پیشنهادهای 𝕍ⅈ𝕧ⅈ𝕏 (٣,٥٧٠)
as a last resort
اگر ممکنه اگه امکانش است ( برای درخواست مودبانه از کسی به کار مییره ) مترادف by any chance
نفهمیدن یا ندانستن دلیل چیزی ( گاهی همراه با کمی دلخوری )
وقت صرف کردن در تصور چیزهایی و بی خبر بودن از چیزهای اطراف خود
وقت صرف کردن در تصور چیزهایی و بی خبر بودن از چیزهای اطراف خود
چیزی درست است اگر عوامل دیگری آن را تغییر ندهد
ژنراتور بادی توربین بادی
زمانی استفاده میشه که از چیزی خبر نداریم وقتی از ما سوال پرسیده میشود ( اصطلاح ) زمانی استفاده می شود که در مورد چیزی هیچ اطلاعی نداشتن I haven't ...
بهترین پیشنهاد بهترین کاری که می تونی بکنی بهترین گزینه
شوخی میکنی ؟؟؟ you're kidding
ناگهان فراموش کردن چیزی مثلا در هنگام صحبت کردن با کسی
زمانی استفاده میشه که چندین اتفاق بعد در یک روز برات میوفته
زمانی استفاده میشه که از چیزی خبر نداریم وقتی از ما سوال پرسیده میشود ( اصطلاح ) زمانی استفاده می شود که در مورد چیزی هیچ اطلاعی نداشتن
در نظر گرفتن کسی یا چیزی برای هدف خاصی
در نظر گرفتن کسی برای هدف خاصی
در نظر گرفتن چیزی برای هدف خاصی
فورا فراموش کردن چیزی یه گوشش در و اون یکی دروازه اصلا توجه نکردن به چیزی ( اصطلاح )
نمیدنم!!! من چه بدونم !!!! زمانی استفاده میشه که از چیزی خبر نداریم وقتی از ما سوال پرسیده میشود ( اصطلاح ) زمانی استفاده می شود که در مورد چیزی هی ...
بی مصرف بیهوده بی فایده پوچ بی اثر بی کیفیت و نا مطلوب
بی مصرف بیهوده بی فایده پوچ بی اثر بی کیفیت و نا مطلوب
بی مصرف بیهوده بی فایده پوچ بی اثر بی کیفیت و نا مطلوب شخصیت یا جایگاه اخلاقی ضعیف
به دست آوردن حاصل کردن can i get this in medium size
become available for use or begin to produce برای استفاده در دسترس قرار بگیرند یا شروع به تولید کنند در دسترس بودن موجود بودن مثلا Does this co ...
مد روز
شکست سنگین و تحقیر آمیز
از کسی زیادی پول گرفتن کسی را چپاندن
پول زور پول زیادی گرفتن برای یک کالا یک کالا رو به جای جنس اصلی قالب کردن از کسی زیادی پول گرفتن کسی را چپاندن پاره کردن ریزریز کردن
دزدیدن چیزی
دزدیدن چیزی
شکست دادن کسی به صورت سنگین و تحقیر آمیز
شکست دادن کسی به صورت سنگین و تحقیر آمیز
آدم غیرقابل اعتماد آدم غیرقابل اطمینان
انتقاد شدید
به شدت گرسنه بودن از گرسنگی مردن ( اصطلاح )
به شدت گرسنه بودن از گرسنگی مردن ( اصطلاح )
( دل کسی ) به شدت چیزی را خواستن
( دل کسی ) به شدت چیزی را خواستن
علاقه داشتن و لذت بردن از چیزی به عنوان یک سرگرمی
موقعیت یا شخص آزاردهنده مزاحم اعصاب خرد کن
یک مناسبت یا موقعیت آزاردهنده یا کسل کننده یا خسته کننده
a piece of theater ( performed by school children ) یک قطعه تئاتر ( با اجرای بچه های مدرسه )
هر از چند گاه
انجام دادن چیزی در آخرین دقایف ممکن قبل از اتفاق افتادن چیز دیگر کارها را برای دقیقه آخر گذاشتن
انجام دادن چیزی در آخرین دقایف ممکن قبل از اتفاق افتادن چیز دیگر کارها را برای دقیقه آخر گذاشتن
انجام دادن چیزی در آخرین دقایف ممکن قبل از اتفاق افتادن چیز دیگر کارها را برای دقیقه آخر گذاشتن
دیگر وقتش است. . . زمان درست الانه. . . دیگر وقت آن رسیده که . . .
تجربه کردن رنج بردن ، به زمین افتادن.
بد از آب در آمدن بد پیش رفتن بد رقم خوردن
خوب پیش رفتن
یک رویداد غیر منتظره اما مهم