پیشنهادهای Tirdad Kashani (٨٣٨)
رویین تن
مینو می شود روان و خرد، بیشتر به خوبی بکار می رود مانند مینو چهر و سپنتامینو. ولی انگرامینو وارونه سپنتامینو است. همانگونه که اهریمن وارونه اهورامزدا ...
آروان/اُروان در زبان پهلوی همان روان در پارسی امروزه می باشد.
برش نگاری رایانه ای
پارسی= وام گرفتن
گاندو همان گاویال است. شنیدم که در سیستان و بلوچستان بر جای گاویال گاندو گویند. اگر که این گویش از جای دیگر ایران است و من نادرست گفتم ( سیستان ) ، ...
دودل، بد گمان، و برخی جا ها هم گیر دادن. کسی که وسواسی است به پاکیزگی گیر داده و همیشه دودل است که آیا همه چیز درست انجام شده، نکند چیزی آلوده باشد ...
پسا پس، از این به پس، ز این پس
کفچ و کفچه. ( کپچ و کپچگ ) و کفچک همان قاشق امروزه است.
پیاده سپاه، پیاده لشگر، پایگان، ارتش پیاده
پایگان سالاران فرمانده های یگان پایگان ( پیاده سپاه ) در ارتش ساسانی بوده اند. پایگان سالاران کسان بسیار گرامی و قابل اعتمادبودند و بدست نیروهای ویژه ...
پایگان نام پیاده نظام در دوره ساسانی می باشد، که بیشتر سربازانش برگرفته از رده دهقانان ( دهگانان ) بوده است.
واژه ایرانی ایواره ( ایوارگ در پارسی میانه/پهلوی ) به چم هنگانم غروب در همه زبان های ایرانی پدیدار است. نیاز نیست میان لری، کردی و دیگر زبانان گرامی ...
این واژه برگرفته از تاگ پهلوی است و ۱۰۰٪ پارسی می باشد
پسگرد، پسگردن، پس گردیدن
دور از زهن
دست دوم
نام قفقاز از نام سکایی kroy - khasis کروی - خاسیس به معنی یخ درخشان، سفید یا برف گرفته شده است. در شکل یونانی Kaukasos ( کاکِسوس/کاکاسوس ) خوانده می ...
کوه قاف یا همان کوه کاف همان کوه های قفقاز است. نام قفقاز از نام سکایی kroy - khasis کروی - خاسیس به معنی یخ درخشان، سفید یا برف گرفته شده است. در ش ...
نماینده شاه
دوره گرد
جاه و شکوه، شکوه و فره، شکوهمندی و بزرگی دبدبه= شکوه، بانگ، آواز کبکبه= جاه، فره، شکوه، والایی/ بالایی
جاه و شکوه، شکوه و فره، شکوهمندی و بزرگی دبدبه= شکوه، بانگ، آواز کبکبه= جاه، فره، شکوه، والایی/ بالایی
هندوانه
خوار شمردن، خوار داشتن، خرد انگاشتن، سبک کردن، کوچک کردن، دشنام دادن، ناسزا گفتن
خوار شمردن، خوار داشتن، خرد انگاشتن، سبک کردن، کوچک کردن،
پرت دادن به چم ( معنی ) جا خالی دادن شنیدم. پرت در این گفته از کجا می آید؟
نکوهش سازنده
مانند همیشه، همچو همیشه
با خود سوگند خوردن، پیمان با خود بستن
بالاپوش
خود شناسایی
واخواهان ( قانونی ) خرده گیران، نکوهشگران، پرخاشگران ( در راهپیمایی/تضاهرات ) راهپیمایان
پالِشته
میله بان، guard نگهبان rail میله. ولی خوب می توانم میله جاده یا واژگان برازنده دیگری هم بگوییم
در پیوند
لغزش لپی
گسستن و گسیختن بهترین برابر های این واژه هستند. گسالاندن هم از خانواده آن واژگان است. بریدن و پاره کردن هم درست هستند ولی همه جا بکار نمی روند.
برگذار کننده، برپا کننده، سازنده، سازمان دهنده، سامانگر. بنیانگذار …
یار، همیار، هم گروه، هم دسته
ناهم اندیشی، ناسان اندیشی، دیدگاه ناهماهنگ، دوسخنی، ناهمسانی نگر، واگرایی نگر، دگرسانی نگر
فن گفتار، فند گفتار فن گفت وگو، فن گوییدن، فن گزار
عقاب= دالمن، آلُه، آلوه ( در گزشته آلُگ یا آلوگ بوده، مانند پرنده/پرندگ، تازه/تازگ، برنامه/برنامگ، خانه/خانگ ) دال و شاهباز هم به آن می گفتند، ولی ب ...
بازپروردن، بازپروری کردن، توانبخشی کردن، توانبخشیدن
گرو بند، گرو باز، مَنگیاگر گویا واژه مَنگ برابر قمار است، و قمار خانه را در ایران منگیا می گفتن. منگیاگری = قماربازی
خو باختن، خو رها کردن، خو رهانیدن
Rehabilitation
کیپ، دست نخورده، باز نشوده، مهروموم شده
بی پروا بی پروای دیگران، نابخرد، بی اندیش
آواکر، کسی که نمی تواند ریزه کاری های آهنگ و یا آواز را شناسایی بکند. همچنین به کسانی که بی پروای دیگران سخن می گویند هم گفته می شود. کسی که گفتار ز ...