پیشنهادهای Tirdad Kashani (٨٠٨)
دکه باده فروشی، دکان باده و خوراک فروشی
کاوشکده
ناک آلوده یا آغشته می شود. بیمناک، ترسناک، سیجناک… آلوده و آغشته بر ترس/ بیم/ سیج
مردم آمیز، آمیزگار آمیزشکار، خوش آمیز انگلیسی: sociable یا social
لگام
بزن و بپاچ ( بپاش ) ، ریخت و پاش.
آیین نامه
همان تنومند، توانمند و نیرومند پارسی. قوی عربی با پسوند مند که پارسی است.
از دوره پارسی تر ندیدم، در پارسیگ هم دورگ می گفتند مانند برنامه برنامگ، تازه تازگ…
جایگاه هرگونه پالش و پالایش ( تصفیه و فیلتر کردن ) ، ولی به ویژه برای پالایش نفت بکار می رود. پالشگاه نیز گویند.
باژبان، باژدار، باژگیر
روکش دهان
گزیدمان
خانه بند، شهر بند، در بند پزشکی
خانه بند، شهر بند، در بند پزشکی
برابر قشنگی برای واژه بیگانه قرنطینه و quarantine
آزادی سخن، آزادی گفتار
نگارشی، رسانه ای، روزنامه نویسی
رسا گرایی؟ رسایی گرا، رسایی گرایی. رسا= کامل. کامل عربی و رسا پارسی. رسا می شود پر و رسیده. کمال نیز واژه عربی است و برابر های پارسی آن: فرهیختگی ...
دوست من که می فرماید همه این واژه ها تورکی هستند، خوب خواهشن به نهاد های ترکی بروند و ببینند که آیا آن ها هم گفته های شما را می پذیرند یا نه. دیگه کم ...
دوستان درست است روسی kalian را از قلیان برداشته است، ولی خود واژه قلیان از همان غلیان عربی میاید, من نمی گویم که سازنده این کالا عرب بوده! نه این ساخ ...
سراسر. یکسره
نیم گوی
تخم مرغی مانند
شادمانی آوردن، شادی آوردن، شادابی آوردن، خرم ساختن. شادمان کردن
دانش پنداری، دانشی پنداری، دانشی پنداشتی
نوشته های دانشی جستار های دانشوارانه نوشتار های دانشورانه گفتار های دانشی
ورزش های کششی
توان بخشی یا تن درمانی
دربستگی چند سویه، دربستی چند سویه
دست چپ
کشورداری، کشوردار، دیوان کشور. برای نمونه: کارمند دولتی= کارمند کشورداری دولت چین= کشورداریِ چین دولت موقت= کشورداری گذرا، دیوان ناپایدار
Presumption
نمی شود پسوند ایرانی به واژه های بیگانه داد! فرض واژه عربی است و ض عربی نیز دارد، پسوند یدن یا دیدن به آن نمی خورد! ولی پیش انگاشت، پیش انگاشتن، پیش ...
من واژه روتوش را شنیدم ولی از ریشه آن نا آگاه هستم. ویرایش نگاره ( عکس ) هم درست هست ولی photo editing می شود نه photoshop. ویرایش کردن و ویراییدن ه ...
دربستگرایی، تکدستگرایی
دربست خواهی، دربستگی خواهی
دربست پارسی واژه عربی کامل می شود. نمونه: “دربست چاکرتم!” “دربست نوکرم!”
پارسی برای انحصار و Monopoly
نیم تن
نیم تنه همان بلوز یا blouse است، و “نیم تن” آن جامه زنانه است که ناف را نمی پوشاند.
باجه ترکی نیست! از بادجه می آید. جایی که باد از آن می جهد و جهش می کند، مانند دریچه های کوچکی که ما در باجه های بانکی و دیگر داریم.
بزرگ کردن نگاره یا نماهنگ
همراستا، به راستای
چند بر، چند گوشه
دیدگر، دیده بان، بیننده
گردهمایی درست است. Convention از convene میاید که همان گرد آمدن یا برپا کردن می شود. برای همین برخی گاه ها به چم ( معنی ) پیمان نامه هم به کار می رود.
فیلسوفانه، Philosophical، حکیمانه
اندیشمند درست تر از تا فرزانه، چون فرزانه یک گونه دانشمند است. ولی خوب در زمان های کهن می شود گفت که اندیشمندان فرزانه و دانشمند هم بودند. زمانی پزشک ...
کلان مانبد, کلان مانبدگان