پیشنهاد‌های مهدی صباغ (٢,٣٠٣)

بازدید
٢,١٦٢
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Noun - plural - informal : دعوای نه چندان خشن ( دعوایی که بین دو نفر رخ می دهد و طرفین در آن با حداکثر قدرت خود به زد و خورد مشغول نیستند و این دعوا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

Noun - countable - mainly journalism - humorous : زن بسیار جذاب زن مو بور بسیار جذاب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase - informal : خبری غافلگیرکننده را به صورت ناگهانی به کسی دادن به عنوان مثال : Finally she dropped the bombshell. She was pregnant and I was t ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Adjective : نگران ناراحت آزرده خاطر رنجیده دلخور به عنوان مثال : ۱ - He doesn’t seem too bothered about the things that are written about him in the ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

adjective : بازه زمانیِ آتش بس موقت صلحِ موقت ( مقطعی از زمان که مردم موافقت کرده اند مبارزه یا مشاجره بین خودشان را به طور موقت کنار بگذارند، اما ع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - countable : 1 - تور بسکتبال ( تور مشبک با سوراخی در انتهای آن که به دور حلقه ای فلزی بسته شده و روی پایه نصب می شود و بسکتبالیست ها توپ را به ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

Phrasal verb - informal : ۱ - پول/اطلاعات/سرنخ و . . . . را علیرغم میل باطنی و به اِکراه به کسی دادن به عنوان مثال : Insurance companies had to coug ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

noun - countable : ویولون سل ( ساز چوبی بزرگ چهارسیمه که ظاهری شبیه ویولون دارد وبرای نواختن آن، آن را بین پا و زانوها گرفته و با کشیدن آرشه بر روی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

adverb : قطعا بدون شک مسلما یقینا حتما بدون تردید بی شک به عنوان مثال : Undoubtedly, public interest in folk music has declined

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable - usually plural : سِنج ( آلت موسیقی گِرد، ساخته شده از فلز برنج، که برای به صدا درآوردن آن یا یک جفت از آنها را به کمک دو دست به ه ...

پیشنهاد
٤

idiom : a leopard doesn’t change its spots می توان در فارسی این عبارت را به ضرب المثل هایی مانند: ترک عادت، موجب مرض است، یا اصل بد نیکو نگردد چون که ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

phrase : این عبارت که آن را به صورت های go into the lion's den throw into the lion's den و یا walk into the lion's den در انگلیسی به کار می برند، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

noun - countable : سفره ماهی زهردار ( ماهی پهنی که در انتهای دم بلند خود، نیشی زهرآگین دارد. ) به عنوان مثال : Three stingrays glide past like ab ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable : اسب دریایی ( ماهی کوچکی که سر و گردنی شبیه اسب دارد. ) به عنوان مثال : Inlaid into the front of the black - faced headstock is ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

noun - countable : مسافر کوله به دوش کوله گَرد ( مسافری که برای تفریح و عموما با پای پیاده یا با استفاده از وسایل نقلیه عمومی و همراه داشتن پول اندک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

Adjective - formal : بسیار کم پول فقیر دارای درآمد و سرمایه اندک به عنوان مثال : a family living in distressed circumstances

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

British English - informal - adjective : کوچک و جذاب Cute به عنوان مثال : a dinky little bag American English - adjective : خیلی کوچک و اغلب نه چند ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

idiom : کَلَک کسی یا چیزی را کندن میخ آخر را به تابوت کسی زدن موفقیت یا امید کسی را نابود کردن به عنوان مثال : 1 - Observers fear that this strike w ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

American English - informal : خیلی شاد و خوشحال به عنوان مثال : Although the job does not pay very well, she is as happy as a clam there

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

British English - spoken : for donkey's years زمان خیلی دراز سالهای طولانی مدت مدید به عنوان مثال : I’ve had this jacket for donkey’s years

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

Verb - transitive : از جذابیت یا خوشایندیِ چیزی کاستن ناقص کردن از بین بردن به عنوان مثال: The race was marred by a horrific accident involving Niki ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - countable : همزن کوکتل ظرفی که مواد مختلف ساخت کوکتل ( cocktail ) درون آن ریخته شده و هم زده می شود تا در نهایت کوکتل ساخته شده و آماده مصرف گ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - countable - British English : زونکن کلاسور به عنوان مثال : It is presented in an A4 ring binder and each section is well indexed

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

Noun - countable : درپوش ( به خصوص در یک الکتروموتور ) به عنوان مثال : The end bracket is attached to the frame at the shaft end of the electric mo ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

idiom : بسیار کند و آرام خیلی آهسته به عنوان مثال : The work is progressing at a snail's pace

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

noun - countable : جوجه تیغی به عنوان مثال : A hedgehog tries to climb up the net and when it hears you approach it promptly rolls up into a ball

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

adjective : بسیار شوک زده و ناراحت ( به خاطر چیزی ناراحت کننده و ناخوشایند ) به عنوان مثال : I was appalled by what I saw

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

noun - uncountable : غذای تهیه شده از لوبیا، گوشت و فلفل های تند chilli که نام دیگر آن chilli con carne می باشد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

adjective - formal : 1 - نسبتا خوب ( اما نه عالی ) به عنوان مثال : The food was excellent and the wine was passable 2 - قابل عبور و مرور ( جاده ی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

noun - countable : لیوان فلزی و بزرگ آبجوخوری که معمولا دسته نیز دارد. به عنوان مثال : Anyway, the stranger was about to leave when a slattern dro ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

1 - verb - transitive : شناور کردن ( چیزی بر روی سطح مایعی به صورتی که آن جسم غرق نشود. ) به عنوان مثال : The logs are trimmed and then floated do ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : گیره فلزی کاغذ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - uncountable : نوعی پاستای کوچک مربع شکل که درون آن با گوشت یا پنیر پر می شود. به عنوان مثال : When it was cut into ravioli, I decided, I wou ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

noun - countable : spitfire نوعی از هواپیماهای جنگنده انگلستان که در طی جنگ جهانی دوم به دلیل موفقیت ها و پیروزی های چشمگیری که در برابر هواپیماهای ج ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : مساحتی از سطح یک میز کار، که توسط کامپیوتری که بر روی آن قرار دارد، اشغال شده است. به عنوان مثال : These PCs have a 50% smaller ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

noun - plural : نوعی غذای مکزیکی که از تکه های کوچک نان تورتیلا که با پنیر، لوبیا و . . . . پوشیده شده است، تهیه می شود. ( تورتیلا نوعی نان نازک مکزی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : مهمان ناخوانده مهمان بدون دعوت نامه رسمی ( کسی که بدون داشتن دعوتنامه رسمی به مهمانی هایی که مهمانان فقط با داشتن دعوتنامه می توا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : نام نوعی آلت موسیقی که دارای کلیدهایی برای نواختن است و به کمک یک بند بر روی شانه آویزان شده و مانند یک گیتار در بین دستها قرار دا ...

پیشنهاد
٠

Idiom - mainly UK - old fashioned : بهترین لباس های هر فرد که در مراسم ویژه و رسمی می پوشد. ( بیشتر به عنوان طنز و شوخی استفاده می شده است. ) به عن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

adjective : ۱ - بسیار خوب، کاملا غیرمنتظره و البته همراه با خوش شانسی زیاد به عنوان مثال : They had a miraculous escape when their car plunged into ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Phrase - spoken : گل گفتی کاملا درست گفتی باهات کاملا موافقم حرفت را کاملا قبول دارم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable - American English : Measuring jug ( British English ) پیمانه مدرج برای اندازه گیری مایعات به هنگام آشپزی به عنوان مثال : You will ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable - British English : Measuring cup ( American English ) پیمانه مدرج برای اندازه گیری مایعات به هنگام آشپزی به عنوان مثال : You will ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

Noun - uncountable : هزینه ( به خصوص پولی که از طرف دولت یا یک ارگان برای انجام کاری هزینه می شود. ) به عنوان مثال : a plan to increase military s ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable : پافین طوطی دریایی اطلس ( پرنده ای از خانواده ماهی گیرک ها و ساکن دریای آتلانتیک شمالی که برای شکار ماهی به درون آب شیرجه زده و الب ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

1 - noun - countable : دسته گل ( به خصوص دسته گلی که به زیبایی تزیین و آماده شده و به شخصی هدیه داده می شود. ) به عنوان مثال : Throws her bouquet t ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable - American English: سردخانه ( اتاقی بسیار سرد در رستوران ها یا کارخانه ها برای نگهداری مواد غذایی ) به عنوان مثال : In the dayti ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

در پزشکی به تزریق قطره قطره ای یک ماده، مانند محلول نمکی یا قندی به سیاهرگ یا بافت، انفوزیون می گویند.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

Phrasal verb : Step down استعفا دادن ( از کار یا یک موقعیت رسمی، زیرا فرد فکر می کند میخواهد این کناره گیری را انجام دهد، یا باید انجام دهد. ) کناره ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Idiom : اجازه یا حق صحبت داشتن در طی یک جلسه عمومی به عنوان مثال : He stepped aside to allow other speakers to have the floor