پیشنهادهای دکتر احمد. ع. معینی (٢,٩٤٣)
مکر کننده حیله گر مکار نیرنگ باز زین سبب بد که اهل محنت شاکرند اهل نعمت طاغیند و ماکرند ✏ �مولانا�
دام تله قفس مسجد طاعاتشان پس دوزخست پای بند مرغ بیگانه فخست ✏ �مولانا�
فال شوم پیش بینی بد تفسیر بد تو همی گویی خمش کن زین مقال که زیان ماست قال شوم فال ✏ �مولانا�
ملامت کردن نکوهش کردن تو بگویی فال بد چون می زنی پس تو ناصح را مثم می کنی ✏ �مولانا�
بپر بلند شو فعل امر جهیدن تو بگویی فال بد چون می زنی فال چه بر جه ببین در روشنی ✏ �مولانا�
فعل امر جهیدن بپر از جای بلند شو مهربانی مر ترا آگاه کرد که بجه زود ار نه اژدرهات خورد ✏ �مولانا�
خوب مرغوب بدرد بخور مفید در مثال قصه و فال شماست در غم انگیزی شما را مشتهاست ✏ �مولانا�
نکوهیده مکروه زشت ناپسند قبیح هر کجا افسانهٔ غم گستریست هر کجا آوازهٔ مستنکریست ✏ �مولانا�
ابریق کوزه لوله دار در گلستان عدم چون بی خودیست مستی از سغراق لطف ایزدیست ✏ �مولانا�
استسقا آب خوردن تشنگی زیاد آب آوردن شکم لاجرم آماس گیرد دست و پا تشنگی را نشکند آن استقا ✏ �مولانا�
با دو رفتن بحالت دویدن حرکت کردن چونک جفتی را بر خود آورم آید آن را جفتش دوانه لاجرم ✏ �مولانا�
جمع پیل پیلان جمع فیل فیل ها پیل خود چه بود که سه مرغ پران کوفتند آن پیلکان را استخوان ✏ �مولانا�
کافور زدن به میت تا خوشبو شود بنگرید ای مردگان بی حنوط در سیاستگاه شهرستان لوط ✏ �مولانا�
پرده حجاب کوه بر خود می شکافد صد شکاف آفتابی از کسوفش در شغاف ✏ �مولانا�
شب اول ماه قمری از سر که بانگ زد خرگوش زال سوی پیلان در شب غرهٔ هلال ✏ �مولانا�
نان کلوچه نان قندی سگ کلیچه کوفتی در زیر پا تخمه بودی گرگ صحرا از نوا ✏ �مولانا� به آتش به دل گشت مشتی شرار کلیچه شد آن سیم کاووس وار ✏ �نظامی�
زنبیل سبد در گویش شوشتری و دزفولی نیز بهمین معنی بکار میرود سله بر سر در درختستانشان پر شدی ناخواست از میوه فشان ✏ مولانا بس مبصّر که مار مُهره خر ...
لباس جامه پوشش چون نباشد طفل را دانش دثار گریه و خنده ش ندارد اعتبار ✏ �مولانا�
پیروی کننده دنبال کسی رفتن تعقیب کننده با چنین گبزی و هفت اندام زفت از شکاف در برون جستند و رفت ✏ �مولانا�
ریسمان طناب نخ بند مرغ مردهٔ خشک وز زخم کلاغ استخوانها زار گشته چون پناغ ✏ �مولانا�
بدکاره بی حیا وآن دگر عور و برهنه لاشه باز لیک دامنهای جامهٔ او دراز ✏ �مولانا�
کاسه گلی کاسه سفالی بود شهری بس عظیم و مه ولی قدر او قدر سکره بیش نی ✏ �مولانا�
مودت حب دوستی خواندم آن را بر دل احمق به ود صد هزاران بار و درمانی نشد ✏ �مولانا�
ماوا منزلگاه محل فرود محل نزول گفت آری گفت آن شه نیستی که فسون غیب را ماویستی ✏ �مولانا�
راست درست برابر یکسان بهبود یافتن خوب شدن گفت آخر آن مسیحا نه توی که شود کور و کر از تو مستوی ✏ �مولانا�
رضایت داشتن راضی بودن خشنود بودن کز پی مرضات حق یک لحظه بیست که مرا اندر گریزت مشکلیست ✏ �مولانا�
واسطه گری کردن به توسط کسی کاری انجام دادن میانجی بودن حدوسط نگهداشتن زانک نفع نان در آن نان داد اوست بدهدت آن نفع بی توسیط پوست ✏ �مولانا�
گذشتگان پیشینیان اجداد گرچه هر قرنی سخن آری بود لیک گفت سالفان یاری بود ✏ �مولانا�
یقین باور اطمینان اعتقاد چونک قشر عقل صد برهان دهد عقل کل کی گام بی ایقان نهد ✏ �مولانا�
پرنده ابابیل مرغ بابیلی دو سه سنگ افکند لشکر زفت حبش را بشکند ✏ �مولانا�
گندم جدا شده از کاه غله جدا شده از کاه بی سبب مر بحر را بشکافتند بی زراعت چاش گندم یافتند ✏ �مولانا�
رساله ها مکتوبات نوشته جات دستنویس ها کوهها با تو رسایل شد شکور با تو می خوانند چون مقری زبور ✏ �مولانا�
اشتباه نهان کردن پوشیده داشتن مکتوم نمودن همچنان کین ظالم حق ناشناس بهر گاوی کرد چندین التباس ✏ �مولانا�
گوینده سخن سخنگو اعلام کننده بیان کننده قایل این بانگ ناید در نظر لیک دل بشناخت قایل را ز اثر ✏ �مولانا�
ملامت کردن سرنش کردن نکوهش کردن سرکوفت زدن ز اعتماد او نبودش هیچ غم از غلامی وز ملام و بیش و کم ✏ �مولانا�
محل کسب محل درآمد پیشه و شغل مکسب کوران بود لابه و دعا جز لب نانی نیابند از عطا ✏ �مولانا�
گلوکوم کاتاراکت عیوب انکساری
پچ پچ کردن در گوشی حرف زدن نجوا کردن فجفجی افتادشان با همدگر کین فضولی کیست از ما ای پدر ✏ �مولانا�
مدیحه ستایش ثنا بهر کتمان مدیح از نا محل حق نهادست این حکایات و مثل ✏ �مولانا�
جمع عوض بدل جایگزین بیگهست ار نه بگویم حال را مدخل اعواض را و ابدال را ✏ �مولانا�
جمع باطن درون نهان اندرون پوشیده جز به آب چشم نتوان شستن آن چون نجاسات بواطن شد عیان ✏ �مولانا�
کثیف چرکین پلشت مدفوع غایط کور را پرهیز نبود از قذر چشم باشد اصل پرهیز و حذر ✏ �مولانا�
مسئولین آخور میرآخور اصطبل دار قاطرچی در زمان آخرجیان چست خوش گوشهٔ افسار او گیرند و کش ✏ �مولانا�
رام کننده اسبان ریاضت دهنده یا تمرین دهنده تمرین دادن منتصب بر هر طویله رایضی جز بدستوری نیاید رافضی ✏ �مولانا� رایضانی که کره رام کنند توسنان را ...
در حجاب شده نهان شده روی درکشیده این قرائت خوان که تخفیف کذب این بود که خویش بیند محتجب ✏ �مولانا�
فقر و فاقه بی چیزشدن تنگدست شدن محتاج شدن با کمال احتیاج و افتقار ز آرزوی نیم غوره جانسپار ✏ �مولانا�
بهره مند سعادت و خوشبختی ناشی از یافتن چیزی نیک بختی حاصل از رسیدن به مقصود گر کسی می گفتشان کین سو روید تا ازین اشجار مستسعد شوید ✏ �مولانا�
شاخه های درخت گفته هر برگ و شکوفه آن غصون دم بدم یا لیت قوم یعلمون ✏ �مولانا�
1_قطیفه لباس 2_حلوا نزع فرزندان بر آن باوفا چون قطایف پیش شیخ بی نوا ✏ �مولانا�
به عوض دادن به بدل دادن تاوان دادن چیزی را بعوض چیز دیگر دادن زین سبب نبود ولی را اعتراض هرچه بستاند فرستد اعتیاض ✏ �مولانا�