پیشنهادهای Tirdad Kashani (٨٣٨)
Cosplay
شفاف/Transparent= پشت نما، فرانما، پیدا، آشکار، نازک، بدن نما
Chronological= گاه شناسانه, رویداد نگارانه، زمان بندی، گاهنگارانه Chronology= گاه شناسی، گاه شماری، رویداد نگاری، زمان بندی، گاه نگاری Chronicle= روی ...
دهناد رویداد ها، پی آیی رخداد ها، سامان رویداد ها، چینش رخداد ها، چیدمان…
رویداد نگار، رویداد نویس
رویداد نگار، رویداد نویس
رویداد نگار، رویداد نویس
صورت جلسه / نشست نامه
آبدارچی، سرایدار
آبدارچی، سرایدار
سهش گناه سُهِشِ گُناه سهش ( پارسی ) = احساس ( عربی )
همان قانون امروزه
پاس داشتن نیز می شود
همزاد پنداری
آشتی نبودن، دلخور بودن، دل گران داشتن
زوار در رفته درستش زهوار در رفته می باشد. دهخدا: زهوار. [ زِهَْ ] ( اِ مرکب ) حاشیه ای که از چوب به الوار و جز آن دهند تا آجر را بدان پیوندند در طاق ...
تابوت coffin, casket,
گاهو گاهوکب لغت نامه دهخدا: گاهو. ( اِ ) مؤلف آنندراج گوید: به پارسی قدیم تخته و تابوت را گفتندی ، زیرا که گاه بمعنی تخت است و مناسبت دارند : ببردند ...
در پارسی به صورت فلکی/constellation اختران یا استرگان می گوییم. به گروه های ستاره ها به سادگی می گویم اختران یا ستاره ها، نیازی به برابر ندارد. در ا ...
Etymology. Borrowed from Arabic بُرْج ( burj ) , from Classical Syriac ܒܘܪܓܐ ( burgāʾ ) , from Ancient Greek πύργος ( p�rgos ) , ultimately from Prot ...
نمایشنامه
پشتک وارو درست است، از وارونه می آید.
نما آرایی
خوش نشین
رمق از رمک و رمخ می آید، پارسی است. عربی شده و ق جایگزین خ و ک شده.
آگاهی نامه
صداگذاری
سه سویه بُعد= سو، سوی، سویگان Dimension یک بعدی= تک سویه دو بعدی= دو سوی، دو سویه سه بعدی= سه سویه
سه بعدی، 3D, Three dimensional
دو سویه
Recorder ضبط
صداگذاری، سداگذاری صدا پارسی است به نا درستی با ص نوشته می شود. مانند صد که با ص است ولی جشن سده با س است. شماره صد پارسی است باید با س نوشته شود. ...
صداگذار، سداگذار کسی که صدای خود را روی نمایش می گذارد. ( سدا پارسی است ریشه ایرانی و آریایی دارد )
صوت می تواند از همان سوت خودمان به عربی رفته باشد. صدا که واژه ای پارسی است و خود دهخدا هم درباره آن نوشته. باید سدا نوشته شود. مانند صد که باید سد ...
Recital
بازخوانی
برپا کردن، درست کردن، ساختن
سفته ار ریشه سفتگ که در عربی سفتج شده است. مانند واژگان تازه که در پهلوی تازگ بوده و عربان آن را در زبان خود تازج می نامد. نزدیک به همه ی” ه” های پ ...
دشواری فنی، سختی فنی
فراموش کردن، جا گذاشتن، جا انداختن، از قلم افتادن
جانباز، در عربی و ترکی ترکیه به ژیمناستیک می گویند جنباز/جمباز که برگرفته از جانباز پارسی است.
در عربی و ترکی از واژه پارسی جمباز/جنباز برای ژیمناست بکار می برند. ( از بن جنبش و جنبیدن، برخی هم گویند از جانباز میاید ولی همه این واژه را پارسی ...
ژیمناست برگرفته از پارسی از بن جنبش، جنباز و یا جمباز در زبان های عربی و ترکی به ژیمناستیک گفته می شود ولی این واژه ۱۰۰٪ پارسی است چون پسوند باز هم ...
باورتان می شود اگر بگم که در ترکی استانبولی به ژیمناستیک “جمباز” می گویند که همان “جنباز” است و از جنبش/جمبش می آید. ( صدای م و ن در پارسی گاهی جای ...
Henchmen, Goon
گرونده، گِرَوَندِگان، گرویدگان از گِرَوش و گرویدن ( ایمان آوردن ) میاید. گرویدگی. پیرو هم برداشت درستی هست، ولی واژگان از یاد رفته ی “گرونده، گروندگ ...
مومن
نرم کننده
نرم کننده
Description: شناسه، بازنمود، بازگویه