پیشنهاد‌های مهدی صباغ (٢,٣٠٣)

بازدید
٢,١٦٢
تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

Phrasal verb : با ملاقه غذا کشیدن به کمک ملاقه، غذا را درون ظرفها ریختن نمونه : She ladled out hot food to the homeless

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

قصابی مغازه ی فروش گوشت نمونه : It ran around in front of the butcher's shop until the butcher himself came out and clapped his hands fiercely at it

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Phrasal verb : 1 - برداشتن یک لایه از چیزی از روی سطح یک مایع نمونه : She�skimmed�the cream�off�the milk 2 - چیزی ارزشمند را از روی چیزی دیگر، برا ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

بخشوده بخشیده شده مورد عفو قرار گرفته شده

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

Verb - transitive : بودجه دادن بودجه تخصیص دادن تصویبِ پرداختِ پول و سرمایه برای انجام کاری پول کنار گذاشتن ( برای انجام کاری ) نمونه : Parliament ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

Idiom - informal : انجام کاری با بودجه بسیار کم راه اندازی یک شغل با کمترین اندازه سرمایه گذاری نمونه : The film was made on a shoestring

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٤

Phrase : محکوم به شکست

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : فرفره نمونه : Initially, he compared the color he observed on the spinning top with a paper of different color, in order to find ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable - US : مظنون ( کسی که پلیس فکر می کند مجرم است، اما هنوز وی را دستگیر نکرده است. ) نمونه : No one has been arrested, but several p ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : عروسک پارچه ای به شکل انسان که درون آن با چیزهایی نرم مانند پنبه یا پارچه، پر می شود. نمونه : I stopped my motor car, but a smal ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : خانه اسباب بازی ( اسباب بازی که شبیه یک خانه واقعی، اما کوچکتر از آن، ساخته می شود و کودکان برای بازی درون آن می روند. ) نمونه : ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : Ball pit Ball pond استخر توپ ( جایی شبیه یک استخر کوچک در پارکها یا شهربازی ها که درون آن از توپ های کوچک پلاستیکی رنگین پر شده و ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : جاروی دسته بلند ( که در داستان ها می گویند جادوگران و ساحره ها بر روی دسته آن نشسته و پرواز می کنند. ) نمونه : In children's boo ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : چوب پرش فنری ( اسباب بازی فلزی که دو تا دسته دارد و افراد برای بازی کردن روی آن ایستاده، دسته ها را گرفته و شروع به پریدن می کنند. ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : Baby walker روروک ( وسیله ای مخصوص کودکان که هنوز راه رفتن را یاد نگرفته اند. ) نمونه : Do you walk with him or do you put him i ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٤

Noun - countable : چوب پا ( دو تکه چوب بلند که برای بازی و تفریح بر روی آن ایستاده و به کمک آنها راه می روند. ) نمونه : As a child, I loved walking ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : اسب کوچک چوبی ( اسباب بازی کودکانه که از یک دسته و سر یک اسب که به یک طرف آن دسته متصل شده، تشکیل شده است. کودکان دسته این اسباب ب ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : ظرف کاغذی که اغلب به شکل حیوانات است و درون آن از شیرینی و شکلات و یا اسباب بازی پر شده و در مهمانی های کودکان، از سقف آویزان می گ ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

Noun - uncountable : بازی جفتک چارکش بازی مخصوص کودکان، که در آن یک نفر خم شده و دیگران از روی پشت او به نوبت، می پرند. نمونه : Support vans play ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

Noun - uncountable : فوت گلف ورزشی که از ترکیب فوتبال و گلف به وجود آمده است و در طی آن باید بازیکنان با پا به توپ های فوتبال ضربه زده و آنها را با ت ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : Bath duck اردک پلاستیکی اسباب بازی که بیشتر اوقات برای بازی کردن کودکان در حمام، به دست آنها داده می شود. نمونه : There was a y ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : بانجو ( سازی رشته ای، شبیه گیتار که بدنه ای گرد و چهار سیم یا بیشتر دارد و بیشتر در موسیقی های سبک western و country کاربرد دارد و ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

Noun - uncountable : از شیر گرفتن بچه انسان یا حیوان ( به این معنی که دیگر از شیر مادرش تغذیه نشده و شروع به تغذیه او با سایر خوراکی ها می کنند. ) ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : توپ دیسکو ( توپ گردی که با قطعات کوچک آینه پوشیده شده و از سقف ( به خصوص سقف کلاب ها و دیسکوها ) آویزان می شود تا با بازتاب دادن ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٥

Idiom - informal - especially American : Take a rain check on something رد کردن دعوت دیگران و موکول کردن آن به وقت بهتر همچنین از این اصطلاح برای ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

idiom - UK informal humorous : بلوف نزن خالی نبند نمونه : 1 - Your dad’s a racing driver? Pull the other one 2 - Helen, mountain climbing? Pull the ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٥

idiom : پارتی بازی کردن از نفوذ خود بر دیگران ( به خصوص افراد مهم ) استفاده کردن برای رسیدن به اهداف خویش یا کمک به دیگران نمونه : 1 - Francis pulle ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

idiom : تصمیم فوری گرفتن پاسخ سریع دادن نمونه : 1 - In this job you need to be able to think on your feet 2 - I'd never heard about the company bef ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

idiom : 1 - سر عقل آمدن نمونه : It’s time she came to her senses and got a job. 2 - به هوش آمدن ( کسی که بیهوش شده بوده است. ) نمونه : "I must h ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable : ۱ : ماشین ظرفشویی ۲ : کارگر ظرفشویی ( به خصوص در رستوران ها )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Phrase : صبر داشته باش عجله نکن ( عبارتی است به این معنی که رسیدن به چیزی مهم، زمان می برد و نباید انتظار موفقیت فوری داشته باشید ) نمونه : I was ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable - informal : ⬅️ علاقه مند شدید به مسائل فرهنگی مانند: موسیقی، هنر، تئاتر ، سینما و . . . . ⬅️ کسی که مشتاقانه در فعالیت های فرهنگی ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

Noun - countable - American English : باربر درون فرودگاه نمونه : There are two difficulty levels, and depending on the difficulty selected, players ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

Idiom - US - informal : put/press/push the pedal to the metal ۱ : وسیله نقلیه ای را با سرعت زیاد راندن ۲ : سخت تر یا سریع تر کار کردن ( به خصوص برا ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد

1: noun - countable - uncountable : سرمایه اولیه ( پولی که برای راه اندازی یک شغل یا یک فعالیت اجتماعی و . . . . مجبور به خرج کردن آن هستیم. ) نمون ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خامه پرچرب خامه غلیظ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : Airer لباس خشک کن پایه ای که لباس های خیس را برای خشک شدن روی آن پهن می کنند. به عنوان نمونه : Baby clothes were hanging on a d ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : Drying rack ( US ) لباس خشک کن پایه ای که لباس های خیس را برای خشک شدن روی آن پهن می کنند. به عنوان نمونه : You can hang your w ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

پس با این حساب. . . پس بدین ترتیب. . . بنابراین. . . پس سرانجام. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Adjective : نیمه باز ( در یا پنجره ای که به صورت نصفه، باز گذاشته شده است. ) به عنوان نمونه : I went back to the door and opened it, leaving it aj ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : راهزن دزد سر گردنه دزد مسلح فردی که به کمک اسلحه سرد یا گرم و عموما در خارج از شهر، اقدام به دزدی می کند. به عنوان نمونه : No wo ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : غارتگر چپاول گر کسی که پس از وقوع بلایی طبیعی ( مانند سیل، زلزله و . . . ) جنگ یا اعتراضات خشونت آمیز ( که شهر در نابسامانی و هرج ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : سارق ماشین ماشین دزد ( کسی که اتومبیلی را می دزد و سپس شروع به راندن آن با سرعت بسیار زیاد و به طرز خطرناکی می کند و این کار را ص ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مرتکب شدن مرتکب ( انجام کاری خلاف قانون ) شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

Noun - countable - uncountable : پاته غذایی که از گوشت یا ماهی درست شده و آن را روی نان مالیده و می خورند. به عنوان نمونه : Originally a pate was a ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Adjective : ضد تَرَک خوردگی ضد تَرَک ( صفتی است که برای کِرِم ها به کار می رود. ) به عنوان نمونه : She bought an anti - chap cream

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

Adjective : سودجو منفعت طلب به نفع خود کار کن ( کسی که کاری را فقط زمانی انجام می دهد که سودی برای خودش داشته باشد، در غیر این صورت آن کار را انجام ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Noun - countable : فرچه اصلاح صورت ( فرچه کوچکی که به کمک آن خمیر ریش تراشی یا صابون را بر روی صورت خود مالیده و ریش را اصلاح می کنیم. ) به عنوان ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Idiom : Catch someone by surprise Throw someone off guard غافلگیر کردن ( کسی با انجام کاری، به طوری که طرف مقابل احساس سردرگمی یا تردید کند و آمادگی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Noun - countable : طوفان شن ( باد پرسرعتی که در صحرا از روی زمین برخاسته و حجم زیادی از گرد و خاک و شن را به هوا بلند می کند. ) به عنوان نمونه : At ...