پیشنهادهای مهدی صباغ (٢,٣١٨)
Idiom : فاش کردن اسرار فاش کردن اطلاعات محرمانه برملا کردن رازهای سرپوشیده به عنوان نمونه : So who spilled the beans about her affair with David?
Phrase : کاری را سر وقت از پیش تعیین شده، به پایان نرساندن کاری را در ضرب الاجل آن، انجام ندادن کار را سر وقت به پایان نرساندن به عنوان نمونه : Thos ...
Phrase : به پایان رساندن کار در زمان یا تاریخی که قبلاً توافق شده است. به پایان رساندن کاری قبل از اتمام ضرب الاجل از پیش تعیین شده کاری را سر موعد ...
Adjective : عجیب و ترسناک مرموز به عنوان نمونه : the eerie sound of an owl hooting at night
Noun - countable : کلید گریز از مرکز یا کلید تابع دور ( کلیدی در موتورهای القایی تکفاز جهت از مدار خارج کردن سیم پیچ راه انداز و خازن راه انداز ) ب ...
1 - noun - countable - usually plural : کفش اسکیت ( بوت های مخصوصی که کف آن ها تیغه های فلزی نازکی برای سر خوردن روی یخ وجود دارد. ) کفش اسکی روی یخ ...
Noun - countable - American English: احمق نادان کسی که عمدا و برای تفریح و لذت و سرگرمی تظاهر به نادانی و حماقت می کند. به عنوان نمونه : He plays ...
Idiom - informal : خیلی نادان بودن خیلی احمق بودن به عنوان نمونه : He's a nice enough boy, but he's as daft as a brush
Idiom - informal : سر حرف خود ماندن حرف و نظر خود را عوض نکردن تغییر موضع ندادن حرف خود را دو تا نکردن به عنوان نمونه : Despite harsh criticism, sh ...
پریز برق Outlet
این عبارت برای هنگامی کاربرد دارد که دو نفر از یکدیگر ناراحت هستند و یکی از آنها سعی می کند با عزیزم خطاب کردن طرف مقابل، فضای نامطلوب بین شان را بهت ...
Noun - uncountable : ورزشِ ماهیگیری با قلاب مسابقه ماهیگیری با قلاب به عنوان نمونه : They are also angling for control of the Careers Advisory Servi ...
defy somebody to do something - ( spoken - formal ) : تحریک کردن دیگران به انجام کاری که از نظر شما، آن کار نشدنی است. شیر کردن ( کسی به انجام کاری ...
1 - Verb - intransitive : نق زدن غُرغر کردن گله و شکایت کردن ( به خصوص درباره چیزهای کم اهمیت و غیرمهم ) به عنوان نمونه : I can't stand the way he' ...
noun - countable : سه چرخه ( که عموما برای کودکان استفاده می شود و به کمک پدال زدن حرکت می کند. ) به عنوان نمونه : As he opened the door and looke ...
noun - uncountable : موتورسواری
Noun - countable : محل نگهداری و پارک کردن دوچرخه به عنوان نمونه : He built a bicycle shed in the back yard
Noun - countable : کلاه ایمنی مخصوص دوچرخه سواری به عنوان نمونه : It’s safer to wear a bicycle helmet
Adjective : گیج سردرگم مات و مبهوت هاج و واج به عنوان نمونه : He looked slightly bemused by all the questions
Noun - countable : بمب مخفیِ کارگذاشته شده داخل یک خودرو خودروی بمب گذاری شده به عنوان نمونه : As Bill Hader and Tom Cruise were in Los Angeles film ...
phrase : do something on purpose عمدا از روی قصد خودخواسته به عنوان نمونه : 1 - You make it sound as if I did it on purpose 2 - I didn't do it on p ...
Verb : معطل کردن وقت کشی کردن به عنوان نمونه : She says she'll give me the money next week but I think she's just stalling
شماها همه ی شما همگی شما همه تان کُل شما
American English انتقاد کردن از کسی یا چیزی به عنوان نمونه : Critics took aim at the president
The dentist's یا the dentist دندانپزشکی مطب دندان پزشکی محل کار دندان پزشک به عنوان مثال : I’m going to the dentist this afternoon
The dentist's دندانپزشکی مطب دندان پزشکی محل کار دندان پزشک به عنوان مثال : I’m going to the dentist this afternoon
بزن به حسابم. پولش را بعدا پرداخت خواهم کرد. به عنوان نمونه : 1 - I’ll put it on your tab and you can pay tomorrow 2 - He ordered dinner and aske ...
روش انجام دادن کارها روش کار کردن به عنوان نمونه : The mechanics of the process are quite complex
Noun - countable : کورنومتر به عنوان نمونه : Had he not established it scientifically, through his stopwatch studies?
Noun - countable : ساعت آفتابی به عنوان نمونه : And near the front entrance, a big sundial lets students locate the sun’s position as light spills ...
Adjective : ۱ - موقتی، فصلی ( کاری که کارگر برای مدت کوتاه و مشخصی در آن استخدام می شود. ) به عنوان نمونه : He has occasional casual work but mostl ...
کفش زنانه با پاشنه های خیلی بلند
Verb - transitive : سرنگون کردن به زور یک حکومت یا یک رهبر برانداز کردن حکومت یا رهبری را از اریکه قدرت به زیر کشیدن به عنوان نمونه : This scandal ...
نویز مغناطیسی یکی از عیوب موتورهای سه فاز قفس سنجابی است که در طی آن صدایی که در الکتروموتورها به دلیل جذب و دفع مغناطیسی روتور و استاتور ایجاد شده، ...
Idiom - UK : where there's smoke, there's fire ( US ) تا نباشد چیزکی، مردم نگویند چیزها به عنوان نمونه : She says the accusations are not true, but ...
Noun - countable - US : راننده ماشین آتش نشانی بزرگ مسئول کنترل نردبان در ماشین های آتش نشانی بزرگ سکان دار قایق یا کشتی
Idiom : کاملا با تو موافقم حرفت را کاملا می پذیرم کاملا درست میگی به عنوان نمونه : A: The lecture was interesting, but it was much too long B: My s ...
Noun - countable - informal : یک فرد عجیب و غریب و از نظر اجتماعی بی دست و پا که خوش پوش و شیک نیز نمی باشد. به عنوان نمونه : 1 - I felt like a do ...
Noun - countable : Citizen Alien Subject مهاجر ( کسی که زادگاه خود را ترک کرده و در کشور دیگری زندگی می کند. ) به عنوان نمونه : 1 - Foreign natio ...
Idiom - UK informal : send somebody off with a flea in their ear کسی را سرزنش کردن کسی را به شدت مواخذه کردن تشر زدن به کسی به عنوان نمونه: A youn ...
Idiom - mainly UK : مخفیانه به کسی اطلاعات یا مشورت دادن به عنوان نمونه : I had a word in his ear and we agreed on a better deal
Idiom : Smile from ear to ear Beam from ear to ear بسیار شاد و خوشحال بودن از ته دل خندیدن تا بیخ گوش خندیدن به عنوان نمونه : 1 - She came out of ...
Noun - countable : سَر کیسه کُن تیغ زن جیب خالی کن آهن پرست پول پرست کسی که ( عموما خانمی که ) سعی می کند آدمهای پولدار را جذب خود کند تا بتواند آنه ...
Phrase : روشن است که . . . . بدیهی است که . . . . واضح است که . . . . نیازی به گفتن ندارد که . . . . . . به عنوان نمونه : 1 - It goes without ...
Idiom : In every sense of the word از هر لحاظ از هر جهت به معنای واقعی کلمه به تمام معنا به عنوان نمونه : The book is a classic in every sense of th ...
Noun - singular - American English - informal : Give somebody a snow job Do a snow job on somebody یک دروغ بزرگ یک فریبکاری بزرگ کلاه گذاشتن سر کسی ...
Noun - countable : ۱ - تیرانداز ۲ - noun - countable - informal : تفنگ اسلحه ۳ - بازیکن بسکتبال ( که در پرتاب توپ و وارد سبد کردن آن بسیار ماهر است ...
Phrase - informal : دوران حبس را سپری کردن مدت زندان را تحمل کردن روزگار را در زندان سپری کردن به عنوان مثال : Paul was doing time for burglary
Noun - uncountable : خیلی عالی ( چیزی خیلی خوب و عالی که فراتر از سطح انتظار و توقع انسان است )
Adjective : ۱ - احساسات عاشقانه عمیق و احمقانه به عنوان نمونه : The film is a sloppy romance ۲ - شُل و وِل نه چندان سخت و محکم به عنوان نمونه : ...