پیشنهادهای Tirdad Kashani (٨٢٥)
کار کرده، کار شده، بکار رفته این دستکش کار شده است آن دستکش کار کرده را بده
دیوان دادگری
فرماندهی ارتشی، فرمانروایی ارتشی گونه ای ارتش سالاری گذرا، سرباز سالاری گذرا…
چه چشمگیر، چشمگیر است
زاوری های هامه ای
باز خوانی کردن، بازنویسی کردن. بستگی دارد که کدام است. وگر نه: آموزه خواندن، آموزه یادگرفتن، آموزه گیری یادگرفتن، یادگیری، آموزش گرفتن، آموزش دیدن
آموزش گرفتن، یادگرفتن، پند گرفتن، اندرز گرفتن
با دقت پارسی= تیز نگر
موشک گرما یاب
کاروانک= کاروان کوچک برابر وانت در فرانسوی واژه وان کوتاه شده از کاروان پارسی ، و پسوند اِت به چم ( معنی ) کوچک است. پس وانت می شود کاروان کوچک یا کا ...
در پارسی کهن “نا تراش” می گفتند! و هنوز در هندی این به کار می رود.
درایش از دراییدن است و درایاندن دراییدن می شود سخن گفتن درایان می شود هنگام سخن گفتن، مانند سرایان که می شود هنگام سراییدن ( سرودن، سرود خواندن )
درایید از دراییدن و درایش می آید، به چم سخن گفتن. درایش گفتار است و درایید می شود گفت. ( به نگر من برابر خوبی است برای بیان عربی ) بیان کردن می تو ...
سرشتن، سریشتن
سورچران
افزوده کرانمند افزودنی کرانمند، افزودگی کران بسته
بیش اندیشی، بیش پنداری، بیش انگاری ( فرا اندیشی چیزی است که از اندیشه فرا تر است و اندیشه ناپذیر است )
دم آسوده کشیدن دم آسوده زدن، براسوده دمیدن پارسی: دم ؛ عربی= نفس نفس کشیدن= دمیدن، دم زدن، دم کشیدن
خویشاوند گزینی
لق درست نیست، لغ درست است و ما واژگانی چون لغزیدن، لغزش و بسیاری دیگر داریم. خود دهخدا هم لق را با غ نوشته است.
سرشتن، سریشتن
سرشتن، سریشتن، سیریشتن، سیریشیدن… آمیختن مایه های چسبناک. آغشتن، آمیزیدن. برای خمیر و گِل به کار می رود.
سیریش از سرشتن می آید، همسنگ آمیختن و آغشتن است. سریشتن چیز های خمیر مانند، آمیختن چیز های چسبناک است. برای همین می گویند کسی مانند سیریش است، به کسی ...
تهماسپ در پارسی دیرین واژه اسب به ریخت اسپ بوده.
شتاب دارم
دو سویه
مغز اندیشمند، مغز اندیشگر
آیین همنشینی، فرهنگ همنشینی آیین همزیستی، فرهنگ همزیستی
خردورزانه، واژه ای پارسی همسنگ منطقی ( منتق عربی است )
اقامت داشتن، residency, بودن
پادورزان
پادورزی کردن، ناهمسویی کردن، ناهمدلی کردن، ناسازگاری کردن، واخواهی کردن ( در برخی جا ها )
مخالفت، مخالفت کردن
تردستی ترفندبازی
تاجیک ها “موم فرش” می گویند
برابر پارسی= جای باش
خرسنگ دهخدا: سنگ بزرگ سخت گران. ( شرفنامه ٔمنیری ) . سنگ بزرگ ناتراشیده و ناهموار. ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ) . سنگ بزرگ و کلان. ( غیاث اللغات ...
رویین تن
مینو می شود روان و خرد، بیشتر به خوبی بکار می رود مانند مینو چهر و سپنتامینو. ولی انگرامینو وارونه سپنتامینو است. همانگونه که اهریمن وارونه اهورامزدا ...
آروان/اُروان در زبان پهلوی همان روان در پارسی امروزه می باشد.
برش نگاری رایانه ای
پارسی= وام گرفتن
گاندو همان گاویال است. شنیدم که در سیستان و بلوچستان بر جای گاویال گاندو گویند. اگر که این گویش از جای دیگر ایران است و من نادرست گفتم ( سیستان ) ، ...
دودل، بد گمان، و برخی جا ها هم گیر دادن. کسی که وسواسی است به پاکیزگی گیر داده و همیشه دودل است که آیا همه چیز درست انجام شده، نکند چیزی آلوده باشد ...
پسا پس، از این به پس، ز این پس
کفچ و کفچه. ( کپچ و کپچگ ) و کفچک همان قاشق امروزه است.
پیاده سپاه، پیاده لشگر، پایگان، ارتش پیاده
پایگان سالاران فرمانده های یگان پایگان ( پیاده سپاه ) در ارتش ساسانی بوده اند. پایگان سالاران کسان بسیار گرامی و قابل اعتمادبودند و بدست نیروهای ویژه ...
پایگان نام پیاده نظام در دوره ساسانی می باشد، که بیشتر سربازانش برگرفته از رده دهقانان ( دهگانان ) بوده است.
واژه ایرانی ایواره ( ایوارگ در پارسی میانه/پهلوی ) به چم هنگانم غروب در همه زبان های ایرانی پدیدار است. نیاز نیست میان لری، کردی و دیگر زبانان گرامی ...