پیشنهاد‌های مهدی صباغ (٢,٣١٨)

بازدید
٣,٩٧٠
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

Adjective : بی توجه بی اطلاع بی حواس بی اعتنا به عنوان نمونه : She seemed completely oblivious to the noise around her

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Adverb - US : به طور پیوسته مکررا دائما بی امان بی وقفه بدون توقف همیشه به عنوان نمونه : 1 - On and on the rain will fall 2 - The opera seemed to go ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Verb - transitive - formal : مغایرت داشتن با در تضاد بودن با مخالفت داشتن با به عنوان نمونه : The sale of untreated milk may contravene public healt ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

Idiom : Give in your notice استعفا دادن از کار ( بعد از مدتی مشخص و اعلام آن به صورت تلفنی به کارفرما ) به عنوان نمونه : I handed in my notice yes ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیرآب زنی یا بلودان ( عبارت است از خارج ساختن آب اشباع شده از مواد معلق و نمک های محلول از دیگ بخار )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Solenoid valve

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

Idiom : شرایط را نسبت به قبل بدتر کردن نمک به زخم پاشیدن اوضاع را بحرانی تر نمودن شرایط را حادتر کردن به عنوان نمونه : They told me I was too old fo ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase : این عبارت برای زمانی کاربرد دارد که گوینده، چیزی را که دیگران تعیین کرده اند، علیرغم اینکه آن را قبول ندارد، می پذیرد و تایید می کند. پس می ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

Adjective : محرمانه سری خصوصی به عنوان نمونه : All information will be treated as strictly confidential

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom : تابلو بازی در نیار تابلوش نکن دستت را رو نکن به عنوان نمونه : Tod: “I will hide the key here. ” Don: “Don’t make it obvious!”

پیشنهاد
٠

Idiom : Talk with ( a ) forked tongue دروغ گفتن از روی ریاکاری سخن گفتن به نیت فریب دادن دیگران، با آنان صحبت کردن به عنوان نمونه : His colleagues a ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

Verb - intransitive - transitive : ۱ - التماس کردن عجز و لابه کردن استدعا کردن به شدت خواهش کردن به عنوان نمونه : Civil rights groups pleaded for go ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - singular - uncountable : علاقه محبت به عنوان نمونه : 1 - Bart had a deep affection for the old man 2 - She looked back on those days with a ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

Verb - intransitive: ۱ - آه کشیدن ( به دلیل خستگی، نامیدی و یا افسردگی ) به عنوان نمونه : Well, there’s nothing we can do about it now, ’ she sigh ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - uncountable : Snowmelt روان آب حاصل از ذوب شدن برف آب جاری روی سطح زمین که از برفِ آب شده به وجود آمده است. به عنوان نمونه : 1 - In sprin ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : snowmageddon کولاک شدید برف بوران برف شدید ( به طوری که باعث به وجود آمدن مشکلات بزرگی برای مشاغل، سیستم های حمل و نقل عمومی و ز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : snowpocalypse کولاک شدید برف بوران برف شدید ( به طوری که باعث به وجود آمدن مشکلات بزرگی برای مشاغل، سیستم های حمل و نقل عمومی و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

adjective - British English : دوخانه مشابه با هم که دیواری مشترک با یکدیگر دارند. به عنوان نمونه : In the past I have lived in a large Victorian ho ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

verb - transitive : exaggerate غُلُو کردن اغراق کردن مبالغه کردن گزافه گویی کردن بزرگ جلوه دادن به عنوان نمونه : To say that all motorists speed in ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : بام ساز سقف ساز سقف زن کسی که کارش ساختن یا تعمیر کردن سقف ساختمان هاست. به عنوان نمونه : Another of my friends is a self - empl ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1 - noun - countable : barrow فُرغون به عنوان مثال : Camels, vehicles, even wheelbarrows give equanimity in the desert verb - transitive : 2 - با ف ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

noun - countable : شن کش ( وسیله ای در کشاورزی که جهت صاف کردن سطح خاک، جمع کردن برگ های خشک از روی زمین و . . . . ) استفاده می شود. به عنوان نمونه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

idiom - informal : جان به جان آفرین تسلیم کردن ( بیشتر به جنبه شوخی و طنز استفاده می شود. ) مُردن به عنوان نمونه : This, their last wish, was respe ...

پیشنهاد
٠

Idiom : Shovel something onto something چیزی را در جایی به سرعت قرار دادن ( بیشتر در مورد خوراکی ها استفاده می شود. ) بلعیدن تند تند غذا خوردن به ع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Adjective - informal : Cutesy - poo به طرز شگفت آوری زیبا ( به طوری که آزاردهنده و ناراحت کننده باشد. ) بدجور جذاب و زیبا به عنوان نمونه : He has ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

Adjective : طناز ( کسی که حرفهایش را در غالب شوخی و طنز به طرز هوشمندانه ای بیان می کند. ) به عنوان نمونه : He was witty and very charming

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Idiom : صریح و بی پرده صحبت کردن حرف دل خود را گفتن رُک صحبت کردن به عنوان نمونه : He's certainly not afraid to speak his mind

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable - informal : خیار به عنوان نمونه : There are lots of cukes in the market

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : گاومیش کوهان دار بوفالو ( حیوانی شبیه گاو که پشم های بلندی در اطراف سر و شانه هایش دارد. ) Buffalo به عنوان نمونه : Her left ha ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Idiom : قطعا یقینا کاملا کاملا باهات موافقم مترادف با : see you can say that again است و معمولا به تنهایی و بدون جملات دیگر و جهت نشان دادن یک موافقت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

idiom - British English : be on a razor's edge روی لبه تیغ بودن در معرض خطر بودن در موقعیت مشکلی گرفتار شدن ( به طوری که اشتباه کردن باعث خطر جدی خوا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Idiom - chiefly British : At one go در یک چشم به هم زدن بسیار تند و سریع در یک لحظه به یک آن به عنوان نمونه : the cake was eaten in one go

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - countable - informal : Sticky music آهنگ یا ترانه ای که ناخودآگاه در فکر کسی پی در پی تکرار می شود. به عنوان نمونه : This new PitBull song i ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Idiom - informal : ناراحت نباش عصبانی نباش جوش نیار خونسرد باش خونسردی خودتو حفظ کن حرص نخور آروم باش به عنوان نمونه : Keep your shirt on! Your car ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable : Possum ساریگ صاریغ پستاندار کوچکی که بدنش از خز پوشیده شده و بچه هایش را در کیسه ای که زیر شکمش وجود دارد ( مانند کانگورو ) ، نگهد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable : Possum ساریگ صاریغ پستاندار کوچکی که بدنش از خز پوشیده شده و بچه هایش را در کیسه ای که زیر شکمش وجود دارد ( مانند کانگورو ) ، نگهد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : کمک کننده/حمایت کننده ( به خصوص چیزی که برای دریافت کننده ی کمک/حمایت مضر است. ) مُسَکِن تسکین دهنده التیام بخش التیام دهنده آرام ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase - US - informal : bang for one's buck bang for the dollar bang for one's dollar مقرون به صرفه بودن سود خوبی به دست آوردن سود خوبی نصیب کسی کرد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrasal verb : Sign a pact with somebody عهد کردن قول دادن قرار گذاشتن با کسی به عنوان نمونه : The two countries signed a non - aggression pact

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Phrasal verb : جان سالم به در بردن از خطر جَستن دچار خطر و آسیب نشدن گرفتار نشدن به دردسر نیفتادن به عنوان نمونه : Do they have the financial resour ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Verb : Suck somebody/something out of/from something بیرون کشیدن کسی یا چیزی از جایی با اعمال نیروی زیاد و انداختن آن شخص/چیز به مکانی دیگر به عنوا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٧

adjective : ۱ - غذای کاملا پخته شده ( به طوری که بتوان آن را به آسانی تکه تکه کرد و خورد. ) به عنوان نمونه : Continue cooking until the meat is ten ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : مهاجر غیرقانونی ( فردی که به صورت غیرقانونی وارد کشوری شده و در آن جا به زندگی و کار مشغول است. ) به عنوان نمونه : illegal alien ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

verb - intransitive - formal : دچار فساد نعشی شدن انسان یا حیوان مرده شروع به پوسیدن و متعفن شدن، کردن تعفن یافتن فاسد شدن و بوی گند پیدا کردن به عن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پاد ساعتگرد حرکت در جهت خلاف ساعت Counter clockwise Anti clockwise

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adjective : بی خیال بی دغدغه بی مشکل به عنوان نمونه : I remember my carefree student days

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

1 - adjective - British English - informal : عجیب غریب به عنوان نمونه : Organic farming is no longer thought of as cranky 2 - adjective - informal ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase : شهرت داشتن مشهور بودن به به عنوان نمونه : English people have a reputation for being very reserved

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

Adjective : تودار خویشتن دار کسی که تمایلی به نشان دادن و بروز احساسات و افکار خود ندارد. کسی که تمایل به صحبت درباره مشکلات خود ندارد. به عنوان ن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adjective : فردی پر انرژی، پر سر و صدا و خشن ( صفتی که بیشتر برای کودکان به کار می رود. ) به عنوان نمونه : Dan is a nice boy, but rather boisterous