تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

این کلمه در آمریکا و انگلیس همان معنی ای را می دهد که آقای منصوری اشاره کردند. ولی در استرالیا، از این کلمه برای دمپایی های بندانگشتی یا همان flip - ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

1. خوردن - نوشیدن - مصرف کردن 2. شریک شدن - سهیم شدن - در کاری شرکت کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

mess up

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

new arrival: بچه نو رسیده، تازه به دنیا آمده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

1. to get up from sitting, lying, or kneeling; rise: He arose from his chair when she entered the room. 2. to awaken; wake up: He arose at sunrise t ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

صفت: مناسب - درخور OPP: inappropriate فعل: appropriate = misappropriate = embezzle: تصاحب کردن - بالا کشیدن - به جیب زدن - اختلاس کردن appropriate s ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣٦

بِرار 😂😂

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

If you gain insight or an insight into a complex situation or problem, you gain an accurate and deep understanding of it EX: The project would give s ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

evident

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

تقسیم کردن؛ تقسیم کردنی که بر پایه نارضایتی باشد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

حد مجاز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

این فعل باید به صورت فعل گذرا معنی بشود یعنی نیاز به مفعول داشته باشد؛ بنابراین این فعل ها: غرق شدن - غوطه ور شدن - فرو رفتن باید به این شکل ترجمه شو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

products or prices that are competitive are cheaper than others but still of good quality مقرون به صرفه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥٧

competent یک صفته در حالی که صلاحیت یک اسمه. به این شکل ترجمه می شه: دارای صلاحیت - ذی صلاح - شایسته - قابل قبول

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

a plane or other vehicle that can fly

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

solid career: شغل ثابت و مطمئن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

point of view

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢١

the Ministry of Foreign Affairs وزارت امور خارجه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

آوانتاژ ( در فوتبال ) : هنگامی که روی بازیکنی خطا می شود، اگر توپ بعد از خطا به هم تیمی کسی که خطا روش شده برسه و موقعیت خوبی برای تیم باشه، داور به ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

تصویب کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

good enough

پیشنهاد
١١

مدیریت منابع سازمانی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

در ترجمه تخصصی به معنای واحد ( تولیدی یا صنعتی ) است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

مقطعی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

She snapped her eyes toward Mariam او یه دفعه و ناگهانی، چشم هاشو به طرف مریم کرد. ( رو به مریم کرد )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

ظاهرا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

بر زبان جاری شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

خمیده - دولا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

لاغر مردنی و نحیف

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣١

1 - از رده خارج کردن 2 - بیرون کشیدن 3 - از زیر زبون کسی، چیزی کشیدن see if you can squeeze more information out of them

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

بررسی کردن سرسری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦١

intransitive : فعلی که نیاز به مفعول ندارد ( لازم یا ناگذر ) transitive : فعلی که نیاز به مفعول دارد ( متعدی یا گذرا )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

If you pull up a chair, you move it closer to something or someone and sit on it

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

پف کردن از شدت عصبانیت و رنجش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

به معنی خفه کردن ماشین هم هست

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

برگشتن به یه حالت بدتر - پس روی کردن به

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣١

پوسیده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

دلسوزانه - از روی دلسوزی و ترحم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

آفتاب زده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

شانه نزده و نا مرتب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

سرکش - بی پروا - جسور - یاغی - اهل شورش و تمرد - قُد - خیره چشم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

if you cross your legs, arms or ankles, you put one on top of the other

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

1yard = 3feet = 36inches = 91. 44centimeters

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

گوش خراش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣١

borrow میشه قرض گرفتن نه barrow lend میشه قرض دادن barrow یا wheelbarrow هم میشه چرخ دستی یا فرغون معانی دیگه barrow هم میشه توده، پشته، گورپشته

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

این کلمه اسم هست نه فعل سرکوفت - سرزنش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

به جا مانده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

نا معقول - غیر منطقی - بی ربط

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

سوراخ موش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

اوج گرفتن - سر به فلک کشیدن - قد علم کردن