پیشنهاد‌های مهدی صباغ (٢,٣٠٣)

بازدید
٢,١٦٢
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : snowpocalypse کولاک شدید برف بوران برف شدید ( به طوری که باعث به وجود آمدن مشکلات بزرگی برای مشاغل، سیستم های حمل و نقل عمومی و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

adjective - British English : دوخانه مشابه با هم که دیواری مشترک با یکدیگر دارند. به عنوان نمونه : In the past I have lived in a large Victorian ho ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

verb - transitive : exaggerate غُلُو کردن اغراق کردن مبالغه کردن گزافه گویی کردن بزرگ جلوه دادن به عنوان نمونه : To say that all motorists speed in ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : بام ساز سقف ساز سقف زن کسی که کارش ساختن یا تعمیر کردن سقف ساختمان هاست. به عنوان نمونه : Another of my friends is a self - empl ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1 - noun - countable : barrow فُرغون به عنوان مثال : Camels, vehicles, even wheelbarrows give equanimity in the desert verb - transitive : 2 - با ف ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - countable : شن کش ( وسیله ای در کشاورزی که جهت صاف کردن سطح خاک، جمع کردن برگ های خشک از روی زمین و . . . . ) استفاده می شود. به عنوان نمونه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

idiom - informal : جان به جان آفرین تسلیم کردن ( بیشتر به جنبه شوخی و طنز استفاده می شود. ) مُردن به عنوان نمونه : This, their last wish, was respe ...

پیشنهاد
٠

Idiom : Shovel something onto something چیزی را در جایی به سرعت قرار دادن ( بیشتر در مورد خوراکی ها استفاده می شود. ) بلعیدن تند تند غذا خوردن به ع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Adjective - informal : Cutesy - poo به طرز شگفت آوری زیبا ( به طوری که آزاردهنده و ناراحت کننده باشد. ) بدجور جذاب و زیبا به عنوان نمونه : He has ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

Adjective : طناز ( کسی که حرفهایش را در غالب شوخی و طنز به طرز هوشمندانه ای بیان می کند. ) به عنوان نمونه : He was witty and very charming

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom : صریح و بی پرده صحبت کردن حرف دل خود را گفتن رُک صحبت کردن به عنوان نمونه : He's certainly not afraid to speak his mind

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable - informal : خیار به عنوان نمونه : There are lots of cukes in the market

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : گاومیش کوهان دار بوفالو ( حیوانی شبیه گاو که پشم های بلندی در اطراف سر و شانه هایش دارد. ) Buffalo به عنوان نمونه : Her left ha ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Idiom : قطعا یقینا کاملا کاملا باهات موافقم مترادف با : see you can say that again است و معمولا به تنهایی و بدون جملات دیگر و جهت نشان دادن یک موافقت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

idiom - British English : be on a razor's edge روی لبه تیغ بودن در معرض خطر بودن در موقعیت مشکلی گرفتار شدن ( به طوری که اشتباه کردن باعث خطر جدی خوا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Idiom - chiefly British : At one go در یک چشم به هم زدن بسیار تند و سریع در یک لحظه به یک آن به عنوان نمونه : the cake was eaten in one go

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - countable - informal : Sticky music آهنگ یا ترانه ای که ناخودآگاه در فکر کسی پی در پی تکرار می شود. به عنوان نمونه : This new PitBull song i ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Idiom - informal : ناراحت نباش عصبانی نباش جوش نیار خونسرد باش خونسردی خودتو حفظ کن حرص نخور آروم باش به عنوان نمونه : Keep your shirt on! Your car ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable : Possum ساریگ صاریغ پستاندار کوچکی که بدنش از خز پوشیده شده و بچه هایش را در کیسه ای که زیر شکمش وجود دارد ( مانند کانگورو ) ، نگهد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable : Possum ساریگ صاریغ پستاندار کوچکی که بدنش از خز پوشیده شده و بچه هایش را در کیسه ای که زیر شکمش وجود دارد ( مانند کانگورو ) ، نگهد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : کمک کننده/حمایت کننده ( به خصوص چیزی که برای دریافت کننده ی کمک/حمایت مضر است. ) مُسَکِن تسکین دهنده التیام بخش التیام دهنده آرام ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase - US - informal : bang for one's buck bang for the dollar bang for one's dollar مقرون به صرفه بودن سود خوبی به دست آوردن سود خوبی نصیب کسی کرد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrasal verb : Sign a pact with somebody عهد کردن قول دادن قرار گذاشتن با کسی به عنوان نمونه : The two countries signed a non - aggression pact

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrasal verb : جان سالم به در بردن از خطر جَستن دچار خطر و آسیب نشدن گرفتار نشدن به دردسر نیفتادن به عنوان نمونه : Do they have the financial resour ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

Verb : Suck somebody/something out of/from something بیرون کشیدن کسی یا چیزی از جایی با اعمال نیروی زیاد و انداختن آن شخص/چیز به مکانی دیگر به عنوا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

adjective : ۱ - غذای کاملا پخته شده ( به طوری که بتوان آن را به آسانی تکه تکه کرد و خورد. ) به عنوان نمونه : Continue cooking until the meat is ten ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : مهاجر غیرقانونی ( فردی که به صورت غیرقانونی وارد کشوری شده و در آن جا به زندگی و کار مشغول است. ) به عنوان نمونه : illegal alien ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

verb - intransitive - formal : دچار فساد نعشی شدن انسان یا حیوان مرده شروع به پوسیدن و متعفن شدن، کردن تعفن یافتن فاسد شدن و بوی گند پیدا کردن به عن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پاد ساعتگرد حرکت در جهت خلاف ساعت Counter clockwise Anti clockwise

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adjective : بی خیال بی دغدغه بی مشکل به عنوان نمونه : I remember my carefree student days

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1 - adjective - British English - informal : عجیب غریب به عنوان نمونه : Organic farming is no longer thought of as cranky 2 - adjective - informal ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase : شهرت داشتن مشهور بودن به به عنوان نمونه : English people have a reputation for being very reserved

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

Adjective : تودار خویشتن دار کسی که تمایلی به نشان دادن و بروز احساسات و افکار خود ندارد. کسی که تمایل به صحبت درباره مشکلات خود ندارد. به عنوان ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Adjective : فردی پر انرژی، پر سر و صدا و خشن ( صفتی که بیشتر برای کودکان به کار می رود. ) به عنوان نمونه : Dan is a nice boy, but rather boisterous

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Idiom : فاش کردن اسرار فاش کردن اطلاعات محرمانه برملا کردن رازهای سرپوشیده به عنوان نمونه : So who spilled the beans about her affair with David?

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase : کاری را سر وقت از پیش تعیین شده، به پایان نرساندن کاری را در ضرب الاجل آن، انجام ندادن کار را سر وقت به پایان نرساندن به عنوان نمونه : Thos ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase : به پایان رساندن کار در زمان یا تاریخی که قبلاً توافق شده است. به پایان رساندن کاری قبل از اتمام ضرب الاجل از پیش تعیین شده کاری را سر موعد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Adjective : عجیب و ترسناک مرموز به عنوان نمونه : the eerie sound of an owl hooting at night

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : کلید گریز از مرکز یا کلید تابع دور ( کلیدی در موتورهای القایی تکفاز جهت از مدار خارج کردن سیم پیچ راه انداز و خازن راه انداز ) ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1 - noun - countable - usually plural : کفش اسکیت ( بوت های مخصوصی که کف آن ها تیغه های فلزی نازکی برای سر خوردن روی یخ وجود دارد. ) کفش اسکی روی یخ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable - American English: احمق نادان کسی که عمدا و برای تفریح و لذت و سرگرمی تظاهر به نادانی و حماقت می کند. به عنوان نمونه : He plays ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom - informal : خیلی نادان بودن خیلی احمق بودن به عنوان نمونه : He's a nice enough boy, but he's as daft as a brush

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

Idiom - informal : سر حرف خود ماندن حرف و نظر خود را عوض نکردن تغییر موضع ندادن حرف خود را دو تا نکردن به عنوان نمونه : Despite harsh criticism, sh ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پریز برق Outlet

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

این عبارت برای هنگامی کاربرد دارد که دو نفر از یکدیگر ناراحت هستند و یکی از آنها سعی می کند با عزیزم خطاب کردن طرف مقابل، فضای نامطلوب بین شان را بهت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - uncountable : ورزشِ ماهیگیری با قلاب مسابقه ماهیگیری با قلاب به عنوان نمونه : They are also angling for control of the Careers Advisory Servi ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

defy somebody to do something - ( spoken - formal ) : تحریک کردن دیگران به انجام کاری که از نظر شما، آن کار نشدنی است. شیر کردن ( کسی به انجام کاری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1 - Verb - intransitive : نق زدن غُرغر کردن گله و شکایت کردن ( به خصوص درباره چیزهای کم اهمیت و غیرمهم ) به عنوان نمونه : I can't stand the way he' ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : سه چرخه ( که عموما برای کودکان استفاده می شود و به کمک پدال زدن حرکت می کند. ) به عنوان نمونه : As he opened the door and looke ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - uncountable : موتورسواری