پیشنهادهای 𝕍ⅈ𝕧ⅈ𝕏 (٣,٤٢٩)
پیام بی ربط و یا نامناسب را بر روی اینترنت به تعداد زیادی از دریافت کنندگان ارسال می شود.
کارهای که با رایانه یا شبکه های رایانه مثل اینترنت انجام میشه
تعداد تولد در سال به ازای هر هزار نفر ( در یک منطقه خاص ، گروه و غیره )
باید روی ویلچر بماند مثلا به علت شکستی پا یا غیره
باید در رختخواب بماند مثلا به علت بیماری بستری شدن در خانه یا بیمارستان
مسئولیت رنج بردن یا تجربه چیزی قابل تأسف یا ناخوشایند.
منطقه حفاظت شده حیات وحش پارک طبیعی پارک جنگلی
مقدار دی اکسید کربن و سایر ترکیبات کربن ساطع شده در اثر مصرف سوخت های فسیلی توسط یک شخص خاص ، گروه و غیره
تغییر بزرگ
If you make someone welcome or make them feel welcome, you make them feel happy and accepted in a new place. احساس خوب و مطلوب و مورد قبول در مکان ج ...
برای اونایی که به کامنت دوستان شک دارن از کتاب oxford word skills ( advanced ) درس 26 become very excited or lose control of your feeling مترادف be ...
بلند بودن صد چیزی یا کسی ا از صداهای دیگر که موجب می شود صداهای دیگر را نشنویم
پسوند نشانگر فرد معتاد به چیزی یا کاری
اعتیاد پیدا کردن به کاری یا چیزی که دیگه کنترل کردنش از دستت خارجه و بی اراده انجامش میدی
greater than
outdoor activity اوقات فراغت و تفریح و سرگرمی در فضا باز مثل کوهنوردی. شنا . قایقرانی ماهی گیری و. . . . . . . .
have seen sth and want to have it or buy it وقتی چیزی رو میبینی و دلت میخواد تو هم داشته باشی یا بتونی بخری مثلا وقتی یک نفر یه چیزیرو میخره و تو می ...
ایجاد یک مشکل شدید و تقریبا غیر قابل حل
ناگهان هوس انجام دادن کاری را کردن که بدون فکر کردن به نتایج و عواقب ان
ناگهان هوس انجام دادن کاری را کردن که بدون فکر کردن به نتایج و عواقب ان
جستجو چیزی در یک جایی که قیمت خوب و ارزان تر از جاهای دیگر است مثل ارزانسراها حراجی ها هفته بازارها
جستجو کردن و تلاش برای به دست اوردن چیزی
کندن علف های هرزه
dominate تسلط داشتن بر حریف و کنترل کردن بازی ( در مسابقه ورزشی )
قرعه کشی
a period of performing well
a period of performing badly
خیلی خسته کننده خیلی کسل کننده very bored bored to tears bored to death bored stiff
مدارا کردن سخت نگرفتن خودداری از خشم و خشونت و شتاب بی خیال بودن ارام و بی استرس بودن آرامیدن
یک وسیله برقی آشپزخانه که برای خرد کردن ، مخلوط کردن یا پوره کردن غذاها استفاده می شود.
if we were meant to stay in one place we'd have roots instead of feet اگر قرار بود همه ی عمرومونو یه جا بگذرونیم به جای پا ریشه داشتیم
چه افتضاحی
object strongly to sth and be angry about it اعتراض شدیدنسبت به چیزی و عصبانی بودن در مورد ان
ناپسند شمردن، ناخشنودی نشان دادن، مذموم شمردن
از نسلی به نسل بعد
ناراحت یا رنجیده بودن
توهین امیز و زننده
عصبانی شدن و شاکی شدن در مورد چیزی که شاید زیاد مهم نباشد make a fuss about
pull your weight مثل دیگران سخت کار کردن و تلاش کردن در یک شغل یا فعالیتی کاری را خیلی زیاد انجام دادن به اندازه کافی سهم خود را ( از کاری ) انجام ...
گفتن چیزهای خوب در مورد کسی
علاقه مندبودن یا مشتاق بودن در مورد چیزی
توانایی انجام کاری را داشتن
انجام دادن و تمام کردن یک کار یا فعالیت
احساس ناراحتی به خاطر اینکه تو مجبوری انجام بدی کارهایی را
بر حسب تصادف الله بختکی
be prepared to try sth اماده شدن یا بود برای امتحان کردن چیزی
be prepared to try sth اماده شدن یا بود برای امتحان کردن چیزی
کسی را خیلی اذیت کردن، کسی را خیلی آزردن صدای کسی را در آوردن به لب رساندن جان کسی عاصی کردن کسی موی دماغ کسی شدن
not friendly towards others
به طور کوتاه دیدن نه به صورت واضح یا کامل glimpse sth