پیشنهادهای دکتر احمد. ع. معینی (٢,٩٤٣)
با خشم نجوا کردن با ناراحتی و آهسته سخن گفتن این بمنگیدند در زیر زبان آن اسیران با هم اندر بحث آن ✏ �مولانا�
بوی خوش دمیدن بوی خوش رسیدن رایحه خوش گر تو مشک و عنبری را بشکنی عالمی از فوح ریحان پر کنی ✏ �مولانا�
شکست چون نشان مؤمنان مغلوبیست لیک در اشکست مؤمن خوبیست ✏ �مولانا�
شکست خورده پیروز نشده مقهورشده کو باشکسته نمی مانست هیچ که نه غم بودش در آن نه پیچ پیچ ✏ �مولانا�
که آنچه بدلیل اینکه علت اینکه این جواب ماست کانچ خواستید گشت پیدا که شما ناراستید ✏ �مولانا�
بال شکسته پر و بال چیده چون شکست او بال آن رای نخست چون نشد هستی بال اشکن درست ✏ �مولانا�
1_پارس 2_استان فارس 3_سوار یا دارنده اسب زان بگرداند به هر سو آن لگام تا خبر یابد ز فارس اسپ خام ✏ �مولانا�
تابید نمایان شد جوشید این رها کن عشق آن تشنه دهان تافت اندر سینهٔ صدر جهان ✏ �مولانا�
باشکوه باعظمت لیک میل عاشقان لاغر کند میل معشوقان خوش و خوش فر کند ✏ �مولانا�
در پی هم بودن دست درگردن همدیگر انداختن با همدیگر بودن شب چنین با روز اندر اعتناق مختلف در صورت اما اتفاق ✏ �مولانا�
تندخویی بداخلاقی تندمزاجی رمیدن از هم گر نه از هم این دو دلبر می مزند پس چرا چون جفت در هم می خزند ✏ �مولانا�
معبر راه عبور گذرگاه محل گذر متصل نبود سفال دو چراغ نورشان ممزوج باشد در مساغ ✏ �مولانا�
سازگار موافق همسو شکل شعلهٔ نور پاک سازوار حاضران را نور و دوران را چو نار ✏ �مولانا�
بوفور زیاد فراوان خیلی بسیار چون عنایتها برو موفور بود نار می پنداشت و خود آن نور بود ✏ �مولانا�
ترسیدن خوف کردن هراسیدن پایمردی نکردن مقاومت ننمودن پس سلح بر بندی از علم و حکم که من از خوفی نیارم پای کم ✏ �مولانا�
با به بسوی بطرف آن خداوندان که ره طی کرده اند گوش فا بانگ سگان کی کرده اند ✏ �مولانا�
سوت زدن برای آب خوردن حیوانات فریاد زدن برای آب خوردن حیوانات صداکردن برای آب خوردن حیوانات می شخولیدند هر دم آن نفر بهر اسپان که هلا هین آب خور آن ...
اوراد وردها سخنان لهجه ها تو مبین ز افسونش آن لهجات پست آن نگر که مرده بر جست و نشست ✏ �مولانا�
نادیده ناپیدا بطن چارم از نُبی خود کس ندید جز خدای بی نظیر بی ندید ✏ �مولانا�
از دنیا کندن و به خدا گرویدن ترک دنیا و روی آوردن به خدا دنیاگریزی و آخرت پذیری از مقاماتِ تَبَتُّل تا فنا پایه پایه تا ملاقات خدا ✏ �مولانا�
طویله اصطبل محل نگهداری حیوانات خربطی ناگاه از خرخانه ای سر برون آورد چون طعانه ای ✏ �مولانا�
1_غاز 2_احمق نادان خربطی ناگاه از خرخانه ای سر برون آورد چون طعانه ای ✏ �مولانا�
یاری کردن فریادرس کمک کننده یاری دهنده گر شدیت اندر نصیحت جبرئیل می نخواهد غوث در آتش خلیل ✏ �مولانا�
ستارگان نجوم جزو شید و ابر و انجمها بدی نفس و فعل و قول و فکرتها شدی ✏ �مولانا�
کارد چاقو ابزار بریدن و پاره کردن من خلیلم تو پسر پیش بچک سر بنه انی ارانی اذبحک ✏ �مولانا�
غذا خوراک قوت خوردنی تا غذی گردی بیامیزی بجان بهرخواری نیستت این امتحان ✏ �مولانا�
کفگیر چمچه ملاقه می زند کفلیز کدبانو که نی خوش بجوش و بر مجه ز آتش کنی بگردِ دیگِ این دنیا چو کفلیز ار همی گردی برون رو ای سیه کاسه، مخور حمرا و حل ...
سود بهره منفعت چون ببیند کاله ای در ربح بیش سرد گردد عشقش از کالای خویش ✏ �مولانا�
کالایی اسباب و وسایلی توشه ای چون ببیند کاله ای در ربح بیش سرد گردد عشقش از کالای خویش ✏ �مولانا�
طبل کوچک تنبک دف دنبک دایره پیش او چه بود تبوراک تو طفل که کشد او طبل سلطان بیست کفل ✏ �مولانا�
شتر قوی هیکل و زورمند شتر دوکوهانه اشتری بد کو بدی حمال کوس بختیی بد پیش رو همچون خروس ✏ �مولانا�
بلاکشیده گرفتار ستم دیده سختی کشیده چون تو بسیاران بلافیده ز بخت ریش خود بر کنده یک یک لخت لخت ✏ �مولانا�
نمیتوان توانایی آن نیست توان آن نیست قدرت آن نیست هین برو جلدی مکن سودا مپز که نتان پیمود کیوان را بگز ✏ �مولانا�
نیستیم تهمتی بر ما منه ای سخت جان که نه ایم آمن ز مکر دشمنان ✏ �مولانا� نه ایم آمده از پی دلخوشی مگر کز پی رنج و سختی کشی ✏ �نظامی�
ترساندن بیم دادن اندرز دادن که بتاسانید او را ظالمی بر بهانهٔ مسجد او بد سالمی ✏ �مولانا�
جوجه تیغی خارپشت سیخ چوله که خدا آن دیو را خناس خواند کو سر آن خارپشتک را بماند ✏ �مولانا�
تنهاشدن یکه بودن تک بودن که خنوسش چون خنوس قنفذست چون سر قنفذ ورا آمد شذست ✏ �مولانا�
خارپشت جوجه تیغی که خنوسش چون خنوس قنفذست چون سر قنفذ ورا آمد شذست ✏ �مولانا�
خناس پنهان مخفی نهفته نام پنهان گشتن دیو از نفوس واندر آن سوراخ رفتن شد خنوس ✏ �مولانا�
ضامن کفیل متعهد گروبستن دی همی گفتی که پایندان شدم که بودتان فتح و نصرت دم بدم ✏ �مولانا�
خشمگین عصبانی دست خود خشمین ز دست او کشید چون ز گفت اوش درد دل رسید ✏ �مولانا�
سپاهی لشکری دید شیطان از ملایک اسپهی سوی صف مؤمنان اندر رهی ✏ �مولانا�
مردان کوتاه و دراز مردان پست و فرومایه گفت این دم من همی بینم حرب گفت می بینی جعاشیش عرب ✏ �مولانا�
کور دل نادان بی بصیرت جاهل می رود در ره نداند منزلی گام ترسان می نهد اعمی دلی ✏ �مولانا�
سرنش کننده ملامت کننده عیبجو عاذلانشان از وغا واراندند تا چنین حیز و مخنث ماندند ✏ �مولانا�
ملامت کنندگانشان سرزنش کنندگانشان عاذلانشان از وغا واراندند تا چنین حیز و مخنث ماندند ✏ �مولانا�
جمع: حصه سهم نصیب قسمت او همی خواهد کزین ناخوش حصص صد قفس باشد بگرد این قفس ✏ �مولانا�
جمع اندوه اندوه ها نه چنان مرغ قفس در اندهان گرد بر گردش به حلقه گربگان ✏ �مولانا�
جمع گربه گربه ها نه چنان مرغ قفس در اندهان گرد بر گردش به حلقه گربگان ✏ �مولانا�
بدون پشیمانی بدون ندامت گفت او ای ناصحان من بی ندم از جهان زندگی سیر آمدم ✏ �مولانا�