پیشنهادهای طاهر شریعتپناهی (٢١١)
موضوعیت
همه شمول، همگان شمول
خرابی به بار آوردن، آسیب به بار آوردن
موضوعیت دار، دارای موضوعیت، موضوعیت مند، موضوعیت یافته be relevant: موضوعیت داشتن
سرشناس
بلاموضوع، بلاموضوعیت be irrelevant: بلاموضوع بودن، موضوعیتی نداشتن
[معنی فعلی دوم] نقش مهمی در چیزی/انجام کاری داشتن، نقش پررنگی در چیزی/انجام کاری ایفا کردن/داشتن، به انجام بهتر کاری کمک کردن، بر انجام بهتر کاری تأث ...
شاکی
[استعاری] هیولا
رو به انحطاط گذاشتن، به انحطاط کشیده شدن ( معمولاً با into ) به ورطۀ چیزی افتادن/درغلتیدن
پرشتاب، شتاب ناک
پرسروصدا، پرغوغا، پرهیاهو، ابَرموفق
پودمانگی، پیمانه مندی، بخش مندی، جزء مندی، مجزابودگی، استقلال اجزا [در زبان شناسی] ( رویکرد ) حوزه ای
نوآفریده، نوآورده
حرص درآور، که کُفر ( آدم ) را درمی آورد
سفت سر جایت بنشین؛ صندلی ات را سفت بچسب.
[کسب وکار] ارائۀ ایده ( محصول ) [پیشنهاد واژۀ نو:] پیش داشت، فراپیش داشت، پیش داشت کردن
تنظیم دقیق ( کردن )
پا روی دُم کسی گذاشتن
عاقبت، فرجام، سرانجام، پیامد قطعی
داو، مبلغ داو، رقم شرط بندی ( مجازاً ) میزان ریسک، رقم ریسک، ریسک کار
نهایت استفاده را بُردن، نهایت استفاده را کردن، نگذاشتن که چیز ی به هدر رود
از جان و دل مایه گذاشتن [با تأکید کمتر] به آب و آتش زدن
ناچیز انگاشتن، ناچیز داشتن
[مدیریت] حد تکافو، حد بس بود، حد بسندگی
ترقّی ارزش سرمایه/سرمایه گذاری
ناچیزانگاشته ( شده ) ، ناچیزشمرده شده
جرم کاوی، کشف جرم، علوم قانونی
اهل مساعدت، اهل همراهی، کمک حال
بی اندازه ارزشمند
[محتوای اینترنتی] اشاعه پذیر، شیوع یابنده، همه گیرانه اشاعه یافته، شیوع یافته، شیوع ویروسی یافته، شایع شده، شایع go viral: اشاعه یافتن، شیوع یافتن، ش ...
بنابه نیاز، بنابرتقاضا، به درخواست، به شرط نیاز، به شرط تقاضا، تقاضابنیان، نیازبنیان، درخواست بنیان
کارِ کارستان، کاری کارستان، کارستان
[اقتصاد و کسب وکار] بازار متروکه، بازار بی رونق، سرزمینی/فعالیتی/صنعتی ازرونق افتاده
کارشناسی ارشد مدیریت کسب وکار ( کامکوک؟ )
هوشمندانه تر/زیرکانه تر از . . . تغییر موضع دادن زیرکانه تر/استادانه تر/حرفه ای تر عمل/حرکت کردن
موضوعیت مندی، موضوعیت داری
دل وروده
نوآفرینی
1. همین شد که. . . 2. بی هیچ شک و شبهه ای
یک شبه [با نیم فاصله]
پودمانی، پیمانه ای، پیمانه مند، بخش مند، جزء مند، جزءجزء، دارای استقلال اجزا [در زبان شناسی] حوزه ای
سهیم، مشارکت کننده
رصدکننده ( امور/اوضاع و شرایط )
[در داستان های ابرقهرمانی] قدرت فوق بشری
اولین حضور
قدرنادیده، ( که ) قدروقیمتش شناخته نشده
مات ومبهوت
از روی هیجان، هیجانی
ای وای