پیشنهادهای Tirdad Kashani (٨٠٨)
Recorder ضبط
صداگذاری، سداگذاری صدا پارسی است به نا درستی با ص نوشته می شود. مانند صد که با ص است ولی جشن سده با س است. شماره صد پارسی است باید با س نوشته شود. ...
صداگذار، سداگذار کسی که صدای خود را روی نمایش می گذارد. ( سدا پارسی است ریشه ایرانی و آریایی دارد )
صوت می تواند از همان سوت خودمان به عربی رفته باشد. صدا که واژه ای پارسی است و خود دهخدا هم درباره آن نوشته. باید سدا نوشته شود. مانند صد که باید سد ...
Recital
بازخوانی
برپا کردن، درست کردن، ساختن
سفته ار ریشه سفتگ که در عربی سفتج شده است. مانند واژگان تازه که در پهلوی تازگ بوده و عربان آن را در زبان خود تازج می نامد. نزدیک به همه ی” ه” های پ ...
دشواری فنی، سختی فنی
فراموش کردن، جا گذاشتن، جا انداختن، از قلم افتادن
جانباز، در عربی و ترکی ترکیه به ژیمناستیک می گویند جنباز/جمباز که برگرفته از جانباز پارسی است.
در عربی و ترکی از واژه پارسی جمباز/جنباز برای ژیمناست بکار می برند. ( از بن جنبش و جنبیدن، برخی هم گویند از جانباز میاید ولی همه این واژه را پارسی ...
ژیمناست برگرفته از پارسی از بن جنبش، جنباز و یا جمباز در زبان های عربی و ترکی به ژیمناستیک گفته می شود ولی این واژه ۱۰۰٪ پارسی است چون پسوند باز هم ...
باورتان می شود اگر بگم که در ترکی استانبولی به ژیمناستیک “جمباز” می گویند که همان “جنباز” است و از جنبش/جمبش می آید. ( صدای م و ن در پارسی گاهی جای ...
Henchmen, Goon
گرونده، گِرَوَندِگان، گرویدگان از گِرَوش و گرویدن ( ایمان آوردن ) میاید. گرویدگی. پیرو هم برداشت درستی هست، ولی واژگان از یاد رفته ی “گرونده، گروندگ ...
مومن
نرم کننده
نرم کننده
Description: شناسه، بازنمود، بازگویه
Morale در پارسی: انگیزه، دلگرمی، خوی روحیه دادن= انگیزه دادن، دلگرمی دادن، شوراندن بی روحیه= بی نا، سست، بی دل و انگیزه… برای دوستان: انرژی هم در پار ...
چرخگاه بسته، دوره بسته، دور بسته، ، گشتراه بسته، گشتگاه بسته
معنوی عربی شده از بن پارسی: مینویی
عکس = نگاره، فرتور عکاس= نگاره گر، فرتور گر، رُخشگَر عکاسی= نگاره گری، نگارگری، نگاره گیری | فرتورخانه، نگاره خانه، نگارستان، هنرکده، کارگاه هنری
عکس= نگاره، فرتور عکاس= نگاره گر، فرتور گر، رُخشگَر عکاسی= نگاره گری، نگارگری، نگاره گیری عکاسی/آتلیه= نگار خانه، نگارستان، فرتور خانه، هنرکده، کارگ ...
بیرونِ رج، پشتِ رج، نابازی رج برابر پارسی واژه عربی خط. ( خط نوشتن= دبیره، سمیره )
دوستان درست است مه پنکه از هندی میاید ولی به زبان ما بیگانه نیست. پنکه هندی، پنجره پارسی، و Fan ( فن ) انگلیسی همه یک ریشه آریایی ( هندواروپایی ) دا ...
از خود بی خود شدن
مستعمره
طلق، عربی شده از پارسی تلک
تنبان= تن بان نگهدار بدن. یک شلوار ستبر بوده، ولی امروزه به شلوار های گرم و آسوده به تن گویند
همراهی کردن
بر پایه قانون بنیادی کشور
دوستان نور یک واژه عربی هست. نور= روشنایی ، تابش، درخشش، شید، پرتو، فروزش، فروغ این همه واژه داریم هیچ کدام را بکار نمی بریم 😂! و برای فتوسینتسیس ...
سر و پا
Tulip از ریشه پارسی دوربند! The modern name for Tulip is the latinized version of the Turkish word for turban, "T�lbend" which ultimately derives fr ...
دیوان کارگزاری، دیوان گردانگری، دیوان کارگردانی
مدیریت ( عربی ) در پارسی= گردانش، گردانندگی، گردانگری
پارسی: دیوان کارگزاری، دیوان گردانگری
خیزشی و خیزشگر هم درست هست، چون این واژه کاربرد سازگار هم دارد. به ویژه در پیشرفت ناگهانی در یک پیشه و فناوری.
پیشنهاد من: شنابان شنا به چم شنا کردن، بان از نگهبان. مانند جنگلبان، شهربان، دیدبان… نگهبان شناگران، شنابان
پارسی: خوانده انگلیسی: defendant, respondent, عربی: مدعی علیه، متشاکی
دادخواهی گفتاری، گله ی گفتاری، گلایه ی گفتاری
جامه بازی Cos - play= costume play Costume= جامه | play= بازی
در زبان: برگرداندن ترجمه واژه عربی است. ترجمه/Translate = برگردان مترجم/Translator = برگرداننده گفتمان در بازه ریشه واژه ترجمه نیز هست، به ویژه ریخت ...
Card machine
صورتی در پارسی سرخابی می باشد، ولی سرخابی پر رنگ تر از رنگ پذیرفته به نام صورتی است. برای همین پیشنهاد من برای سرخابی کمرنگ واژه گلابی است. چون که د ...
انگیزنده، برانگیزنده، انگیتخار
انگیختن، انگیزه دادن
پس کشیدن