پیشنهاد‌های دکتر احمد. ع. معینی (٢,٧٢٧)

بازدید
٢,١١٠
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مسخره کردن استهزا نمودن دست انداختن به سخره گرفته ریشخند کردن آن دهان کژ کرد و از تسخر بخواند مر محمد را دهانش کژ بماند ✏ �مولوی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ماموران گماشتگان یاران تا چنان شد کان عوانان خلق را منع می کردند کآتش در میا ✏ �مولوی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پرده حجاب چشم بندست آتش از بهر حجیب رحمتست این سر برآورده ز جیب ✏ �مولوی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ساخته شده درست شده تراشیده شده آماده شده آن بت منحوت چون سیل سیاه نفس بتگر چشمه ای بر آب راه ✏ �مولوی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سنگسار کردن رجم نمودن تاراندن به سنگ زدن هر که باشد طالع او زان نجوم نفس او کفار سوزد در رجوم ✏ �مولوی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فاسد گشته تباه شده ویران شده ازبین رفته هم مخبط دینشان و حکمشان از پی طومارهای کژ بیان ✏ �مولوی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

خوار داشته ذلیل گشته کوچک شمرده حقیر کرده وان گروه دیگر از نصرانیان نام احمد داشتندی مستهان ✏ �مولوی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زمین گفت اینک نایب آن مرد من نایب عیسی منم اندر زمن ✏ �مولوی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سپر پیش این الماس بی اسپر میا کز بریدن تیغ را نبود حیا ✏ �مولوی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درنده مرغ پر نارسته چون پران شود لقمهٔ هر گربهٔ دران شود ✏ �مولوی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1_تخیل کردن 3_خیال بد نمودن تهمت زدن فکر بد داشتن عین آن تخییل را حکمت کند عین آن زهراب را شربت کند ✏ �مولوی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سفله شدن پست شدن به اسفل السافلین رسیدن حقیر شدن خویشتن را مسخ کردی زین سفول زان وجودی که بد آن رشک عقول ✏ �مولوی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نادان بی عقل مضر ضرر ده خسران زده کور نابینا ضعیف ناتوان مر جمادی را کند فضلش خبیر عاقلان را کرده قهر او ضریر ✏ �مولوی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کور کننده عامل کوری باعث کور شدن برق اگر نوری نماید در نظر لیک هست از خاصیت دزد بصر ✏ �مولوی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دشمنان جنگجویان خصم معاندان عناد ورزان این کند از امر و او بهر ستیز بر سر استیزه رویان خاک ریز ✏ �مولوی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

سرنوشت شوم اخر و عاقبت ناگوار قضای بد ای شده اندر سفر با صد رضا خود به پای خویش تا سؤ القضا ✏ �مولوی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1_شهر و دیار و منطقه مسکونی 2_کسی فرد دیگری فرد غیری خانه خالی ماند و یک دیار نه جز طبیب و جز همان بیمار نه ✏ �مولوی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ولیمه غذای میهمانی غذای ضیافت خوراک عرضه شده در دورهمی باز گستاخان ادب بگذاشتند چون گدایان زله ها برداشتند ✏ �مولوی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قناعت کننده قانع گفت مرد زاهدم من منقطع با گیاهی گشتم اینجا مقتنع ✏ �مولوی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شب عروسی شب زفاف شب گرد هم آمدن عروس و داماد بعد از آن اندر شب گردک به فن امردی را بست حنی هم چو زن ✏ �مولوی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کج خیال بی فکر بیهوده اندیش سودایی دفع او را دلبرا بر من نویس هل که صحت یابد آن باریک ریس ✏ �مولوی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرصتش بده به او مهلت بده زمان بده گفت آن خاتون ازین ننگ مهین خود دهانم کی بجنبد اندرین گفت خواجه نی مترس و دم دهش تا رود علت ازو زین لطف خوش ✏ �مو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ننگ بزرگ ننگی عظیم بی آبرویی سرشکستگی گفت آن خاتون ازین ننگ مهین خود دهانم کی بجنبد اندرین ✏ �مولوی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مادر بدکردار مادر به خطا مادر قحبه کو که باشد هندوی مادرغری که طمع دارد به خواجه دختری ✏ �مولوی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شیطان ابلیس پر هنر را نیز اگر باشد نفیس کم پرست و عبرتی گیر از بلیس ✏ �مولوی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بزرگ زاده آقا زاده نجیب زاده ای بسا مهتربچه کز شور و شر شد ز فعل زشت خود ننگ پدر ✏ �مولوی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حجله آراستن تدارک عروسی کردن اتاق عروس آراستن می رسیدش از سوی هر مهتری بهر دختر دم به دم خوزه گری ✏ �مولوی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بالغ شد به سن بلوغ رسید به سن تکلف رسید بود هم این خواجه را خوش دختری سیم اندامی گشی خوش گوهری چون مراهق گشت دختر طالبان بذل می کردند کابین گران ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

کسی که خوی آزادگان دارد نیک مرام کردار مردم آزاده نیک رفتار آزادگان به عشق خیانت نمی کنند او را خصال مردم آزاده خو نبود شهریار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

جمع خصلت عادات رفتار خوی آزادگان به عشق خیانت نمی کنند او را خصال مردم آزاده خو نبود شهریار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بی فکری بی عقلی بی دانشی دیوانگی من چرا پیغام خامی از گزاف بردم از بی دانشی و از نشاف ✏ �مولوی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

جمعیت گروه دسته نشست و دورهمی تیم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خجل شرمگین کم رو خجالتی ماخوذ به حیا شرمسار . . . . چون بیش از اندازه مودب و شرمناک بود. . . . . سفرنامه شاردن چون برخیزد طریق آزرم گردد همه شرمن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

عذرها پوزش دستاویزها بهانه ها . . . . . این معاذیر مورد قبول دولت فرانسه نیفتاد. . . . . سفرنامه شاردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خود بین خود پسند خود ستا مغرور متکبر پر ادعا متفرعن گران سر . . . . . در نظر فرانسویان وی خویشتن بین؛ خشن؛ تند خو و آتشناک بود. . . . سفرنامه شاردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خصمانه توام با دشمنی عناد ورزانه توام با عداوت . . . . . مسیو دولاهه رفتار دشمنانگی صدراعظم را نادیده و سخنان پر نیش و دل آزارش را ناشنیده می گرفت. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رفتار پسندیده رفتار خوب اخلاق نیکو . . . . . بر اثر گزارش این بزرگ مرد ستوده منش کریم گوهر دولت فرانسه مسیو دولاهه را احضار کرد. . . . . . سفرنامه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رضایت خاطر راضی کردن خشنود نمودن طلب رضا کردن . . . . . . یکی از بزرگان را برای ترضیه خاطر صدراعظم عثمانی به مشرق زمین. . . . . . سفرنامه شاردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فقیر مستمند بیچاره ندار . . . . . نمی دانم چه اتفاق نامسعودی این سیه ستاره رنجمند تنک زندگی را به. . . . . سفرنامه شاردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رنجور بیمار مریض دردمند . . . . نمی دانم چه اتفاق نامسعودی این سیه ستاره رنجمند تنک زندگی را به. . . . سفرنامه شاردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بد اقبال فلک زده بد طالع نگون بخت . . . . . نمی دانم چه اتفاق نامسعودی این سیه ستاره رنجمند تنک زندگی را به. . . . . سفرنامه شاردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تیزخشمی تندخویی خشمناکی عصبی مزاجی . . . . . متصدی کشف رمز سفارت که از تندخویی و آتش نهادی صدراعظم عثمانی کاملا آگاه بود. . . . سفرنامه شاردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اهتمام ویژه تلاش جدی کوشش بسیار مساعی فراوان . . . . . در تحکیم وضع بازرگانی و گرمی بازار دادوستد آنان جهد بلیغ می کرد. . . . سفرنامه شاردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بد پنداری بد گمانی توهم بی فکری بد آهنگی . . . . . ناپختگی و عدم شایستگی و ناخوش خیالی مسیو دولاهه. . . . . سفرنامه شاردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دشمنی کردن متخاصم بودن عناد ورزیدن مخالفت کردن کینه ورزیدن . . . . . و این رسم بزرگ را به جا نیاورده بود به سردمهری و دشمن رویی وی را پذیرفت. . . س ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بد قدم نحس بدشگون نامبارک . . . . . بی شک این نورسیدگان شوم قدم و سخت روی و افزون جو. . . . . سفرنامه شاردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عیاش هوسران بوالهوس شهوت پرست . . . . . این پیر خنده ناک زودمهر هوس جو داستان ازدواج خود را. . . . . . سفرنامه شاردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بسیار مهربان با عاطفه پر محبت با محبت با عطوفت . . . . . این پیر خنده ناک زودمهر هوس جو داستان ازدواج خود را. . . . . سفرنامه شاردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شاد خندان خنده رو متبسم . . . . . این پیر خنده ناک زودمهر هوس جو داستان ازدواج خود را. . . . . سفرنامه شاردن چو بی زعفران گشته ای خنده ناک مخور ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جنگ ستیز دشمنی زد و خورد هر دو صورت گر به هم ماند رواست آب تلخ و آب شیرین را صفاست ساحران موسی از استیزه را برگرفته چون عصای او عصا مولوی