١٤٨ پیشنهاد
موضوعیت
همه شمول، همگان شمول
موضوعیت دار، دارای موضوعیت، موضوعیت مند، موضوعیت یافته be relevant: موضوعیت داشتن
خرابی به بار آوردن، آسیب به بار آوردن
[معنی فعلی دوم] نقش مهمی در چیزی/انجام کاری داشتن، نقش پررنگی در چیزی/انجام کاری ایفا کردن/داشتن، به انجام بهتر کاری کمک کردن، بر انجام بهتر کاری تأث ...
سرشناس
[استعاری] هیولا
نوآفریده، نوآورده
حرص درآور، که کُفر ( آدم ) را درمی آورد
[کسب وکار] ارائۀ ایده ( محصول ) [پیشنهاد واژۀ نو:] پیش داشت، فراپیش داشت، پیش داشت کردن
رو به انحطاط گذاشتن، به انحطاط کشیده شدن ( معمولاً با into ) به ورطۀ چیزی افتادن/درغلتیدن
پودمانگی، پیمانه مندی، بخش مندی، جزء مندی، مجزابودگی، استقلال اجزا [در زبان شناسی] ( رویکرد ) حوزه ای
بلاموضوع، بلاموضوعیت be irrelevant: بلاموضوع بودن، موضوعیتی نداشتن
شاکی
پرشتاب، شتاب ناک
سفت سر جایت بنشین؛ صندلی ات را سفت بچسب.
پرسروصدا، پرغوغا، پرهیاهو، ابَرموفق
نهایت استفاده را بُردن، نهایت استفاده را کردن، نگذاشتن که چیز ی به هدر رود
تنظیم دقیق ( کردن )
داو، مبلغ داو، رقم شرط بندی ( مجازاً ) میزان ریسک، رقم ریسک، ریسک کار
از جان و دل مایه گذاشتن [با تأکید کمتر] به آب و آتش زدن
[محتوای اینترنتی] اشاعه پذیر، شیوع یابنده، همه گیرانه اشاعه یافته، شیوع یافته، شیوع ویروسی یافته، شایع شده، شایع go viral: اشاعه یافتن، شیوع یافتن، ش ...
اهل مساعدت، اهل همراهی، کمک حال
پا روی دُم کسی گذاشتن
کارشناسی ارشد مدیریت کسب وکار ( کامکوک؟ )
عاقبت، فرجام، سرانجام، پیامد قطعی
[مدیریت] حد تکافو، حد بس بود، حد بسندگی
ناچیزانگاشته ( شده ) ، ناچیزشمرده شده
ناچیز انگاشتن، ناچیز داشتن
[در داستان های ابرقهرمانی] قدرت فوق بشری
ای وای
هوشمندانه تر/زیرکانه تر از . . . تغییر موضع دادن زیرکانه تر عمل/حرکت کردن
مات ومبهوت
قدرنادیده، ( که ) قدروقیمتش شناخته نشده
سهیم، مشارکت کننده
یک شبه [با نیم فاصله]
جرم کاوی، کشف جرم، علوم قانونی
جزو/جزء جدانشدنی
مرکز پردازش سفارشات، مرکز پردازش کالا
موضوعیت مندی، موضوعیت داری
get/have a crush on someone خاطرخواه کسی شدن
( معنی دوم ) تصرف کردن
نوآفرینی
کارِ کارستان، کاری کارستان، کارستان
مزه چش، چاشنی گیر
رشک انگیز، حسرت انگیز، رشک آور
بی اندازه ارزشمند
رصدکننده ( امور/اوضاع و شرایط )
پودمانی، پیمانه ای، پیمانه مند، بخش مند، جزء مند، جزءجزء، دارای استقلال اجزا [در زبان شناسی] حوزه ای
ردۀ جهانی، در ردۀ اول دنیا