حصص

لغت نامه دهخدا

حصص. [ ح ِ ص َ ] ( ع اِ ) ج ِ حصة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). قسمتها. بهره ها : بشر قم را مساحت کرد و به سه هزارهزار درم و کسری رفع آن بنوشت پس از آنکه حصصی معافه ومسلّمه که در دستهای مردم بود که آنرا مساحت نمیکردند وضع کرد و معاف و مسلم داشت. ( تاریخ قم ص 105 ). درذکر ضیاع و حصص سلطان بقم و آوه. ( تاریخ قم ص 18 ).

حصص. [ ح َ ص َ ] ( ع اِمص ) موی رفتگی از سر. کم مو شدن سر. ( منتهی الارب )( آنندراج ). || دویدن. ( غیاث از لطایف ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع حصه بهره ها برخه ها پاره ها .

فرهنگ معین

(حِ صَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ حصه ، بهره ها، برخه ها.
(حَ صَ ) [ ع . ] (اِ. ) موی رفتگی از سر.

فرهنگ عمید

= حصه

پیشنهاد کاربران

بپرس