ترجمههای علی ماشا اله زاده (١١٢)
او چشم دوخت به بازجوی خود با چشم غره ای سرد و بی احساس
زیادی دور نشو در صحرا وگرنه گم می شوی
Little در اینجا ضمیر است که جانشین اسم ( مثلا نان، شیر. . . . ) شده است/او قانع است به مقدار کمی ( نان، شیر. . ) very little bread
قانع نبود به ناراحت کردن مادرم. او سپس به خواهرم توهین کرد
اگر او به تو ضربه زد چرا جلوش نایستادی؟
یک هارد کامپیوتر نو نمی بایست هزینه زیادی داشته باشد ( نباید خیلی گران باشد )
تو همیشه توی شطرنج بهتر از من هستی
هیچکس نمی تواند در بحث بهتر از او باشد
این آمار هرگونه امید باقیمانده ( روزنه ی امید ) یک احیای اقتصاد
آقای ویلکنز در شرف مرگ بود ( ویلکنز متحمل مرگ تاخیری بود ) ( مرگی بود که نمی آمد )
اویک بوسه آبدار طولانی داد به او ( بوسه تاخیری طولانی )
تصویر باقیمانده ( در ذهن مخاطب ) از المپیک سیدنی چه خواهد بود؟
من چند تا تمرین به بدنسازی ام اضافه کرده ام
اگر نمی تواند برود به باشگاه، او می تواند یک تمرین بدنسازی تعدیل شده را در منزل انجام بدهد
حکمت های بی چون و چرا ( مسلم ) به سرعت جریان می یابد بین اقشار متوسط جامعه
این مهمانی خیابانی به مردم آن دور و بر حس همزیستی با همدیگر را می دهد
من موفق شدم ببینم تمام پسر عموهایم را در ( دورهمی ) تجدید دار خانوادگی مان در ماه گذشته
انسانها معمولا می ترسند از چیزهایی که نا آشنا هستند باهاشون
این گونه سگها معمولا پرجنب و جوش هستند و تمرینات ورزشی بسیاری را می طلبد
او با میل و رغبت تصمیم نگرفته بود ببندد حسابش را، این گزینه را بواسطه ی قصور و کوتاهی انتخاب کرده بود ( گزینه ی دیگری براش باقی نمانده بود )
منتها درجه ی درک و فهم ما از فردا ، حدس و گمان امروز ما است
نیایش ملکوتی و تک نوازی پایانی به زیبایی خوانده شدند
به انطباق ناپذیری ( با جمع ) کمتر بها داده می شود در فرهنگی که نیازهای جامعه را بالاتر از امیال فردی قرار می دهد
هرگز چنین "تحریف واقعیت" خیره کننده ای را ندیده بودم
مدعووین به شام این امکان را دارند که از ویوی ابدی ( منظره ی بی پایان ) باغ لذت ببرند
باشیره مالیدن سر ملت که رشد اقتصادی متوالی داریم، بسیاری شرکت های اروپایی تصور می کنند این برای همیشه ادامه خواهد یافت
تنها محدوه ی فهم ا درک ما از فردا، شک و تردیدهای ما درباره ی امروز است. ( یعنی ما حتی نمی دانیم امروز چه اتفاقی خواهد افتاد چه برسد به اینکه بخواهیم ...
او و همسرش همیشه سر جنگ دارند ( آبشان در یک جوی نمی رود )
علارقم میل باطنی ام پذیرفتم اورا به عنوان یک سرپرست
دندان روی جگر گذاشتم و صعود را به پایان رساندم
دندان رای جگر گذاشتم و پذیرفتمش به عنوان سرپرست
او فقط تمرکزش را از دست داد در امتحان. ( اعصابش ریخت بهم )
او زن قوی بود اما اعصابش ریخت بهم وقتی آرنی فوت کرد
( خاطره ی ) این بچه گربه بی سرپناه ( برای همیشه ) در ذهن این بچه ماند
آنها خودشان را به شکل یک پیانیست خوب در آوردند
ما همگی انسانهای منحصر به فردی هستیم، شکل داده شده بوسیله تجربیات زندگی
فقدان پول تقریبا بصورت یک مانع لاینحل در آمده است
برادر بزرگترش صرفنظر کرد ( چشم پوشی کرد ) از حقش برای تاج و تخت