تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیش فروش، فزون فروش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نمای پرسش روی پرسش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پذیرش نامه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

این واژه ایرانی است، ولی خود ما از پایه این واژه را بهم ریختیم. نقاش، نقشه، و نقش همه از نخش و نخشه می آیند. نقاش می شود گفت همان نخاش می شود. با این ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آسایه مانند آسایش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تعطیلات

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

پاچیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سطل همان ستل است. همانگونه که نادرست طهران می نوشتیم و آن را تهران کردیم، واژگان همانند را نیز باید درست کرد. صدا= سدا سطل= ستل و بسیاری از دیگران

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Internet World Wide Web

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Web blog Blog

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فاجعه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سر فرود آوردن، سر خم کردن، سر خم گردیدن، بزرگ داشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پهلوان نیز می شود، مانند نام خشایار که می شود: فرمانده یا شاه پهلوانان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اَنیشیدن، اَبیشیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

سرور انگشتران

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جانور خانگی، جاندار خانگی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سگالیدن درست است، سکالیدن چرا بر جای آن نوشته شده است؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

برای واژه presents:نمایان می کند، نشان می دهد، پیشکش می دهد، پیش نهادن، پدیدار می کند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

بالا رده، والا رده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرنویس، سرآغاز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برابر پارسی= زیان زدن، زیان آوردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

تافتن را برابر دوختن نیز شنیدم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

فرهیخته، بافرهنگ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مایه=Matter مایه بنیاد همه چیز است، و ما امروز عربی شده این واژه را بیشتر از خودش به کار می بریم ( ماده ) . ماده در پارسی همان نر و ماده است، و بن ه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دستگاه کاوگر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به گفته سرشناس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پندار شما آسوده پندارت آسوده پندارت تخت خیال= پندار، گمان راحت=آسایش، آسوده…

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

برابر خوبی برای واژه عربی تسلیت و تسلیت گفتن. چون که سوگواری هم پیوسته تر به خاک سپاری است تا واژه های هم دلی و دلخوشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

این واژه پارسی است، برابر نیاز ندارد! فنی که از فن می آید، گرفته شده از فند و ترفند پارسی است. خود فند هم از پند می آید! عرب ها هم که فن را بکار می ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نصب کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خیزابه سواری خیزآب سواری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

برای تمرین بدنی: برزیدن، برزش برای تمرین آموزشی: بازنویسی، بازخوانی، بازبینی برای کاربرد های دیگر: دوباره کاری، بازانجامی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برزیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تمرین کردن ورزشی را پیاپی انجام دادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تمرین کرده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چفت کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درازای خیزآب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

امواج گروه موج، در پارسی خیزآب ها یا خیزآبه ها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نشانک = Signal یک پیام یا نمار کوچک و کوتاه، یا یک گروهی ادامه دار از یک همچون پیام های

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دفتر پیک رسانی، پیک خانه،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

کاربرد بهینه، بهینه گساردن، بهینه گساریدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

به جای واژه عربی ورودی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

درایند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ورودی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خوراک را گذرانیدن و گواریدن و گواردن. Digest

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

appendix

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پی نوشت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برابر پارسی سیاره؟! سیاره که واژه عربی هست و پارسی آن گویال است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به جای ساطور، فرتیغ بگوییم. گمان می کنم فر در فرتیغ از همان فرا می آید. فرا تیغ> فرتیغ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آذین بستن