پیشنهادهای Tirdad Kashani (٨٣٨)
Morale در پارسی: انگیزه، دلگرمی، خوی روحیه دادن= انگیزه دادن، دلگرمی دادن، شوراندن بی روحیه= بی نا، سست، بی دل و انگیزه… برای دوستان: انرژی هم در پار ...
چرخگاه بسته، دوره بسته، دور بسته، ، گشتراه بسته، گشتگاه بسته
معنوی عربی شده از بن پارسی: مینویی
عکس = نگاره، فرتور عکاس= نگاره گر، فرتور گر، رُخشگَر عکاسی= نگاره گری، نگارگری، نگاره گیری | فرتورخانه، نگاره خانه، نگارستان، هنرکده، کارگاه هنری
عکس= نگاره، فرتور عکاس= نگاره گر، فرتور گر، رُخشگَر عکاسی= نگاره گری، نگارگری، نگاره گیری عکاسی/آتلیه= نگار خانه، نگارستان، فرتور خانه، هنرکده، کارگ ...
بیرونِ رج، پشتِ رج، نابازی رج برابر پارسی واژه عربی خط. ( خط نوشتن= دبیره، سمیره )
دوستان درست است مه پنکه از هندی میاید ولی به زبان ما بیگانه نیست. پنکه هندی، پنجره پارسی، و Fan ( فن ) انگلیسی همه یک ریشه آریایی ( هندواروپایی ) دا ...
از خود بی خود شدن
مستعمره
طلق، عربی شده از پارسی تلک
تنبان= تن بان نگهدار بدن. یک شلوار ستبر بوده، ولی امروزه به شلوار های گرم و آسوده به تن گویند
همراهی کردن
بر پایه قانون بنیادی کشور
دوستان نور یک واژه عربی هست. نور= روشنایی ، تابش، درخشش، شید، پرتو، فروزش، فروغ این همه واژه داریم هیچ کدام را بکار نمی بریم 😂! و برای فتوسینتسیس ...
سر و پا
Tulip از ریشه پارسی دوربند! The modern name for Tulip is the latinized version of the Turkish word for turban, "T�lbend" which ultimately derives fr ...
دیوان کارگزاری، دیوان گردانگری، دیوان کارگردانی
مدیریت ( عربی ) در پارسی= گردانش، گردانندگی، گردانگری
پارسی: دیوان کارگزاری، دیوان گردانگری
خیزشی و خیزشگر هم درست هست، چون این واژه کاربرد سازگار هم دارد. به ویژه در پیشرفت ناگهانی در یک پیشه و فناوری.
پیشنهاد من: شنابان شنا به چم شنا کردن، بان از نگهبان. مانند جنگلبان، شهربان، دیدبان… نگهبان شناگران، شنابان
پارسی: خوانده انگلیسی: defendant, respondent, عربی: مدعی علیه، متشاکی
دادخواهی گفتاری، گله ی گفتاری، گلایه ی گفتاری
جامه بازی Cos - play= costume play Costume= جامه | play= بازی
در زبان: برگرداندن ترجمه واژه عربی است. ترجمه/Translate = برگردان مترجم/Translator = برگرداننده گفتمان در بازه ریشه واژه ترجمه نیز هست، به ویژه ریخت ...
Card machine
صورتی در پارسی سرخابی می باشد، ولی سرخابی پر رنگ تر از رنگ پذیرفته به نام صورتی است. برای همین پیشنهاد من برای سرخابی کمرنگ واژه گلابی است. چون که د ...
انگیزنده، برانگیزنده، انگیتخار
انگیختن، انگیزه دادن
پس کشیدن
رهسپاری
از بنیاد، ازبن، از پایه، از ریشه
خود ویژه سازی، ویژه به خود سازی
نسک جادو، جادو نامه، افسون نامه
گروه بندی، گروه بستن
درخور نگرش همگی، حلوا ( شیرینی نرم ) خوراک بومی ایران هست و در هیچ کشور دیگر فرهنگ گسترده ای مانند ایران ندارد. دیرین شناسان هم ریشه این خوراک را در ...
دوستان خلط به چم ( معنی ) آب بینی تنها از گویش نادرست در آمده و در بیشتر واژه نامه ها نیست. در بنیاد این واژه خِل هست و ت یا ط در ته واژه نیست. فرهن ...
دگر یافته، دگرگون شده، دیگر شده، پارسی برای عوض شده، تغییر یافته
دگر یافته، دگرگون شده، دگرگونی یافته
مرجومک، مرجو، مجو برگرفته از پارسی پهلوی: میشوک. گفته می شد که از ریشه مَس به چم ( معنی ) ماسیدن، ساییدن ، و خرد کردن گرفته شده و به معنی خرد و کوچک ...
پرواز یواش و آهسته، در هوا شناور بودن
بادبادک بزرگ پاراگلایدر می شود چتربال، به کایت پیوستگی ندارد
( انگلیسی ) Social media ( عربی ) شبکه اجتماعی ( پارسی ) رسانه همگانی
رسانه همگانی، رسانه گروهی/همبودی
پارسی: هم ریش، هم داماد
سود خور، بهره خور
همان ترقه. از ترکیدن میاید
جشن و سوری از سور دادن و مهمانی گرفتن.
فرمهان {فرا تر از مهان، فرا تر از مهتران} در ایران باستان انجمن مهستان سرپرستی کشور گردانی را بر دست داشت ( مانند سنا ی اروپا ) . کسی که جایگاه بالا ...
فر - مهان = فرا تر از مهان / فرا تر از مهتران. کسی که بالا تر و بزرگ تر از مردم بالا و بزرگوار است. در ایران باستان همایش و یا نشت مهستان ( مه - است ...