حرمدان

لغت نامه دهخدا

حرمدان. [ ح َ رَ ] ( اِ مرکب ) دولمیان چرمی. کیسه ای که از پوست دوزند. این کلمه در برهان و غیاث و جز آن «چرمدان » ضبط شده است. رجوع به چرمدان شود :
به حرامی چو شحنه شد خندان
به حرمدان فروبرد دندان.
اوحدی.

فرهنگ فارسی

( اسم ) کیسه ای چرمین که در آن پول و اشیائ دیگر گذارند : (( چونک حق و باطلی آمیختند نقد و قلب اندر حرمدان ریختند . ) ) ( مثنوی ) توضیح این کلمه بصورت (( جرمدان ) ) تحریف شده .

فرهنگ عمید

کیسه ای چرمی که در آن زر و سیم ریخته و به کمر می بستند، چنته، همیان، خرمدان و چرمدان.

پیشنهاد کاربران

که در این کشتی حُرَمدان گم شده ست _ جمله را جستیم ، نتوانی تو رَست _ ( مثنوی معنوی )

بپرس