تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همزاد پنداری

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آشتی نبودن، دلخور بودن، دل گران داشتن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زوار در رفته درستش زهوار در رفته می باشد. دهخدا: زهوار. [ زِهَْ ] ( اِ مرکب ) حاشیه ای که از چوب به الوار و جز آن دهند تا آجر را بدان پیوندند در طاق ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تابوت coffin, casket,

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گاهو گاهوکب لغت نامه دهخدا: گاهو. ( اِ ) مؤلف آنندراج گوید: به پارسی قدیم تخته و تابوت را گفتندی ، زیرا که گاه بمعنی تخت است و مناسبت دارند : ببردند ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در پارسی به صورت فلکی/constellation اختران یا استرگان می گوییم. به گروه های ستاره ها به سادگی می گویم اختران یا ستاره ها، نیازی به برابر ندارد. در ا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Etymology. Borrowed from Arabic بُرْج ( burj ) , from Classical Syriac ܒܘܪܓܐ ( burgāʾ ) , from Ancient Greek πύργος ( p�rgos ) , ultimately from Prot ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نمایشنامه

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پشتک وارو درست است، از وارونه می آید.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نما آرایی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوش نشین

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رمق از رمک و رمخ می آید، پارسی است. عربی شده و ق جایگزین خ و ک شده.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آگاهی نامه

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صداگذاری

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سه سویه بُعد= سو، سوی، سویگان Dimension یک بعدی= تک سویه دو بعدی= دو سوی، دو سویه سه بعدی= سه سویه

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سه بعدی، 3D, Three dimensional

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دو سویه

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Recorder ضبط

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صداگذاری، سداگذاری صدا پارسی است به نا درستی با ص نوشته می شود. مانند صد که با ص است ولی جشن سده با س است. شماره صد پارسی است باید با س نوشته شود. ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صداگذار، سداگذار کسی که صدای خود را روی نمایش می گذارد. ( سدا پارسی است ریشه ایرانی و آریایی دارد )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صوت می تواند از همان سوت خودمان به عربی رفته باشد. صدا که واژه ای پارسی است و خود دهخدا هم درباره آن نوشته. باید سدا نوشته شود. مانند صد که باید سد ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Recital

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بازخوانی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برپا کردن، درست کردن، ساختن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سفته ار ریشه سفتگ که در عربی سفتج شده است. مانند واژگان تازه که در پهلوی تازگ بوده و عربان آن را در زبان خود تازج می نامد. نزدیک به همه ی” ه” های پ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٣

دشواری فنی، سختی فنی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فراموش کردن، جا گذاشتن، جا انداختن، از قلم افتادن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

جانباز، در عربی و ترکی ترکیه به ژیمناستیک می گویند جنباز/جمباز که برگرفته از جانباز پارسی است.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

در عربی و ترکی از واژه پارسی جمباز/جنباز برای ژیمناست بکار می برند. ( از بن جنبش و جنبیدن، برخی هم گویند از جانباز میاید ولی همه این واژه را پارسی ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

ژیمناست برگرفته از پارسی از بن جنبش، جنباز و یا جمباز در زبان های عربی و ترکی به ژیمناستیک گفته می شود ولی این واژه ۱۰۰٪ پارسی است چون پسوند باز هم ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

باورتان می شود اگر بگم که در ترکی استانبولی به ژیمناستیک “جمباز” می گویند که همان “جنباز” است و از جنبش/جمبش می آید. ( صدای م و ن در پارسی گاهی جای ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Henchmen, Goon

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرونده، گِرَوَندِگان، گرویدگان از گِرَوش و گرویدن ( ایمان آوردن ) میاید. گرویدگی. پیرو هم برداشت درستی هست، ولی واژگان از یاد رفته ی “گرونده، گروندگ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مومن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

نرم کننده

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نرم کننده

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Description: شناسه، بازنمود، بازگویه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Morale در پارسی: انگیزه، دلگرمی، خوی روحیه دادن= انگیزه دادن، دلگرمی دادن، شوراندن بی روحیه= بی نا، سست، بی دل و انگیزه… برای دوستان: انرژی هم در پار ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چرخگاه بسته، دوره بسته، دور بسته، ‎، گشتراه بسته، ‎گشتگاه بسته

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معنوی عربی شده از بن پارسی: مینویی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عکس = نگاره، فرتور عکاس= نگاره گر، فرتور گر، رُخشگَر عکاسی= نگاره گری، نگارگری، نگاره گیری | فرتورخانه، نگاره خانه، نگارستان، هنرکده، کارگاه هنری

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عکس= نگاره، فرتور عکاس= نگاره گر، فرتور گر، رُخشگَر عکاسی= نگاره گری، نگارگری، نگاره گیری عکاسی/آتلیه= نگار خانه، نگارستان، فرتور خانه، هنرکده، کارگ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بیرونِ رج، پشتِ رج، نابازی رج برابر پارسی واژه عربی خط. ( خط نوشتن= دبیره، سمیره )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوستان درست است مه پنکه از هندی میاید ولی به زبان ما بیگانه نیست. پنکه هندی، پنجره پارسی، و Fan ( فن ) انگلیسی همه یک ریشه آریایی ( هندواروپایی ) دا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

از خود بی خود شدن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مستعمره

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

طلق، عربی شده از پارسی تلک

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

تنبان= تن بان نگهدار بدن. یک شلوار ستبر بوده، ولی امروزه به شلوار های گرم و آسوده به تن گویند

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همراهی کردن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بر پایه قانون بنیادی کشور