تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کلان مانبد, کلان مانبدگان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مان از خانه میاید مانند خان و مان ( خانمان ) پسوند بد [ بِد ] دارندگی می باشد. مانبد می شود خانه داری و این واژه همسنگ است با واژه economy ( عربی= ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مانبد شناس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اقتصاددان Economist

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اقتصاد Economy

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درست انگاری، درست انگاریدن، درست انگاری کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرخی لب؟سرخ لب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شاخه سیم، سیم شاخه، سیم میانوند، سیم هموند، سیم وابسته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شاخه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آسته آسته= آهسته آهسته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرهنگ واژه، فرهنگ واژگان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

لوند کردن، پرکرشمه کردن، خوشگل و قشنگ کردن. لوندان کردن، لوندسان کردن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لوند، پرکرشمه، دلفریب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

لوند، پرکرشمه، دلفریب، تناز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

درستش تناز هست چون از تن ناز میاید، مانند طهران تهران، یا طوطی توتی، ما هنوز به شیوه عرب ها با ط این واژه را می نویسیم. ت واک ( بند واژه ) پارسی است ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

عمه خواهر پدر = افدریزه برادر پدر= افدر خواهر مادر= خاله، داییزه برادر مادر= خالو، دایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

پارسی عمو= افدر اَفدر از پدر میاید. ما در زبان های ایرانی واژه های گوناگونی برای عمو یا برادر پدر داشتیم، افدر یک نمونه است که ریشه واژه عم در عربی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در نوشته های باستانی به این کار “مایه کوبی” و “پیش پاسی” می گفتند . پیش پاسی: از پیش پاسداشتن، پیشاپیش پاسدار بودن در برابر بیماری. مایه کوبی: آیی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مادر بزرگ من می گفت “مایه کوبی” مایه کوبی شدن، مایه کوبی زدن یا مایه کوبیدن. در نوشته های باستانی به این کار “مایه کوبی” و “پیش پاسی” می گفتند . پ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پالتو= چوخا یا چوخه، آبافت یا آبفت چوخا/چوخه= جامه ای است پشمین، کلفت و خشن آبافت/آبفت= جامه ستبر و سفت، جامه گرانبها ( مانند پالتو که همیشه پوششی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شاید همان گونه که دانشنامه عمومی گفته از ریشه آلمانی - آرایی باشد! چون من به انگلیسی گشتم برای ریشه واژه Hole ( هول ) یا سوراخ در انگلیسی و این پاسخ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

شاید همان گونه که دانشنامه عمومی گفته از ریشه آلمانی - آرایی باشد! چون من به انگلیسی گشتم برای ریشه واژه Hole ( هول ) یا سوراخ در انگلیسی و این پاسخ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرهنگ عمومی: حوله، بَشگیر یا آب چین واژه حوله واژه ایست پارسی_ترکی؛ ساخته شده از دو بخش خواب ( یا خو ) به همراه پسوند ترکی لی که روی هم رفته معنای خو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تارسازی، توربندی، همبندی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پیشنهاد من برای برابر پارس: نامه کردار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نامه اعمال

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

قانون که دهخدا هم نوشته پارسی هست و از کانون میاید ( نه کانون امروزه ) . کانون هم ریشه با cannon که در یونانی و زبان های دیگر آریایی نیز به همین چم ( ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خود دهخدا هم گفته است که قانون از کانون پارسی میاید. پس قوانین می شود قانون ها یا کانون ها ( ولی امروزه ما کانون را به جای مرکز عربی می گویم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حال واژه عربی هست و نمی شود کنش پارسی به آن داد. ( مانند آن دوستی که پیش نهاد بیحالیدن را داد ) حال واژه عربی است برای چگونگی و هوای کسی: حال= هوا، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پارسی روشن فکر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

امروزی، نوین گرا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Aurora= ایزدِ پگاه ( سپیده دم ) در استوره های رومی Borealis= ایزد باد های آپاختری در استوره های یونانی australis= زمین های نیمروزیِ ناشناخته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Aurora= ایزدِ پگاه ( سپیده دم ) در استوره های رومی Borealis= ایزد باد های آپاختری در استوره های یونانی australis= زمین های نیمروزیِ ناشناخته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دیرکردن، واپس ماندن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دچار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تنانی، بدنی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

تنانی درست هست، بدنی نیز همسنگ این واژه است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Opposition

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

واگذار کردن، نهادن، دادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آمایشی، آمایش، آماده، آمادگی راهبردی؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کاستی اندام، ناتوان، کمبود اندام، بی اندام

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تنبل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بدرقه کردن، پسوازیدن، همراهی کردن در پدرود. پیشواز رفتن ( در درود ) ، پسواز رفتن ( در پدرود ) پیش و پس ( پارسی ) قبل و بعد ( عربی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پسوازیدن، بدرقه کردن همراهی کردن ( در راه بیرون رفتن )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پریشان شدن، سراسیمه شدن، دستپاچه شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چرا خاله برابر پارسی دارد؟ تا جای که من توانستم در جستوجویم پیدا کنم، این واژه ریشه راستینی در عربی ندارد. ولی در پارسی ما خال و خالو داریم که هم چم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گفتمان، گفتاورد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

علامت سوال= نشان پرسش question mark= پرسش نشان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نشان شگفت، نشان شگفتی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نشان پرسش