی "home" به معنای "به خانه" یا "در خانه" استفا ...
سر وقت - به موقع I have to get to work on time so I will set an alarm for 6am.
I have to get to work on time so I will set an alarm for 6am.
به خود پذیرفتن Read Liz' plan for a new routine. How many new habits will she adopt? "The company decided to adopt a new marketing strategy. " ( شر ...
رسیدن به یک سن خاص "My son is turning five next month. " ( پسرم ماه آینده پنج ساله می شود. ) "I can't believe she's already turning 18 this year. ...
ایجاد کردن - خلق کردن I want to create new habits to live a more healthy life. "Artists create beautiful paintings. " ( هنرمندان نقاشی های زیبا خ ...
معاینه عمومی
توصیه کردن
توصیه کردن
اشکال؛ ایراد؛ نقص فنی I must tell my boss that I picked up a bug. "The new software update has a lot of bugs they need to fix. " ( آپدیت جدید نرم ...
استعداد مثلاً استعداد ژنتیکی genetic liability
عادت Look, James. We can't live like this. We must change our habits
هر چند وقت یه بار I do clean the house once in a while.
نامرتب؛ درهم برهم؛ آشفته Joan's room is usually very messy. "My brother's room is always so messy; you can barely see the floor. " ( اتاق برادرم ه ...
هر از گاهی Every so often I bite my nails. "I don't visit my hometown often, but I go back every so often for holidays. " ( من زیاد به زادگاهم سر ...
رفتار ( manner به معنای طرز رفتار یا آداب رفتاری فردی هستش ) The most common behaviours that people say they find annoying are being late, chewing ...
بلند بلند جویدن Please close your mouth because you chew loudly.
با صدای بلند Please close your mouth because you chew loudly.
جویدن Please close your mouth because you chew loudly. "Remember to chew your food slowly before you swallow. " ( یادت باشه قبل از قورت دادن، غذات ...
عصبی I sometimes bite my nails when I'm nervous.
گاز گرفتن مثلاً سگ I sometimes bite my nails when I'm nervous. "Don't bite your nails!" ( ناخون هاتو گاز نگیر! ) "The dog tried to bite the mail ...
خروپف کردن I can't sleep because you snore every night
پیچ خوردگی
خاراندن خاراندن بیش از حد ( excessive scratching )
یک بار در روز "You should take this medicine one time per day. " ( شما باید این دارو را یک بار در روز مصرف کنید. ) "We only feed our dog one time ...
یک روز در میان I go ther on alternate days
دور هم جمع شدن They still get together for dinner every now and then.
هر از گاهی دیر به دیر They have a picnic in the park every once in a while. "I don't usually eat fast food, but every once in a while, I crave a b ...
کوهنوردی کردن We go hiking in the mountains every now and then.
گاه و بیگاه - هر از گاهی We go hiking in the mountains every now and then. "I still see my old high school friends every now and then. " ( هنوز هر ...
رنجش آور Sandy leaves the lights on all the time. It's annoying!
یکی در میان - نوبتی The phrase "every other day" means doing something on alternate days. "She works from home on alternate days. " ( او یک روز د ...
یک روز در میان "I go to the gym every other day. " ( من یک روز در میان به باشگاه می روم. ) "She waters her plants every other day. " ( او هر دو رو ...
محدود کردن؛ حد و مرز تعیین کردن "The new law aims to circumscribe the power of the federal government. " ( قانون جدید قصد دارد قدرت دولت فدرال را مح ...
شب زنده دار؛ جغد شب ( کسی که شب ها دیر می خوابد و در اوج فعالیت است ) I'm a night owl. I always stay awake until late "My brother is a total night ...
سحر خیز I'm an early bird, so I don't like to sleep in. "My mom is such an early bird; she's always up by 5 AM, even on weekends. " ( مامانم خیلی ...
بیشتر خوابیدن نسبت به زمان نرمال خواب؛ دیر از خواب بیدار شدن: خوابیدن تا ساعتی دیرتر از حد معمول یا دیرتر از زمانی که معمولاً در روزهای کاری بیدار می ...
میان وعده I always have a snack when I watch TV.
مسواک زدن We brush our teeth every evening.
تعویق زنگ هشدار: ( اسم و فعل ) دکمه ای روی ساعت زنگ دار یا گوشی که زنگ هشدار را برای چند دقیقه به تعویق می اندازد؛ یا خودِ عمل به تعویق انداختن زنگ. ...
to set an alarm ساعت رو روی زنگ گذاشتن جهت بیدار شدن I set my alarm for 7:15am on weekdays.
کک و مک در افراد مو قرمز و سفیدپوست در اثر برخورو نور آفتاب و افزایش رنگدانه ملانین در پوست که بی خطر است و نیازی به درمان ندارد
ضمیمه
لکه مثلا در پوست
ضایعه مثلا در پوست
خارش - خاریدن
بیرون غذا خوردن Would you like to eat out tonight, or eat in?
در خانه غذا خوردن Would you like to eat out tonight, or eat in?
شیرینی خانه خریدن به شکل مهمانی
شکننده؛ نابودکننده؛ درهم کوبنده "He was known as a rule - buster because he always challenged traditions. " ( او به عنوان یک قانون شکن شناخته می شد ...
ترکاندن؛ خرد کردن "Be careful not to bust that old vase. " ( مراقب باش اون گلدون قدیمی رو نشکنی. ) "He bust his ankle playing basketball. " ( مچ پا ...
پناهگاه زیرزمینی مثال ها: "The soldiers retreated to the bunker during the shelling. " ( سربازان در طول گلوله باران به سنگر عقب نشینی کردند. ) "He ...
چطور است ( اگر ) ؟ / نظرت چیست ( درباره ) ؟ "I'm hungry. How about pizza for dinner?" ( گرسنه ام. نظرت چیه برای شام پیتزا بخوریم؟ ) - Suggesting a f ...
مسئله - موضوع Thank you for your attention to this matter
تمرین کردن، برای اجرا آماده شدن ( بارها و بارها چیزی را تمرین کردن تا برای یک اجرا، نمایش، یا رویداد خاص آماده شود. این کلمه معمولاً شامل جنبه ای از ...
شدن در دو ساختار زیر به کار میره became a / the noun became adjective I became a teacher in 2007. I became a software developer 5 years ago. Julia ...
معنی دقیق فارسی: - به دست آوردن؛ دریافت کردن: چیزی را از کسی گرفتن یا به دست آوردن. - خریدن؛ تهیه کردن: چیزی را خریداری کردن. - رسیدن؛ رفتن: به ...
باید . . . میکردی You should have signed the deal
گنده گو - لاف زن
کنار آمدن ( با کسی ) ؛ رابطه داشتن ( با کسی ) : داشتن یک رابطه، چه خوب و چه بد، با فردی دیگر "My kids get along well with their cousins. " ( بچه های ...
سوار شدن مثلاً به خودرو "We need to get on the bus at the next stop. " ( باید تو ایستگاه بعدی سوار اتوبوس شیم. ) "Make sure you get on the right tr ...
اغلب Do you and your cousin see one another often?
نزدیک اما برخلاف close برای انسان ها به کار نمی رود Both "near" and "close" have a similar meaning, but we can only use "close" with people.
نزدیک اما برخلاف near برای انسان ها هم به کار می رود Are you close to your niece? Both "near" and "close" have a similar meaning, but we can only u ...
این عبارت تاکید داره بر مثبت و خوب بودن یک رابطه I get along well with my parents.
رابطه خوبی با کسی داشتن - خوب کنار اومدن با کسی "Get along with": یک عبارت کلی تر برای توصیف یک رابطه است، که کیفیت آن ( خوب، بد، معمولی ) ممکن است ...
"to get along well with someone" means you have a good relationship with them.
رابطه خوبی با کسی داشتن - خوب کنار اومدن با کسی این دوتا عبارت مترادف همند Get along with = get on well with I don't get on well with my sister. We ...
رابطه خوبی با کسی داشتن - خوب کنار اومدن با کسی این دوتا عبارت مترادف همند Get along with = get on well with I don't get on well with my sister. We ...
دادن Clara and her parents give each other gifts
دو طرفه - متقابل We can use the phrases "each other" and "one another" to show a reciprocal action between different people in a group. "They have ...
بالا بردن ( با rise که معنای بالا رفتنی یا بالا آمدن میده فرق می کنه ) "Please raise your hand if you have a question. " ( لطفاً دستتان را بالا بب ...
بالا رفتن - بالا اومدن ( با raise که معنای بالا بردن میده فرق می کنه ) "The sun will rise at 6 AM tomorrow. " ( فردا خورشید ساعت 6 صبح طلوع می کنه ...
صعودی - افزایشی - بالارونده - در حال بالا رفتن؛ رو به افزایش Notice the rising intonation in this question. The second word is stressed in the phras ...
تن صدا - تلفظ و آهنگ تلفظ و کلام چیزی - ( آهنگ کلام/زیر و بم صدا ) به تغییرات زیر و بمی صدای ما هنگام صحبت کردن اشاره دارد. Notice the rising inton ...
یکدیگر؛ همدیگر ( معمولاً برای بیش از دو نفر یا دو چیز ) "each other" و "one another" مترادف هستند و در اکثر موقعیت ها، به خصوص در انگلیسی آمریکایی ...
همدیگر؛ یکدیگر How do you know each other? "My brother and I help each other with our homework. " ( من و برادرم به همدیگه تو تکالیفمون کمک می کنیم. ...
آشتی کردن He could reconcile and forgive him Trump says he’s open to reconciling his relationship with Elon Musk. I pray for these 2 to reconcile ...
با وجود اینکه Even though Nadiya's family are Bangladeshi, she grew up in the UK so she doesn't know Bangladesh well.
همه چیز درباره try new things and learn all about her family’s country "This new project is all about teamwork and communication. " ( این پروژه جدی ...
معلوم شدن؛ مشخص شدن؛ نتیجه دادن؛ از آب درآمدن: به این معنی که چیزی در نهایت به گونه ای خاص مشخص می شود یا نتیجه ای غیرمنتظره می دهد. اغلب برای بیان ی ...
بیا نزدیکتر Come over here, come closer!
به خانه یا نزد کسی آمدن "Why don't you come over for dinner tonight?" ( چرا امشب برای شام نمیای خونه ما؟ ) "My friends are going to come over to wa ...
کمک کردن خیرخواهانه؛ دست یاری رساندن: ارائه کمک یا پشتیبانی به کسی، به ویژه در یک موقعیت دشوار یا در انجام یک کار. Everyone helps out with family m ...
آنقدر - آنقدرها ( یه حالت ذهنی فرضی از یک مقدار مطلوبی که باید می بوده اما نیست ) Sometimes I feel like I don't know the Bangladeshi side of me tha ...
گوشت گوسفند That is a mutton and potato curry that my big sister made.
"در زدن"، "کوبیدن"، یا "ضربه زدن" on "Did you hear someone knock on the door?" ( صدای کسی رو شنیدی که در می زد؟ ) "Please knock before you enter. ...
علاوه بر - به همان خوبی که - و نیز But her Bangladeshi side is an important part of her family life as well as her work as a chef "She plays the p ...
"حس می کنم که. . . "، "دلم می خواد. . . "، "به نظر می رسه که. . . " sometimes I feel like I don’t know the Bangladeshi side of me that much. "I fe ...
احساس کردن I think I feel very British "I feel happy when the sun is shining. " ( وقتی خورشید می درخشه احساس خوشحالی می کنم. ) "My head feels warm ...
مسابقه آشپزی یا پختن چیزی She won The Great British Bake Off, a TV competition. "My grandma won the annual pie bake - off at the county fair. " ( ...
برنده شدن She won The Great British Bake Off, a TV competition.
گاهی به معنای آشپز در حالت اسم نیز هست Nadiya is a famous cook.
مشهور Nadiya is a famous cook.
بازداشت کردن - دستگیر کردن توسط پلیس "The police took the suspect into custody after a brief chase. " ( پلیس بعد از یک تعقیب کوتاه، مظنون رو بازداشت ...
نوه در حالت جمع We have two grandchildren.
نوه در حالت مفرد
نوه پسری We have one grandson
نوه دختری My granddaughter is twelve years old.
پدربزرگ و همچنین با اسامی دیگر هم گفته می شود مانند grandad, grandpa, pops, grandfather
پدربزرگ و همچنین با اسامی دیگر هم گفته می شود مانند grandad, grandpa, pops, grandfather
پدربزرگ و همچنین با اسامی دیگر هم گفته می شود مانند grandad, grandpa, pops, grandfather
پدربزرگ و همچنین با اسامی دیگر هم گفته می شود مانند grandad, grandpa, pops, grandfather
مادربزرگ و همچنین با اسامی دیگر هم گفته می شود مانند grandmother , granny, grandma, nana
مادربزرگ و همچنین با اسامی دیگر هم گفته می شود مانند grandmother , granny, grandma, nana
مادربزرگ و همچنین با اسامی دیگر هم گفته می شود مانند grandmother , granny, grandma, nana
مادربزرگ و همچنین با اسامی دیگر هم گفته می شود مانند grandmother , granny, grandma, nana
جمع پدربزرگ و مادربزرگ My grandparents on my dad's side live near us.
برادرزاده یا خواهرزاده My nephew is my brother's son.
برادرزاده یا خواهرزاده دختر My niece is my brother's daughter.
سمت I have cousins on my dad's side of the family, but we're not close.
خنداندن؛ باعث خنده شدن If someone is "fun" they're fun to spend time with, but if they are "funny" they make you laugh. "That comedian always make ...
نقاشی کردن در حالت فعل My uncle is very creative. He paints beautiful pictures.
We use the word "lazy" ( with a "z" ) to describe a non - active person.
شخصیت "She has a very outgoing personality; she loves meeting new people. " ( اون شخصیت خیلی برون گرایی داره؛ عاشق آشنا شدن با آدمای جدیده. ) "His ...
غیر فعال "The volcano has been non - active for centuries, but scientists are still monitoring it. " ( آتشفشان قرن هاست که غیرفعال بوده، اما دانشمند ...
خلق کردن؛ آفریدن؛ پدید آوردن: به وجود آوردن چیزی جدید که قبلاً وجود نداشته است، به خصوص از طریق تخیل یا کار سخت. "She loves to create beautiful pai ...
نقاشی I think I'm creative because I write poetry and paint
شعر I think I'm creative because I write poetry and paint
ماده یا موادی خنثی و غیر دارویی که با ماده دارویی ترکیب می شود و یک فرم دارویی مثل قرص را ایجاد می کند اما هیچ اثری بر بیمار ندارد فقط کمک کننده برای ...
تجویز برای دارو استفاده می شه
غیر روده ای مثلاً دارویی که به شکل تزریقی به رگ خونی تزریق می کنیم به جای اینکه اون رو بخوریم پس غیر روده ای هست چون اگه بخوریم میشه روده ای
موضعی که یک حالت مصرف دارو است ه به شکل پماد به روی پوست یا زخم می مالند
پماد که یک شکل دارویی است
به ترتیب و مرتب و منظم "untidy" means not neat or well arranged or not in order. "Please put the books back in order on the shelf. " ( لطفاً کتاب ه ...
تر و تمیز و مرتب "untidy" means not neat or well arranged or not in order. "Her desk is always so neat and organized. " ( میزش همیشه خیلی مرتب و م ...
نامرتب "untidy" means not neat or well arranged or not in order. My sister is very untidy. Her room is so disorganised. "His room is always so un ...
تنبل We use the word "lazy" ( with a "z" ) to describe a non - active person. My dad can be a bit lazy sometimes. "My brother is so lazy; he neve ...
بی نظم ثلاً آدم بی نظم Lisa's mom is disorganised. She often loses her keys.
نامنظم کردن "My little brother loves to disorganize my desk right after I clean it. " ( داداش کوچیکم عاشق اینه که میزم رو دقیقاً بعد از اینکه مرتب م ...
صف شکنى کردن - تو صف جر زدن The word "rude" can be used to describe someone with bad manners ( for example, jumping a queue ) . "Hey, don't jump th ...
صف شکنى کردن - تو صف جر زدن The word "rude" can be used to describe someone with bad manners ( for example, jumping a queue ) . "Hey, don't jump th ...
صف؛ نوبت: یک ردیف از افراد یا وسایل نقلیه که منتظر کاری هستند یا در حال حرکت به سمت چیزی هستند. ( این معنی بسیار رایج در انگلیسی بریتانیایی است و در ...
طرز رفتار - آداب معاشرت - ادب و نزاکت The word "rude" can be used to describe someone with bad manners ( for example, jumping a queue ) . "I didn' ...
بی ادب The word "rude" can be used to describe someone with bad manners ( for example, jumping a queue ) . I was here first. You are rude!
اجتماعی If someone is "shy", it means they don't tend to say much in social situations.
تمایل داشتن If someone is "shy", it means they don't tend to say much in social situations.
یه خورده - کمی؛ تا حدودی؛ یه ذره "a bit" کاملاً می تواند با اسم های غیرقابل شمارش به کار رود تا "مقداری کم" از آن چیز را نشان دهد. My best friend ...
خجالتی My best friend can be a bit shy sometimes.
"creative" means having the skill and ability to produce something new.
سازنده My children are really creative.
کمک کننده و مفید "helpful" means willing to help someone else. My brother is very helpful.
منظم و مرتب در حالت صفت "organised" means being able to plan things carefully and keep things tidy. My best friend is really organised.
مرتب و منظم "tidy" means having everything ordered and arranged in the right place. "The library keeps its books in a very ordered system. " ( کتا ...
سرگرم کننده - باحال ( در حالت صفت ) "fun" و "funny"کاملاً مترادف نیستند، اما می توانند در برخی موقعیت ها شباهت هایی در مفهوم ایجاد کنند که باعث سردر ...
مثبت Minh describes Sarah in a positive way. The speaker ( Mihn ) describes Sarah using the positive adjectives "kind" and "polite".
دوستانه: کسی که رفتار و گفتار خوب، خوش برخورد و دلنشینی با دیگران دارد و به راحتی با آن ها ارتباط برقرار می کند. "The new neighbors seem really fri ...
دوستانه: کسی که رفتار و گفتار خوب، خوش برخورد و دلنشینی با دیگران دارد و به راحتی با آن ها ارتباط برقرار می کند. My sister's really friendly. "Th ...
مودب He's so polite.
به نظر رسیدن You seem really kind. "That new restaurant seems really popular. " ( اون رستوران جدید واقعاً محبوب به نظر می رسه. ) "She seems tired ...
اجتماعی؛ خوش برخورد؛ معاشرتی "My brother is really sociable; he loves going to parties and meeting new people. " ( برادرم واقعاً اجتماعیه؛ عاشق رفتن ...
مهربانی در حالت اسم The word "kindness" is a noun. The adjective "kind" describes someone who is kind and sociable.
"Auntie" یک فرم محاوره ای و صمیمی برای "aunt" ( خاله یا عمه ) My auntie is really kind.
عمه و یا حاله "Auntie" یک فرم محاوره ای و صمیمی برای "aunt" ( خاله یا عمه ) My aunt is really kind.
مهربان My auntie is really kind.
سرگرمی ( اسم ) We use "fun" to describe something enjoyable. We use "funny" if something made us laugh.
بامزه My brothers are so funny.
لفت دادن زمان به شکل عمدی یا وقت تلف کردن It is my opinion that the uk has been slowwalking their decision on this very important matter, and we wil ...
به پایان رسیدن We also discussed ukrain, and the fact that time is running out on Ukrain’s decision pertaining to nuclear weapons, which must be mad ...
آگهی برای فروش یا اجاره چیزی Read an advert for a room in a flat. What does the room have?
urinary retention احتباس ادرار در بدن
بعداً - دیرتر We use the verb "to postpone" to say that we want to move an appointment to a later day or time.
We use the verb "to postpone" to say that we want to move an appointment to a later day or time.
موافقت کردن The patient agreed to having the appointment on Tuesday
سپس - در آن زمان یا وقت See you then!
"در" در زمان های گوناگون روز به جز شب We use the preposition "in" to talk about parts of the day. For example, "in the morning", "in the afternoon" a ...
در برای زمان مشخص - در برای زمان شب We use the preposition "at" with a specific time of the day. My appointment is at 10 o'clock. His appointment ...
به تاخیر انداختن I'd like to postpone my appointment to next week
تایید کردن Sorry, Could I confirm my appointent for tonorrow please?
رزرو نشده یا همان وقت خالی When referring to times on a calendar that are unbooked, the words "free" and "available" have the same meaning, as do th ...
free spot به معنای وقت ملاقات خالی هم هست The terms "free spot" and "available appointment" mean available times in a schedule. Do you have a free ...
دسترس پذیری The receptionist said the doctor doesn't have any availability.
منشی The receptionist said the doctor doesn't have any availability.
قابل دسترس و استفاده There is an available appointment this week.
مایل بودن I'd like to make an appointment with Kim this week.
تعداد زیادی از There's a bunch of mosquitos at the afternoon "I have a bunch of emails to answer today. " ( امروز کلی ایمیل دارم که باید جواب بدم. ...
میوه نارنگی He wants a tangerine ( "tangerine" ) but doesn't know the name and says "It's similar to an orange".
کره صبحانه He says "I want to try the black thing you have on your sandwich. " He needs the word for the spread.
جور although actually this is a sort of contraction of "this arvo". So "this arvo" as "in this afternoon" will get contracted to just "s'arvo".
جفت شدن - جفت کردن You'll often hear "s'arvo" and it often is paired with the word "the"
اصطلاح عامیانه مربوط به یک لوکیشن جغرافیایی یا یک زبان خاص "Today is going to be a great episode where I teach you 12 different Aussie slang terms".
قسمتی از یک مجموعه دیداری مثل سریال "Today is going to be a great episode where I teach you 12 different Aussie slang terms".
توضیح دادن What is Giulia explaining?
طولانی کردن The word "round" describes a perfect circle and "oval" means round but elongated.
سینی on my first day I asked my colleague "What do you call the flat, rectangular table on the hospital bed for the food?" Now I know it's a tray.
یک راست بدون هیچ فیلتر یا مشکلی - بی درنگ: بدون هیچ تأخیر یا انتظار Nurses from germany can start work in New Zealand straight away "I'll call him ...
پاس کردن مثلاً امتحان - قبول شدن / با موفقیت گذراندن ( امتحان/درس ) Then I had to register as a nurse in New Zealand and of course I had to pass so ...
طول The stamp's four sides are of the same length. چهار ضلع تمبر هم اندازه هستند.
ضلع The stamp's four sides are of the same length. چهار ضلع تمبر هم اندازه هستند.
تمبر I have a square Australian postage stamp.
قاب - چهارچوب She prefers square picture frames for her photos. او قاب عکس های مربع شکل را برای عکس هایش ترجیح می دهد.
اردوگاه - اردو کردن - کمپ زدن In Australia, 'a swag' is a rectangular sleeping bag used for camping در استرالیا، 'سوَگ' یک کیسه خواب مستطیل شکل است ...
سوغاتی This rectangular greenstone necklace is a souvenir from New Zealand این گردنبند یشم مستطیل شکل یک سوغاتی از نیوزلند است
گردنبند This rectangular greenstone necklace is a souvenir from New Zealand این گردنبند یشم مستطیل شکل یک سوغاتی از نیوزلند است
مستطیل The country’s flag is rectangular. This rectangular greenstone necklace is a souvenir from New Zealand. In Australia, "a swag" is a rectang ...
صفحه نمایش تلویزیون Flat screens are common in modern televisions.
صاف Flat screens are common in modern televisions.
دایره ای We use the word "round" ( round ) to describe a circular shape.
گِرد؛ دایره ای شکل - گرد کردن" ( اعداد یا اشیاء ) The clock on the wall is round. "The pizza is round. " ( پیتزا گرده. ) "She has a lovely round ...
منع مصرف داشتن "This medication is contraindicated for patients with high blood pressure. " ( مصرف این دارو برای بیماران دارای فشار خون بالا منع شده ...
تناقض داشتن با "His actions often contradict his words. " ( اعمالش اغلب با حرفاش تناقض داره. ) "The two reports contradict each other. " ( این دو گ ...
یه جورایی - یه جور It’s a kind of food. "What kind of music do you like?" ( چه جور موسیقی دوست داری؟ ) "It's kind of cold in here, don't you think ...
مشابه مثلاً در ساختار زیر به کار میره یا به تنهایی similar to word It’s similar to an orange. "My new car is similar to my old one, but it's a dif ...
دیگر The word "another" means "one more". "Other" is used with the article "the" and means "different". "Some people like tea, other people prefer ...
یکی دیگر The word "another" means "one more". "Other" is used with the article "the" and means "different". What's another word for "Australian"? ...
متضاد The speaker is asking about the opposite of the word "small". "Hot is the opposite of cold. " ( گرم متضاد سرده. ) "They live in the house o ...
سر و کله زدن با, مقابله کردن با؛ کنار آمدن با؛ رسیدگی کردن به Discover strategies for dealing with a limited vocabulary اهکارهایی را برای سر و کله ...
راهکار؛ استراتژی ؛ روش برنامه ریزی شده Discover strategies for dealing with a limited vocabulary راهکارهایی را برای مقابله با دایره لغات محدود کشف ک ...
کشف کردن ( پیدا کردن چیزی که قبلاً وجود داشته اما ناشناخته بوده است، یا فهمیدن یک حقیقت یا واقعیت برای اولین بار ) "Scientists hope to discover a ...
یافتن - پیدا کردن Finding the right word
رایج؛ معمول؛ متداول "It's pretty common to see deer in this neighborhood. " ( دیدن گوزن تو این محله خیلی رایجه. ) "That's a common mistake that beg ...
وجه مشترک - جنبه مشترک What do Australia and New Zealand have in common? "We have a lot in common, like our love for travel. " ( ما خیلی چیزها مشترک ...
حدود New Zealand is also quite multicultural, with around 27% of Kiwis born in another country. "I'll be there around 5 PM. " ( حدود ساعت ۵ بعد ا ...
چند فرهنگی Australia is very multicultural. Only 72% of Aussies speak English as their main language, and over 300 different languages are spoken in ...
اهل نیوزلند به صورت غیر رسمی گفته می شه We use the word "Kiwi" to informally refer to a person from New Zealand. My new neighbour is a Kiwi. She le ...
اهل استرالیا غیر رسمی My neighbour is an Aussie from Sydney.
بزرگ شدن - رشد کردن My friend is an Aussie, and she grew up in Sydney.
زخم مثل زخم معده Gastric Ulceration
همکار My workmate, Lucas, is an Aussie.
برانگیختن - هیجانی کردن news of the trip really excited the kids. " ( خبر سفر واقعاً بچه ها رو هیجان زده کرد. ) "Does this new project excite you?" ...
آزار دادن؛ مزاحم شدن I don't want to bother you, but could you help me?" ( نمی خوام مزاحمت بشم، ولی می تونی کمکم کنی؟ ) It really bothers me when ...
خسته کردن "Don't bore me with all those details. " ( منو با اون همه جزئیات خسته نکن. ) "The long lecture bored the students. " ( سخنرانی طولانی، دا ...
اسم: علاقه * نفع فعل: علاقه مند کردن "I have a strong interest in history. " ( من علاقه زیادی به تاریخ دارم. ) It's in your best interest to study ...
آرام شدن؛ استراحت کردن "After a long day, I just want to relax on the couch. " ( بعد از یه روز طولانی، من فقط می خوام رو مبل استراحت کنم. ) "You ne ...
هیجان انگیز I like "Inception. " It's exciting and makes me think a lot. It's better than most films.
آغاز؛ شروع؛ تأسیس؛ نقطه شروع ( این اسم نیز درست مانند حالت فعل خودincept بیشتر حالت رسمی و ادبی دارد و در گفتار رسمی استفاده می شود و نه محاوره ) S ...
incept آغاز کردن؛ شروع کردن این کلمه بیشتر ادبی و خیلی رسمی هست چون برای بیان مفهوم "شروع کردن" یا "آغاز کردن" در محاوره، افعالی مانند "start, " "be ...
"باعث شدن" وقتی فعل "make" همراه با سایر فعل ها می آید. It makes me think a lot این ( چیزی ) باعث می شود من زیاد فکر کنم. "That movie always makes ...
سرگرمی "What kind of entertainment do you like?" ( چه نوع سرگرمی ای دوست داری؟ ) "Movies and video games are my favorite forms of entertainment. " ...
ملتهب کردن "His comments only inflamed the tension in the room. " ( نظرات اون فقط تنش توی اتاق رو شعله ورتر کرد. ) "Don't say anything that might ...
انجام دادن the last lesson of April will be conducted remotely via the Telegram platform
نارضایتی "There's widespread discontent with the government's new policies. " ( یک نارضایتی گسترده از سیاست های جدید دولت وجود دارد. ) "The workers ...
درگیر کردن "Don't involve me in your problems. " ( من را در مشکلاتت درگیر نکن. ) "He didn't want to get involved in their personal problems. " ( او ...
درگیر کردن - درگیر شدن "The teacher tries to engage the students in the lesson. " ( معلم سعی می کند دانش آموزان را در درس درگیر کند. )
در حال انجام - ادامه دار "The construction of the new building is an ongoing project. " ( ساختمان جدید یک پروژه در حال انجام است. ) "We have ongoin ...
بپایان رساندن - خاتمه دادن
The point of contention محل اختلاف و مشاجره
مشاجره
نقاشی That painting is sad, but this painting is sadder.
نسبت به The film is sadder than the book.
توجه کردن The verb "to listen" is used to talk about paying attention to sounds, like music. "Please pay attention when the teacher is talking. " ( ...
دیدن We usually use the verb "to see" for films at the cinema and "to watch" for films at home.
نگاه انداختن به چیزی - نگاه کردن به چیزی We use the verb "to look at" to talk about casually viewing things such as a painting. I like looking at ...
اشاره کردن The phrase "to see a film" implies that you are watching that film somewhere outside of your home. "Are you implying that I'm wrong?" ...
تماشا کردن - مشاهده کردن - نگریستن - دیدن We often use the verb "to watch" to talk about viewing a film at home or in general. "We viewed the cit ...
چرخاندن/برگرداندن چیزی "Can you flip the burgers on the grill? They're getting too dark. " ( می تونی برگرها رو روی کباب پز برگردونی؟ خیلی دارن تیره ...
مورد علاقه - محبوب This is my favourite book.
سلیقه "She has good taste in clothes. " ( او سلیقه خوبی در لباس داره. ) "Our musical tastes are very different. " ( سلیقه های موسیقایی ما خیلی با ه ...
سبک، نوع "What's your favorite movie genre?" ( سبک فیلم مورد علاقه تو چیه؟ ) "I love reading books from the fantasy genre. " ( من عاشق خوندن کتاب ها ...
cando معادل آپارتمان در انگلیسی آمریکایی
اشتباه، خطا، یا غلط It’s okay. It’s Thursday, not Friday. My mistake.
وحشتناک، افتضاح، بسیار بد، یا ناخوشایند I’m sorry about him. He is horrible sometimes.
ناامید کردن، کلافه کردن "His inability to understand the instructions frustrated him. " ( ناتوانی او در درک دستورالعمل ها او را کلافه کرده بود. )
لباس تاپ زنانه This white top is Sarah's and this blue one is mine.
برای اجاره در کشور انگلستان از این اصطلاح استفاده می شود Available now! Room to let.
به کنار Politics aside, let’s pray for the health of our nation’s former President.
اون بالا And as you can see, I love plants and flowers. I have lots in the kitchen and lots in the bedroom. I always put them up high so that the ra ...
بالای The desk is next to the window because I love feeling the sun on my back while I sit in my chair with my feet up on the bed.
عبارت "through to" ترکیبی از دو حرف اضافه "through" و "to" است که معمولاً به معنی "عبور کردن از جایی برای رسیدن به یک مکان مشخص" به کار می رود. "thr ...
راهرو My flat is quite small, so I just need to walk through the little hallway to take you through to the bedroom. آپارتمانم نسبتاً کوچیکه، بنابرا ...
چون Her friends can sit on the sofa, as that is in the living room ( the bed is in the bedroom ) . Let’s stay in this room, as that is warmer than ...
در حالی که ( همزمانی دو اتفاق ) When my friends come round, they can sit on the sofa while I cook and we can still talk to each other.
به خانه کسی آمدن - سرزدن به کسی - اومدن به این دور و برا When my friends come round, they can sit on the sofa while I cook and we can still talk to ...
اوپن مثل آشپزخانه اوپن So let’s start in my favourite room of the flat, the open - plan kitchen and living room.
پیرامون - دور و بر I want to show you around my flat.
کمد دیواری مخصوص لباس و معادل closet you can use both "closet" and "wardrobe" to talk about a piece of furniture you typically store clothes in. It' ...
مبل در آمریکا بیشتر گفته میشه You can use both the words "sofa" or "couch" to talk about a sofa. You will hear "sofa" more often in the UK and "couc ...
اثاثیه خانه مثل مبلمان یا کمدها و غیره کلمه "furniture" در زبان انگلیسی غیرقابل شمارش ( uncountable ) است The furniture in the living room is comfor ...
همان کشو خانه یا میز دراور و می توان به جای آن drawers خالی را هم گفت The phrase "chest of drawers" refers to a piece of furniture that is used for ...
کشویی باز و بسته شدن - کشو باز و بسته کردن عبارت "slide in and out" در مورد کشوها به این معنی است که آن ها می توانند به راحتی و به صورت لغزنده به دا ...
محفظه The word "drawers" describes a piece of furniture with small compartments that slide in and out.
جز - The word "drawers" describes a piece of furniture with small compartments that slide in and out.
کمد دیواری به شکل اتاق کوچک برای لباس در خانه There's a closet in the bedroom.
پشت We use the preposition "behind" to mean that something is at the back of another thing.
پشت چیزی The couch is behind the table.
کشو The bed is between the drawers and the desk.
در میان - بین The couch is between the plant and the table.
مبل نیمکتی The couch is between the plant and the table.
بالای ( مترادف با over ) there is a sofa in front of the TV and a picture above the table.
سر تخت یا تاج تخت We use the preposition "above" to describe the space over the headboard.
همخانه It is common to use the word "roommate" in North America. The words "flatmate" and "housemate" are commonly used in the UK.
همخانه It is common to use the word "roommate" in North America. The words "flatmate" and "housemate" are commonly used in the UK.
همخانه It is common to use the word "roommate" in North America. The words "flatmate" and "housemate" are commonly used in the UK.
آپارتمان معادلapartment وflat I live in a condo. You may also hear the word "condo" in North America and the word "flat" in the UK.
جا انداختن - حذف کردن "Don't leave me out! I want to play too. " ( منو جا نذارید! منم می خوام بازی کنم. ) "She left out his name from the list. " ( ...
قبلاً . . . می کردم/بودم "I used to live in California. " ( من قبلاً در کالیفرنیا زندگی می کردم. ) "He used to play basketball every day after scho ...
مالک بودن "I own a small apartment downtown. " ( من یک آپارتمان کوچک در مرکز شهر دارم. ) "Who owns this car?" ( چه کسی این ماشین را دارد؟ ) "She o ...
مالکیت - دارایی ( حالت داشتن، در اختیار داشتن یا کنترل کردن چیزی. همچنین به اشیاء یا دارایی هایی که کسی دارد نیز اشاره می کند. "The book is in his ...
مال - ملک - دارایی ( چیزی که به طور قانونی متعلق به یک فرد، گروه یا سازمان است. این شامل زمین، ساختمان، اشیاء و حقوق قانونی می شود. همچنین می تواند ...
تعلقات - متعلقات - دارایی - چیزی که متعلق به ماست "He packed all his belongings into boxes. " ( او تمام وسایلش را در جعبه ها بسته بندی کرد. ) "Afte ...
کشیدن من را به ورطه ی عظیم دروغ هایت نکش Don't drag me into your giant hole of lies
فهمیدن عمیق - درک کردن عمیق - کاملاً آگاه شدن از ( چیزی ) به عنوان یک واقعیت؛ واضحاً فهمیدن "I didn't realize how late it was. " ( متوجه نشدم چقدر د ...
از این به بعد کاری را نکردن "I no longer live in New York. " ( من دیگر در نیویورک زندگی نمی کنم. ) "She no longer works at that company. " ( او دیگ ...
گذاشتن ( چیزی ) در جای اشتباه و سپس قادر به پیدا کردن آن نبودن - جا گذاشتن "I always misplace my reading glasses. " ( من همیشه عینک مطالعه ام رو یه ...
جستجو کردن "I searched the entire house for my lost ring. " ( من تمام خانه را برای انگشتر گمشده ام جستجو کردم. ) "The police searched the car for w ...
زبانی - گفتاری "There was vocal support for the proposal. " ( حمایت زبانی از این پیشنهاد وجود داشت. )
Parent به معنای والد است، یعنی پدر یا مادر. این یک اسم مفرد است که برای اشاره به یکی از والدین به کار می رود. "My parent is a teacher. " ( والد من ...
Sibling به معنای خواهر یا برادر است. این یک اسم مفرد است که برای اشاره به یک خواهر یا یک برادر به کار می رود. "My sibling is older than me. " ( خوا ...
زن - ماده - مونث We can say "mom" or "mum" to refer to a female parent.
فوری - آنی "We need an immediate response. " ( ما به یک پاسخ فوری نیاز داریم. ) "He required immediate medical attention. " ( او نیاز به مراقبت پزشک ...
وعده ای غذایی که در اواخر صبح یا اوایل بعد از ظهر خورده می شود و ترکیبی از صبحانه و ناهار است "We're going out for brunch on Sunday. " ( ما یکشنبه ب ...
روایت - داستان - سرگذشت، روایت "So, the narrative I got was totally different from what actually happened. " ( خب، داستانی که من شنیدم کلاً با چیزی ...
get some food معادل غذا بیرون خوردن ( eat out ) This weekend I’m visiting my friend Abi. We’re getting some food together.
ملاقات کردن غیررسمی تر از meet است با معنای مشابه We're going to meet up with Sandra. "Let's meet up for coffee this weekend. " ( بیا این آخر هفته ...
صرف کردن وقت؛ اختصاص دادن وقت. Now I want to take some time to plan my week.
نگاه کردن به بیرون I prefer to look out of the window and see the view.
منظره I prefer to look out of the window and see the view.
همچنین A lot of people in London read books or look at their phones as well. "I'm tired, and I'm hungry as well. " ( من خسته ام، و همچنین گرسنه ام. ...
مترو London is a really big city so I spend a lot of time on the tube or the bus.
ترتیب دادن یا ساختارمند کردن چیزی؛ منظم کردن "She organised her books on the shelves. " ( او کتاب هایش را در قفسه ها مرتب کرد. ) "He organised his ...
قرار دادن چیزها به صورت منظم یا مرتب "She arranged the flowers in a vase. " ( او گل ها را در یک گلدان چید. ) "He arranged the books alphabetically ...
عصبی و مضطرب؛ پر تنش "She was very tense before the exam. " ( او قبل از امتحان خیلی عصبی بود. ) "The atmosphere in the room was tense. " ( فضای اتا ...
برنامه ریزی کردن "They scheduled the conference for late October. " ( آنها کنفرانس را برای اواخر اکتبر برنامه ریزی کردند. ) "We need to schedule a ...
ماندن ( We use the phrase "to stay" "with" to say that we are sleeping in someone's house. ) I'm staying with a friend.
ملاقات کردن We're meeting some friends tonight.
غریب الوقوع - به زودی اتفاق خواهد افتاد؛ پیش رو "We are excited about the upcoming holidays. " ( ما برای تعطیلات پیش رو هیجان زده هستیم. ) "The ban ...
بدجنس - نامهربان و آزاردهنده I hate Mr. Richard Rowntree. He is mean. He is rude. He's a bad man.
بیرون My car's outside. Quick!
لباس تاپ زنانه Well, a green top, with red trousers, and a blue hat.
خوبی "He thanked them for their goodness and hospitality. " ( او از آنها به خاطر خوبی و مهمان نوازی شان تشکر کرد. ) "The goodness in her heart made ...
مقیاس "We don't yet know the scale of the problem. " ( ما هنوز مقیاس مشکل را نمی دانیم. ) "The project was done on a large scale. " ( این پروژه در ...
درجه Today the temperature is two degrees Celsius.
"حفظ کردن" یا "نگه داشتن" "This new cooking method is nutrient - sparing, so the vegetables retain more of their vitamins. " ( این روش پخت جدید حفظ ...
قید تأکید که درجه صفت تفضیلی را قوی تر می کند ( به معنای "خیلی" یا "به مراتب" ) . London is way sunnier than Berlin "This pizza is way better than ...
مقایسه ای "We did a comparative tasting of different olive oils. " ( ما یک مزه کردن مقایسه ای از روغن های زیتون مختلف انجام دادیم. )
امتحان کردن - آزمایش کردن چیزی ( یا کسی ) با استفاده از آن ( یا او ) برای مدت کوتاهی تا ببینید چقدر مؤثر یا مناسب است. "I'm going to try out this n ...
داغون
افتضاح و بد
آذرخش یا برق از رعد و برق A "thunderstorm" involves thunder and lightning, then usually rain.
رعد و برق A "thunderstorm" involves thunder and lightning, then usually rain.
طوفان همراه رعد و برق There was a thunderstorm on Monday.
پیچاندن "Can you wind this string around your finger?" ( می تونی این نخ رو دور انگشتت بپیچی؟ ) "Let's wind the hose back onto the reel. " ( بیا شلن ...
فوت کردن شمع Today is your birthday? You must blow out the candles!
بالا بردن I think it really lifts up human spirit
علاوه بر I don't want to go. Besides, it's too late. " ( من نمی خوام برم. به علاوه، خیلی دیره. ) The movie was boring, and besides, the popcorn wa ...
در کنار It's beside the station. "She sat beside him during the movie. " ( او کنار او در طول فیلم نشست. ) - نزدیکی بسیار زیاد را القا می کند. "The ...
خواربار A store that sells food and household goods is called a "supermarket" or a "grocery store". "I need to go to the store to buy groceries. " ...
کالا A store that sells food and household goods
توزیع کردن، پخش کردن، دادن "The pharmacy can dispense medication with a prescription. " ( داروخانه می تواند دارو را با نسخه تحویل دهد. ) "The machi ...
ورزش شنا کردن While doing push - ups, Oscar counts from one to ten.
ورزش شنا رفتن While doing push - ups, Oscar counts from one to ten.
در امتداد" یا "روی" یا از یک طرف به طرف دیگر Mr Rowntree makes a cutting gesture across his neck to show he would fire Leo. "He walked across the ...
اخراج کردن Mr Rowntree will fire Leo if he makes mistakes.
عبارت "get the chop" یک اصطلاح عامیانه ( slang ) در انگلیسی، به ویژه انگلیسی بریتانیایی و تا حدودی آمریکایی، به معنای اخراج شدن از کار یا کنار گذاشته ...
خرد کردن ( با ضربات تند و پی درپی تبر، چاقو یا ابزار دیگر ) A kitchen assistant supports the chef by washing or chopping food.
از قلم انداختن، ذکر نکردن، مستثنی کردن We can omit the pronoun and verb in text messages. ما می توانیم ضمیر و فعل را حذف کنیم "Please don't omit a ...
به کسی که کارش رو با موفقیت و به طور کامل به اتمام برسونه مثلاً در طول یک روز هم گفته می شه There was a lot of work, so it was busy, but Laura didn' ...
عزیز کردن - محبوب کردن "His kindness endeared him to everyone he met. " ( مهربانی او باعث شد همه کسانی که ملاقات می کردند او را دوست داشته باشند. ) ...
ژست بدنی وابسته به حرکات دست و پا و بدن - حرکتی که با دست یا بدن به شکل اشاره یا هر چیزی انجام می شه It's a nice gesture to get in touch with someon ...
عقب ماندگی را جبران کردن ( رسیدن به کسی یا چیزی که از آن عقب بوده اید ) "I wanna catch up on my work. I've got a ton of stuff to do. " "من می خوام ...
آخری ( نزدیک ترین مورد در گذشته یا انتهای یک سری ) ( صفت ) "I saw him last week. " ( من او را هفته ی پیش دیدم. ) "That's the last piece of pizza. ...
قبلی، پیشین "The previous week was very busy. " ( هفته ی قبلی خیلی شلوغ بود. ) "Have you read his previous book?" ( آیا کتاب قبلی او را خوانده اید؟ ...
وابسته بودن یا تکیه کردن به کسی یا چیزی "You can depend on me. " ( می توانی به من اعتماد کنی. ) "It depends on the weather. " ( بستگی به آب و هوا د ...
دو برابر کردن These verbs have a "consonant - vowel - consonant" ending, so we double the last letter and add "ing".
مراقب بودن - مواظب بودن "Can you look after my cat while I'm away?" ( میتونی وقتی نیستم از گربه ام مراقبت کنی؟ ) "She has to look after her younger ...
پاسخ دادن She replies with "of course" and adds that she's on holiday.
علاقه - علاقه مند کردن در انگلیسی آمریکایی، کلمه "interest" بیشتر به عنوان اسم استفاده می شود. اگر چه "interest" بیشتر به عنوان اسم استفاده می شود، ...
شگفت زده یا غافلگیر شدن یا کردن "The news surprised everyone. " ( این خبر همه را شگفت زده کرد. ) "He surprised her with flowers. " ( او او را با گل ...
در حال انجام "The project is in progress. " ( پروژه در حال انجام است. ) "Construction is in progress. " ( ساخت و ساز در جریان است. ) "The meeting ...
تاکید کردن "The teacher emphasized the importance of studying. " ( معلم بر اهمیت مطالعه تاکید کرد. ) "I want to emphasize that this is a serious pr ...
پیوسته - مداوم "The rain was continuous all day. " ( باران تمام روز مداوم بود. ) "There was a continuous flow of traffic. " ( جریان مداومی از ترافی ...
استراحت کردن - مکث کردن Let's take a break. " ( بیا یک استراحت کنیم. ) "I need to take a break from studying. " ( من باید از درس خواندن استراحت کنم ...
به دلیلِ "The flight was canceled due to bad weather. " ( پرواز به دلیل هوای بد لغو شد. ) "He was late due to traffic. " ( او به دلیل ترافیک دیر کر ...
دور - از دور - دورافتاده They live in a remote village. " ( آنها در یک روستای دورافتاده زندگی می کنند. ) "He works remote. " ( او از راه دور کار می ...
پیاده کردن فردی از ماشین یا تاکسی "Could you drop me off here, please?" → می شه لطفاً منو اینجا پیاده کنید؟ ( مؤدبانه تر ) "You can drop me off h ...
برنامه کار، دستور جلسه "We need to stick to the agenda. " ( ما باید به دستور جلسه پایبند باشیم. ) "Let's review the agenda before we start. " ( قبل ...
به فروش رساندن "They sell clothes at that store. " ( آنها در آن فروشگاه لباس می فروشند. ) "I need to sell my old car. " ( من باید ماشین قدیمی ام را ...
فروش "There's a big sale at the department store. " ( یک حراج بزرگ در فروشگاه بزرگ وجود دارد. ) "I bought these shoes on sale. " ( من این کفش ها را ...
مراقب بودن "beware" به عنوان یک فعل امری، دستوری برای مراقبت و احتیاط را صادر می کند. به همین دلیل، اغلب در ابتدای جملات یا در عبارات هشدار دهنده است ...
در کل - همه با هم That's �95 altogether.
کل - مجموع - کامل "The total cost was $10. " ( کل هزینه 10 دلار بود. ) "We had a total of 20 people at the party. " ( ما در مجموع 20 نفر در مهمانی ...
شلواری که از پارچه جین یا پارچه نخی محکم دیگر، معمولاً آبی رنگ، ساخته می شود. به این خاطر به شکل جمع نوشته میشه که یک کلمه جمع هست و شبیه به کفش یا ...
متاسف بودن I'm afraid you can't try those socks on.
جوراب و چون جوراب جفتی هستش به صورت جمعی نوشته می شه I'm afraid you can't try those socks on.
دورتر "The next town is further away than this one. " ( شهر بعدی دورتر از این یکی است. ) "We decided to move to a house further away from the city. ...
در نزدیکی و در آخر جمله میاد "Is there a gas station nearby?" ( آیا پمپ بنزینی در نزدیکی وجود دارد؟ ) "We found a nice restaurant nearby. " ( ما یک ...
"نشان دهنده" یا "اثبات کننده" "His actions were very demonstrative of his anger. " ( اعمال او به وضوح نشان دهنده عصبانیت او بود. ) "She gave a demo ...
"نشان دادن نحوه عملکرد چیزی" یا "توضیح یا اثبات چیزی با ارائه مثال یا مدرک" "Let me demonstrate how to use this app. " ( بذار نشون بدم چطور از این ...
شلوار کلمه "trousers" در انگلیسی بریتانیایی به معنای "شلوار" است. در انگلیسی آمریکایی، معادل رایج تر آن کلمه "pants" است. بنابراین، "pants" را می تو ...
جستجو کردن. تلاش برای یافتن کسی یا چیزی. "I'm looking for my keys. " ( من دنبال کلیدهایم می گردم. ) "She's looking for a new job. " ( او دنبال یک ...
هر زمانی که "Call me whenever you need help. " ( هر وقت به کمک نیاز داشتی بهم زنگ بزن. ) "I smile whenever I see him. " ( هر وقت او را می بینم لبخن ...
هرزمانیکه You can say "I'll take. . . " whenever you've decided to buy something.
تصمیم گرفتن You can say "I'll take. . . " whenever you've decided to buy something.
در انتهای جمله معمولاً میاد و به عنوان دوتایی هستش work in pairs
آستین "My shirt has long sleeves. " ( پیراهن من آستین های بلند دارد. ) "She rolled up her sleeves. " ( او آستین هایش را بالا زد. ) "The jacket has ...
کت و شلوار "He wore a dark blue suit to the interview. " ( او یک کت و شلوار آبی تیره برای مصاحبه پوشید. ) "She looked elegant in her business suit. ...
پوشیدن "I wear jeans every day. " ( من هر روز شلوار جین می پوشم. ) "She wears a beautiful necklace. " ( او یک گردنبند زیبا می پوشد. ) "He wore a h ...
لباس مبدل مخصوص یک مکان یا اتفاقی یا مراسم خاصی "She wore a witch costume for Halloween. " ( او برای هالووین لباس مبدل جادوگر پوشید. ) "The actors ...
( فعل ) لباس پوشیدن، لباس پوشاندن. ( اسم ) لباس زنانه ( فعل ) "I need to dress for work. " ( من باید برای کار لباس بپوشم. ) ( فعل ) "She dresse ...
لباس ها "I need to wash my clothes. " ( من باید لباس هایم را بشویم. ) "She bought new clothes for the party. " ( او لباس های جدیدی برای مهمانی خرید ...
لباس پوشاندن "We need to clothe the homeless. " ( ما باید بی خانمان ها را لباس بپوشانیم. ) "She clothed her baby in warm clothes. " ( او نوزادش را ...
تکه پارچه "Wipe the table with a clean cloth. " ( میز را با یک پارچه تمیز پاک کنید. ) "This cloth is made of cotton. " ( این پارچه از پنبه ساخته شد ...
cloth. clothe. clothes. dress. costume بین این کلمات مشابه تفاوت هست
تا ( آن زمان ) ، تا زمانی که "I will wait until you arrive. " ( من تا زمانی که شما برسید صبر خواهم کرد. ) "We stayed at the party until midnight. " ...
بسته کردن - بسته - نزدیک "Please close the door. " ( لطفاً در را ببندید. ) "The store closes at 9 PM. " ( فروشگاه ساعت 9 شب بسته می شود. ) "He clo ...
باز کردن - باز "Please open the door. " ( لطفاً در را باز کنید. ) "The store opens at 9 AM. " ( فروشگاه ساعت 9 صبح باز می شود. ) "He opened his ey ...
آغاز یا شروع یا افتتاح یا گشایش "The store's opening is tomorrow. " ( افتتاحیه فروشگاه فردا است. ) "The opening of the movie was exciting. " ( شروع ...
معامله، تراکنش، مبادله "I made a cash transaction at the store. " ( من یک معامله نقدی در فروشگاه انجام دادم. ) "The bank recorded the transaction. ...
باقی ماندن "Could", "can" and "may" remain the same with all personal pronouns. "The rain will remain throughout the day. " ( باران در طول روز باقی ...
وجهی ( رایج ترین کاربرد "modal" در گرامر انگلیسی آمریکایی است، جایی که به افعال وجهی ( modal verbs ) اشاره دارد. ) ( افعال وجهی مانند "can"، "shou ...
قیمت داشتن The food and drink cost eight dollars ( $8 )
ثبت کردن یک سفارش - سفارش دادن "I want to place an order for a pizza. " ( می خواهم یک پیتزا سفارش دهم. ) "You can place your order online. " ( می ت ...
آوردن How many coffees can I get you?
1. یک بار ( One time ) : "I've only been to Paris once. " ( من فقط یک بار به پاریس رفته ام. ) "He called once and then hung up. " ( او یک بار تماس ...
ادعا کردن "He claimed he was innocent, but exclaimed in surprise when the verdict was read. " ( او ادعا کرد که بی گناه است، اما وقتی حکم قرائت شد، ...
فریاد زدن "Stop exclaiming so much, I'm talking to you calmly. " ( اینقدر فریاد نزن، من دارم باهات آروم حرف می زنم. ) "Wow!" she exclaimed. ( وای! ...
جستجو کردن "They seek information about the new product. " ( آنها به دنبال اطلاعات در مورد محصول جدید هستند. ) "He seeks advice from his lawyer. " ...
ترکیب کردن "We need to combine these two ingredients. " ( ما باید این دو ماده را با هم ترکیب کنیم. ) "They decided to combine their businesses. " ( ...
گرم کردن، آماده کردن "I need to warm up the soup. " ( من باید سوپ را گرم کنم. ) "Let's warm up the coffee. " ( بیا قهوه را گرم کنیم. ) "Warm up th ...
هیجان زده کردن We say "What a feeling!" after doing something very exciting. "The news excited everyone. " ( این خبر همه را هیجان زده کرد. ) "The ...
فوتبالیست Some footballers might know how to freestyle, but they don't do tricks during a match.
وارد شدن Dan goes into Soweto. He sees that even young children like doing freestyle. Freestyle is everywhere in Soweto.
گرم کردن قبل از مسابقه "At this british school the children do an "english Warm - up" – singing and dancing before the match. "
فری استایلر، کسی که فری استایل انجام می دهد. این کلمه به کسی اشاره دارد که در یک فعالیت "فری استایل" تخصص دارد. "فری استایل" به معنای انجام دادن یک ...
شرح داستان کردن - داستان تعریف کردن - روایتی را گفتن - داستانی را گفتن "Can you narrate what happened?" ( می توانی شرح دهی چه اتفاقی افتاد؟ ) "He w ...
مسابقه ورزشی مهم بین تیم های محلی یک منطقه "The Kentucky Derby is a famous horse race. " ( کنتاکی دربی یک مسابقه اسب دوانی معروف است. ) "We're goin ...
پرسروصدا "The kids are very noisy. " ( بچه ها خیلی پرسروصدا هستند. ) "This restaurant is too noisy. " ( این رستوران خیلی شلوغ است. ) "The street w ...
خوشایند "The weather is very pleasant today. " ( هوا امروز خیلی دلپذیر است. ) "She has a very pleasant personality. " ( او شخصیت بسیار خوشایندی دار ...
ناخوشایند "The weather outside is very unpleasant. " ( هوا بیرون خیلی ناخوشایند است. ) "He had an unpleasant experience at the dentist. " ( او تجر ...
رقابت کردن "They compete in the Olympics. " ( آنها در المپیک رقابت می کنند. ) "We compete against each other in the game. " ( ما در بازی با یکدیگر ...
کلمه "sports" با حرف "s" در انتهای آن، معمولاً به عنوان اسم جمع استفاده می شود و به معنای "ورزش ها" یا "مسابقات ورزشی" است. اما در برخی موارد، می توا ...
محلی "We ate at a local restaurant. " ( ما در یک رستوران محلی غذا خوردیم. ) "The local news reported the accident. " ( اخبار محلی تصادف را گزارش کر ...
مسابقه "match" می تواند به معنای مسابقه ورزشی یا رقابت بین دو نفر یا دو تیم باشد. مثال: "a football match" ( یک مسابقه فوتبال ) مثال: "a tennis ma ...
تفریحی ( به فعالیت ها یا وسایلی اشاره دارد که برای لذت بردن و استراحت در اوقات فراغت استفاده می شوند. ) "We went to the recreational park. " ( ما ...
ادامه دادن "They decided to proceed with the plan. " ( آنها تصمیم گرفتند برنامه را ادامه دهند. ) "After the interruption, we can proceed. " ( پس از ...
تیم - تیمی "Our team won the game. " ( تیم ما بازی را برد. ) "He's on the school basketball team. " ( او در تیم بسکتبال مدرسه است. ) "This is a t ...
ورزش - ورزشی "He plays many sports. " ( او ورزش های زیادی انجام می دهد. ) "My favorite sport is soccer. " ( ورزش مورد علاقه من فوتبال است. ) "He ...
الگو "We noticed a pattern in his behavior. " ( ما یک الگو در رفتار او مشاهده کردیم. ) "There is a pattern of rising and falling temperatures. " ( ...
به جای "To prefer" means to want "one thing rather than another". "I would prefer to stay home rather than go out. " ( من ترجیح می دهم به جای بیرون ...
ترسناک - وحشتناک I hate watching horror movies. "He is a fan of horror stories. " ( او طرفدار داستان های ترسناک است. ) "The book is a work of horro ...
در انگلیسی بریتانیایی، "fancy" به عنوان فعل به معنای "دوست داشتن" یا "تمایل داشتن" بسیار رایج است. در انگلیسی بریتانیایی، فعل "fancy" اغلب به عنوان ...
دوست نداشتن "It's easy to dislike someone who is always complaining. " ( بیزار بودن از کسی که همیشه شکایت می کند آسان است. ) "I dislike loud noises. ...
غلات صبحانه Usually I have cereal and a cup of coffee. I like to eat cereal for breakfast. " ( من دوست دارم برای صبحانه غلات صبحانه بخورم. ) "What' ...
جلو یا رو به جلو به عنوان قید: به معنای در جلو یا جلوتر از چیزی یا کسی است. به عنوان صفت: به معنای پیش رو یا در آینده است. ( Adverb ) "Go straigh ...
جلوی - پیش روی - جلوتر از ( "Ahead of" برای نشان دادن موقعیت جلوتر در زمان، مکان یا رتبه استفاده می شود. ) "The car is ahead of us. " ( ماشین جلو ...
کاملاً آماده at 8. 30, I'm all ready for the day ahead of me "We are all ready to go on vacation. " ( ما کاملاً آماده رفتن به تعطیلات هستیم. ) "The ...
تازه و سرحال کردن I prefer to shower in the mornings as it definitely helps me to wake up and feel refreshed for the day. "A cold drink can refresh ...
مدت زمانی طول کشیدن "It might take a while to fix the car. " ( شاید تعمیر ماشین کمی طول بکشد. ) "Learning a new language can take a while. " ( یادگ ...
به داخل ( "Into" یک حرف اضافه چندمعنایی است ) ( Movement ) "She went into the house. " ( او به داخل خانه رفت. ) ( Location ) "The keys are into t ...
let's get right into it! بزن بریم سراغش!، بریم مستقیم سر اصل مطلب!، بدون معطلی شروع کنیم! )
let's get right into it! بزن بریم سراغش!، بریم مستقیم سر اصل مطلب!، بدون معطلی شروع کنیم! )
wake up بیدار شدن ( "Wake up" به عمل بیدار شدن و آگاه شدن از خواب اشاره دارد. ) "I wake up at 7 AM. " ( من ساعت 7 صبح بیدار می شوم. ) get up بلند ...
wake up بیدار شدن ( "Wake up" به عمل بیدار شدن و آگاه شدن از خواب اشاره دارد. ) "I wake up at 7 AM. " ( من ساعت 7 صبح بیدار می شوم. ) get up بلند ...
بالا، بالایی ، بالاتر از ، در بالا ( Adverb ) "The clouds were above. " ( ابرها بالا بودند. ) ( Preposition ) "The bird flew above the trees. " ( ...
طبقه "We live on the third floor. " ( ما در طبقه سوم زندگی می کنیم. ) "Take the elevator to the fifth floor. " ( با آسانسور به طبقه پنجم بروید. ) ...
تمیز و مرتب کردن - تمیز و مرتب After breakfast, I go back upstairs to tidy my room. به عنوان صفت: "The room is very tidy. " ( اتاق خیلی مرتب است. ...
برگشتن - رفتن به عقب "I need to go back home. " ( من باید به خانه برگردم. ) "Let's go back to the beginning of the story. " ( بیا به ابتدای داستان ...
به طبقه بالا یا طبقات بالای یک ساختمان اشاره دارد. ( Adverb ) "I'm going upstairs. " ( من دارم به طبقه بالا می روم. ) ( Adjective ) "The upstair ...
Downstairs به طبقه پایین یا طبقات پایین یک ساختمان اشاره دارد. ( Adverb ) "I'm going downstairs. " ( من دارم به طبقه پایین می روم. ) ( Adjective ...
Make time to وقت گذاشتن: I always make time to have breakfast. "I need to make time to exercise. " ( من باید برای ورزش کردن وقت بگذارم. ) "She alw ...
ورزش پیاده روی
همیشه و معمولاً در آخر جمله می آید برعکس always "He's complaining all the time. " ( او مدام شکایت می کند. ) "It rains all the time in this city. " ...
فراوان مثلاً یک چیزی بیشتر فراوانه more frequent
بهیچ وجه "I don't like it at all. " ( من اصلاً آن را دوست ندارم. ) "He didn't help me at all. " ( او به هیچ وجه به من کمک نکرد. ) "There is no prob ...
Make a plan وMake plans ( برنامه ریزی کردن، نقشه کشیدن ) "Let's make plans for the weekend. " ( بیا برای آخر هفته برنامه ریزی کنیم. ) "We need to ...
مترادف با usually I often leave the house at quarter past ten. I usually leave the house at quarter past ten.
خارج شدن و با فعل go out کمی معنای متفاوت دارد که به معنای بیرون رفتن است "I get out of bed at 6:30 AM. " ( من ساعت 6:30 صبح از تخت خارج می شوم. ) ...
لباس پوشیدن I get dressed at quarter to 8. "I get dressed quickly in the morning. " ( من صبح ها سریع لباس می پوشم. ) "She got dressed for the part ...
دوش - دوش گرفتن I have a shower at half past 7. "I took a cold shower. " ( من یک دوش آب سرد گرفتم. ) "I shower every morning. " ( من هر روز صبح د ...
به صدا دراومدن درباره آدم ها هم به کار میره علاوه بر به صدا درآمدن زنگ هشدار "He's going to go off on you if you don't apologize. " ( اگر عذرخواهی نک ...
به صدا در آمدن My alarm goes off at 7 am. "My alarm clock went off at 6 am. " ( زنگ ساعت من ساعت 6 صبح به صدا در آمد. ) "The fire alarm went off b ...
زنگ هشدار "The fire alarm went off. " ( آژیر آتش به صدا درآمد. ) "I set the alarm for 6 am. " ( من زنگ هشدار را برای ساعت 6 صبح تنظیم کردم. ) "Car ...
فراوانی "The high frequency of his visits surprised us. " ( فراوانی زیاد بازدیدهای او ما را شگفت زده کرد. ) "We need to increase the frequency of o ...
رفتن برای I sometimes go for a walk "Let's go for a walk. " ( بیا برای پیاده روی برویم. ) "He's going to go for the gold medal. " ( او برای مدال طل ...
عادت "He has a bad habit of biting his nails. " ( او عادت بد جویدن ناخن هایش را دارد. ) "She has a good habit of reading before bed. " ( او عادت خوب ...
حضور داشتن "I will attend the meeting tomorrow. " ( من فردا در جلسه شرکت خواهم کرد. ) "She attends English classes every Monday. " ( او هر دوشنبه د ...
ورزش کردن، تمرین کردن "I exercise every morning to stay healthy. " ( من هر روز صبح برای سالم ماندن ورزش می کنم. ) "She exercises at the gym three t ...
وقت گذراندن مشابه spend "We're going to hang out at the park. " ( ما قراره تو پارک وقت بگذرونیم. ) "I like to hang out with my friends on weekends. ...
هر چند وقت یکبار. . . . . ؟ "How often do you go to the movies?" ( هر چند وقت یک بار به سینما می روی؟ ) "How often does the bus come?" ( اتوبوس هر ...
صرف کردن، خرج کردن، گذراندن "She spends a lot of effort on her studies. " ( او تلاش زیادی را صرف تحصیلات خود می کند. ) "I spend 10 dollars on lunch ...
سری یا سریال، مجموعه، رشته یا سلسله "There's been a series of robberies in our neighborhood. " ( یک سری سرقت در محله ما رخ داده است. ) "We had a se ...
خسته کننده My job is very tiring, so after work I chill out at home with my cat.
ریلکس کردن ( لحن "Chill out" عامیانه و دوستانه است، در حالی که "relax" می تواند رسمی یا غیررسمی باشد. ) My job is very tiring, so after work I chil ...
1. به عنوان اسم: یک توالی منظم از اقدامات یا یک برنامه ثابت: وقتی "routine" به عنوان اسم استفاده می شود، به معنای یک توالی منظم از اقدامات یا یک برنا ...
Turn on به معنی روشن کردن ( به طور خاص برای روشن کردن وسایل الکتریکی استفاده می شود ) "Turn on the light. " ( چراغ را روشن کن. ) "Turn on the telev ...
Light به معنی روشن کردن ( بیشتر برای روشن کردن چیزهایی که با آتش یا شعله روشن می شوند، استفاده می شود. ) We light a candle every day for eight days. ...
تاریخ "What's the date today?" ( امروز چه تاریخی است؟ ) "The meeting is scheduled for a later date. " ( جلسه برای تاریخ بعدی برنامه ریزی شده است. ) ...
توالی We use ordinal numbers to talk about a position in a sequence.
جایگاه We use ordinal numbers to talk about a position in a sequence.
ترتیبی "The survey included questions with ordinal response options, such as 'low, ' 'medium, ' and 'high. '" ( نظرسنجی شامل سوالاتی با گزینه های پا ...
مقایسه کردن "We need to compare the prices of these two laptops. " ( باید قیمت این دو لپ تاپ را مقایسه کنیم. ) "She compared her old car to her new ...
در برخی از مناطق شیوه تلفظش به این صورته با ۴ سیلابسه "February" with four syllables ( "feb - you - air - ree" ) .
هجا "Syllable" یک واحد تلفظ است "Each syllable in a word contains one vowel sound. " ( هر هجا در یک کلمه شامل یک صدای مصوت است. )
اتفاق افتادن - روی دادن - رخ دادن "The meeting will take place tomorrow. " ( جلسه فردا برگزار خواهد شد. ) "The concert took place last night. " ( ک ...
شاد ( صفت ) "They had a merry Christmas. " ( آنها کریسمس شادی داشتند. ) "He was in a merry mood. " ( او در حال و هوای شادی بود. ) "Let's have a m ...
ازدواج کردن "They plan to marry next year. " ( آنها قصد دارند سال آینده ازدواج کنند. ) "He asked her to marry him. " ( او از او خواست با او ازدواج ک ...
"Greet" به عمل سلام کردن یا خوشامد گفتن یا تبریک گفتن اشاره دارد. "They exchanged greetings before starting the meeting. " ( آنها قبل از شروع جلسه ...
یک چهارم "A quarter of an hour is 15 minutes. " ( ربع ساعت 15 دقیقه است. ) "Cut the apple into quarters. " ( سیب را به چهار قسمت مساوی برش دهید. ) ...
نشان دادن ( نسبت به فعلshow آکادمیک تر است ) "The sign indicates the exit. " ( تابلو خروجی را نشان می دهد. ) "The data indicates a trend. " ( داده ...
پرسیدن ( رسمی تر از فعل ask ) "Please inquire about the availability of tickets. " ( لطفاً در مورد موجود بودن بلیط ها بپرسید. ) "I would like to i ...
روزهای هفته، روزهای کاری هفته "We have a meeting on a weekday. " ( ما یک جلسه در یکی از روزهای هفته داریم. ) "I work weekdays and have weekends off ...
بیداری از خواب "I wake up at 7 AM every morning. " ( من هر روز صبح ساعت 7 بیدار می شوم. ) "The baby woke up crying. " ( بچه با گریه بیدار شد. ) "Di ...
تعیین کردن "The manager will appoint a new team leader. " ( مدیر یک رهبر تیم جدید تعیین خواهد کرد. ) "They appointed a time for the meeting. " ( آنه ...
کاوش کردن "We want to explore the national parks this summer. " ( ما می خواهیم این تابستان پارک های ملی را کاوش کنیم. ) "They decided to explore th ...
علامت گذارنده مثل ماژیک یا هر چیزی که روی چیز دیگری علامت می گذارد "I used a red marker to draw a circle. " ( من از یک ماژیک قرمز برای کشیدن یک دایره ...
علامت زدن - علامت "Please mark the correct answer. " ( لطفاً پاسخ صحیح را علامت بزنید. ) "The dog marked his territory. " ( سگ قلمرو خود را علامت گ ...
رسیدن به یک مکان مثال: "We'll arrive at the airport around noon. " ( حدود ظهر به فرودگاه می رسیم. ) مثال: "Did you arrive home safely?" ( سالم به خا ...
The bus departs�at 6 o'clock. "اتوبوس راس ساعت 6 حرکت می کند. " The bus �leaves�at 6 o'clock. "اتوبوس در ساعت 6 عزیمت می کند. " "Leave" در موقعیت ه ...
The bus departs�at 6 o'clock. "اتوبوس راس ساعت 6 حرکت می کند. " The bus �leaves�at 6 o'clock. "اتوبوس در ساعت 6 عزیمت می کند. " "Leave" در موقعیت ه ...
حرکت کردن یا عزیمت کردن "Depart" رسمی تر از "leave" است و بیشتر در موقعیت های رسمی یا هنگام صحبت در مورد سفرهای برنامه ریزی شده ( مانند قطار، هواپیما ...
رفتن یا ترک کردن ( To go away from ) : این رایج ترین کاربرد "leave" در مکالمات روزمره است. مثال: "I have to leave now. " ( باید الان برم. مثال: "Sh ...
برنامه زمانی "The bus timetable shows the next bus arrives at 10 AM. " ( برنامه زمانی اتوبوس نشان می دهد که اتوبوس بعدی ساعت 10 صبح می رسد. ) "My cl ...
اگر چه مشابه Though "Although it was cold, we went swimming. " ( اگرچه هوا سرد بود، ما شنا کردیم. ) "Although he is shy, he is a good speaker. " ( ا ...
گرد کردن Round your lips
انگشت پا مثال: "I stubbed my toe. " ( انگشت پام خورد به یه چیزی. ) مثال: "My toes are cold. " ( انگشت های پام سرده. ) مثال: "He has a big toe. " ( ...
اگرچه مثال: "Though it's raining, I'm going for a walk. " ( اگرچه بارون میاد، دارم میرم قدم بزنم. ) مثال: "She's very smart, though a bit shy. " ( ا ...
درست کردن یا تعمیر کردن "I need to fix my car. " ( باید ماشینم رو درست کنم. ) یعنی ماشینم خراب شده و باید تعمیرش کنم. "Can you fix this toy?" ( می ت ...
ست کردن ، مرتب کردن یا آماده کردن یا گذاشتن یا قرار دادن "Let's set the table. " ( بیا میز رو ست کنیم. ) یعنی بشقاب ها، قاشق ها و. . . را روی میز بچ ...
You’re all set! وقتی که کار کسی را تمام کرده اید یا خدمتی را ارائه داده اید. این رایج ترین کاربرد "You're all set!" در مکالمات روزمره است. این جمله ...
معمولا برای انجام شدن یک کاری بعد از یک کار دیگر در گذشته میشه اینطوری ازش استفاده کرد "She finished her work, followed by took a break. " ( او کارش ...
و به دنبال آن . . . "We went out for coffee, followed by a walk in the park. " ( ما برای قهوه بیرون رفتیم، و به دنبال آن در پارک قدم زدیم. ) "First ...
روشن کردن یا توضیح دادن چیزی که مبهم یا گیج کننده است Can you clarify what you meant by that?" ( می توانی توضیح دهی منظورت از آن حرف چه بود؟ ) "Let ...
مطابقت دادن - مطابقت داشتن Match the pairs. جفت ها را با همدیگر مطابقت دهید "Your shoes don't match your outfit. " ( کفش های شما با لباستان مطابقت ند ...
تملک گرایانه - رفتار حسود مآبانه و خودخواهانه و تحت تملک خود درآوردانه "He's very possessive of his girlfriend. " ( او نسبت به دوست دخترش خیلی حسود ...
چیز تحت تملک - دارایی "Her most prized possession is her grandmother's necklace. " ( با ارزش ترین دارایی او گردنبند مادربزرگش است. )
مالک چیزی بودن - داشتن "He possesses a large collection of rare coins. " ( او مجموعه بزرگی از سکه های کمیاب را دارا است. ) "The company possesses v ...
در واقع، راستش "I thought he was angry, but actually, he was just tired. " ( فکر می کردم عصبانی است، اما در واقع فقط خسته بود. ) "She doesn't look l ...
شناسایی ، مدرک شناسایی "Please show me your identification. " ( لطفاً مدرک شناسایی خود را به من نشان دهید. ) "We need proper identification to verif ...
تشخیص دادن، شناسایی کردن; "Can you identify the person in the photo?" ( آیا می توانید فرد موجود در عکس را شناسایی کنید؟ ) "The police are trying to ...
عدد ۱۰۰: "One hundred people attended the conference. " ( صد نفر در کنفرانس شرکت کردند. ) "A hundred kids were playing in the park. " ( صد بچه در پ ...
مرتب کردن Order the numbers from lowest to highest "Please order the books on the shelf. " ( لطفاً کتاب ها را روی قفسه مرتب کنید. ) سفارش دادن غذا ...
مخلوط کردن، ترکیب کردن، ادغام کردن "Let's combine our ideas and come up with a plan. " ( بیایید ایده هایمان را با هم ترکیب کنیم و یک برنامه ارائه دهی ...
دنبال کردن "The dog followed his owner everywhere. " ( سگ صاحبش را همه جا دنبال می کرد. )
تحویل دادن "The mail carrier will deliver the package today. " ( پستچی بسته را امروز تحویل خواهد داد. ) "They deliver pizza to my house. " ( آنها به ...
فهمیدن "I didn't get the instructions. Can you repeat them?" ( دستورالعمل ها رو نفهمیدم. می تونی دوباره بگی؟ ) "He explained the plan, but I still d ...
تشدید شدن به سمت درگیری و بدتر شدن، افزایش تدریجی یا سریع یک وضعیت نامطلوب و منفی "The argument escalated quickly, and they started yelling. " ( بحث ...
"De - escalation" به معنای "کاهش تنش" یا "آرام کردن اوضاع" "The police used de - escalation tactics to calm the crowd. " ( پلیس از تاکتیک های کاهش ت ...
ترتیب In English - speaking countries, the order of our names is "name", "middle name" then "surname".
در حالی که The word "surname" is more common in the UK, whereas the word "last name" is more common in the US
با یک نام خاص شناخته شدن "He goes by the name 'Genius'. " ( او با نام "نابغه" شناخته می شود. ) "He goes by 'Mike'. " ( او با نام "مایک" شناخته می ش ...
وسط * وسطی "The cat is in the middle of the room. " ( گربه در وسط اتاق است. ) "The middle child often feels overlooked. " ( فرزند وسطی اغلب احساس ن ...
دشوار، پیچیده ( Difficult or complicated ) : این رایج ترین معنی "tricky" در آمریکا است و به معنای چیزی است که آسان نیست و نیاز به دقت و مهارت دارد. ...
"مطمئن نبودن" "I'm unsure if I locked the door. " ( مطمئن نیستم که در را قفل کردم یا نه. ) "She was unsure of the answer. " ( او از جواب مطمئن نبود ...
"هجی کردن" یا "نوشتن حروف یک کلمه به ترتیب صحیح" "How do you spell your name?" ( اسم شما چطور نوشته می شود؟ ) "Can you spell that word for me?" ( م ...
گفتن "Tell me your name. " ( اسمت را به من بگو. ) "She told him the truth. " ( او حقیقت را به او گفت. ) "Can you tell me the time?" ( می توانی ساعت ...
متعلق به کسی بودن "This book belongs to me. " ( این کتاب متعلق به من است. ) "Does this car belong to you?" ( آیا این ماشین متعلق به شماست؟ ) "The h ...
شخص دیگری: Is there someone else I can talk to? آیا کسی دیگری هست که بتوانم با او صحبت کنم؟
تلفن زدن "She called to say she'd be late. " ( او زنگ زد تا بگوید دیر می کند. ) I'm calling to talk to Mr. Gomez " ( من در حال تماس گرفتن هستم تا با ...
گفتگو کردن ( بیشتر در مکالمات رسمی استفاده میشه تا مکالمات روزمره مردم ) "They conversed for hours about their shared interests. " ( آنها ساعت ها در ...
Sometime یک وقتی: "Let's meet sometime next week. " ( بیایید یک وقتی هفته آینده ملاقات کنیم. ) "I'll call you sometime. " ( یک وقتی با شما تماس خواه ...
Sometime یک وقتی: "Let's meet sometime next week. " ( بیایید یک وقتی هفته آینده ملاقات کنیم. ) "I'll call you sometime. " ( یک وقتی با شما تماس خواه ...
برای مدت طولانی: "I can't speak for long because I have a meeting in five minutes. " ترجمه فارسی: "نمی توانم برای مدت طولانی صحبت کنم، چون پنج دقیقه ...
Conjunct ( به هم پیوستن ) "The two stars appeared to conjunct. " ( دو ستاره به نظر می رسید که به هم پیوستند. ) "The two bones conjunct at the joint ...
تماس - تماس گرفتن "I have his contact information. " ( من اطلاعات تماس او را دارم. ) "Please contact me later. " ( لطفاً بعداً با من تماس بگیرید. )
"Juicy" به معنای "آبدار"، "پُرآب"، یا "شیرین و پُرطراوت" است. "A juicy apple. " ( یک سیب آبدار. ) "Juicy watermelon. " ( هندوانه آبدار. ) "This st ...
Lack به عنوان اسم ( نبود، فقدان ) : "There is a lack of evidence. " ( نبود مدرک وجود دارد. ) Lack به عنوان فعل ( نداشتن ) : "They lack the necessar ...
"مطمئن" و مطمئناً "Are you sure about that?" ( آیا از آن مطمئنی؟ ) "I'm sure it will be fine. " ( مطمئنم که خوب خواهد شد. ) "Can you help me?" "Sur ...
( رد کردن ) : "She declined the invitation to the party. " ( او دعوت به مهمانی را رد کرد. )
قطعی "definite plans" ( برنامه های قطعی ) "definite answer" ( پاسخ قطعی ) "definite proof" ( اثبات قطعی )
مطلق "absolute power" ( قدرت مطلق ) "absolute truth" ( حقیقت مطلق ) "absolute proof" ( اثبات قطعی )
"Rollback" یک اسم است به معنای *بازگردانی به حالت قبل* که به عمل فعل "roll back" اشاره دارد. "The software update required a rollback due to unfores ...
بازگردانیدن به حالت قبل - عقب نشینی کردن به حالت قبل "The company decided to roll back the new policy after employees complained. " ( شرکت پس از شکا ...
بار گیری کردن فعل: "Please load the boxes onto the truck. " ( لطفاً جعبه ها را روی کامیون بارگیری کنید. )
صدای بلند ( صفت ) "The music was too loud. " ( موسیقی خیلی بلند بود. )
با صدای بلند "He read the story out loud. " ( او داستان را با صدای بلند خواند. )
"lag" هم به عنوان اسم ( noun ) و هم به عنوان فعل ( verb ) استفاده می شود. به عنوان اسم: "There is a lag. " ( تأخیری وجود دارد. ) به عنوان فعل: "The ...
مانند Both of these words contain the /f/ sound as in "for"
به این معنی که "He's a big fan of sports, as in he watches every football game. " ( او طرفدار پر و پا قرص ورزش است، به این معنی که هر بازی فوتبال را ...
مزه دادن "This apple tastes sweet. " ( این سیب مزه شیرینی میدهد. ) مزه کردن "Can you taste the salt in this soup?" ( آیا می توانی نمک را در این سوپ ...
تشنگی "The desert heat intensified his thirst. " ( گرمای صحرا تشنگی او را تشدید کرد. )
گرسنگی "The hunger in his eyes was evident. " ( گرسنگی در چشمانش آشکار بود. )
نشیمن گاه مثل صندلی - نشناندن
پاشنه پا My heels hurt after walking in these shoes
تعیین مکان کردن مثال: "I can't locate my keys. " ( من نمی توانم کلیدهایم را پیدا کنم ( تعیین مکان کنم ) . ) قرار دادن مثال: "We located the speaker ...
آشامیدنی یا نوشیدنی به جز آب مثل آبمیوه یا نوشابه یا قهوه یا هرچی
کلاس بندی کردن طبقه بندی کردن Food items like cheese, butter and milk are classed as dairy products
گارسون رستوران
پاس دادن - چیزی را به کسی رساندن مثال: "Could you pass me the salt, please?" ( می توانید نمک را به من پاس بدهید ( به من برسانید ) ، لطفاً؟ ) "He pa ...
موکت
متضاد
get better بهتر شدن be better بهتر بودن
get better بهتر شدن be better بهتر بودن
هم قافیه بودن - هم آهنگ بودن The word "nurse" rhymes with the word "purse" and has a very similar spelling.
A basket of gifts is called a "hamper"
سبد حاوی اقلام
هم میشه "مسکن" هم میشه "محل سکونت" مثلاً به عنوان مثال اولین مکان سکونت در این شهر در این خیابان بود
مستقر شدن در جایی یا روی چیزی
در انگلیسی رایج آمریکایی بیشتر به معنی متوجه شدن هست مثلاً I noticed a change in her behavior ( من تغییری در رفتار او متوجه شدم. )
به معنی تن صدا یا مجموع تحریر صدا یک فرد هست مثلاً The singer's pitch was perfect ( زیر و بم صدای خواننده عالی بود. ) He spoke in a low pitch ( او ...