پیشنهاد‌های مهدی صباغ (٢,٣٠٨)

بازدید
٢,٧٨٣
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

phrase : strike​/​touch a chord ( with someone ) کسی را به شدت تحت تاثیر قرار دادن احساسات کسی را برانگیختن باعث همذات پنداری کردن دیگران با خودمان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

idiom - informal - impolite : very much خیلی زیاد بیش از حد به شدت بدجور ناجور ( برای تاکید بیشتر بعد از افعالی مانند scare, beat, frighten و irrita ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

noun - singular - offensive : هر چیز ناراحت کننده و آزار دهنده هر چیزی که خیلی راحت و مناسب نیست ضدحال مزخرف چَرَند آشغال بیخود به دردنخور بدشانسی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

phrasal verb : 1 - run through something : چیزی را به سرعت شرح دادن/خواندن/ نگاه کردن به عنوان مثال : Briefly, she ran through details of the morn ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

phrase - spoken : in person personally من به شخصه شخصا به عنوان مثال : Nothing has been proved yet, and I for one believe that he is innocent

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

phrase : هوای تازه تنفس کردن نفسی تازه کردن هوا خوردن هوا تازه کردن به عنوان مثال : • I leave the window open at night to get some fresh air

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Contraction - British - informal : ? Isn't it بیشتر در tag question ها استفاده می شود و در این حالت گوینده با استفاده از tag question به دنبال تایید ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Phrase : کاری را با انرژی زیاد، تعهد و تمرکز انجام دادن با بیشترین تلاش و اشتیاق رفتار کردن به عنوان مثال : It doesn't matter whether you win or los ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

Give somebody a heads - up : از قبل چیزی را به کسی اطلاع دادن هشدار دادن به کسی اعلام خطر کردن به کسی به عنوان مثال : You should have given me a hea ...

پیشنهاد
٠

Phrase : Gouge something out چشمهای کسی را از حدقه در آوردن به عنوان مثال : In the play he tries to gouge out his own eyes

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : هزارپا ( این نوع از هزارپایان از حشرات کوچک، هزارپاهای کوچک تر از خود تغذیه می کند و به طور کلی گوشت خوار است. )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable : هزارپا ( این گونه از هزارپایان بدنی استوانه ای شکل دارد و خوراک آن چوب های خشک شده، علف های خشک و در مواقع خشکسالی علف های تازه می ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : Firing range Gun range Shooting ground میدان تیر ( outdoor shooting range ) سالن ( تمرین ) تیراندازی ( indoor shooting range )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

Idiom - US - informal : پرچانگی کردن زیاد حرف زدن و با این کار حوصله شنونده را سر بردن پرحرفی کردن با پرحرفی، سر کسی را بردن به عنوان مثال : He talk ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - plural : Fungi Mushrooms اسمِ جمعِ fungus قارچ ها به عنوان مثال : What are the white funguses on the roots of the indoor fig tree, surely it ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - plural : Funguses Mushrooms قارچ ها اسمِ جمعِ مکسرِ fungus به عنوان مثال: The panel also will try to determine how and when the fungui arr ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - plural : احساس افسردگی یا عصبانیت به عنوان مثال : She’s got a bad case of the blues

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

phrase - informal : get/got the blues غمگین/ناراحت/عصبانی بودن به عنوان مثال : I have ( a case of ) the blues

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

phrase - informal : have the blues got the blues عصبانی بودن ناراحت بودن غمگین بودن به عنوان مثال : I've got ( a case of ) the blues

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

adjective : اندوهگین غمگین عصبانی به عنوان مثال : she felt a little melancholy

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : سوت سوتَک ( سوت کوچک ) فوت فوتَک ( وسیله کاغذی شیپورک مانندی است که تخت و صاف بوده و در حالت عادی به صورت جمع و پیچیده است و وقت ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

phrase - informal : in the dumps افسرده و ناراحت خشمگین ناامید به عنوان مثال : She's feeling a bit down in the dumps and needs cheering up

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - uncountable : لباس و تجهیزات ضد شورش ( مانند: سپر، باتوم، شوکر برقی، اسپری فلفل، گاز اشک آور، لباس مخصوص و . . . . که پلیس ها یا زندان بان ها ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

phrase - informal - British : lay something on with a trowel lay something on a bit thick بزرگنمایی کردن غلو کردن گزافه گویی کردن مبالغه کردن به ع ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

adjective : close - minded کوته فکر کوته بین ( کسی که دارای عقاید خیلی سفت و سخت و دیدگاه محدود می باشد و حاضر به امتحان کردن چیزهای جدید و فکر کردن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

phrase - informal - British : پلیس ( به خاطر یونیفرم پلیس انگلستان که به رنگ آبی می باشد، این نام به آنها داده شده است. ) به عنوان مثال : two dozen ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

Idiom : Have it your own way هر کاری دلت میخواد بکن هر جور که راحتی ( برای نشان دادن موافقت اجباری شما با کاری که دیگران انجام میدهند و باعث ناراحتی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - plural : گوش گیر محافظ گوش ( به دو صورت صنعتی و غیر صنعتی وجود دارد، که از نوع اول برای محافظت گوش در برابر صداهای ناهنجار محیط کار استفاده م ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - uncountable : شرایط بی وزنی ( شرایطی که درآن نیروی جاذبه زمین نزدیک به صفر است و باعث شناور شدن اجسام در فضا می شود. مانند حالتی که فضانوردان ...

پیشنهاد
٣

idiom : get off on the wrong foot بد شروع کردن ( یک کار، یک رابطه و . . . . . به دلیل انجام کارهای اشتباهی که باعث ناراحتی طرف مقابل می شود. ) به ع ...

پیشنهاد
٤

idiom : start off on the wrong foot بد شروع کردن ( یک کار، یک رابطه و . . . . . به دلیل انجام کارهای اشتباهی که باعث ناراحتی طرف مقابل می شود. ) به ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٧

1 - noun - countable : کتابِ جلد مقوایی کتابِ جلد نازک ( کتابی که جلد آن فقط کمی از ورق های داخل کتاب ضخیم تر است. در مقابل این نوع کتاب، کتابهایِ ha ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

1 - noun - countable : hardback گالینگور کتاب دارای جلد ضخیم ( که این جلد خیلی ضخیم تر از برگ های کاغذی خود کتاب است. برعکس این نوع از کتابها، کتابها ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

1 - noun - countable : hardcover گالینگور کتاب دارای جلد ضخیم ( که این جلد خیلی ضخیم تر از برگ های کاغذی خود کتاب است. برعکس این نوع از کتابها، کتابه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

Phrase - informal : باشه قبوله حله موافقم ( برای نشان دادن موافقت خود با یک مساله در یک چالش یا یک شرط بندی به کار می رود. ) به عنوان مثال : ‘I th ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

noun - countable - North American English : ( dumper truck ( British English دامپتراک کامیون کمپرسی ( کمپرسی های بزرگ و غول پیکر که معمولا قابلیت ح ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase : آدم معمولی ، اما صادق و خوب به عنوان مثال : These folks are the salt of the earth

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

Noun - countable : سایه بان حفاظی که در بالای درها، پنجره ها و . . . نصب شده تا ساختمان را از تابش نور مستقیم خورشید، برف و باران و . . . حفظ کند. ای ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Phrase : Suffer the consequences Accept the consequences با عواقب کار خود روبرو شدن نتیجه کار خود را دیدن به عنوان مثال : He broke the law, and h ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable : سیب زمینی ترشی کنگر اورشلیمی به عنوان مثال : The main components of Jerusalem artichoke powder, more dietary fiber and sugar

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

noun - countable - British English : artichoke ( American English ) کنگر فرنگی به عنوان مثال : Cut globe artichoke hearts in half and add to soup; ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

noun - countable : globe artichoke ( British English ) کنگر فرنگی به عنوان مثال : The best deal was an appetizer of a garlicky baked artichoke dip ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

superlative adjective : عاشق ترین فرد نسبت به کلمات ( wordy - wordier - wordiest )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

noun - countable - adjective : عاشقِ کلمه/کلمات ( کسی که کلمات زیادی را شناخته و معانی و کاربردهای آن ها را به خوبی می داند و از این کار لذت می برد. ...

پیشنهاد
٥

phrase : get a kick out of ( someone or something ) از چیزی واقعا لذت بردن از چیزی بی نهایت هیجان زده شدن با چیزی سرگرم شدن به عنوان مثال : Even as ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

phrase - informal : فرصت انجام کاری را یافتن به عنوان مثال : We got to meet all the stars after the show

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

phrase - informal : have a thing for/about something/ somebody داشتن احساسات قوی ( علاقه یا عدم علاقه ) به کسی/چیزی ( به خصوص بدون داشتن دلیل منطقی ) ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

phrase - American English - informal - used humorously : نمونه ی بهتر/ بزرگتر/ قوی تر/ پیشرفته تر و . . . . . . . از چیزی ( این عبارت برای مقایسه بی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

Noun - countable - American English: لوکوموتیو ران

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

phrasal verb : با هم همخانه شدن ( بدون ازدواج کردن ) در یک خانه مشترک با یکدیگر زندگی کردن به عنوان مثال : John and I are moving in together