پیشنهادهای Bryan Fury (٩,٣٩٨)
کشش، نیروی کشش، اصطکاک - اسم The car's tires need more traction. ( در پزشکی ) کشش ( برای درمان شکستگی یا دررفتگی استخوان ) - اسم The patient's leg ...
رد پا - اسم I saw footprints in the snow. ( مجازاً ) تاثیر، رد، اثر - اسم The company is trying to reduce its carbon footprint. ( فناوری ) ناحی ...
اولین اجرا، اولین نمایش، اولین حضور ( در یک رویداد عمومی یا صحنه ) - اسم The actress made her debut on Broadway ( برای اولین بار ) عرضه کردن، نمایش ...
ظاهر شدن، پدیدار شدن - فعل A ship appeared on the horizon. به نظر رسیدن، به نظر آمدن - فعل He appears to be tired. ( در دادگاه یا مکان رسمی ) حا ...
رسیدن - اسم مصدر ( gerund ) از فعل reach Reaching the top of the mountain was difficult. ( بیشتر به صورت ترکیب وصفی ) در دسترس، قابل دستیابی - صفت ...
علاوه بر این، به علاوه، همچنین - قید Additionally, the cost of living is very high.
ویروسی - صفت a viral infection ( در اینترنت و شبکه های اجتماعی ) همه گیر، فراگیر - صفت a viral video
آزاد کردن، رها کردن - فعل The prisoner was released from jail منتشر کردن، عرضه کردن ( فیلم، آلبوم، کتاب و غیره ) - فعل The new movie will be release ...
حومه شهر، حاشیه شهر، برون شهر - اسم They live in the suburbs.
ترانه سرا، آهنگساز ( کسی که شعر و موسیقی ترانه را می نویسد ) - اسم She is a talented songwriter.
کوشنر ( یک نام خانوادگی یهودی رایج ) - اسم خاص Jared Kushner is a businessman and investor.
روشنایی روز، نور روز - اسم The room was filled with daylight. سپیده دم، صبح - اسم We left before daylight. ( مجازی ) وضوح، آشکاری - اسم In the d ...
غذا، خوراک، آشپزی، سبک آشپزی - اسم I love Italian cuisine. ( به طور کلی ) نوع غذا. - اسم What kind of cuisine it is?
غذای سول، غذای سنتی سیاه پوستان آمریکا ( به ویژه در جنوب آمریکا ) - اسم We had some delicious soul food at the restaurant.
روح، روان، جان - اسم She believes in the immortality of the soul. احساس، عاطفه، شور - اسم He puts his heart and soul into his music. ( موسیقی ) ...
خروجی - اسم The output of the factory has increased برون داد - اسم computer outpout بیرون داد - فعل outpout signal
بودن - فعل ( معانی و کاربردهای بسیار متنوع ) I am a student He is happy They are here وجود داشتن - فعل There is a cat on the roof ( فعل کمکی در س ...
شب بخیر - عبارت Good night! See you tomorrow.
خواست، اراده، میل - اسم She has a strong will to succeed will ( همراه فعل های دیگر می آید و زمان آینده را می سازد ) - فعل مُعین I will go to the sto ...
پیروز، موفق، فاتح - صفت The victorious army returned home
بازی با آتش، ( مجازاً ) دست به کار خطرناک زدن، ریسک کردن - اصطلاح If you keep lying to him, you're playing with fire
کمک، یاری، مساعدت - اسم I need your help کمک کردن، یاری رساندن، مساعدت کردن - فعل Can you help me یاری، مدد - اسم I need a help to fix that. ( ب ...
خدا، پروردگار، الله - اسم ( با حرف G بزرگ ) I pray to God every day. ( در ادیان چندخدایی ) ایزد، رب النوع، خدا - اسم ( با حرف g کوچک ) The ancie ...
کلاغ سیاه - اسم I saw a raven in the tree ( بیشتر در شعر و ادبیات ) غراب، کلاغ - اسم The raven is a symbol of death ( صفت - بیشتر در مورد مو ) سی ...
گلوله توپ - اسم The ship was hit by a cannonball ( شیرجه ) شیرجه به صورت توپ جمع شده در آب - اسم He did a cannonball into the pool
دنده آخر ( در خودرو ) ، دنده سنگین - اسم The car shifted into overdrive بیش از حد کار کردن، فشار بیش از حد - اسم He's been working in overdrive late ...
هی! ( برای جلب توجه یا احوال پرسی غیررسمی ) - حرف ندا Hey! What's up? هِی! ( برای ابراز تعجب، خوشحالی، یا اعتراض ) - حرف ندا Hey! That's great!
اعتماد، اطمینان - اسم I have complete trust in you اعتماد کردن، اطمینان کردن ( به ) - فعل I trust him completely امانت، ودیعه - اسم The money was h ...
غرق شدن - فعل He drowned in the lake غرق کردن - فعل The cat tried to drown the mouse ( مجازی ) محو شدن، ناپدید شدن ( در چیزی ) - فعل His voice was ...
تا، تا زمانی که، تا وقتی که - حرف ربط و حرف اضافه I will wait here until you return Wait until I call you
شهر گناه - اسم خاص ( معمولاً به لاس وگاس اشاره دارد ) He went to Sin City for the weekend ( به طور کلی ) هر شهر یا مکانی که به فساد اخلاقی، جرم و ...
فقط، تنها - قید I only have five dollars تنها، یگانه - صفت This is the only book I have فقط، صرفاً - حرف ربط ( معمولاً با but ) I would go, only I ...
چرخیدن، گرداندن، دور زدن - فعل Turn the key to the right نوبت - اسم It's your turn to play چرخش، گردش - اسم a turn of the wheel تغییر جهت، تغییر م ...
زیاد، خیلی، فراوان - صفت ( برای اسامی غیرقابل شمارش ) I don't have much money زیاد، خیلی، بسیار - قید I don't go out much تقریباً، حدوداً - قید ( ...
برداشت ( پول از حساب ) - اسم I made a withdrawal from my account عقب نشینی ( از مکانی یا موقعیتی ) - اسم the withdrawal of troops ترک ( مواد مخدر ی ...
داشتن، صاحب بودن، مال خود کردن - فعل I own a car متعلق به خود، مال خود - صفت She has her own room اعتراف کردن، پذیرفتن - فعل I own that I made a mi ...
شاید، احتمالا، ممکن است - قید Maybe it will rain tomorrow
شکل سوم فعل ( اسم مفعول ) be - فعل I have been to Paris ( در لهجه آمریکایی آفریقایی تبارها ) بودم - فعل کمکی I been working all day
تلاش برای انجام کاری، سعی در انجام کاری - شکل محاوره ای و غیررسمی trying to im tryna learn spanish
سرگرمی، تفریح، خوشی، شوخی - اسم we had a lot of fun at the party شوخی آمیز، مفرح، بامزه - صفت a fun person to be with مسخره کردن، دست انداختن - فعل ...
گرد، دایره ای، مدور، کروی، قلمبه - صفت a round table حلقه، دایره - اسم the children sat in a round دور، گردش، نوبت - اسم a round of drinks حدود، ت ...
چراغ نئون - اسم the bar was lit by a neon light
جرقه، شراره - اسم sparks flew from the fire ( مجازی ) نشانه، بارقه - اسم a spark of hope جرقه زدن - فعل the fire sparked ( مجازی ) باعث شدن، جرقه چ ...
رسیدن - فعل we finally reached our destination دسترس، حیطه، شعاع - اسم that's beyond my reach ( با دست ) برداشتن - فعل can you reach that book for ...
قصد، نیت، منظور، عزیمت - اسم I have no intention of going there ( جمع ) ( قدیمی/عمدتا امریکایی ) قصد ازدواج - اسم he declared his intentions
خالص، ناب، محض - صفت pure gold پاک، منزه، معصوم - صفت a pure heart ( در مورد صدا ) صاف، روشن - صفت a pure tone کاملا، محض - قید ( محاوره ای ) Its p ...
هیس ( صدای مار و غیره ) - اسم/فعل the snake hissed at me ( به نشانه مخالفت یا تمسخر ) هو کردن، هیس کشیدن - فعل/اسم the audience hissed the actor صدا ...
درست، حقیقی، واقعی، راست، صحیح - صفت is it true that you're leaving وفادار، صادق - صفت he remained true to his principles تراز - صفت/فعل/قید is that ...
فرار کردن، گریختن، در رفتن - فعل two prisoners have escaped فرار، گریز - اسم an escape from prison راه فرار، مفر - اسم/فعل The window was our only me ...