پیشنهادهای Tirdad Kashani (٦٧٥)
دوستان نور یک واژه عربی هست. نور= روشنایی ، تابش، درخشش، شید، پرتو، فروزش، فروغ این همه واژه داریم هیچ کدام را بکار نمی بریم 😂! و برای فتوسینتسیس ...
سر و پا
Tulip از ریشه پارسی دوربند! The modern name for Tulip is the latinized version of the Turkish word for turban, "T�lbend" which ultimately derives fr ...
دیوان کارگزاری، دیوان گردانگری، دیوان کارگردانی
مدیریت ( عربی ) در پارسی= گردانش، گردانندگی، گردانگری
پارسی: دیوان کارگزاری، دیوان گردانگری
خیزشی و خیزشگر هم درست هست، چون این واژه کاربرد سازگار هم دارد. به ویژه در پیشرفت ناگهانی در یک پیشه و فناوری.
پیشنهاد من: شنابان شنا به چم شنا کردن، بان از نگهبان. مانند جنگلبان، شهربان، دیدبان… نگهبان شناگران، شنابان
پارسی: خوانده انگلیسی: defendant, respondent, عربی: مدعی علیه، متشاکی
دادخواهی گفتاری، گله ی گفتاری، گلایه ی گفتاری
جامه بازی Cos - play= costume play Costume= جامه | play= بازی
در زبان: برگرداندن ترجمه واژه عربی است. ترجمه/Translate = برگردان مترجم/Translator = برگرداننده گفتمان در بازه ریشه واژه ترجمه نیز هست، به ویژه ریخت ...
Card machine
صورتی در پارسی سرخابی می باشد، ولی سرخابی پر رنگ تر از رنگ پذیرفته به نام صورتی است. برای همین پیشنهاد من برای سرخابی کمرنگ واژه گلابی است. چون که د ...
انگیزنده، برانگیزنده، انگیتخار
انگیختن، انگیزه دادن
پس کشیدن
رهسپاری
از بنیاد، ازبن، از پایه، از ریشه
خود ویژه سازی، ویژه به خود سازی
نسک جادو، جادو نامه، افسون نامه
گروه بندی، گروه بستن
درخور نگرش همگی، حلوا ( شیرینی نرم ) خوراک بومی ایران هست و در هیچ کشور دیگر فرهنگ گسترده ای مانند ایران ندارد. دیرین شناسان هم ریشه این خوراک را در ...
دوستان خلط به چم ( معنی ) آب بینی تنها از گویش نادرست در آمده و در بیشتر واژه نامه ها نیست. در بنیاد این واژه خِل هست و ت یا ط در ته واژه نیست. فرهن ...
دگر یافته، دگرگون شده، دیگر شده، پارسی برای عوض شده، تغییر یافته
دگر یافته، دگرگون شده، دگرگونی یافته
مرجومک، مرجو، مجو برگرفته از پارسی پهلوی: میشوک. گفته می شد که از ریشه مَس به چم ( معنی ) ماسیدن، ساییدن ، و خرد کردن گرفته شده و به معنی خرد و کوچک ...
پرواز یواش و آهسته، در هوا شناور بودن
بادبادک بزرگ پاراگلایدر می شود چتربال، به کایت پیوستگی ندارد
( انگلیسی ) Social media ( عربی ) شبکه اجتماعی ( پارسی ) رسانه همگانی
رسانه همگانی، رسانه گروهی/همبودی
پارسی: هم ریش، هم داماد
سود خور، بهره خور
همان ترقه. از ترکیدن میاید
جشن و سوری از سور دادن و مهمانی گرفتن.
فرمهان {فرا تر از مهان، فرا تر از مهتران} در ایران باستان انجمن مهستان سرپرستی کشور گردانی را بر دست داشت ( مانند سنا ی اروپا ) . کسی که جایگاه بالا ...
فر - مهان = فرا تر از مهان / فرا تر از مهتران. کسی که بالا تر و بزرگ تر از مردم بالا و بزرگوار است. در ایران باستان همایش و یا نشت مهستان ( مه - است ...
president
برابر برای واژه عربی “شخصی”
خیش، خیشتن، خود، خودی
Retcon ( رِتکان ) دگرگونی و یا جایگزینی رویداد ها در یک داستان. بیشتر نویسندگانی که با بخشی از داستان نوشته یا پخش شده خود نا خرسند اند، و یا نکته ا ...
دیوان سالاری، کاغذ بازی، کاغذ پرانی =bureaucracy بیوکرات= دیوان سالار = bureaucrat بیرو= دیوان، دفتر خانه =bureau
بنیادگرایی
آب خوری کوی بوده که مردم در شب برای بینایی شماله ( شمع ) دور آن روشن می کردند. در گذر زمان مردم آنجا نیایش هم می کردند و ویژگی دینی به این آب خوری ها ...
Progressive, pioneer
Lantern
شکلک= شکل کوچک ( مانند بختک، چنگک، عروسک/اروسک، مردمک… ) شکل واژه عربی که در اینجا به چم ریخت یا چهره بکار می رود. سپس می توان گفت که این آمیخته ...
چهرک
کار آزمایی داشتن، کار آزمودگی داشتن، آروین داشتن، آزمودگی داشتن
تاوانگاه تاوان= جریمه ( عربی ) ، پنالتی penalty